eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.9هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
23.2هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از منتظران ظهور
💢لباسی برای امیرالمومنین امام على(ع) در بازار، به دکانی که لباس می فروخت رسیدند و به فروشنده گفتند: "دو جامه مى خواهم به پنج درهم." فروشنده به ناگاه از جاى بر خواست و گفت: "فرمانبردارم يا امير المؤمنين!" امیرالمومنین وقتی فهمید فروشنده او را شناخته است، از او چيزى نخريد و به جاى ديگر رفت. امام علی به فروشنده ای دیگر رسيد و گفت: "دو جامه می خواهم به پنج درهم." فروشنده گفت: "دو جامه دارم ، آنكه بهتر از ديگرى است، به قیمت سه می دهم و آن ديگری را به دو درهم." امام على(ع) لباس ها را خریدند و به غلام خود (قنبر) گفتند: "لباسی که به درهم می ارزد برای تو باشد." قنبر گفت: "شما به منبر می روید و برای مردم سخن می گویید و که گران تر است ، براى شما مناسبتر است" امام على(ع) گفتند: "نه ! تو و شور جوانى داری. من از پروردگارم شرم دارم كه خودم را بر تو برترى دهم. زیرا از حضرت محمد(ص) و سلم شنيده ام: "برای خود ، همان لباسی را تهیه کنید كه خود می پوشيد و همان خوراکی را به آنها بدهید كه خود می خوريد." 📚الغارات–ابراهيم بن محمدثقفى صفحه 46 💢به کودکان وعده دروغ ندهید برخی از والدین در مقابل شیطنت کودکان خود، به آنها وعده میدهند اما عمل نمیکنند رسول خدا (ص): كودكان خود را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد، وقتي به آن‌ها وعده‌اي مي‌دهيد حتماً كنيد زيرا كودكان، شما را رازق خود مي‌پندارند. 📚وسائل الشيعه، ج 5، ص 126 💢وهابیت: شیعیان چون یاعلی و یا حسین میگویند مُشرک هستند می گویند کمک خواستن از غیر شرک است پاسخهای متعددی به این مساله داده ایم، اما امروز، سندی از خلیفه دوم این سوال را ایجاد کرد که آیا او هم بود؟ ✅ پسر عضلات پایش منقبض شده بود و نمی‌توانست حرکت کند. به او گفتند محبوب‌ترین انسان‌ها کن، سپس گفت: « یا محمد فبسطها» گفت: یا محمد و عضلاتش باز شد. الطبقات الکبری،ج 4، ص 154، باب و من بنی عدی بن کعب ابن تیمیه معروف (وهابیت)درباره این می‌گوید: گویا این شخص را در زنجیر بسته بودند و همین که «یا محمد» گفت، باز شد. 📚الکلم الطیب، ج 1، ص 173، ح 236
🤔 ❔آیا مراسم قرآن به گرفتن در شب قدر مستند است و در منابع آمده است ❕❕ 💠💠 👌امام علیه السلام فرمود ؛ « قرآن را در شب ماه رمضان ( نوزدهم ، بیست و یکم و بیست و سوم ) بگشای و در مقابل خودت قرار بده و بگو « اللهم انی اسالک بکتابک المنزل و ما فیه و فیه اسمک الاکبر و اسماءک الحسنی و ما یخاف و یرجی ان تجعلنی من من النار » 📚 الانوار ج89 ص114 🔶امام علیه السلام فرمود: « در شب قدر قرآ ن را بگشاید و در برابر خود قرار دهد و بگوید خدایا از تو میخواهم به حق فرستاده ات و انچه در آن است که در آن است نام بزرگت ونامهای نیکت و آنچه بدانها ترس و امید شود که قرارم دهی از زمره آزاد شدگانت از » 👌سپس خود را بخواهد . 📚 الاعمال ،ص86 📚 المعاد ص185 🔶امام علیه السلام فرمود: « قرآن را به بگذارد و بگوید: خدایا بحق این قرآن و بحق آن کسی که او را به این قرآن و هر مومنی که در آن کردی و به حق تو بر ایشان زیرا هیچ کس به حق تو از خودت آشناتر نیست» 👌آنگاه مرتبه بگوید «بک یا الله »ده مرتبه «بمحمد» ده مرتبه «بعلی» ، ده مرتبه « بفاطمه » ده مرتبه بالحسن ، ده مرتبه بالحسین ( همینطور نام سایر امامان را ببرد )... وتا ده مرتبه « .» 👌در پایان هر حاجتی که دارد از طلب کند» 📚اقبال ص187 📚بحار الانوار ج95 ص146 👌بهتر است که اگر می خواهند گرفته یا ذکر کنند ، قبل یا بعد از دعا باشد و دعا را قطع نکنند. 📚 نوین ، مکارم شیرازی ، ص784 ❕در این هم شکی نیست که به قرآن و پناه بردن به آن و توسل به بیت ، سبب تسریع استجابت دعا می شود . 🔷در حدیث آمده است که خداوند می فرماید: « بندگانم بدانید که افراد نزد من محمد و اهل بیتش هستند و هر یک از شما که حاجت و درخواستی دارید به انان کنید زیرا هر کس در دعا به انان توسل کند من او را رد نمی کنم» 📚 الشیعه ج7 ص102
. . . بابا:هییی دخترم...ولی اینجا ایرانه و مجبوری به حجاب اجباری..بزار درست تموم بشه میفرستمت اونور هر جور خواستی بگرد.. -نه پدر جان...منظور این نبود😐 . مامان:پس چی؟!😯 . -نمیدونم چه جوری بگم...راستش...راستش میخوام چادر بزارم😕 . پدر : چی گفتی؟! درست شنیدم؟!چادر؟!😨😨 . مامان: این چه حرفیه دخترم.. تو الان باید فکر درس و تحصیلت باشی نه این چیزها😑 . -بابا: معلوم نیست باز تو اون دانشگاه چی به خردشون دادن که مخشو پوچ کردن. . -هیچی به خدا...من خودم تصمیم گرفتم😞 . بابا: میخوای با آبروی چند ساله ی من بازی کنی؟!؟همین مونده از فردا بگن تنها دختر تهرانی چادری شده . -مامان: اصلا حرفشم نزن دخترم...دختر خاله هات چی میگن.. . -مگه من برا اونا زندگی میکنم؟!😒 . -میگم حرفشو نزن😠 . . با خودم گفتم اینجور که معلومه اینا کلا مخالف هستن و دیگه چیزی نگفتم😕 . نمیدونستم چیکار کنم.کاملا گیج شده بودم و ناراحت😔از یه طرف نمیتونستم تو روی پدر و مادر وایسم از یه طرف نمیخواستم حالا که میتونم به اقا سید نزدیک بشم این فرصتو از دست بدم . ولی اخه خانوادم رو نمیتونم راضی کنم😞 یهو یه فکری به ذهنم زد.اصلا به بهانه همین میرم با آقا سید حرف میزنم☺ شاید اجازه بده بدون چادر برم پایگاه. .بالاخره فرمانده هست دیگه😊 . فردا که رفتم دانشگاه مستقیم رفتم سمت دفتر آقا سید: . تق تق . -بله بفرمایید . -سلام . -سلام...خواهرم شرمنده ولی اینجا دفتر برادرانه.. گفته بودم که اگه کاری دارید با زهرا خانم هماهنگ کنید. . -نه اخه با خودتون کار دارم . -با من؟!؟😨 چه کاری؟!😱 . -راستیتش به من پیشنهاد شده که مسئول انسانی خواهران بشم ولی یه مشکلی دارم😕 . چه خوب.چه مشکلی؟!😯 . -اینکه😕اینکه خانوادم اجازه نمیدن چادری بشم😔میشه اجازه بدین بدون چادر بیام پایگاه؟! . -راستیتش دست من نیست ولی یه سوال؟!شما فقط به خاطر پایگاه اومدن و این مسولیت میخواستین چادر بزارین؟! . -اره دیگه 😐😕 . -خواهرم ،چادر خیلی حرمت داره ها...خیلی...چادر لباس فرم نیست که خواهر...بلکه لباس مادر ماست...میدونید چه قدر خون برای همین چادر ریخته شده؟؟چند تا جوون پرپر شدن؟!چادر گذاشتن عشق میخواد نه اجازه. . ولی همینکه شما تا اینجا تصمیم به گذاشتنش گرفتین خیلی خوبه ولی به نظرم هنوز دلتون کامل باهاش نیست. . من قول میدم اون مسئولیت روبه کسی ندن و شما هم قول بدین و پوششتون رو با مطالعه و اطمینان قلبی انتخاب کنین نه به خاطرحرف مردم. . نويسنده✍🏻 بارتا حالا اخر داستانو عوض کردم
🚨 🔴 اعتقاد غلط بسیاری از مردم این است که اگر کردیم باید دست نگه داریم و صبر کنیم و به اصطلاح می‌گویند: اومد! 🌀در حالیكه از نظر اسلام كردن نه تنها شوم و بد نیست , بلكه بسیار مفید برای بدن است. در حدیث آمده كه عطسه موجب و سلامتی بدن است، و تا روز و به روایتى تا روز، امان از است. آن چه بین عوام مشهور است كه هنگام عطسه باید صبر كرد، صحت ندارد و در احادیث اثرى از این حرف نیست. در روایت آمده است: وقتى انسان عطسه می‌كند (جهت تأمین شدن سلامتی‌اش)بگوید: الحمد لله اللّهم صل على محمّد و ال محمد. و هنگامی كه كسى در حضورش عطسه كند، به عطسه كننده بگوید: یَرحَمُكَ الله، و او نیز در پاسخش بگوید: یَغفِرُ اللهُ لَكُم رسول اكرم صلوات الله علیه فرمود: دلیل بر عافیت و راحتى بدن اوست. عطسه تا وقتى كه از تا بیشتر نباشد براى بدن نافع است و اگر از سه تا بیشتر شد، نشانه است. حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمود: كسى كه عطسه كند از پنج چیز در امان خواهد بود: ، ، اشك ازچشم، گرفتگى و مو در چشم.
ازهم بگشای دیده را با صلوات با خنده بگو شکرخدا را صلوات برگی بزنی بار دگر دفتـر عمـر صبحست و بگو محفل ما را صلوات اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد وآل مُحَمَّدوَعجِّّل فرجهُم ☀️صبح، همان روزنه ی امیدی هست که بعد از سیاهی شب لبخند را بر لب می آورد☺️ برای امروزت بخندهایی پراز امید آرزو میکنم😍😇 🌷 شنبه تون_عالی🌷 🌷🍃
🍹 لایه اول: دو لیوان شکر و یک لیوان اب روی حرارت بزارین تا کاملا حل بشه بعد دو قاشق آبلیمو گلاب زعفران اضافه کنین بزارین کنار تا خوب سرد بشه لایه دوم:سه ق غ خ پر تخم شربت با اب جوش مخلوط کنین ابش نباید زیاد باشه لایه سوم:چهار قاشق گل پنیرک و با ی لیوان آب سرد بریزین تا رنگ بگیره بعد نصف لیوان شکر و با ی لیوان اب حرارت بدین وقتی سرد شد پنیرک از صافی رد کنین بهش اضافه کنین موقع ریختن لایه ها آرام با قاشق بریزین
🌺🌺🌺🌺🌺 🌳توجه توجه 👇👇👇👇 در جنـــــگ ایران و عراق..... ﻓــــﺮﺩﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺑﻌﺜﯽ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﺟﺴﺪ ﺑﯽ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﯿﺮﮎ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ آنسوﯼ ﮐﺎﺭﻭﻥ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺭﺯﻣﻨﺪگان ﻣﺎ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ! الله اکبر.... الله اکبر... ﺗﮑﺎﻭﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﯼ ﺯﻣﯿﻨﯽ ﺑﺎ ﺗﻘﺪﯾﻢ 3 ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺁﻥ ﺟﺴﺪ ﺭﺍ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ !... ﺳﻪ ﺑﺮﺍﯼ " ﺟﺴﺪ " ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ !...😔 جسد مرد برای جسد یک عریان ایرانی … 😔میفهمید یعنی چی ؟؟؟ 😭میدانید یعنی چی؟؟؟ ﺣﺎﻝ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﺎ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺩشان ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ؟ حالا چه شده که هرچه باشد تر است؟ چه شده که جوان ایرانی داستان کثیف رابطه با محارم را منتشر میکند و نمیداند چه بلای سر خودش دارد میاورد ؟؟؟ چی شده؟؟؟ کجااااااااااست ایرونی؟؟؟
آیت الله حق شناس: وقتی برای بلند می شود ؛ √اما خوابش می آید و سرش به این طرف و آن طرف می رود، چانه اش پایین می افتد، درهای آسمان را باز می کند و خطاب به می فرماید: ✨« انظروا الی عبدی. یعنی به بنده من نگاه کنید ! »✨ √خداوند علی اعلی افتخار می کند که ، ✨ببینید این بنده من کاری را که بر او نکرده ام چگونه به جا می آورد. پروردگار می فرماید به او چیز مرحمت_میکنم : 1⃣⇦•اول اینکه موفق به اش می کنم. موفق به و قاطعش می کنم. 2⃣⇦•دوم اینکه را می آمرزم و 3⃣⇦•سوم اینکه وسیعی نصیبش می کنم. . 🌓 ! 🍃. خیلی سفارش شده به و وقرآئت قرآن در دل شب. ‼️.ولی اگر یک حال نماز و دعا هم نبود، کسی بیدار شد ولو نشسته و چای خورده است، همین خوب است، خود بیداری شب، اثر دارد. 🍃.بنشین، یک کم در خدا فکر کن، در خودت فکر کن که من کجا بودم؟ کجا آمدم؟ به کجا می روم؟ کی من را اینجا آورد؟ !!همین را فکر بکنی، برایت کافی است. 🍃. ببین حال تو چه می شود؟ خدا می داند. در مورد فکر کن به خدا بگو: « من را فريب داد. نمی خواستم مخالفت تو را بکنم». ✍🏻آیةاللّه ناصری ❄️🌨☃🌨❄️
❂◆◈○•-------------------- ﴾﷽﴿ ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ڪمیلی که خیلے به رفتارش مشڪوڪ بود،حیا و مذهبی بودنش با مخالف نظام و ولایت اصلا جور در نمےآمد. با اینڪه در ایڹ ۲۵ سال اصلا رفتار بدی از او ندیده بود،اما اصلا نمیتوانست با عقاید او ڪنار بیاید و در بعضی از مواقع بحثی بین آن ها پیش مےآمد. به حیاط برگشت و مشغول کمک به بقیه شد،فضای صمیمی خانواده ی نسبتا بزرگش را دوست داشت ،با صدای ڪمیل که خبر از اماده شدن کباب ها مے داد ،همه دور سفره ای که خانم ها چیده بودند ،نشستند. سر سفره کم کم داشت بحث سیاسی پیش می آمد ،که با تشر سید محمود،پدر سمانه همه در سکوت شام را خوردند . بعد صرف شام،ثریا زن برادر سمانه همراه صغری شستن ظرف ها را به عهده گرفتند و سمانه همراه زینب و طاها در حیاط فوتبال بازی می کردند ،سمانه بیشتر به جای بازی، آن ها را تشویق می کرد،با صدای فریاد طاها به سمت او چرخید: ــ خاله توپو شوت کن سمانه ضربه ای به توپ زد،که محکم به ماشین مدل بالای کمیل که در حیاط پارڪ شده بود اصابت کرد،سمانه با شرمندگی به طرف کمیل چرخید و گفت: ــ شرمنده حواسم نبود اصلا ــ این چه حرفیه،اشکال نداره سمانه برگشت و چشم غره ای به دوتا وروجک رفت! با صدای فرحناز خانم،مادر سمانه که همه را برای نوشیدن چای دعوت می کرد،به طرف آن رفت و سینی را از او گرفت و به همه تعارف کرد،و کنار صغری نشست،که با لحنی بانمک زیر گوش سمانه زمزمه کرد: ــ ان شاء الله چایی خواستگاریت ننه سمانه خندید و مشتی به بازویش زد ،سرش را بلند کرد و متوجه خندیدن کمیل شد،با تعجب به سمت صغری برگشت و گفت: ــ کمیل داره میخنده،یعنی شنید؟؟ صغری استکان چایی اش را برداشت و بیخیال گفت: ــ شاید، کلا کمیل گوشای تیزی داره عزیز با لبخند به دخترا خیره شد و گفت: ــ نظرتون چیه امشب پیشم بمونید؟ دخترا نگاهی به هم انداختند ،از خدایشان بود امشب را کنار هم سپری کنند،کلی حرف ناگفته بود،که باید به هم میگفتند. با لبخند به طرف عزیز برگشتند و سرشان را به علامت تایید تکان دادند. ــ ولی راهتون دور میشه دخترا با صحبت سمیه خانم ،لبخند دخترا محو شد،کمیل جدی برگشت وگفت: ــ مشکلی نیست ،فردا من میرسونمشون ــ خب مادر جان،تو هم با آرش امشب بمون ــ نه عزیز جان من نمیتونم بمونم سید محمود لبخندی زد و روبه کمیل گفت: ــزحمتت میشه پسرم ــ نه این چه حرفیه دخترها ذوق زده به هم نگاهی کردند و آرام خندیدند ↩️ ... ○⭕️ ✍ : فاطمه امیری