eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
animation.gif
1.19M
برمهدی منجی دنیا صلوات بر چهره ان ماه دل ارا صلوات در دامن نرجس گل زهرا بشکفت بر این گل و بر نرگس زهرا صلوات 🕊اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🕊
بیا! و گرنه در این انتظار خواهم مرد  اگر که بی تو بیاید بهار، خواهم مرد  به روی گونه ی من، اشک سالها جاری است  و زیر پای همین آبشار خواهم مرد  خبر رسید که تو با بهار می آیی  در انتظار تو من تا بهار خواهم مرد  نیامدی و خدا آگه است، من هر روز  به اشتیاق رُخَت، چند بار خواهم مرد  تمام زندگی من در این امید گذشت  که در رکاب تو با افتخار خواهم مرد  پدر که تیغ به کف رفت مژده داد که من  به روی اسب سپیدی، سوار، خواهم مرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری به مناسبت سالروز تشکیل #جهاد_سازندگی با فرمان امام خمینی رحمه‌الله در ۲۷ خرداد ۱۳۵۸، بیانات رهبر انقلاب درباره جهاد سازندگی را مرور میکند. سلامتی فرمانده صلوات
داستان شب👇👇👇👇👇
🔰داستان کوتاه مرحوم آیت الله کلباسی (قدس سره) در کتاب انیس اللیل نقل کرده اند: روزی از روزهای ماه مبارک رمضان در حال سفر بودیم که ناگاه، با حمله گروهی از راهزنها روبرو شدیم. آنها، ما را محاصره کردند و همه اموال ما را گرفتند و دستهای ما را از کتف بستند و ما را از راه اصلی خارج و همراه خود به بیراهه بردند در میان راه، راهزنها برای استراحت توقف کردند. در این حال، دیدم رئیس راهزنها سر سفره نیامد و حاضر نشد غذایی بخورد و روزه خود را افطار کند، من شگفت شدم (که چگونه ممکن است کسی که در ماه مبارک رمضان به راهزنی میپردازد و عده ای از مردم بیگناه را به اسارت در میآورد و اموال آنها را غارت میکند روزه دار باشد و به این دستور الهی اهمیت دهد). از او سؤال کردم، تو گناهی به این زشتی و پلیدی انجام دادی و از خدا نترسیدی چطور ممکن است از غذا پرهیز کنی و روزه دار باشی با اینکه روزه خواری به اندازه راهزنی مهم نیست و امید نجات و رهایی از آن بیشتر است؟! رئیس راهزنها به من گفت: آری، راست میگویی، اما، من تصمیم گرفتم در این کار بر هوای نفس خود غلبه کنم تا همه حلقه های عبودیت را نبرم و همه ریسمانهای معنوی را قطع نکنم، من روزه را به عنوان تنها راه ارتباط بین خود و خدای خود باقی گذاشتم تا شاید روزی همین راه، مرا به درگاه او برساند و مرا به جناب او نزدیک کند. این جریان گذشت تا اینکه سال بعد، در حال حج، به مردی محرم برخوردم که با حال معنوی خوشی و تضرعی خاص در حال لبیک گفتن بود، او را که خوب نگاه کردم دیدم، این مرد، همان رئیس راهزنهایی است که در سال قبل، کاروان ما را غارت کردند، ناگاه چشم او هم به من افتاد و مرا شناخت و رو کرد به من و گفت: آیا میبینی که آن ریسمان روزه، چگونه سرانجام مرا با خانه محبوب مرتبط ساخته است؟ آری؟، من لباس گناه را از تن در آوردم و لباس معرفت خدا را به تن کردم و این حال من است که مشاهده میکنی و من از حسن عاقبت او شگفت زده شدم. چه زیبا سروده است حافظ: گرت هواست که معشوق نگسلد پیوند نگاه دار سر رشته تا نگه دارد دلا معاش کن که چنان که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا ترا نگه دارد کمند مهر چنان پاره کن که گر روزی شوی زکرده پشیمان، بهم توانی بست
🌸خـدایا ⭐️دراين شب تو رامهربانيت قسم 🌸دلهاى گرفته را شـاد ⭐️ودست هاى نيازمند را 🌸بى نيازگردان ⭐️و قلبى نورانى، تنى سالم 🌸زندگى آرام ⭐️نصيب دوستانم بگردان ⭐️شبتون بخیر ⭐️
درسنامه جوان و انتخاب بزرگ .pdf
458.5K
طرح درس جوان وانتخابی بزرگ
✨﷽✨ مشکل_داماد 🌷 كرامات حضرت عبدالعظيم عليه السلام🌷 طلبه سیّدی، پس از آنكه مقطعی از درسش را در نجف به پایان می برد به تهران می آید و مقدّمات ازدواج ایشان فراهم می گردد. دختری معرّفی می شود و به خواستگاری می روند، مسائل مطابق سلیقه طرفین طی می شود جز اینكه پدر دختر شرطی را برای داماد مطرح می كند، تا پس از تحقّق آن دختر به خانه بخت برود. شرط پدر دختر تهیه این اقلام بود: یك جفت گوشواره، 4 عدد النگو، 2 عدد پیراهن، 2 قواره چادری و 2 جفت كفش. اگر چه درخواست خانواده عروس چندان سخت و چشمگیر نبود، لكن برای آن عالم بزرگوار تهیه همین قدر هم مقدور نبود. ایشان ناامید از انجام شرط، عازم قم می شود. امّا قبل از حركت به سمت قم به قصد زیارت حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در شهرری توقّف می كند. آن عالم بزرگوار قبل از آنكه به حرم مشرّف شود، دقایقی را در حیاط صحن و مقابل ایوان می ایستد. تمام حواسش به شرطی است كه از عهده انجام آن برنیامده است. در این لحظه كاملاً متوجّه آن حضرت می شود و مشكل را با آن وجود مقدّس در میان می گذارد. در حالتی دل شكسته زار زار می گرید و برای آنكه كسی متوّجه نشود عبایش را روی صورتش می گیرد. چند لحظه بعد، كسی دست روی شانه‌اش می گذارد و آرام به گوشش می خواند: كه آقا، بسته تان را بردارید تا خدای نكرده كسی آن را نبرد! و ایشان ناراحت از اینكه او را از چنین حالی بیرون آورده اند، مكثی می كند و بعد چشم می اندازد، بسته ای جلوی پایش افتاده است! ابتدا اعتنا نمی كند، امّا، بلافاصله طنین صدایی را كه لحظاتی قبل او را متوجّه این بسته كرده بود در ذهنش می نشیند. نگاه جستجو گرش كسی را نمی یابد. بسته را می گشاید. درون بسته این اشیاء به طور مرتّب چیده شده بود: 2 جفت كفش زنانه، 2 قواره چادری، 2 عدد پیراهن، 4 عدد النگوی طلا و یك جفت گوشواره. «اين طلبه كسی نبود، جز مرحوم آيت الله العظمی مرعشی نجفی از علماء فقيد و مراجع تقليد عظام كه پس از اين كرامت نيز «خادم افتخاری» آستان مقدّس حضرت عبدالعظيم عليه السّْلام شده و تا آخر عمر شريفشان اين مدال خادمی را به سينه داشتند.» 📚منبع : نشریه عبرتهای عاشورا 💠هدیہ به پیشگاه حضرت سیدالکریم(ع) و این عالم بزرگوار3صلوات
8.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 آینده روشنه 🔆 آقا از آینده زیبای ایران می‌گویند: این حرکت عظیم، کشور را به سمت قله پیشرفت می‌برد