eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6019222667628906804.mp3
24.35M
ترجمه جزء بیست وهفتم قرآن مجید 🎙 ترجمه:
تا بوده و هست نور خواهد تابید تا سلسله حضور خواهد تابید خورشید مه آلوده عالم یک روز از پنجره ظهور خواهد تابید...
▪️آنچه وظیفه‌ی همه‌ی ملّت اسلام و همه‌ی امّت اسلام است، مبارزه برای روشنگری است. ▫️هم علما مسئولند ▫️هم روشنفکران مسئولند ▫️هم تحصیل‌کرده‌ها مسئولند ▫️هم همه‌ی کسانی که منبری دارند، تریبونی دارند مسئولند که  کنند و حقایق دنیای اسلام را برای مردمی که نمیدانند بیان کنند؛ این روشنگری جهاد است. ▪️جهاد فقط شمشیر گرفتن و جنگ کردن در میدان قتال نیست❗️ ▪️جهاد شامل جهاد فکری، جهاد عملی، جهاد تبیینی و تبلیغی، و جهاد مالی است. امروز به‌خاطر اینکه این فریضه را، فریضه‌ی تبیین را ما درست انجام ندادیم، یک عدّه‌ای دچار گمراهی‌اند و به خیال اینکه برای اسلام دارند کار میکنند، علیه اسلام دارند کار میکنند. باید تبیین کرد، باید روشنگری کرد، باید کار کرد. 🌹بیانات در دیدار قاریان و حافظان برتر شرکت‌کننده‌ در مسابقات بین‌المللى قرآن کریم ۱۳۹۵/۲/۲۹ در پیش رو به «دکتر» اصلح رأی میدهیم.
خدایا یادم بده آنقدر مشغول عیب‌های خودم باشم که عیب های دیگران رانبینم... یادم بده اگر کسی را بد دیدم قضاوتش نکنم، درکش کنم... یادم بده بدی دیدم "ببخشم" ولی بدی نکنم! چرا که نمیدانم بخشیده میشوم یا نه... یادم بده اگر دلم شکست نفرین نکنم، دعا کنم، نتوانستم سکوت کنم... یادم بده اگر سخت بگیرم "سخت میبینم"... یادم بده به قضاوت کسی ننشینم چرا که در تاریکی همه شبیه هم هستیم... یادم بده چشمانم را روی بدی‌ها و تلخی‌ها ببندم .. چرا که چشمان زیبا، بی‌شک زیبا مى بيند همه دنيا را 💕💚💕
پیامبـر خدا صل الله علیه و آله در مدینه سکـونت داشتند و روز بـه روز بر عظمت و پیشـرفت اسـلام افـزوده می شد. یکی از مسلمین، از اهالی مدینـه بود، همسایه بدی داشـت که از او در امـان نبود نزد حضرت آمد و از همسایه‌اش شکایت کـرد و گـفت من همسـایه ای دارم کـه نه تنها خیری از او به من نمی‌رسد ، بلکه از شرّ و آزار او، آسوده نیستم پیامبرصل‌الله علیه وآله به امیرالمومنین علیه السلام و ابـوذر و سـلمان و یک نفر دیگـر که راوی می گوید به گمانم مـقداد بود فرمـود: به مسجـد بروید و با صـدای بلـند بزنیـد: لاَ إِيمَانَ لِمَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ. هـر کـه همسـایه اش از آزار او آسوده نباشد ایمان ندارد مولا به همـراه آنها به مسجد رفتند و سه بار با صدای بلند، ایـن دستور حضـرت را به سمـع مردم رساندند. امام صادق علیه السلام پس از نقل این داستان ، با دست خود اشاره به اطـراف کرد و فرمودند: تا در چهار طـرف ، همسایه به حساب می آیند 💕💙💕
🌱[کنترل نگاه ]🌱 🎈آیت‌الله فاطمی‌نیا می‌فرمایند: 🍃نگاه به نامحرم تیری است که انسان را به زمین می زند و سخت بشود که بلند شوی.....🖇 💕💜💕
‌‌☆∞🦋∞☆ مےگفتـــــ : من دوستـــــ دارم هرڪارے مےتوانم براےِ مردم انجام بدهم.. حتے بعد از شهادتـــــ ..! چون حضرتـــــ امام گفتند: مردم ولے نعمتـــــِ ما هستند.. 💕💚💕
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 صبحونه آماده بود و زهرا هم فکر کنم تو اتاق محدثه بود. چند لقمه خوردم و راهی شرکت شدم. تو شرکت و موقع کار همش حواسم به گندی که زدم بود. خیلی حالم از خودم بهم میخورد. از طرفی دل نداشتم ناراحتی و اشک عشقمو ببینم از طرفیم چادر سر کردن و دین و ایمان مسخره اش اذیتم میکرد. آره من مسلمون نشده بودم چون هیچی از دین اسلام نمیدونستم. نمیدونستم چه چیز خوبه و چه چیز بد. کسی نبود که یادم بده. نه پدر، نه مادر. به این امید با زهرا ازدواج کردم که شاید اون بهم یه چیزی یاد بده که به اسلام علاقه مند بشم اما..متاسفانه خودم خراب کردم رابطمون رو. و چقدرم پشیمونم از این کارخرابی. ساعت کاریم که تموم شد، باخودم گفتم یک عذرخواهی ساده به یک شاخه گل نیاز داره. باید تموم کنم این قهر و سرد بودن رو. هرچند زهرا با من قهر نمیکرد فقط من دامن میزدم به مشکلاتمون. به خودم گفتم:آخه آدم عاقل، عشقت تو زندگیته چرا داری کار و از این بدتر میکنی؟ چی میخوای دیگه؟ تنها خواسته ام برداشتن حجابش بود که به هیچ عنوان نمیتونستم حریفش بشم. خلاصه رفتم یک شاخه گل رز سرخ خریدم با یک آویز دوستت دارم و راهی خونه شدم. دیدم دست خالی بده یک جعبه شیرینی تر هم گرفتم و رفتم. ماشین رو تو ‌پارکینگ گذاشتم و زنگ واحد رو زدم. اما کسی جواب نمیداد. نگران شدم یعنی کجا رفته؟ کلید انداختم و رفتم تو. جلو در خونه که رسیدم صدای گریه محدثه رو شنیدم. نمیدونم چرا اما اولین چیزی که به زبون آوردم این بود. "یا اباالفضل" با کلید در رو باز کردم و رفتم تو. دویدم سمتی که محدثه گریه میکرد. رو تختمون دراز کشیده بود و از گریه سرخ شده بود. بغلش کردم و زهرا رو صدا زدم. _زهرا؟؟زهرا کجایی بچه غش کرده! دیدم صدایی از زهرا هم نمیاد. جعبه شیرینی و گل رو گذاشتم رو تخت و رفتم بیرون که ناگهان پای زهرا رو دیدم تو آشپزخونه. رفتم جلو تر و دیدم بیهوش افتاده رو زمین سرد آشپزخونه. _واااای خدا‌. رفتم جلو و تکونش دادم. _زهرا؟زهرا جان پاشو عزیزم. زهراخانم، خانمم، خانمی، عزیزدلم..پاشو خانم من تحمل ندارم. قلبش خیلی ضعیف میزد. تنها چیزی که به ذهنم رسید اونموقع، زنگ زدن به اورژانس بود. محدثه هم هی گریه میکرد و نمیتونستم بزارمش زمین. تا اورژانس برسه با هر بدبختی لباس تن زهرا کردم و آوردمش رو مبل. وقتی گذاشتنش رو برانکارد و بردنش، پشت سرشون با ماشین راه افتادم. اول محدثه رو گذاشتم خونه زن دایی و گفتم من و زهرا یک جایی کار داریم محدثه تا صبح پیشتون بمونه. زن دایی هم با بهت و حیرت قبول کرد. رسیدم بیمارستان و فهمیدم زهرا رو بردن آی سی یو. سرم داشت گیج میرفت. یعنی چی خدا؟ زهرای من چرا باید اینجا باشه؟ مگه چش شده یهویی؟ دکترش که اومد رفتم باهاش حرف بزنم. گفت:بیاین اتاقم لطفا. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🌹آیـت الله بــنابــے: هرگاه زمـینه و تخـلف و نارضایتـــے امـــام زمـان پیـش آمد خودرا منع‌کنید و بگویید: «من به امامــم داده‌ام ڪه مبــــادا ناراحــتش ڪنم..» 💕💚💕
‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 "کارن" وقتی با دست زدم تو گوش زهرا از خودم بیزار شدم. زهرا که با چشمای گریون نگاهم کرد و سرشو تکون داد، خواستم دستشو بگیرم اما رفت تو اتاق و در رو بست. صدای هق هق گریه ای که سعی میکرد خفه اش کنه عذابم میداد. آخه لعنتی تو که دوسش داری چرا اذیتش میکنی؟ غلط کردی اصلا دست روش دراز کردی. نمیدونی میتونه بره شکایت کنه؟ چرا دستت به حال خودت نیست؟ چرا نمیفهمی باید این شیطون لعنتی رو از وجودت بیرون کنی؟ مگه زهرا رو دوست نداشتی؟ حالا چرا داری آزارش میدی؟ حالا که به دستش آوردی و مال تو شده انقدر حماقت کردی که ازت دور شده. دست به صورتم کشیدم و رفتم تو اتاقمون. یک گلدون چینی رو عسلی کنار تخت بود که از سر عصبانیت پرتش کردم تو دیوار و هزار تیکه شد. _لعنتی!! صدای داد من و شکستن گلدون به گوش زهرا رسید اما نیومد. چیه انتظار داشتی بیاد بگه چیشد عزیزم؟طوریت که نشد؟ چقدر دلم میخواست خودمو از همین پنجره پرت کنم پایین. یک دنیا از شرم راحت میشدن. رفتم سمت تخت که پام سوخت. شیشه رفته بود تو پام و خونریزی کرده بود. شیشه رو زود درآوردم و پامو با دست محکم فشار دادم. دردش وحشتناک بود اما لبمو گاز گرفتم که صدام بیرون نره. حقته بیشتر از اینا باید سرت بیاد آقا کارن. اینکه یک درد جزئیه. نشستم رو تخت و پامو گرفتم محکم که خون نیاد. اون شب لعنتی با درد و کلافگی گذشت و صبحش نرفتم شرکت. به همکارم زنگ زدم گفتم برام مرخصی رد کنه واقعا نمیتونستم برم. ساعت۹بود اما زهرا هنوز بیدار نشده بود. دور پام پارچه بسته بودم. میدونستم بخیه میخواد اما بستمش تا فقط خون ریزی نداشته باشه. واقعا میسوخت و دردش امونمو بریده بود. رفتم دم در اتاق محدثه و در زدم. آروم درو باز کردم و از صحنه ای که میدیدم اشک تو چشمام جمع شد. زهرا، محدثه رو گرفته بود تو بغلش و دست دیگش رو قلبش بود.سرش رو زمین بود و بازوش شده بود بالش محدثه. غرق خواب بودن و زهرا انقدر معصومانه تو خودش جمع شده بود که دلم یک لحظه آتیش گرفت. لعنت به من که همچین دختریو آزار دادم. من لیاقتتو نداشتم زهرا تو میتونستی با بهترینا باشی. اما شانس بدت من اومدم سراغت و عاشقم شدی. رفتم بیرون و صبحونه درست کردم خودمم رفتم درمانگاه تا پامو پانسمان کنه. اول بخیه زد و بعدم پانسمان. به خونه که رسیدم دیدم صبحونه دست نخورده است و زهرا هم نیست. بهش زنگ زدم که پیامک داد. "اومدم خونه مامانم تا شب میام." ترسیدم که به دایی بگه اونوقت بدبختم. اما با خودم گفتم:اون دختر انقدر ماه و فرظته است که این چیزا حالیش میشه. مثل تو دیوونه و مردم آزار نیست. تا شب یا پای تلوزیون بودم یا پشت پنجره. ناهارم نخوردم. فکر کنم زهرا وقتی اومد که من خواب بودم رو کاناپه. چون صبح‌که بیدارشدم پتوی نازکی روم بود. خدایا این دختر فرشته اس کاش لایقش باشم. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
امام علی علیه السلام: اهل دنیا چون کاروانی باشندکه هنوز بارانداز نکرده، کاروانسالارشان بانگ برمی دارد که بار بندند و بروند قسمتی از حکمت 415 نهج البلاغه 💕💚💕
◾️ روضهٔ دختران افغانستان در فراق سلیمانی یاابن الحسن! یا غیاث من لاغیاث له! جانمان به لب رسید و ناله هایمان به آسمان... دخترکان غریب و مظلوم افغانستان جلوی چشمانمان سوختند و پرپر شدند ولی مشغله های نه چندان پاک سیاسی سیاسیون و نگاه های غرب آلوده سلبریتیها یکی ندید و دومی نخواست که ببیند و فریاد بزند. آنان که " سگ فحش نیست " را به راحتی هشتگ اول رسواخانهٔ اینستاگرام کردند ، این دختران را نخواستند که ببینند و آنان که دم از گفتگو می زنند و دیپلماسی را در مقابل میدان قرار دادند، همچنان دلخوش به ام الفساد آمریکا هستند که سگهای ولگرد و وحشی داعش را زایید و بزرگ کرد. سلیمانی کجایی؟ تویی که همه مظلومان عالم برایت یکسان بودند و قلبت برای همه آنها می تپید. از وقتی رفتی گرگها جری تر شده اند و چوپانان خواب آلود! اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا، وَ شِدَّةَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا
غزل - مناجات آخر دهه و روضه امام حسین علیه السلام آخرِ هر دهه یک شامِ غریبان داریم هر چه داریم از این ذکرِ حسین‌جان داریم ما گرفتارِ حسینیم خدایا شکرت منصبِ نوکریِ خسروِ خوبان داریم به لبِ خشکِ حسینِ‌ابنِ‌علی حسّاسیم دمِ افطار دو خط روضه‌یِ عطشان داریم وای از پیکرِ صد پاره‌یِ بی‌سر مانده بینِ صحراست تنش میلِ بیابان داریم سرِ بر نیزه‌یِ او قاریِ آیاتِ خداست روی نی قاریِ قرآن نَه... که قرآن داریم به رگِ پاره‌یِ ارباب الهی العفو روسیاهیم ولی قلبِ پشیمان داریم به تنی که سمِ اسب از رویِ آن رد شد و رفت قصدِ برگشت سوی خالقِ رحمان داریم مضطرِ قصّه‌یِ انگشتر و انگشتِ توایم بر سرِ سفره ولی نانِ کریمان داریم شبِ جمعه به هوایِ حرمت بی‌تابیم جمعه‌ها حسرتِ وصلِ روی جانان داریم
چندشب مانده فقط برگ امان نیست مرا توشه ای از برکات رمضان نیست مرا..  یک زمان گریه کنی خوب برایت بودم خاک بر سر شده ام! اشک روان نیست مرا توبه هایم عقب افتاد و جوانیم گذاشت پیری از راه رسیدست، توان نیست مرا سرم آنقدر به دنیا و ظواهر گرم است چیزی از باطن اسرار عیان نیست مرا  آشتی کردن من باهمه بود الا او سود این دوستی ام غیر زیان نیست مرا شب قدر از کف من رفت و برای بخشش غیر روز عرفه هیچ زمان نیست مرا... تا زمانیکه حسین است رفیق دل من میل همراه شدن با دگران نیست مرا  دور هم بودن ما را بنویسید بهشت نفسی جز نفس سینه زنان نیست مرا آه جز کرببلا هیچ نمیخواهم من آه جز کرببلا قبله جان نیست مرا خواهری رفت سوی مقتل و میگفت حسین جای تو همسفری غیر سنان نیست مرا..
مداحی_آنلاین_خدا_به_قلب_شما_نگاه.mp3
2.86M
♨️خداوند به قلب شما نگاه می کند 👌 بسیار شنیدنی 🎤
مداحی آنلاین - دستای خالیمو کی جز تو می بینه - سید رضا نریمانی.mp3
8.73M
🌙 🍃دستای خالیمو کی جز تو می بینه 🍃هر شب پای حرفامو کی جز تو میشینه 🎤
✴️ دوشنبه 👈 20 اردیبهشت / ثور 1400 👈 27 رمضان 1442👈 10 می 2021 🕌 مناسبت های دینی اسلامی . 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی . ❇️ روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است : ✅ امور زراعی و کشاورزی . ✅ وصول مطالبات . ✅ و دیدارها خوب است . 👶 زایمان مناسب و نوزاد خوش رو و روزی دار و عمری طولانی و حشر و نشر خوبی با مردم خواهد داشت . ان شاءالله 🤕 مریص ان خوب گردد . ان شاءالله ✈️ مسافرت : مسافرت مکروه است و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد . 🔭 احکام نجوم . 🌓 امروز : قمر در برج ثور است و انجام امور زیر نیک است : ✳️ خرید ملک و خانه . ✳️ خواستگاری و عقد و ازدواج . ✳️ درختکاری . ✳️ نامه نگاری . ✳️ خرید جواهرات . ✳️ ارسال کالاهای تجاری . ✳️ رفتن به تفریحات سالم . ✳️ آغاز بنایی و خشت بنا نهادن . ✳️ جابجایی و نقل و انتقال . ✳️ و افتتاح کار و پروژه خوب است . 👩‍❤️‍👨 مباشرت و مجامعت امشب : مباشرت امشب ممکن است فرزند مواجب بگیر ستمگران شود . 💇‍♂ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث پشیمانی می شود. 🔴 یا در این روز از ماه قمری ، موجب ایمنی از ترس می شود . 🔵 دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد . 👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود . ✴️️ وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد . 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸زندگیتون مهدوی🌸
مداحی آنلاین - وقتی دیگه نمونده - محمدرضا طاهری.mp3
3.29M
🌙 🍃آخه وقتی دیگه نمونده از ماه مهربونی 🍃آی رفیق یه وقت از قافله جا نمونی 🎤حاج
❁❁ علے آرام شد اما جهان از گریہ بےتاب اسٺ زمین از غصہ لبریز و زمان از گریہ بےتاب اسٺ ڪنار نالہ‌هاے جاودان چاه و نخلستان گلوے ازگریہ بےتاب اسٺ 💔
مداحی آنلاین -داستان زیارت امام‌ علی - مرحوم کافی.mp3
4.3M
♨️داستان زیارت امام‌ علی (ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤مرحوم
مداحی آنلاین - گفتی که بهت اجازه میدم در بزنی - محمود کریمی.mp3
5.01M
🌙 🍃گفتی که بهت اجازه میدم در بزنی 🍃گفتم به دلم باید براش پر پر بزنی 🎤حاج
مداحی آنلاین - ماندم میان خوف و رجا - حاج منصور ارضشی.mp3
16.34M
🌙 🍃میان خوف و رجا، دست من بگیر 🍃وقتم کم است آه خدا دست من بگیر 🎤حاج
با رحمت و لطفِ خویش درگیرم کن از باده ی نابِ ازلی سیرم کن یاربّ قَسَمَت به نامِ حیدر دادم با عشق و محبتِ علی پیرم کن 💚