eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ اخم مے ڪند و ماشین را نگہ میدارد تاسوار شوم. لب پایینم رابہ دندان میگیرم و سریع موهایم را زیر مقنعہ میدهم. سوار ماشین مے شوم. بدون سلام و احوال پرسے مے گوید: قرار نبود باچادر حیاتم بره! بود؟ جوابے نمیدهم! _ تو همیشہ این موقع میاے خونہ؟! با من و من و استرس جواب میدهم: من...من...بعضے روزا ڪلاس فوق العاده دارم! _آها! حرفے نمے زند و بہ خانہ مے رسیم. از ماشین پیاده مے شوم و داخل ساختمان مے روم. خیلے بد شد! نباید مرا مے دید! مادرم بہ گرمے بہ استقبالم مے آید و قبل از اینڪہ ازپلہ ها بالا بروم میگوید: محیا مامان من روم نشد خالہ فریبارو رد ڪنم! گفتم بیان شاید تو بادیدن حسام نظرت عوض شد! باناباورے برمیگردم و بہ چشمان خندانش زل مے زنم! _ ینے چے! من تو این خونہ آدمم مامان خانوم! و بہ طرف اتاقم مے دوم.... ❀✿ باز هم خاطرات را مثل یڪ فیلم تراژدے جلو میزنم... بگذار صفحات زندگے ام سریع ورق بخورند! دل دل میڪنم تا زودتر تو باشے در هر سطر از دفتر من! اینڪہ حسام پسر خالہ فریبا را رد ڪردم مهم نیست! اینڪه بامادرم بحث ڪردم سر علایق و تصمیمات خودم هم مهم نیست! ڪمے جلوتر بلاخرہ محمدمهدے یڪ روز عصر ڪہ مهمانش بودم، عڪس ڪوچڪے از زنش را نشانم داد و فلسفہ بافت! راجب مشکلاتش و بدبینے شیدا! بماند ڪہ من از آن زن متنفر شدم! بماند ڪہ دلم را آب ڪردم ڪہ همسر فوق العاده اے برایش مے شوم! بماند ڪہ چقدر خودم راشیرین ڪردم و هر روز برایش گل خریدم! یڪماه و نیم بہ عید مانده بود ڪہ محمدمهدے ازمن خواست تاباهم برویم و خرید ڪنیم! آنقدر هیجان زده شده بودم ڪہ بے معطلے پذیرفتم. لباسهایش را بہ سلیقہ من مے خرید و مدام نظرم را مے پرسید! همانجا از او پرسیدم ڪہ چرا دوباره ازدواج نمیڪند؟! اوهم گفت: سخت میشہ اعتماد ڪرد! ڪسے نیست ڪہ واقعا دوسم داشته باشہ! همانجا قسم خوردم ڪہ قبل ازعید بہ علاقہ ام اعتراف میڪنم! فڪر همہ جا را ڪردم! حتے پدرم! چہ لزومے داشت در خواستگارے از زن اولش بگوید؟! فڪر احمقانہ ے من بہ شناسنامہ ے دوم هم ڪشیده شد! درخیال ڪودڪانہ ام او مرد رویاهایم بود! ❀✿ اواخر بهمن ماه و باریدن برف لطیف، حال وهواے شهر را عوض ڪرده! پوتین هایم را پا و ازمادرم خداحافظے میڪنم. یڪ روز تعطیل و شیطنت گل ڪرده ے من! بہ قنادے می روم و یڪ جعبہ شیرینے میخرم با چندشاخہ گل رز! من او رادوست دارم و اعتراف این مسئله چہ گناهے میتواند داشتہ باشد!؟ تصمیم دارم خیلے هم خودم را بے ارزش نڪنم! باپاپیش بڪشم و بادست پس بزنم! حسابے غافل گیر مے شود اگر مرا ببیند! اولین باراست ڪہ سرزده بہ خانہ اش مے روم! خنده ام میگیرد! یعنے میخوام بہ خواستگارے بروم؟! سرم راتڪان مے دهم _ نہ احمق جون! فقط...فقط...میرے و... خیلے غیرمستقیم میگے ڪہ بعنوان یہ شاگرد دوسش دارے و قدردان زحماتش هستے همین! لبخند موزیانه اے مے زنم و ادامہ میدهم: بعدم صبرمیڪنے ڪہ ببینی اون تو جواب دوست دارم چے میگه! بعدم دوباره سوالاے چرا خوب دورتونو نگاه نمیڪنید براے ازدواج و این چیزا... بلاخره میفهمه! دوزاریش ڪہ ڪج نیس! هس؟! ابروبالا میندازم و دردلم میخندم. آرایشم ڪمے بیشتر از دفعات قبل است! نمے خواهم براے دلبرے بروم ... فقط... یڪم بیشتر بہ خودم رسیده ام! یڪ ساعت تا منزلش راه است و بلاخره باڪلافگے مے رسم. سے چهل متر مانده بہ در ساختمان بادیدن صحنہ ے مقابلم سرجا خشڪ مے شوم. بہ سختے چندقدم جلو مے روم و پشت یڪ درخت پنهان مے شوم. محمدمهدے درماشینش را براے یڪ دختر باز میڪند تا او پیاده شود! حتما اشتباه میڪنم! جلوتر پشت یڪ درخت دیگر مے روم...خودش است! دختر باخنده پیاده مے شود و دستش را روے شانہ ے محمد مهدے میگذارد. ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ قلبم مے ایستد و تمام وجودم یخ مےزند! ازشدت لرز نگهداشتن جعبہ ے شیرینے و گلها ڪارے غیرممڪن مے شود! محمدمهدے ڪتش را روے شانہ ے آن دختر میندازد...دخترے ڪہ چیزے تاعریان شدنش نمانده! مانتوے جلوباز، جوراب شلوارے مشڪے ولے نازڪ، شالے ڪوتاه روے قسمتے ازسرش و یقه ے بشدت باز! نمیتواند زنش باشد! من عڪسش رادیدم! اصلا...اصلا اگر زنش باشد... مگرجدا نشده اند!.. محمدمهدے... با...این؟! ڪجاے تیپ این بہ ریش اون میاد؟! ڪاملا گیج شده ام!.. نمے خواهم جلو بروم... شاید اشتباه میڪنم...شاید هم...هرچہ ڪہ باشد فعلا باید ازدور تماشا ڪنم... تصویر مقابلم تار مے شود...هیچ چیز نمے شنوم...دختر باقهقهہ بہ محمدمهدے تڪیہ مے دهد و باهم داخل ساختمان مے روند. همانجا روے برف ڪمے ڪہ زمین را پوشانده، مے نشینم وبغضم را رها میڪنم. گلها ازدستم مےافتند و جعبہ شیرینے هم دربرف خیس مے شود... نمے فهمم!.. خودش گفت ڪہ تنهاست....خواهرهم ڪہ ندارد! پس این....این... پیشانے ام راروے زانوهایم میگذارم و بہ هق هق مے افتم... _ خیلے احمقے محیا!.. گول ریشش رو خوردے!؟ اره؟ _ وا دیوونہ! هنوز ڪہ مطمئن نیستے! شاید فامیلشونہ! اصن شاید شاگردشہ! اونڪہ فقط مدرسہ ے شما تدریس نداره! زیر پلڪم را پاڪ میڪنم... _ هہ! اره شاگرد ول میشه تو بغل آدم؟ _ خب چرا جلو نرفتے؟! _ نمیخوام بروم بیارم...باید یجور دیگہ بفهمم! _ پس نق نقت چیہ!؟ _ دوسش دارم میفهمے؟ ببند دهنتو ببند! _ ڪیو دوس دارے؟! چیشو؟ _ خودشو! اخلاقشو! _ اون ڪجاش شبیہ توعہ؟ _ همہ چیش! _ خب بگو یڪے یڪے... _ اخلاقش...ویژگے هاش...آرماناش... مذهبیہ ولے امل نیست! مث عقب مونده ها رفتار نمیڪنه! _ واقعا؟ مث الان ڪہ یہ دختر از ماشینش پیاده شد!؟ سرم را محڪم بین دودستم فشار میدهم: خفہ شو خفہ! هنوز هیچے معلوم نیست! ❀✿ قرص را روے زبانم میگذارم و با یڪ لیوان آب ولرم قورتش مے دهم. ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿ ❀✿ حال خرابم راهیچ ڪس درڪ نمیڪند. ڪف دستهایم ازاسترس مدام عرق میڪند.سھ روز پیش من مرگ را زیر بارش برف دیدم.مرگ قهقهه مے زد ڪنار مردی ڪھ ...باز هم بغض...باز هم سوزش قلبم.ناخن هایم راانقدر در دستم فشار داده ام ڪھ جایشان زخم شده. باید اورا ببینم و راجب ان دختر بپرسم.اسمش چیست و چھ نقشے در زندگی لعنتے اش دارد. زیرچشمانم گود شده و صورتم حسابے پف ڪرده.مادرم بانگرانے سوال پیچم میڪند و من بادعوا جوابش رامیدهم. چقدر بھ پروپایم میپیچد.دیوانھ شدم. ❀✿ مقنعھ ام راسرم میڪنم و بھ طرف مدرسھ مے روم. امروز بااو ڪلاس دارم ولے چرا دیگر خوشحال نیستم.آسمان دور سرم مے چرخد و بھ خیالاتم پوزخند مےزند. دنیا تمام شده...؟ نه! هنوز چیزی معلوم نیست! ❀✿ پررنگ لبخند مے زند و مےپرسد: چھ دختر خوب و ساڪتے! چتھ نگران شدم. من بازهم سوار ماشینش شدم.بازهم قراراست بھ خانه اش بروم،اما اینبار با دفعات قبل فرق دارد.میخواهم ازڪارش سردربیاورم.میخواهم بفهمم زیر پوست مذهبے اش چھ شخصیتے خوابیده!! دنده را عوض میڪند و آستینم را میگیرد و چندباردستم را تڪان میدهد. دستم راعصبے عقب مےڪشم و نفسم را پرصدا بیرون مے دهم. لحنش جدی مے شود: چی شده؟ حالت خوبھ؟ باید طبیعے رفتار ڪنم: اره!خوبم!...یڪم مریض شدم! سردرد دارم. _ چقد تو مریض میشے. عب نداره الان میریم خونه ی من استراحت مےڪنے. حالم از حرفش بهم میریزد.چراحس میڪنم هرڪلمھ اش را بامنظور میگوید.طاقت ندارم ڪھ بھ منزلش برسیم و بعد سراغ نقشه ام بروم. بھ زور لبخند مے زنم و صدای ناله مانندی ازگلویم بھ سختے بیرون مے اید: محمدمهدی؟ _ جان دلم؟ دوست دارم داد بزنم حالم ازت بهم میخوره عوضے. اما آرام نگاهش میکنم و میگویم: _ خیلے دوست دارم... سرعتش راڪم میڪند و بانگاه خاصے بھ صورتم خیره مے شود.اب دهانم را فرو مے برم و درحالیڪھ صدایم مے لرزد ادامھ میدهم: این ازطرف شاگردت بود!تواستاد فوق العاده ای هستے. ماشین را بہ طرف ڪنار خیابان هدایت میڪند و با تبسم جواب میدهد: توام فوق العاده اے محیا! خشم بہ وجودم دویده...اما ...اماالان وقت فوران نیست! وحشت دارم از مابقے صحبتم، حرفم را قورت میدهم، نمیتوانم! یڪدفعہ میگوید: میدونے؟!...حالاڪہ...حالاڪہ خودت گفتے باید یہ چیزم من بگم! مشتاق ولے باتنفر نگاهش میڪنم محمدمهدے_ ڪاش زنم مثل تو بود! چشمات... صدات...شیطنت و روحیت...اعتمادت... دردلم میگویم" خربودنم" میگذارم حرفش را تمام ڪند... _ شاید مسخره باشھ دخترجون! ولے چندبار بہ ذهنم اومد ازت درخواست ازدواج ڪنم! استاد از شاگردش... حرفش رازد! تیرم بہ هدف خورد....پس آن دختر....خیلے مهم نیست! ❀✿ دوستان ڪمے صبور باشید و فڪر نڪنید من میخوام چهره مذهبـےهارو خراب ڪنم این داستان یڪ سری واقعیات رو میگھ ... و اشخاص متفاوت رو معرفے مے ڪنھ ✋ ❀✿ 💟 نویسنــــــده: ❀✿ 💟 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
الهی امشب هر چی خوبیه خدا براتون رقم بزنه آرامش مهمان همیشگی خونه هاتون باشه 🌟شبتون پر از نگاه خدا🌟
4_5879749643415325039.mp3
1.85M
🎙 برکات نماز شب 👤 حجةالإسلام رفیعی 🖤التماس دعای فرج ان شاءالله🖤 🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضر‌ت زینب سلام الله علیها✨🕊
✨﷽✨ 🔴آهنگر و زن زیبا ✍داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و خداوند، آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد. مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون می‌آورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: ‌تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود. آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوش‌اندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگ‌دستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته‌ جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمی‌آورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همان‌قدر بدان که تنگ‌دستی طاقت‌فرسا مرا وادار کرد به خواسته‌ تو پاسخ دهم.من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید می‌لرزد. پرسیدم: از چه می‌ترسی که این‌قدر به لرزه افتادی؟ گفت: هم‌اکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت. همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ‌ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند می‌خواهم که در آتش دنیا و آخرت‌ تو را نسوزاند». گویا آن زن از بستگان رسول خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من 💕❤️💕❤️
✴️ یکشنبه👈23 مرداد /اسد 1401 👈16 محرم 1444👈14 اوت 2022 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. 💠تعیین بیت المقدس به عنوان اولین قبله مسلمانان سال اول بعثت. ⭐️احکام دینی و اسلامی. 📛امروز روز خوبی برای امور زیر نیست: 📛جابجایی و نقل و انتقال. 📛نوشتن ادعیه و حرزها. 📛و ملاقات با بزرگان خوب نیست. 👼مناسب زایمان و نوزاد بعد از ظهر حالش خوب است. 🚘مسافرت: سفرحتما همراه صدقه باشد یا انجام نگردد. 🔭 احکام نجوم 🌓امروز : قمر در برج حوت است و روز خوبی برای امور زیر است: ✳️آغاز معالجه و درمان. ✳️شروع به کار و شغل. ✳️آغاز امور آموزشی و تعلیمی. ✳️بذرافشانی و کاشتن. ✳️فصد و حجامت. ✳️دادن سفارشات جنس و کالا. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و دعوت کردن افراد نیک است. ⚫️ طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث حزن و اندوه می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، باعث فرج و نشاط می شود. 👩‍❤️‍👨 مباشرت امشب : فرزند حافظ قرآن گردد.ان شالله 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
🌿السلام علیک یاصاحب الزمان 🌿سلام مولای ما ، مهدی جان سلامی از جمع دلشکسته ی منتظران به طبیب عالم ... سلامی ازما که دستمان از چاره کوتاه است و قلبمان مالامال درد است و جانمان تیربارانِ بلاست ... به شما ای نجات بخش موعود ... بازآیید و رهایمان کنید ... اللهم عجل لولیک الفرج 💚 🌸🍃
‍ ‍ ‍ ‍ سـ🌸ـلام صبح یکشنبه تون باطراوت ☕ 🌸 🌸🍃امیدوارم توشه 🌸🍃امروزتون پُر باشه 🌸🍃از سلامتی، نشاط 🌸🍃دلخوشی 🌸🍃عاقبت بخیری 🌸🍃عشق و محبت 🌸🍃وخوشبختی وشادی 🌸🍃
🌸به آیه آیه 💗قرآن احمدی صلوات 🌸به بهترین گل 💗گلزار سرمدی صلوات 🌸به اهل بیت 💗رسول گرامی اسلام  🌸به غنچه غنچه 💗باغ محمدی صلوات 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🌸🍃
🌷 ارباب خوبم سلام ‌‌‏🌷صـبح اسـت دلم هواییِ کرب‌ وبلاست 🌷ازجـانـب قلبِ من بر آن خاک سـلام.. 🌷السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین 🌷و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین 🌷صبح یکشنبه ‌تون کربلایی 🥀🍃
درباره مشکلات خود با هر كسی صحبت نكنيد. سطح انرژی برخی به گونه ایست که امواج منفی شان سنگین تر از مثبت های وجودشان است و ناخواسته در شرایطی که هستید، حس غم را در وجود شما دو چندان القا می کنند. لذا هرچه بیشتر در مورد یک مشکل صحبت کنید؛ حتی اگر یک مسئله ساده باشد، حالتان بدتر می شود! یادتان باشد صحبت کردن در مورد ناخوشی ها مانند کود ریختن پای علف است! هر آنچه " انجام دهید"، به هرچه "فکر کنید"، کائنات در همان راستا برایتان بیشترین امواج را جذب می کند، پس خودتان هوای خودتان را داشته باشید! 💕❤️💕❤️
💕پرسیدند : خوب بودن را کدام روز بهتر است؟ فرمود : یک روز قبل از مرگ حیران شدند و گفتند : ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند فرمود : پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد ... 💕💙💕💙
ما آدمهای احمقی نبودیم ساده بودیم و از روی سادگی به احمق ها اجازه دادیم تا در زندگی مان دخالت کنند!
🍃 آیت الله بهجت رحمة الله علیه: ✍🏼 خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع و ، 1️⃣ تا اولا بتوانیم یگانگی قرآن و عترت و معجون مرکب از آن دو را بیابیم 2️⃣ و ثانیا در مقام پیروی و عمل، با توجه به آن دو و بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنماییم و بدانیم که آنها از هر معشوقی بیشتر شایسته عشق ورزی هستند. 💕💚💕💚
✨﷽✨ ✍️حضرت موسی (ع) در جایی نشسته بود، ناگاه ابلیس که کلاه رنگارنگی بر سر داشت نزد موسی (ع) آمد. وقتی که نزدیک شد کلاه خود را (به عنوان احترام) از سر برداشت و مؤدبانه نزد موسی (ع) ایستاد. حضرت موسی گفت: تو کیستی؟ ابلیس جواب داد: ابلیس هستم. موسی (ع) پرسید: تو ابلیس هستی؟!! خدا تو را از ما و دیگران دور گرداند. ابلیس گفت: من آمده‌ام بخاطر مقامی که در پیشگاه خدا داری، بر تو سلام کنم. موسی (ع) پرسید: این کلاه چیست که بر سر داری؟ ابلیس پاسخ داد: با (رنگ‌ها و زرق و برق‌های) این کلاه، دل انسان‌ها را می‌ربایم. موسی (ع) پرسید: به من از گناهی خبر بده که اگر انسان آن را انجام دهد، تو بر او پیروز می‌شوی و هر کجا که بخواهی افسار او را به آنجا می‌کشی. ابلیس گفت: سه گناه است که اگر انسان گرفتار آن شود، من بر او چیره می‌گردم: (اِذا اَعجَبَتهُ نَفسُهُ، وَاستَکثَرَ عَمَلَهُ، و صَغُرَ فِی عَینِهِ ذَنبُهُ) 🔸1) هنگامی‌ که انسان خودبین شود و از خودش خوشش آید. 🔹2) هنگامی که او عمل خود را بسیار بشمرد. 🔸3) زمانی که انسان گناه در نظرش کوچک گردد. 💕💜💕💜
این کار ها حالت رو خوب می‌کنه! ◻️فکارتان را هدایت کنید! روان‌شناسان از این روش زیاد استفاده می‌کنند. هنگامی که احساس ضعف یا اضطراب دارید این کار به شما کمک می‌کند کنترل افکار خود را به دست بگیرید. به یک رؤیای خوشحال‌کننده فکر کنید، یک تصویر ذهنی مثبت بسازید یا به عوامل خارجی واکنش‌های مثبت نشان بدهید تا احساسات بد را تحت کنترل در بیاورید. ◻️شک نکنید خودباوری و موفقیت به هم وابسته‌اند! هیچ چیز به اندازه‌ی اینکه «خودتان را باور کنید» به موفقیت‌تان تحقق نمی‌بخشد. اگر قرار است به چیزی شک کنید به افکار منفی و ضعف‌هایتان شک کنید و باور کنید در رسیدن به همه‌ی اهداف‌تان موفق خواهید بود. ◻️به خودتان اعتماد کنید! بیشتر وقت‌ها زمانی که احساس ناامیدی و ناراحتی می‌کنیم، به جای اینکه بابت کارهایی که تاکنون درست انجام داده‌ایم به خودمان اعتماد کنیم، تنها روی مسائل منفی و اشتباهاتی که مرتکب شده‌ایم تمرکز می‌کنیم. حتی اگر بعضی کارها را خراب کرده‌اید، برای کارهایی که تا حالا به خوبی انجام داده‌اید به خودتان اعتماد کنید. 💕🧡💕🧡