eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.8هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح مردم در تهران در خیابان بودند با و حالا شب در تلاویو ... البته تفاوت اینجاست که آنجا مردم علیه نتانیاهو به خیابان آمده اند ، اینجا برای دفاع از .... پرچم بالاست🇮🇷✌️
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ آیا است؟ یا ناکارآمد؟ 🔹 خلاصه تمامی شبهات در یک کلمه! حجت الاسلام
🌷 (علیه‌السلام): يَكْتَسِبُ الصَّادِقُ بِصِدْقِهِ ثَلَاثاً حُسْنَ الثِّقَةِ بِهِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُ وَ الْمَهَابَةَ عَنْهُ راستگو به واسطه راستگویی، سه چيز را به دست می‌آورد: ديگران به او حسن دارند، ديگران به سمت او جلب می‌شود، هيبت او دل ديگران را تسخير می‌كند. غررالحکم، حدیث ۴۳۵۸
سارا داشت میرفت ومنم انگاری یک تیکه از وجودم داره میره ..خیلی بهم نزدیک تر شده بودیم ..لحظه آخرم کنار گوشم گفت :مواظب خود ت باش ..هرچی شد رو بگو کمکت میکنم ...اگه تصمیمت موندن با این آمازونیه ..بهتره گربه رو دم حجله بکشی تا عمرداره دست روت بلند نکنه ... خندیدم وگفتم :چشم دیگه .. خودشم خندید وگفت :این چند روز بس پند واندرز بهت گفتم ..دارم حس میکنم شبیه مادر بزرگا شدم .... روی کاناپه دراز کشیدم ...به ساعت نگاه کردم ..1صبح بود غلتی زدم حالم نسبت به قبل خیلی بهتر شده بود ..چشمم خورد به طاها که خمیازه میکشید ومیومد پایین ..وای امروز باید قیافه اش رو تحمل کنم ..شرکت نرفته ...روم روبرگردوندم وبه پشتی مبل نگاه کردم ...کنارم نشست وگفت :سالم خانومم ..پاشو بریم بیرون یکم دور بزنیم ...امم.بهتره بریم پارکی جایی یکم ورزش کنی سرحال بشی... شونه هام رو ماساژ داد وگفت :خواب نری ها ..پاشو .. برگشتم عقب وگفتم :هرجا میخوای پاشو برو ... نگاهم کرد وگفت :سپیده من واقعا پشیمونم که زدمت ..ببخشید ..هرکار بگی برای جبرانش میکنم .. پوزخندی زدم وگفتم :باشه ..پس میتونی بری..کارهای طالق توافقی مون رو درست کنی..اونجوری شاید بخشیدمت ... ابروی باال داد وچین انداخت بین ابروهاش وگفت :باز شروع کردی... یهو باداد گفتم :بله شروع میکنم تا تموم شه این زندگی نکبتی که تو توش بهم اعتماد نداری...وداری خودتو نشون میدی که یک وحشی به تمام معنایی ...بخاطر غلط زیادی توئه عوضیه که نمی تونم برم بیرون ...بدم میاد ازت .."بیشتر داد زدم تا اشکم نیاد "این محبت های خرکیت روهم ببر واسه یکی که زود خر بشه وکوتاه بیاد ...طاها متنفرم ازت باالخره خودت خسته میشی وراضی میشی به طلاق ۳۸
سرش رو تو دستاش گرفت ..حرفی نزد ..به دستاش نگاه کردم که با عصبانیت موهاش رو چنگ میزد ...بلند شدم ..بهتر بود برم آشپزخونه با درست کردن غذا سربند بشم ..حوصلحه ام سر میرفت تو اتاق خوابم ..با این که بوی سرخ کردنی برام بد بود ..چون میخواستم ماکارانی درست کنم ..باید پیاز تفت میدادم ..دنبالم آمد داخل آشپز خونه وگفت :سپیده ببین من ... چرخیدم ودستام روروی گوشام گذاشتم وگفتم :برو بیرون .. آمد جلوم ودستام روحکم گرفت وبرشون داشت وگفت :التماست میکنم گوش کن ....از همین بود که میترسیدم ومراقب بودم که .... از چی میترسید ؟؟....مشتی به یخچال زد ورفت بیرون ... دم در رفتم وگفتم :از چی میترسیدی ..چرا ؟؟...جواب ندی میرم ... نگاهم کرد وگفت :بیا ... با چشمای گرد نگاهش کردم ..خندید وگوشه پیراهنم روگرفت وکشید ..خودم از دستی یواش میرفتم سمتش اخم پررنگی هم داشتم ...بغلم کرد وگفت :تاحاال بهت گفته بودم رنگ یاسی بهت میاد .. مشت زدم تو سینه اش وبا لحن لوسی گفتم :خب خر شدم امرتون ...بعد بازداد زدم وگفتم :ولم کن .. خندید وگفت :سپیده ... بدون این که نگاهش کنم ..دست به سینه پشت بهش ایستادم ..اونم مثل کنه چسبیده بود ..بهم دستاش دورم بود ...پاش رو لگد کردم وگفتم :هوم ؟؟.. کمی کج شد به انگشت پاش نگاه کرد که با کفش روفرشی لج دارم له شده بود ...صورتش از درد جمع شده بود ...میدونست بدم میاد یکی کنار گوشم حرف بزنه قلقلکم میاد ..از دستی کنار گوشم گفت :یک فرصت دوباره بده تا همه چی رو جبران کنم ... سرم رو چسبوندم به شونه ام که ورورنکنه کنار گوشم که خنید وگونه ام رو بوسید وگفت :ببخشید ۳۹
همین جور سرم روشونه راستم بود ..چشمام روچپ کردم تا بتونم ببینمش چون پشت سرم بود ...همون طور یک وری گفتم :بشین بشمار تاحاال چند بار این حرف رو گفتی ؟؟.... محکم تر دستاش رو دورم حلقه کرد وگفت :قربون این چهره یک وری کج برم من ...میخوام بهت ثابت کنم .... واسه پیش گیری از این که باز نخواد کرم بریزه و...دستم روروی گوش دیگه ام گذاشتم وگفتم :واگر من نخوام ... خندید ..سرم روصاف کرد وگفت :نکن اینجوری خودتو ..اذیتت نمی خواستم بکنم ...ببینش چشماش چپ موند ... دوباره به همون حالت برگشتم وگفتم :از توی وحشی سامورایی هیچی بعید نیست ...بروکنار .... خندید وبلندم کرد ...میچرخوندم ...منم از خدا خواسته ..بجایی این که بترسم بچسبم بهش ..خودم ازش دور کردم وحس باحالی بود موهام ازشدت چرخی که میداد تو باد تکون میخورد ..انقدر حال میداد ....اما اخم روداشتم ....زل زدم بهش وبا لحن جدی گفتم :هوی ..فهمیدیم زورت زیاده رستم خان ...بذارم .... لب گزید وفقط خندید که یهو تعادلش رو از دست داد وکچ وراست شد ...وای ترسیدم ازاین که متوجه نشه وبخوریم به گنجه یا مبل ها وله شیم .. چنگ زدم یقه لباسش رو که با این که یکم تعادل نداشت بعد از اون همه چرخیدن ..مستقیم رومبل فرود آمد ...دیونه بود حسابی ..سرش گیچ میرفت ...پوفی کردم آمدم بلند بشم که گفت :واسه این که حرفمو باورکنی حاضرم هرکاری بگی بکنم ..فقط دوباره باش...میخوای دست بزنم به قرآن تا حرفم روباورکنی ... نگاهش کردم وگفتم :نه ... دیدم صورتش داره میاد سمت گوشم که رفتم عقب وگفتم :خیلی خوب ..اما طاها فقط دوست دارم بازگیر بدی تا پاشم برم ...خسته ام کردی میفهمی ...کاش حداقل مثل این زنای خراب میبودم بعد بهت حق میدادم شک داشته باشی وزندگیمون رو خراب کنی ...اما بهتره هیچ قراری نذاریم چون ستون یک خونه اعتماده که تو نداری ..پس ولش کن ... به کوسن مبل چنگ زد وگفت :چیکار کنم خوب شی ... ۴۰
بلند شدم وگفتم :طلاق ... با صدای که سعی میکرد آروم باشه گفت :واگر ندم ... لباسم رومرتب کردم وگفتم :خودت خسته میشی میدی ... مکث خیلی طوالنی کرد ..خواستم بلند بشم که مچ دستم روگرفت وگفت :چند روز دیگه خوب میشی...باشه جدا شو ...چشماش رو فشار داد وگفت :چند روز دیگه ؟؟.. بغضم روقورت دادم وگفتم :چهارروزدیگه ... چشماش رو بست وگفت :میتونی بری..در اولین وقت ممکن میرم دنبالش.. داخل آشپز خونه شدم ونفس پربغضم رو رها کردم وهمزمان اشکام سرخورد آمد پایین ... داخل سالن آموزش دانشگاه شدم ..یک راست رفتم سمت آقای شمس که داشت به یکسری از دانشجو های تازه وارد برنامه درسیشون رو میداد ودیگر چیزارو ..صبر کردم کارش تموم بشه ...اونا که رفتن نگاهم کرد وگفت :بله بفرمایید ... سالم کردم وروی صندلی چرمی جلوی میزش نشستم وگفتم :برای انتقالی گرفتن آمدم ..میشه یک فرم بهم بدین ؟؟.. ابروی داد باال وگفت :چه رشته ای میخونی ؟... نفس لرزونی کشیدم وگفتم :سپیده حسینی هستم ..ترم یک دانشجویی رشته پرستاری ...میخوام انتقالی بگیرم برای دانشگاه علوم پزشکی رامسر ... به صفحه مانیتورش نگاه کرد وگفت :خانوم حسینی بهتره از شرایطش خبر داشته باشید ..واسه انتقالی گرفتن شما حداقل باید سه ترم رودرهمین دانشگاه گذرونده باشید ..بعدش باید برید پیش رئیس دانشگاه ..خیلی کارداره ... خیلی ضد حال وحشت ناکی بود ..حاضر بودم همه دونده گی هاش رو قبول میکردم اما این که سه ترم دیگه روباید درهمین دانشگاه بخونم رو نه ...خدایا چیکار کنم ...دیدم کاری ازدستم برنمیاد از آقای شمس تشکر کردم ورفتم تو محوطه دانشگاه که صدای طوبی رو شنیدم که بامزه گفت :به سپیده خانوم کم پیاد ..کجایی دختر ستاره سهیل شدی .... ۴۱
امشب مثل یک معلم که به شاگردش دیکته میگه بعد صحیحش می کنه که کجا غلط نوشته، حساب کنیم از صبح چه اعمالی انجام داده ایم چه حرفهایی زده ایم چقدر عملکردمان مورد رضایت امام زمانمان بوده چقدر خطا کردیم و چقدر ...."گناه" سعی کنیم فردایمان را بهتر از امروز بسازیم.
42.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از فرماندهان نیروی هوایی و پدافند هوایی ارتش
✴️دوشنبه 👈24 بهمن / دلو 1401 👈22 رجب 1444👈13 فوریه 2023 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. ❇️اول ماه شباط رومی. در این ماه خوردن سیر و گوشت پرندگان. و شکار و میوه های خشک شده سودمند است. مباشرت و حرکت و کار و تلاش و فعالیت. بسیار نیکوست. 🌙⭐️ امور دینی و اسلامی. ⛔️قمر در برج عقرب است. 🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود). 👶 مناسب زایمان و نوزاد دوست داشتنی و مبارک خواهد بود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی  مناسب برای امور زیر است: ✳️مسهل خوردن. ✳️جراحی چشم. ✳️کشیدن دندان. ✳️بیرون آوردن خال و زگیل و... ✳️نیشتر زدن به دملهای چرکین. ✳️خرید باغ و زمین. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️درختکاری و جابجایی درختان. ✳️حفاری چاه و کانال و آبراه‌. ✳️بذر افشانی و کاشت. ✳️امور تحقیقی و تفحصی. ✳️استحمام. ✳️و آبیاری نیک است. 🔵کتابت ادعیه و امور حرز و نماز و بستن حرز برا اولین بار خوب نیست. 📛ولی امور اساسی و زیر بنایی مثل ازدواج و مسافرت خوب نیست. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت: طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود. 🔴 حجامت: یا در این روز از ماه قمری ، باعث قوت دل می شود. 🔵ناخن گرفتن: دوشنبه برای ، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد. 👕دوخت و دوز لباس: دوشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود. ✴️️ استخاره: وقت در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن). ❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات  ۱۰۰ مرتبه. ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد. 💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿 🌸زندگیتون مهدوی با این دعا روز خود را شروع کنید 🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟 ✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
طوری حرف بزنیم که اگر امام زمان ارواحنافداه هم کنارمون بود همان حرف‌ها را بتوانیم محکم بزنیم و ادامه بدهیم، نه اینکه یک‌دفعه قطع کنیم و بگوییم معذرت می‌خواهم داشتم حرف بی‌خود می‌زدم! طوری برخورد کنیم طوری عمل کنیم طوری حرف بزنیم که امام زمان هم دارد می‌شنود و می‌بیند و تأیید می‌کند.