فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_آشپزی
تاحالا ماکارونی پنیری پخت با مایکروفر خوردید ⁉️
اگه فرصت پخت پاستا با فر رو ندارید بهتون پیشنهاد میکنم این گیف رو ببینید 👍
پاستا تک نفره☺️
💓 💓.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣
چـــــقدر خدا توبه پذیره 😢
سخنران حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان
الهی العفو...
16.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساندویچ مرغ
نمک فلفل پاپریکا پودر سیر
🌮
.
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پیراشکی رولی آسان😍😋
یه غذای سریع و راحت
اگر پسندیدید از ۱ تا ۱۰ نمره بدید 😉. مواد لازم:
گوشت چرخکرده : ۲۵۰ گرم
پیاز یک عدد
نمک یک قاشق چایخوری
فلفل یک قاشق چایخوری
پودر سیر نصف قاشق چایخوری
رب گوجه ۳ قاسق غذاخوری
میکسی از پنیر های مورد علاقه ۲ فنجان
نان ترتیلا یا برش نان لواش ۸ عدد
کنجد به میزان لازم
دستور :
گوشت چرخکرده را داخل ماهیتابه با یک قاشق غذاخوری روغن تفت داده و نمک و فلفل و پودر سیر و پیاز نگینی خرد شده را اضافه نمایید خوب مخلوط کرده و در آخر رب گوجه اضافه نمایید. مخلوط را در یخچال قرار دهید تا کاملا سرد شود سپس پنیر های دلخواه رنده شده را اضافه نموده و مخلوط نمایید.
مواد را مانند ویدیو روی نان ها قرار داده و رول کنید. روی آن تخم مرغ همزده بمالید و و سپس به میزان دلخواه روغن کنجد روی آنها بریزید.
رول ها را در فر در دمای ۲۰۰ درجه سانتیگراد یا ۴۰۰ درجه فارنهایت به مدت ۲۰ دقیقه قرار دهید
.
🌷 آیتالله #بهجت(ره):
🔸متدیّن و #مؤمن کسی است که ببیند دوستانش دوستان خدایند یا دشمن خدا!
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص٩۴
#تفکر_در_انتخاب_دوست_و_همنشین
.
#ولایت 3
امتحان ولایت پذیری
✅ برای اینکه ببینی چقدر تونستی توی مبارزه با نفس موفق عمل کنی ؛
👈🏼 همون روز اول برو درِ خونۀ امیرالمومنین علیه السلام ، ببین به حضرت #تواضع میکنی یا نه؟
🔷 ببین اینکه بخوای عبد خدا بشی رو نمیتونستی نپذیری
اما آیا حاضری "دستور و برتری حضرت" رو بر خودت بپذیری یا "حسادت" میکنی؟
⭕️ آیا هنوز تکبر و برتری طلبی روحی داری؟
😒
💖🌺 اگه واقعا عبد خدا شده باشی، میری در خونۀ خدا و میگی:
"خدایا شما چه کسی رو دوست داری؟ من نوکرِ اون هم هستم...."😌
✅ فرق بین عبد واقعی و عبد دروغین اینجا مشخص میشه.
🎗
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
این تن غرق کبودی آسمان را محور است
این سرِ از تخته آویزان به عالم سرور است
جای او بر روی چشم ماست نه بر تخته چوب
مردم! این محنت کشیده وارث پیغمبر است
آنقدر سنگینی زنجیر زجرش داده است
گردنش از دستهای لاغرش لاغرتر است
ساق پایش را ببیند دخترش دق میکند
خوب شد که نیست اینجا، او ندیده مضطر است
بچه هایش نذرها کردند آزادش کنند
گرچه آزادست حالا، حیف دیگر پرپر است
ای غلامان برروی دوش شما آقای ماست
پس دهید اورا به ما، وقت وداع اخر است
قاتل موسی بن جعفر زهر یا زندان نبود
قاتلش توهین سندی لعین بر مادر است
شیعیان هریک کفن در دستْ، اینجا آمدند
کاظمین از واحسینا واحسینا محشر است
گریه کن با حضرت موسی بن جعفر بر حسین
گریه کن بر آن غریبی که به زیر خنجر است
**
خنجرش کند است میدانم ولی ای تشنه لب
دست و پا کمتر بزن زینب دراین دورو بر است
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
بس کن یهود زاده ،حرم را بهم نریز
هربار، خلوتِ سحرم را بهم نریز
من پا به سِن شدم سرِ زنجیر را نکش
با هر تکان ِ ضربه پرم را بهم نریز
هراستخوانِ لِه شده بد جوش میخورد
ارثیه هایِ پشتِ درم را بهم نریز
من هم شبیهِ مادرِ خود گیر کرده ام
ترکیبِ جسمِ مختصرم را بهم نریز
نامرد نامِ فاطمه را بی وضو مبر
با حرف هایِ بد جگرم را بهم نریز
مویِ سپیدِ من شده بازیِ دستِ تو
با ضربه ، هالة قمرم را بهم نریز
بردار پایِ نحسِ خودت را ز صورتم
تصویرهایِ چشمِ ترم را بهم نریز
گودال هم، نهیب زد عمه،برو سنان
این کشتة بدون سرم را بهم نریز
با نیزه ات عزیز ِ مرا زیرو رو نکن
بس کن حرام زاده حرم را بهم نریز
بر اسبهایِ تازه نفس گفت دختری
بانعلِ تازه ات پدرم را بهم نریز
فریاد زد رباب برو حرمله برو
با نیزه تربت پسرم را بهم نریز
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
.
غم آمده ست رفیقی رسیده پیش رفیقی
چه با مرام طبیبی عجب رفیق شفیقی
سیاه چال هم از او تو را دمی نگرفته
صعود کرده به پایین هلا چه طیِّ طریقی
به ساق پا غل و زنجیر معنی اش شده اینکه؛
به ضرب خنجر اضافه کنند ضربه ی تیغی
چکیده است به زنجیر،خون پای تو یعنی:
مرصع است حدیدی به سنگ های عقیقی
چنان به غیظ خودت کاظمی و کوه ترینی؛
که سطحی است تو را هر سیاه چال عمیقی
به حُسن خلق تو معذور نیست پیش تو مأمور
عجب حضور شگرفی عجب نگاه دقیقی
به جای اینکه شود ناجی جهالت یک قوم
نجات داده خود بحر را نجات غریقی
بعید نیست که در زیر آفتاب پس از حبس
تنت بخار شود وای این قدر که رقیقی
#امام_کاظم #مرثیه_امام_کاظم
با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند
کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند
کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند
آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع
تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع
آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع
دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع
لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن
از دردمندان توام درمان عطا کن
بویِ دلانگیزِ بهارِ مَردُم ما
نورِ چراغِ شام تارِ مَردم ما
بودی همیشه در کنار مَردُم ما
خیلی گره خورده است کار مَردُم ما
گرچه گرفتاریم یا باب الحوائج
امّا تو را داریم یا باب الحوائج
خوشبخت چشمی که خودش را نیل کرده
آیاتِ اشک آلوده ای تنزیل کرده
پای بساطت سال را تحویل کرده
بیچاره آنکه روضه را تعطیل کرده
مشقِ بقای خضر،درسِ حوزه ی توست
آب شفای خلق،اشکِ روضه ی توست
جز ذکر "الله" لبت "بسمی" نداریم
شیرین تر از نام شما اسمی نداریم
با حرز تو از صدبلا قِسمی نداریم
ما ترس از بیماریِ جسمی نداریم
بیماری ما زندگی منهای روضه است
راه علاجِ ما دو قطره چای روضه است
چشم مرا تر کن زمان ربّناها
لطفاً نگاهم کن میان این گداها
پیچیده در هفت آسمان ها این صداها:
یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها
این خاک شد "ایرانِ" این خواهر_برادر
جانِ همه قربانِ این خواهر_بردار
دریای رحمت!ما به موجات خو گرفتیم
از هرکسی جز خاندانت رو گرفتیم
در اوج بیماری ز تو دارو گرفتیم
ما نسخه را از "ضامن آهو" گرفتیم
صحن رضا جانِ شما دارالشفا شد
پای ضریحش نُطقِ طفل لال وا شد
موسایِ طور غم عصایت را شکستند
با زجر تو قلب رضایت را شکستند
نامردها دست دعایت را شکستند
زیر لگدها ساق پایت را شکستند
چیزی برای تو به جز ماتم نمانده
نای مناجاتی برایت هم نمانده
شیعه هنوز از غُصّه ات تشویش دارد
داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد
سِندیِ ملعون بد زبانش نیش دارد
روی لبش دشنام قوم و خویش دارد
با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی
داغ حسن را کنج زندان می چشیدی
در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم
جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم
زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم
جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم
داغ تو ما را کُشت ای فرزند زهرا
عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا
با جوهر خون نامه ات توقیع گردید
اندوه تو در روضه ها توزیع گردید
آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید
بر تختِپاره پیکرت تشییع گردید
با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی
آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی
اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟!
از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟!
آنگونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟!
ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟!
پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست
پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست
پیراهن مشکیش رو درآورد وبا همون رکابی که داشت دراز کشید وگفت :به هر حال یک چیزی بود
تموم شد رفت کشش نده ....مهم اینه که با خوب بودن منو تو ورفتارامون میشه یک سیلی تو دهن
اونای که با خوب بودن منو تو مشکل دارن ...
بلند شدم وگفتم :کارات رو به کجا رسوندی ؟؟..
نگاهم کرد وگفت :هیچی دیگه همون چیزی رو که گفتم رو دارم انجام میدم ..راستی من نهار
خوردم باکارمندا ...عصرم طرفای چهاربیدارم کن ...
سری تکون دادم که متوجه قرص قرمز رنگی شدم که از جیب لباسش بیرون بود ..برگشتم لبه
تخت نشستم وگفتم :راستی از کی قلبت درد میکنه چرا چیزی به من نگفتی ؟؟..
نگاهم کرد وگفت :چیزی خاصی نیست ...میدونی که گاهی که مشروب میخورم روم فشار میاد
...وزمانی که عصبی هم میشم همین طور ...
مشروب؟؟..مچ دستش رو گرفتم وگفتم :ولی تو که مشروب نمیخوری ..یعنی چی ؟؟..
اخمی کرد وگفت :واسه خوردنش باید از شما اجازه میگرفتم ؟؟..خودت میدونی که همون اول
ازدواج گفتم یکسری اخالق های خاص دارم که ترکشون هم نمی کنم ....
با جدیت گفتم :ولی یادم نمیاد که گفته باشی مشروب...
به گوشیش نگاه کرد وگفت :تو هم همون موقع نپرسیدی چه اخالق های میگفتی حتما برات
توضیح میدادم ...
با حرص گفتم :یعنی چی ؟؟....طاها تو واقعا مشکل داری نه ؟؟...دیگه چی نمی دونم ...یعنی شما
نگفتین ازاین اخالق های خاصــــتون ...
همین طور که سرش تو گوشیش بود گفت :پاشو برو از فضولی بدم میاد ...
من :باشه به رفتن رو که میرم اما اینوبدون اگر این فضولی حساب میشه ..اینو تو گوشت فرو کن
که منم پس آزادم ..کاربه کارم داشته باشی فضولی محسوب میشه وحق همچین کاری رو نداری
...
سریع گفت :خب ببین ..چیزای مثل اعتقاداتم که من مسیحی هستم
داشتم از تعجب پس میفتادم ...ادامه داد :واین چیزمهمی هم نیست دیگه مهم منو توییم که
مشکلی سر این موضوع نداریم ....
نگاهش کردم وگفت :میدونی با دروغات زندگی منو نابود کردی ..با نقش بازی کردنت ...با این که
خودتو مسلون نشون دادی ولی نیستی...میدونی که منو بدبخت کردی ...خیلی پستی طاها خیلی ...
سریع گفت :هی هی ..چی میگی ؟؟خب تو دین خودت رو داری من ..
با داد گفتم :از آدمی مثل تو بدم میاد ...از کسی که به خودش اجازه داده من وعقاید دینیم رو جدی
نگیره و
یهو با داد نسبتا بلندی گفت :همون قدر که تو محکم پای عقایدت ایستادی منم هستم اما بخاطر
عالقه ای که بهت داشتم ..حاضرشدم به ازدواج باتو وبه رسوم واداب تو ..فهمیدی ...خدا عیسی
مسیح که ...
دستم گذاشتم جلو دهنم که صدام بیرون نره ...دست مشت شده ام رو ازادکردم ومحکم زدم تو
گوشش واسه دروغ های که به من گفت ....واسه یک گناه بزرگی که خودم نمی دونستم مرتکبش
شدم و
منم مثل خودش گفتم :حضرت عیسی )ع(پیامبر خدا بود ...اگرچشمات روباز کنی میبینی صدتا راه
هم واسه اثبات وجود خدایی به اسم )اهلل (هست که تو...
تکونم داد وگفت :اصال تو این موضوع که شخصیه دخالت نمی کنیم ..تو دین خودت روداری ..ومنم
که تااینجا آمدم دین خودم رو ...من هیچ وقت نقش واست بازی نکردم ...اسم وفامیل منم از
زمانی که پدر بزرگم مسلمون شد اسمم رو تغییر داد بافامیلم واگرنه من اسم واقعیم آرسن هست
..حاال چون عادت کردی بگو همون طاها ....این درست نیست منم بخارتو وبودن باتو یکسری ار
قوانین روکه مربوط به دینم هست رو مجبور شدم کنار بذارم که امیدوارم .....
پریدم میون حرفش وگفتم :طاها شوخی میکنی دیگه ؟؟..
با کمی جدیت گفت :نه خانومی ...ببین من اصال سعی نکردم جلوی تو نقش یک ادم مسلمون رو
بازی کنم ..اگر میدیدی که رفت آمد دارم تو همون مسجدی که پدرت هم بود واسه این بود که
پدرم مسولیت های داره که گاهی منم واسه کمک بهش میرفتم ..ومثل این که تو اشتباه فکر
کردی که من مسلمونم ...
با ناباوری گفتم :اما پدر من که میگفت تو ..
ساعت مچیش رو باز کرد وگفت :پدرت اشتباه برداشت کرده ..درضمن چرا سخت میگیری خانواده
ات که ..
بلند شدم وگفتم :دیگر افراد خانواده من به من ربطی ندارن که چه عقایدی دارن ...گرچه من وتو
با این موضوع نامحرم هستیم اما جهت خط خردن اسمت ...میریم محضر ...میدونی چقدر بدبختم
کردی ..تو...
کالفه دستی تو موهاش کشید وگفت :سپیده چرا میگی نامحرمیم ؟؟...
دیگه کنترلی نداشتم باداد گفتم :از اونجایی که تو دین ومذهب من ازدواج با کسی که مسلمون
نیست حرامه واشتباه ...چرا نگفتی ؟؟..بودن با هم به چه قیمتی ؟؟...
چنان داد زدم که گلوم سوخت ودررو محکم بهم کوبیدم ..هنوز نرفته بودم که ومچ دستم رو گرفت
..ازتماس دستش با دستم حالم دگرگون شد انگار نمیشناختمش ..خیلی سخته وحشتناکه یهو
۵۱