فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼از قلبم به تو سلام آقای من
💫جمعه ای دیگر شد و
🌼دل یاد دلبر می کند
💫نامت آید بر زبان
🌼جان را معطر می کند
💫می نشیند در کلاس عاشقی
🌼دل عشق تو از بر می کند
💫من نمی دانم
🌼بدون تو عزیز فاطمه 💚
💫دل چگونه
🌼جمعه را سر می کند
🌼الّلهُـمَّ عَجِّـلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَــرَج🌼
🌼🍃
🌹یاعلىُّ ياعلىُّ ياعلىّ
پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله
فرمودند : همانا علی علیه السلام
قبل از ولادتش ،
پیشوای پرهیزکاران و 🌹امیرالمومنین
علیه السلام و یاور دین
و در هم کوبنده مشرکان و مایه
خشم منافقان
و زینت عبادت کنندگان
و جانشین فرستاده پروردگار جهانیان
نامیده شد .
📗 : الیقین : ص : ۱۱۴
تالیف: سید رضی علی بن موسی بن
جعفر بن طاووس
🌸🍃
مصرف روزانه ۷ بادام چه بلایی سر بدنت میاره؟!
ریزش موهات از بین میره
قند خونت تنظیم میشه
حافظت تقویت میشه
استخوانت مستحکم میشه
به کاهش وزنت کمک میکنه
عملکرد دستگاه گوارش بهتر میشه
همیشه پوستی شاداب داری
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در قلب ❤️ خویش
دانه های مهربانی
و عشق بکار تاوقتی
که بهار می رسد
دانه هابه شکوفه های
زیبای پاکی و آرامش
تبدیل شوند...❣
❤️ پیشاپیش بهار مبارک ❤️
🌷🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺زمستان هم رو به پایان است
و آنچه تمامی ندارد
به انتظار نشستن برای چیزی دیگر است.
فصلی دیگر،روزی دیگر،فرقی نمیکند
ما همیشه از پایان هرچیز ترسیدیم
و همین ترس از پایان مارا زودتر به انتها رسانید.
هرکجا که بودیم این دل،جایِ دیگری نفس کِشید
هوای دیگری در سر داشت.
زمستان هم رو به پایان است بهار دوباره
می آید و بازهم پایانش مارا آزرده خواهد کرد.
باور کن ما آغاز هرچیز را نفهمیدیم
بس که به پایان آن اندیشیدیم. 🫳
✍️حاتمه_ابراهیم_زاده
🌸🍃
آدینه تون پرازصمیمیت🍃🌷
امیدوارم یه جمعه عالی
یه جمعه قشنگ و🌷🍃
یه جمعه شیرین درکنار
خانواده و دوستانتان🌷🍃
داشته باشید
#آدینهتون_بخیر🌷🍃
🌷🍃
#داستانهای_خیلی_کودکانه
(سه ماهی)
🐠در آبگیر کوچکی سه ماهی زندگی میکردند. ماهی سبز زرنگ که خیلی عاقل بود و به حرف عقلش گوش میکرد، ماهی نارنجی رنگ که که کمتر به حرف عقلش گوش میداد و ماهی قرمز رنگ که اصلاً گوش به حرف عقلش نمیداد!
🕸یک روز دو ماهیگیر از کنار آبگیر عبور میکردند، اونا با هم قرار گذاشتند که تور خود را بیاورند تا ماهیها را بگیرند.
سه ماهی حرفهای ماهیگیران را شنیدند.
🐠ماهی سبز، که خیلی عاقل بود، همان موقع و بدون اینکه وقت را از دست بدهد از راه باریکی که آبگیر را به جوی آبی وصل میکرد فرار کرد.
فردا ماهیگیران رسیدند و راه آبگیر را بستند. ماهی نارنجی که تازه متوجه خطر شده بود، پیش خودش گفت: "اگر زودتر فکر عاقلانهای نکنم بدست ماهیگیران اسیر میشوم."
🌙پس خودش را به مُردن زد و روی سطح آب آمد. یکی از ماهیگیران که فکر کرد این ماهی مرده است او را از داخل آبگیر گرفت و به طرف جوی آب پرت کرد و ماهی از این فرصت استفاده کرد و فرار کرد.
🌪ماهی قرمز که از عقل و فکر خود به موقع استفاده نکرده بود، آنقدر به این طرف و آنطرف رفت تا در دام ماهیگیران افتاد.😢
#داستانهای_خیلی_کودکانه
🌸🌸🌸
🌷#امام_خمینی:
🔅ماه #شعبان مقدمه است
براى ماه مبارک رمضان که مردم مهیا بشوند براى ورود در ماه مبارک رمضان و ورود در «ضیافة اللَّه»
...
🔅در ضیافت خدا،
ماه شعبان براى ... مهیا کردن مسلمین است براى ضیافت خدا، ادبش آن #مناجات_شعبانیه است.
📚صحیفه امام ، جلد ١٢،صفحه ٢۴٠
🌷 آیتالله #بهجت (قدس سره):
تا رابطهی ما با ولیّامر؛ #امام_زمان (علیهالسلام) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطهی ما با ولیّامر (علیهالسلام) هم در #اصلاح_نفس است.
📚 فیضی از ورای سکوت، ص۶۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رولت سوسیس🥰
مواد لازم :
نون لواش
سس کچاپ
آویشن
پنیر پیتزا
سوسیس
روغن سرخ کردنی
تخم مرغ
⤹༢➥ 🌭
20.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گراتن مرغ و سیب زمینی😋
مواد لازم :
سیب زمینی
قارچ
سینه مرغ پخته
سس گوجه فرنگی
پنیر پیتزا
آویشن
⤹༢➥ 🥔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باقلوا داریم چه باقلوایی🤩🫶🏻
مواد لازم :
خمیر باقلوا
پودر پسته
کره
مواد شهد :
شکر
زعفرون
گلاب
هل
⤹༢➥
13.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ساندویچ مرغ مکزیکی🤩
مواد لازم:
سینه مرغ
ذرت
هویج
نخود فرنگی
آویشن، پودر سیر
پودر پیاز، پولبیبر
آبلیمو
سس مایونز
⤹༢➥ 🥔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک شکلاتی خیس😍
رو دستش نیست :)))
مواد لازم :
تخم مرغ ۳ عدد
روغن ۱/۲ پیمانه
شکر قهوه ای ۱.۵ لیوان
شیر ۱ لیوان
وانیل نوک ق چ
آرد گندم ۲ پیمانه
پودر شکلات ۱ پیمانه
بکینگ پودر ۱ ق غ
جوش شیرین ۱ ق غ
مواد گاناش :
شیر ۱ قوطی
خامه ۱ پاکت
پودر شکلات ۱ ق غ
کره ۱ ق غ
⤹༢➥ 🥮
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭درآخر الزمان همه نمازخوان ها بی نماز می شوند مگر....😳
پیشنهاد میکنم ببینید
بسیار شنیدنی
✅ ارزش دیدنش داره نکته کلیدی داره
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماببینیدخیلی جالب
🌷چرابایدنمازبخوانیم؟
🌷۱.انتم الفقراء الی الله...۱۵فاطر
شمانیاز به ارتباط باخدا دارید
🌷۲.استعینوا بالصبر والصلوة.۴۵ و۱۵۳بقره
به وسیله صبر ونماز،ازخداکمک بگیرید
🌷۳.استعذبالله.ازشر شیاطین به خداپناه ببر
.۲۰۰اعراف،۹۸نحل،۵۶غافر،۳۶فصلت
🌷۴.ان الصلوه تنهی عن الفحشاءوالمنکر
نمازانسان راازگناه بازمیدارد
🌷۵.ان الحسنات یذهبن السیئات.۱۱۴هود
نماز گناهان راازبین میبرد
🌷۶.واعبدربک حتی یاتیک الیقین
عبادت کن تاایمانت به یقین برسد
🌷۷.الابذکرالله تطمئن القلوب.۲۸رعد
نمازباعث آرامش میشود
🌷۸.نمازباعث محبوبیت وافزایش رزق است.۳۷ابراهیم
🌷۹.فاذکرونی اذکرکم
یادمن باشیدتامشمول لطف من باشید
🌷۱۰.فاذکروالله کثیرا لعلکم تفلحون
زیادیاخدا بودن،باعث فلاح وخوشبختی است
💦❄️⛄️❄️💦
مدح و متن اهل بیت
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋 رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۶ 🌹 ایمان واقعی 🔹علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۷
"ثبات قدم"
🔹مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ...
🔸نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰
🔸چند لحظه بعد، علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ...
🌷 سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری؟
ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟😥
بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ...
خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...
🔸 در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
- علی ...
- جان علی؟ ...
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ 😢
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا؟
چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟😓
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کفو هم باشن تا خوشبخت بشن ...
🌷 من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کفو من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...☺️
سکوت عمیقی کرد ...
- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ...
تو دل پاکی داشتی و داری ...
مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی...
🔸 و گرنه فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی ها حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ...
مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
🔸راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ...
اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها...
🔹 اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و من...
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز ۱۸
💢 علی مشکوک میزنه!
🔸 من برگشتم دبیرستان ...
زمانی که من نبودم، علی از زینب نگهداری می کرد.
حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
🔹سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم😋🍟🥙🥗🥘
🍳 من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود!
دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد 🍟
🔸واقعا سخت می گذشت خصوصا به علی ... اما به روم نمی آورد ...
🔹طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا میذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... 😌 گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
🔹زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم!!!😒
🔹 حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه! هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ...
مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
🔹یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم...
حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
🔸شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم!!
🔹یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ 😊
🔹چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...😒
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین...
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 19
هم راز علی
🔺حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ...
زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...😢
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ...
از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...
- اینها چیه علی؟ ...😒⁉️
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...😢
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟😤
🔷 با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان؛ شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...☺️
💢 با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟😤
می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... 💔
🔺نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ...
بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ...
با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...😓
🔷خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین!
- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم...دیگه نمیارمشون خونه...زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد...حسابی لجم گرفته بود... 😤
- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ 😒
خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
- این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ⁉️😊
خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...
توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...😊❣️
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🦋💐💚💐 ﷽ 💐💚💐🦋
رمان شب #بدون_تو_هرگز 20
"شکنجه های ساواک"
🔷 سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب، دومین دخترمون هم به دنیا اومد ...👼🏻
این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ...
🔺 این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ...
به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ...
🔷 تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ...😭
🔸مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ...
زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ...
🔸از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...
💢یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ...
هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ...
همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... 😭
🔸 چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ...
🔷 روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ...
پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ...
درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...
ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ...
اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...
چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ...
کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...
💢 چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...
⭕️ اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...
💢 دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ...
🔺 چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... 😢
بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...
📝رمان بدون تو هرگز (نوشته همسر وفرزند شهید سیدعلی حسینی)🥀
「✨🌸」
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
「⃢🌸→
┈━═•••❁🦋❁•••═━┈
🌻 صاحبدلی می فرمود:
برای کسانیکه بدنبال #معرفت_الهی هستند، #بین_الطلوعین زمان خوابیدن نیست.
چه بسا بسیاری از حقایق نظام هستی و معرفت نفس که در برنامه سکوت و تفکر بین الطلوعین به شخص القاء میشود.
ادمین✍️🏻
اوقات #سَحر هم همین خاصیت رو داره. خیلی از گره ها (معنوی و مادی) در سحر باز میشه... تصمیمات مهم زندگیتون رو برای وقت سحر بگذارید، چون بهترین مصالح انسان در وقت سحر به او القاء میشه.
❇️🔸❇️🔸🕋🔸❇️🔸❇️
💠.........اهمیّت نماز شب........💠
🌟کمتر از ۲۰ دقیقه
۵ نماز ۲ رکعتی مثله نماز صبح
۱ نماز یک رکعتی
✨بسم الله الرّحمن الرّحیم💖
در ابتدا باید هشت رکعت نماز، در قالب ۴ نماز دو رکعتی خوانده شود
✨شیوه خواندن این ۴ نماز
دقیقاً همانند نماز صبح است
نیت این ۴ نماز باید
«نماز نافلهء شب» باشد
✨در ادامه باید دو رکعت نماز با نیت «نماز شَفع» خوانده بشود
شیوهء خواندن این نماز نیز همانند دو رکعت نماز صبح است
✨نیت نماز آخر که نمازی یک رکعتی است، «نماز وِتر» است
در این نماز پس از خواندن سوره حمد، ۳ مرتبه سورهء توحید🕋
۱ مرتبه سورهء فلق
۱ یک مرتبه سورهء ناس خوانده میشود،سپس در ادامه باید فقط دست چپ را به به حالت قنوت بالا برده و اعمال زیر به ترتیب انجام شود:
🔸 در ابتدا باید فرد حاجات
و خواستههای خود را از
خداوند عزّوجل و متعال💖طلب کند
🔸 آنگاه توصیه شده است که فرد برای چهل تن از مومنین و مومنات دعا بکند(اقوام ، دوستان، شهدا)
🔸در ادامه باید در محضر خداوند یکتا، طلب استغفار کرده
و ۷۰ بار این ذکر خوانده بشود:
استغفرالله ربّی و اتوبُ الیه
(از خداوند استغفار کرده و به سوی او توبه میکنم.)
🔸سپس باید ۷ مرتبه ذکر زیر خوانده بشود:
هذا مقامُ العائِذِ بکَ منَ النّار
(این مقام و جایگاه کسی است که از آتش به تو پناه میآورد.)
🔸در ادامه نیز باید سیصد بار ذکر «العَفو» خوانده شود
🔸در پایان نیز توصیه شده است که این دعا خوانده شود:
ربّ اغفرلی و ارحمنی وتُب عَلیَّ انّکَ انتَ التّوابُ الغفُورُ الرّحیم
🔸همچنین مستحب است که فرد پس از اتمام نماز، تسبیحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)💫
❇️🔸❇️🔸💚
🔅#پندانه
✍️ غروری بیجا
🔹یک روز گرم شاخهای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. بهدنبال آن برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند.
🔸شاخه چندینبار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا اینکه تمام برگها جدا شدند. شاخه از کارش بسیار لذت میبرد.
🔹برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبیده بود و همچنان از افتادن مقاومت میکرد.
🔸در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشتوگذار بود و به هر شاخه خشکی که میرسید آن را از بیخ جدا میکرد و با خود میبرد.
🔹وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطعکردنش صرفنظر کرد.
🔸بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندینبار خودش را تکاند.
🔹تا اینکه بهناچار برگ با تمام مقاومتی که از خود نشان میداد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت.
🔸باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بیدرنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند.
🔹شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد.
🔸ناگهان صدای برگ جوان را شنید که میگفت:
اگرچه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پردهای بود بر چشمان واقعنگرت که فراموش کنی زندگی تو در دستان من بود.
InShot_۲۰۲۳۰۹۲۰_۱۸۵۹۴۵۳۵۴_۲۰۰۹۲۰۲۳.mp3
13.75M
#همراه_همیشگی
༺◍⃟☀️჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
رویکرد: شناخت شخصیت پیامبر صلی الله علیه وآله
#زندگانی_پیامبر_صلیاللهعلیهوآله_قسمت_۳۶
#داستان
#قصه
🔆 خانمی بدحجاب جلوی یکی از علما رو گرفت و از ایشون سوال کرد:
➖اگه یک تار موی من بیرون باشد،
دنیا به آخر میرسه؟!
چرا اینقده شماها گیر می دین؟
👳♂ عالم جواب داد:
اگــر یــک تــار مــو در غذایــی خــوب و خوشــمزه باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر
میرسه؟ قطعا خیـر.
ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا رو
هـم تغییـر نمیده، امـا بسـیاری از افراد
طبیعتـا در چنیـن حالتـی دچـار دلزدگـی
شـده و اون غـذای خـوب و خوشـمزه از
چشمشون میافته.
📖 حالا بذار یه داستان قشنگ تاریخی
هم برات بگم...👇
👳♂عالم گفت :
📜 روزی یکــی از یــاران امــام صادق
( علیه السلام ) خدمــت ایشــان رســید
و گفــت در یــک کــوزه روغــن یــک مــوش
افتــاده، آیــا میشود آن روغــن را خــورد؟
✨امــام صــادق (علیهالسلام) فرمودنــد:
❌ نمیتوانی آن را بخـوری.
➖مـرد گفـت آقـا یـک مـوش کوچکتـر از آن
اسـت کـه باعـث شـود غـذای خـود را کنـار
بگـذارم و از خیـر روغنهای گـران قیمـت
بگـذرم!
✨امـام صــادق (علیهالسلام) فرمودنـد:
آن چیـزی کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت،
مـوش نیسـت.
👈 ایـن دیـن اسـت کـه در نظـر تـو کوچـک اسـت
🔴 حالا خانم بزرگوار :
وقتـی از ایـن زاویـه بـه ماجـرا نـگاه کنید
متوجـه میشیم کـه یـک تـار مـو شـاید بـه خـودی خـود اهمیتـی نداشـته باشـه امـا
وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی
نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از
فرمـان پـروردگار جهانیـان اسـت، با این نگاه،
💥 بیرون امدن یـک تـار مـو جلوی نامحـرم هـم مهـم میشود.💥
#اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج
💝🍃
بهترین هدیه برای یک زن احترام است
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ کودک ﺗﺮﺑﯿﺖ درست ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻭﺳﺖ ﻭﻓﺎ ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺧﺪﻣﺖ صادقانه ﺍﺳﺖ.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﺴﺎﯾﻪ ﻫﻤﺪﺭﺩﯼ ﺍﺳﺖ
ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺪﯾﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺧﺮﺕ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺳﺖ.
بهترین هدیه برای مادر ، محبت است
بهترین هدیه برای پدر افتخارات فرزندش است.
ﺑﻬﺘﺮﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﺭﮔﺎﻩ پروردگار آرزو میکنم😇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅ولله دروغ میگه کسیکه میگه من عاشق و منتظر #امام_زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف) هستم، اما از ولی فقیه اولین و بزرگترین سردار مهدی فاطمه، تبعیت نمی کند، امام خمینی و امام خامنه ای، وظیفه آماده سازی ظهور را دارند
🔰#استاد_شجاعی