از حکیمی پرسیدند مردم در چه حالت شناخته میشوند؟ پاسخ داد:
۱-اقوام در هنگامِ غربت
۲-مرد در بیماریِ همسرش
۳-دوست در هنگامِ سختی
۴-زن در هنگامِ فقرِ شوهرش
۵-مؤمن در بلا و امتحانِ الهی
۶-فرزندان در پیریِ پدر و مادر
۷-برادر و خواهر در تقسیمِ ارث
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تقدیم به شما خوبان
🌿آدینه مبارک
🌹امیدوارم آدینه تون
🌿پر از زیبایی و امیـد
🌹و دلتون سرشار از
🌿مهـر و شـور زندگی باشه
🌹ان شاءالله روزتون
🌿از زیباترین و قشنگترین
🌹لحظات و دلخوشی ها لبریز باشه
🌸🍃
🌷🌼🌷🌼🌷
🌺🧚♀️«دوستت دارم معنای بزرگی دارد»
یعنی مسئولیت،
یعنی مردانگی،
یعنی قدرت،
یعنی صداقت...
وقتی نمیتوانید پای حرف خود بِایستید،
هیچگاه آنرا به زبان نیاورید!
چون این ناتوانی و بی مسئولیتی شما،
یک آدم معصوم را به افسردگی، ناامیدی، بیاعتمادی، اضطراب، بحرانروحی و حتی به مرز خودکشی و جنون میکشاند...!
(چه .زن .چه .مرد فقط)
«مرد. باشید!»
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبایے زندگے!🕯
درآنچه بدست میآوریم نیست
زیبایے زندگے🕯
به راهیست که رفته ایم.
ما درهیچ سرزمینے
زندگے نمیکنیم🕯
منزل حقیقی ما
قلب❤️کسانےاست که
دوستشان داریم.!🕯
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼زندگی زیباتر از آن است که
🌿اخم کنی
🌼شادتر از آن است که غصه بخوری
🌿و کوتاه تر ازان است که
🌼بیهوده تلف کنی
🌼الهی تو این گردش روزگار
🌿هر چی غم و ناراحتی
🌼ازتـون دور بشه
🌿و هر چی خوبی و قشنگیه
🌼نصیب لحظه هاتون بشه
🌿زندگیتون بر وفق مراد
🌸🍃
🌷🍃🌷🍃🌷
🌺🧚♀️قدیم ترها خوشبختی ساده بود،،
یک ایوان بود و روزهای جمعه،،
با مادربزرگ و پدربزرگی از جنس عشق،،
ک با یک جانم گفتنشان قند توی دلمان آب میشد،،
قدیم ها بودن ها، بودن در کنار هم،،
نگاه کردن بود، در چشمان هم،،
خلوص و سادگی بود،،
عشق ها واقعی بود،،
غرور نبود،،
قدیم رسم بود ک هروقت قاصدکی را دیدی، آرزویی بکن،،
یادش بخیر قدیما..برای هردردی علاجی
بود،،قدیم ها قابل تکرار نیستند،،
بیا برگردیم ب قدیم تر ها،،
ک همیشه عشق بود و محبت و صفا
با یک بغل دوستداشتنی پراز مهر..
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امید یعنی بدانی تا هستی
می توانی تغییر کنی و دنیا را تغییر بدهی.
🌸امید یعنی بدانی خداوند دوستت دارد و اگر به تو زمان داده معنیش این است که در این فرصت می شود یک کارهایی کرد.
🌸امید یعنی همیشه بخشش خداوند را از اشتباه خود بزرگتر بدانیم.
🌸امید یعنی اگر دانۀ زندگی صدبار از دستمان رها شد، باز هم برای برداشتن و به مقصد رساندن آن به ابتدا برگردیم این بار محکمتر گام برداریم.
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کمک #امام_زمان عجل الله تعالی #فرجه الشریف هنگام مرگ...
🎙 حجتالاسلام محمدی شاهرودی
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲🇵🇸تا اقامهٔ نماز جهانی امام زمان در مسجدالاقصی، چیزی نمونده.
شمارش معکوس شروع شده...
#روز_قدس #قدس #امام_زمان
🌷اللهم لَیِّن قَلبی لِوَلِیِّ اَمرِک...🌷خدایا قلبم را برای ولی امرت نرم و مطیع گردان.
از عهده سفره هفت سین برآمدن کار سادهای نبود! وقتی جای سبزه خوشرنگ، قلوه سنگی جا خوش میکرد وسط سفره که چفیه نقش آن را بازی میکرد. فضای مناطق عملیاتی مانند شهرها و پشت جبههها با تغییر مناسبتها رنگو بوی دیگری به خود میگرفت. مراسم نوروز در جبهه به هر نحو ممكن اجرا مي شد.
و بالاخره دست برداشتن از دفاع و دست به قبضه سلاح نبردن، مگر از روي ناچاری و به ناگزير و چيدن گل و گياه صحرايی و آوردن بهار به سنگر و سوله و ريختن اشك در فراق ياران يكدل از ديگر آداب عيد #نوروز در ميان رزمندگان و سربازان #امام_زمان در هشت سال دفاع مقدس بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تلاوت بسیار زیبا و شنیدنی از یک نوجوان در #محفل #ماه_مبارک_رمضان
🔹️محمد صالح مهدی زاده قاری نوجوان رشتی که توانست یک قرائت زیبا و بیاد ماندنی در برنامه قرانی محفل از شبکه سه به نمایش بگذارد #رمضان
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند،
جمال چهرهی شما، حجت موجه ماست.#نائب #امام_زمان
🌷چرا بایدنمازبخوانیم؟
چون اگرنمازنخوانیم شیطان باماهمنشینمیشود وماراازراه درست بازمیدارد:
وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ (٣٦)زخرف
هرکس نمازنخواند(یادخدانباشد) شیطان به اونزدیک میشودواوراازراه درست بازمیدارد
🌷چرابایدنمازبخوانیم؟
چون اگرنمازنخوانیم جهنمی میشویم
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ (٤٣)مدثر
بهشتی ها به اهل جهنم میگن چراجهنمی شدید؟ میگن چون نماز نمیخواندیم
🌷چرا باید نماز بخوانیم؟
چون نماز نخواندن نشانه ضعف عقل است
وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (٥٨)مائده
وقتی گفته میشودنمازبخوانید،به بازی ومسخره میگیرند چون فکرنمیکنند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 پدر شرمنده پسر
تاثیر رفتار پدر در تربیت و رشد فرزند
✅ هرروز ساعت 17:15
بازپخش 1 بامداد از شبکه چهار و 8:30 روز بعد از شبکه قرآن
🌺🍃🌺🍃🌺🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 تاریکی بی انتها
خودکشی روح را در چه وضعیتی قرار میدهد؟
✅ هرروز ساعت 17:15
بازپخش 1 بامداد از شبکه چهار و 8:30 روز بعد از شبکه قرآن
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#زندگی_پس_از_زندگی
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بااین ترفند به راحتی میتونی از هرگیاه و سبزی ای که دوست داری تو خونه عرقیجات خالص بگیری و خیالت از خالص بودنش راحت باشه و خیلی ارزونتر هم برات تموم بشه 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه شیر برنج رو به این روش درست کنی عاشقش میشی 🍚
گزینه عالی برای افطاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسر خوشمزه و مقوی انجیر و گردو😍
دیگه هفته آخر ماه رمضان هست بیشتر باید این مقویارو بخوریم تا بدن کم نیاره 👌
مواد لازم:
۵۰۰ گرم انجیر خشک
۴/۵ فنجان آب
۳ فنجان شکر
۱/۲ آب یک عدد لیمو
۱ فنجان گردو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کباب گوجه ای
یه غذای مجلسی و خوشمزه با پلو
🔶مواد لازم:
گوشت گوساله و گوسفند ۲ بار چرخ شده ۴۰۰ گرم
گوجه ۵ عدد
فلفل دلمه ۱ عدد
لیمو سنگی نصف یا ۱ عدد
فلفل سبز ۱ عدد
زعفران حل شده نصف لیوان
گوجه گیلاسی (۱ پیاله)
پیاز درشت ۱ عدد
رب گوجه ۲ ق غ
کره ۵۰ گرم
فلفل سیاه، فلفل قرمز، نمک، زردچوبه و پودر لیمو عمانی
🦋ای دردام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت۱۰۰ 🎬
علی ادامه داد:راستش اگه بخوام از اول اول بگم هم خیلی وقت گیره وهم مفصل ,پس من خلاصه میگم ،هرکجا برات مبهم بود یا سوال داشتی بپرس تا برات توضیح بدم.
راستش خودت میدونی من از بچگی عاشق نمایش وتئأتربودم وکمابیش,میدونی بیشتر کتکهایی که از پدرم ومامان صفیه میخوردم برای این بود که ادا وحرکات همسایه ها وقوم وخویشها را مثل خودشون درمیاوردم وپدرومادرم به گمان اینکه من قصد تمسخر دیگران را دارم برای تنبیه من باشلاق وارد عمل میشدند.
خنده ای کردم ویادخاطراتی افتادم که علی حرکات بقیه راتقلید میکرد وگفتم:خخخخ بارها شاهد بودم، هم هنرنماییهات را دیدم وهم در رفتن از زیر تنبيهات پدرانه را ....
دوباره دستم رافشرد وگفت:قربون این خنده های ملیحت بشم من.....همیشه بخند گلکم....
انگار برق سه فاز بهم وصل کرده بودند اخه هنوز به این رفتارهای سرشار ازمحبت علی عادت نکرده بودم وبا ادامه ی حرفهای علی ,حالتم عادی شد.
علی:خلاصه ,علی رغم میل باطنیم که به تئاتر بود,به خاطر استعداد خاصی که به شیمی داشتم,رشته ی شیمی هسته ای را در دانشگاه انتخاب کردم,اخه معتقد بودم بااین رشته بهترمیتونم به مردم خودم خدمت کنم.
همون اول ورود به دانشگاه متوجه شدم اکثر استادها من رابا دانشجوی دیگری که اتفاقا توهمین رشته درس میخونه,اشتباه میگیرن،خیلی دلم میخواست ببینم کیه وچیه ,فهمیدم اسمش هارون هست وچند ترم بالاتراز من هست ,وقتی دیدمش به استادها حق میدادم مارا باهم اشتباه بگیرن,یه فرقهای جزیی داشتیم که کسی به اونا توجهی نمیکرد,بعضی وقتا فکر میکردم نکنه ,هارون واقعا برادر من هست ونمیدونم.
تااینکه یه روز متوجه شدم.
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈
🦋ای در دام عنکبوت
#نویسنده خانم ط_حسینی
#قسمت ۱۰۱ 🎬
تا اینکه یک روز متوجه شدم ,هارون باباش که از دنیا رفته بود, بعثی بوده وخودشم گرایشات بعثی داره ویهودی بوده وپیش شوهر خاله یهودیش هم بزرگ شده وکلا دنیای ما دوتا مثل شباهت ظاهریمون نیست واززمین تا اسمون فرق داره,شیطونه قلقلکم میداد که یه کم اذیتش کنم,رفتم تونخش وحرکاتش را زیرنظر گرفتم ,اونم حالا دیگه منو شناخته بود اما باهم رفیق نبودیم.
هرروز توجمع دوستان حرکاتش را تقلید میکردم وبعضی عاداتش را شاخ وبرگ میدادم وبزرگنمایی میکردم ودوستام هم از خنده روده بر میشدند.
اخرای سال تحصیلی بود که یه چیز جدید از هارون کشف کرده بودم وطبق معمول حرکاتش رادر میاوردم که متوجه شدم یک نامردی هارون را اورده سرصحنه وجات خالی که ببینی,زدم وخوردم,خوردم وزدم خخخخحح
خلاصه بچه ها مارا از هم جدا کردند ودیگه تصمیم گرفتم دور هارون راخط بکشم,اخه به هدفم رسیده بودم ,این دعوا باعث شده بود که هیچ کس من وهارون را اشتباه نگیرد.
یک هفته ای از دعوای من وهارون گذشته بود،یک روز صبح ورودی دانشگاه دونفر باکت وشلوار جلوم راگرفتند واسمم را صداکردند,برگشتم طرفشان وگفتم:بله ,امرتون؟!
یکیشون اشاره به ماشین سیاهرنگی باشیشه های دودی کرد وگفت:میشه چند لحظه مزاحمتون بشیم؟
با نگاه به ماشین ,ترس برم داشت وگفتم:درخدمتم ,همینجا امربفرمایید.
یکی شون محکم دستم را چسپید وبردم طرف ماشین وخیلی محترمانه وبه زور سوار ماشینم کردند و....
#ادامه_دارد ..
💦⛈💦⛈💦⛈