eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱به هر آنچه که فکر کنید برای آن کارت دعوت میفرستید پس، خوبی ها را دعوت کنید🌱 دخترا بیاین که شیرینی نارگیلی مینیاتوری‌ به سبک رافائلو داریم😋 یه دستور پخت آسون، اما فوق‌العاده خوشمزه🤗به طوری که با چشمای بسته هم طعم رویایی شکلات رافائلو رو حس خواهید کرد☺️. -,✎مواد لازم برای پایه: * 120 گرم پودرشکر * 50 گرم پودربادام سفید * 50 گرم پودرنارگیل پودرهای بالا رو با هم مخلوط کرده و در قالب دلخواه بریز و به مدت 10 دقیقه در دمای 160 درجه سانتیگراد بپزید
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تهچین مرغ و بادمجون😍 این تهچین با این رسپی بنظرم جز کامل‌ترین رسپی تهچینه👌😎 مواد لازم : برنج ۳ پیمانه ماست ۱ پیمانه تخم مرغ ۴ عدد مرغ ریش شده ۲ پیمانه دارچین و چوب دارچین زعفران به میزان لازم خلال پسته و بادام پیاز داغ ½ پیمانه روغن ¾ پیمانه نمک، فلفل سیاه بادمجان ۳ عدد زرشک ۲۰۰ گرم کره ۵۰ گرم ‎‌‌‌‌‌‌
10.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سیب زمینی شکم پر و سوخاری 😋 نخود فرنگی سیب زمینی ریز ذرت پنیر پیتزا سس مایونز فلفل نمک‎ تخم مرغ پودر سوخاری ‎‌‌‌‌‌
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظه بازداشت خشونت‌آمیز و وحشیانه ی استاد اقتصاد دانشگاه اموری در ایالت جورجیا 🔹زیباکلام، زارچی، برهانی و سایر اساتید غربگدای مفلوک دمکراسی طلب حرفی برای گفتن ندارند؟ سلبریتی های آمریکایی وغربی که پول می گرفتند موهاشون رو در حمایت از جنبش نجس زن زندگی آزادی میبریدند و یقه جر میدادند چرا خفه خون گرفتند؟؟ ✍️کاش اینا همه بود
🌸 فردا دیر است 🔺رهبرانقلاب‌اسلامی: مسأله‌ی را امروز اگر چنان چه برایش فکر نکنیم، 15 سال دیگر، 20 سال دیگر دیر خواهد بود؛ کشوری خواهیم شد که عنصر لازم برای حرکت پیشرفت را یعنی جوان را به قدر کافی در اختیار نخواهد داشت. امروز باید به فکر فردا بود. ✍🏻جهاد افزایش وظیفه یاران 🇮🇷 ۱۴۰۰/۱۱/۲۸
دو هفته قبل از پرواز ابدی، بهترین خاطره خود را چنین تعریف می‌کند: «اوایل جنگ بود، عراق در یکی از جبهه‌ها با ۳ لشکر کامل حمله کرد. ما با کم‌ترین وسایل و نفرات، این ۳ لشکر را همراه با ۸۰% وسایلشان از بین بردیم تا آن‌جا که باقی‌مانده اندک نفراتشان نیز مجبور به فرار شدند و این بهترین خاطره من است که در ۲۴ ساعت مقاومت مردانه، عراق را از آن فکری که سه روزه می‌خواست به تهران برسد آن‌چنان پشیمان کردیم که دیگر راهی برایش باقی نمانده بود.» او در مدت نبردش یکی از بالاترین ساعت پروازهای جنگ را در دنیا داشته و بارها از خطر گلوله‌های دشمن جان سالم به در برد. تصویر فوق از لحظه جاودانه شدن شیرودی توسط عربعلی هاشمی در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۳۶۰ گرفته شده و سایت هنر مقاومت آن را منتشر کرده است. سرباز
پیش بینی امام خمینی از فتح قدس و آزادی فلسطین مسئله رهایی فلسطین و آزادی بیت المقدس از دست اشغالگران از ابتدای حرکت انقلابی امام جایگاه برجسته و ویژه ای داشت ، امام راحل با نامگذاری ، طرح ایده نابودی اسرائیل و محو آن از نقشه جهان و طرح آروزی فتح بیت المقدس ، عملاً یکی از بزرگترین پیش بینی های خود مبنی بر نابودی اسرائیل و آزادی قدس شریف را پایه گذاری کرده و آن رو به آرمان درخشان و دست یافتنی ملتهای مسلمان تبدیل کرد و این روزها که اسرائیل لحظه به لحظه بیشتر در مرداب نابودی و فروپاشی فرو می رود ، جهانیان به صحت پیش بینی امام راحل پی برده و به صدق فرمایشات آن پیر روشن ضمیر ایمان می آورند. ان شاء اللَّه فلسطين آزاد بشود و بيت المقدس، آنكه مسجد همه مسلمين است به حال اول برگردد. و آنهايى كه به مسلمين ظلم و ستم مى‏كنند ان شاء اللَّه خداوند دفع شرّ آنها را بكند .. صحیفه نور ج ۱۴۴ ص جنگ ما فتح را به دنبال خواهد داشت،... صحیفه نور ج۲۱ ص ۲۸۳ آرزوى ما آن است كه سرزمين فلسطين و مسجداقصى از صهيونيسم تطهير شود و مردم فلسطين به سرزمين خويش باز گردند صحیفه نور جلد ۳ صفحه ۲۵۶ بايد همه بپا خيزيم و اسرائيل را نابود كنيم، و ملت قهرمان را جايگزين آن گردانيم‏ صحیفه نور جلد۱۲ ص۱۴۸
20.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺من سیگار می‌کشم، شما بینی‌ات رو بگیر! 🔺من بوق می‌زنم، شما گوشِت رو بگیر! 🔺من بی‌حجابم، شما چشمت رو ببند! 🔰 از فراجا تشکر می‌کنیم که ما را حفظ می‌کند.
مدح و متن اهل بیت
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۱۵🎬: باورم نمیشد...انگار کارها خودبه خودوسریع انجام شد,واقعا فکرمیکردم ما د
🎬: هرچه که صف جلوتر میرفت,زانوهای من شل تر میشد.....تااینکه من وبچه هایم رسیدیم....به مقصداصلیمان رسیدیم,قبل ازاینکه من بر سرمزار سردار زانوبزنم,حسن وحسین خودشان را روی سنگ مزار انداختندوبا زبان عربی وعبارتهای کودکانه با سردار درد دل میکردند,یکی میگفت عمو,داداش عباس رابردند,یکی میگفت عمو چرا نموندی تا پیداش کنی,زهرا محجوبانه چادرش رابرسرکشیده بود وبالای مزار با هق هق گریه میکردوحرف میزد اما نمیدانستم چه میگوید,ناگاه یاد خوابم افتادم وعباس... بچه ها رااز مزار بلند کردم وگفتم:سردار خوب میدونی دل از وطنم نمیکندم...فقط وفقط برای خاطر شما امدم,سردار ,پسرم عباس ازت کمک خواسته...ای علمدار دنیای من,جان علمدارکربلا,نشانی، خبری از عباسم به من بده...سردار پسرانم رانذر وجودت کردم,نذر راهت کردم,نذر مرام ومکتبت کردم,سردار من نه , این بچه ها را ناامید نکن....عباسم....همینجور که گریه وزاری میکردیم,دوتا خانم که از خدام مزار سرداربودند زیربازویمان را گرفتند ومن وبچه ها را روی نیمکتی کنار مزار نشاندند. شربتی برایمان اوردند. یک ارامشی تمام وجودم را گرفته بود ,بچه هاهم ارام شده بودند ,انگار اینجا مامن ارامش وسکینه است... طوری برنامه ریزی کرده بودم که شب برگردم,چون به علی,قول دادم,سریع برگردم,بلیط برگشتمان,برای ساعت یک شب بود,الان هم نزدیک غروب,نمیدانستم کجا برویم که درهمین حین اقایی امد به طرفمان... دارد... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
۱۷🎬: یک اقا باظاهری مذهبی وسربه زیرامد نزدیک من وبچه ها وگفت:ببخشیدشما ایرانی هستید؟ ومن با لهجه ی عربی اما زبان فارسی گفتم:خیر,مال ایران نیستیم. اون اقا اشاره به درخروجی کرد وگفت:من از خدام مزار سردارهستم,ما کرمانیها میهمان نوازیم,بفرمایید جلوی درخروجی گلزار سوارماشین بشوید... من:ممنون ,امشب ساعت یک, پرواز داریم,ماندنی نیستیم.. اقاهه:هنوز تا وقت پروازتان خیلی مانده,شما میهمان حاج قاسم هستید,بفرمایید.... نمیدانستم چی بگم اما دوست نداشتم باهاش بروم,اخه باید احتیاط میکردم... اون اقاهه انگار فکر من راخوانده باشد گفت:منزل شخصی نمیبرمتان,همانطورکه گفتم ,میهمان سردار هستید,الان ایام شهادت حضرت زهراست ,حاج قاسم همیشه ,این ایام درکرمان ومنزلشان اقامت میکردواقامه عزا برای مادرشان فاطمه زهراس مینمود,منزلشان تبدیل به بیت الزهراشده وامشب هم مراسم عزاداری برای حضرت زهراست,همانطور که سرش پایین بود,اشک چشمانش راپاک کردوادامه داد:اما امسال سعادت حضورسردار رانداریم,امسال اولین سال است که بدون حضورش,فاطمیه برپا کردیم.... یازهرا.....یازهرا....چه دل نشین...خانه ی حاج قاسم....روضه ی زهرا... بااون اقا به منزل سردار یاهمون بیت الزهرا رفتیم,واون اقا که خودش را اقای حسن پور معرفی کرد,شماره اش را داد,تا هروقت مراسم تمام شد وخواستیم بریم فرودگاه,بهش زنگ بزنم. با بچه ها داخل بیت الزهرا شدیم،خدای من چه جمعیتی....اما چهره تک تک افراد را غمی بزرگ پوشانیده بود. وقتی رسیدیم که نمازجماعت بود,نمازمان را همراه جمعیت خواندیم. گوشه ی خانه ضریح سبز کوچکی بود که بررویش حک شده بود شهدای گمنام,دست بچه ها راگرفتم وکنار ضریح شهدا نشستیم,معنویت شدیدی برفضا حکم فرما بود,گویی اینجا گوشه ای از بهشت آسمانیست,گویی اینجا جای قدمهای ملکوتیان است... هنوز روضه ومصیبت نخوانده بودند,اما هرکس گوشه ای نشسته بود واشک میریخت,انگار بعداز گذشتن چندهفته از عروج سردار,زخم نبودنش هنوز التیام نیافته بود,هنوز هیچ کس رفتنش راباور نداشت. شماره ای راکه اقای حسن پور روی کاغذ به من داده بود را بیرون اوردم تا داخل گوشی ذخیره اش کنم.. صفحه گوشی که روشن شد ...اوه خدای من بیست تماس بی پاسخ...همه هم از علی...چندپیام...وای کلا فراموش کردم براش پیامک بزارم یازنگ بزنم. شماره علی راگرفتم... دارد.... 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧