eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.1هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
دقیقا نگاه درست همین باید باشه. ۱۴ میلیون نفر رای دادن به کسی که به هیچ وجه عوام فریبی نکرد! این از معجزات انقلاب اسلامی هست...💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خسته گشته است نزن سنی از او‌گذشته است نزن... 🎙محمودکریمی =صَــــدَقِہ جاریِہ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 این کار رو بعد از نماز انجام بده/ یا اباعبدالله من طرفدار توام شیخ اسماعیل رمضانی: 🔹اگر کسی برای ابا عبدالله یک بیت شعر بخواند ؛ گریه هم نکند فقط دست بگذارد به پیشانی اش و بگوید من طرفدار تو هستم ،من بی تفاوت نشدم ولو به اندازه که بزنم به پیشانی ام گفتم من طرفدار تو هستم آقاجانم 🥀💔 ۱۴۴۶ 🥀
شاهزاده ای در خدمت صدو چهل وسه🎬: مولا علی نفسی تازه نمود و ادامه داد: بلی براستی که او همان کسی بود که با رسول الله همراه جمعی از اصحابش برای عیادت نزد من آمدند، رفیقش با گوشه چشم به او اشاره کرد و گفت: یا رسول الله !! تو درباره علی با ما عهد کردی ولی من در علی کسالتی می بینم ، اگر علی از دنیا رفت به سوی چه کسی برویم؟! پیامبر فرمود : بنشین!(و این جمله را سه بار تکرار کرد) و سپس رو به آن دو کرد و فرمود : علی علیه السلام نه فقط با غین مرضش نمیمیرد ، بلکه علی نخواهد مرد تا وقتی که او را از خشم پر کنید و حیله و ظلمی وسیع بر او روا بدارید، ولی علی را در مقابل این کردارها بردبار خواهید یافت و علی نمی میرد تا وقتی که از شما دو نفر ناراحتی و آزارهایی به او برسد و او نمی میرد بلکه اورا میکشند و شهید می شود. علی نگاهی به جمع انداخت و ادامه دادند: آری این دونفر همان هایی بودند که در جمعی هشتاد نفره که چهل نفر عرب و چهل نفر عجم ،حضور داشتند و این هشتاد نفر بر امیرالمومنین بودن من ، شهادت دادند. در آنزمان پیامبر رو به آنها و این دو ،فرمود: شما را شاهد می گیرم که علی برادر و وزیر ووارث و وصی و خلیفهٔ بعد از من میان امت و صاحب اختیار هر مؤمنی می باشد به دستورهای او گوش فرادهید و اطاعت کنید. آری ای جمع در میان آن گروه ابوبکر و عمر و عثمان و طلحه و زبیر و سعد و ابن عوف و ابو عبیده سالم و معاذبن جبل و جمعی از انصار حضور داشتند و پیامبر باز فرمود شما را در این امر شاهد می گیرم و دیدید چگونه رسم عهد به جا آوردند و چگونه با امر خدا و دستور رسولش برخورد نمودند... علی انگار سر دردلش باز شده بود ، گفتنی هایی را میگفت که همه بر درستی اش شهادت می دادند..‌ ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت صد و چهل و چهار🎬: مولا علی علیه السلام ،بعد از نقل این قضیه رو به جمعیت نمود و فرمودند: سبحان الله از این که چقدر فتنه و گرفتاری از گوساله و سامری این امت به قلبشان رسوخ کرده است. آنان اقرار و ادعا کردند که پیامبر فرموده : خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نمی کند!! و حال آنکه پیامبر به همین هشتاد نفر فرمود :«علی را به سِمَت امیرالمؤمنین قبول کنید» و آنان را بر این قضیه شاهد گرفت. و بعد به زعم خود خلیفه رسول خدا را کنار زدند و شورا انجام دادند و اقرار کردند پیامبر کسی را بعد خود خلیفه قرار نداده... امیر المؤمنین به اینجای کلامش رسیده بود و جمع پیش رو سرها را به زیر افکنده بودند ، هر کدام در ذهن خود شرمنده از اینهمه بد عهدی به دنبال راهی برای جبران بودند ، اما هنوز روزها و سالها باید میامد و میرفت تا حقی که غصب شده بود ،به صاحبش برگردد فضه از پشت درب تمام کلام مولایش میشنید ، اشک از چشم میسترد و در دل دعا می کرد که به زودی بساط ظلم و تحریف برچیده شود. در همین حین دود آتش تنور از اجاق مطبخ به هوا برخواست، فضه دانست که بانوی خانه در تدارک پختن نان است. سریع به سمت تنور روان شد ،تا چون همیشه دستی برساند و‌کمکی کند. هیاهوی فرزندان علی که با هم به بازی نشسته بودند بر آسمان بلند بود. فضه که مدتی بود در حادثه ای ناگوار ،فرزندش ثعلبه و شویش ابوثعلبه را از دست داده بود بیش از پیش به فرزندان مولایش احساس نزدیکی می کرد. او تازه به عقد مردی دیگر از عرب درآمده بود ،تا روزگار بگذراند و زندگی کند ،اما همچنان تنها کلامی که از دهانش خارج میشد ، کلام خدا بود و لاغیر... ادامه دارد... 📝به قلم :ط_حسینی 💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
شاهزاده ای در خدمت صد و چهل و پنجم: چرخ دوّار روزگار شتابان می چرخید و حکومت اسلامی در دست خلیفهٔ خود خوانده دوم بود ، صدای مردم از هر طرف به آسمان بلند بود و هر بار از سمتی فریادی بلند می شد که دادرسی مطلبید. فضه در مسجد مشغول نماز بود ، سلام نماز را داد و سر به سجده گذاشت که صدای مردی در مسجد پیچید: خلیفه....جناب خلیفه به دادم برسید... عمر که بر منبر رسول خدا تکیه داده بود ، چون گرم صحبت با اطرافیان بود ان مرد مابین حرفش دویده بود ،با صورتی که از شدت عصبانیت برافروخته شده بود رو به آن مرد نمود و گفت : تو از نزاکت و ادب بویی برده ای؟ آن مرد آهی کشید و گفت ،با اینهمه ظلمی که عمال تو به ما روا میدارند ، نزاکتی نمی ماند که به محضرتان عرضه داریم. عمر دستش را به زیر چانه برد و گفت : کدام کارگزار ما به شما ظلم کرده؟ آن مرد که انگار درد دلش باز شده بود گفت : همان نور چشمی جنابتان، عزیز کردهٔ درگاهتان... عمر با خشمی در صدایش گفت : تمام کارگزاران ما برایمان محترمند، نامش را بگو... آن مرد فریادش را بلندتر کرد و گفت : همان که از همه بیشتر دوستش میداری، مغیره را می گویم ،تمام زندگی اش بر پایهٔ ظلم و عصیان است ، گویی از اسلام که جای خود دارد ،از انسانیت هم بویی نبرده...این مرد.. عمر به میان سخن او دوید و گفت :کمتر حرف بزن ،برو نامت را بگو مرقوم نمایند ، به شکایتت رسیدگی می شود. فیروز نهاوندی که معروف شده بود به ابولؤلؤ و مردی بود از دیار ایران ، آه کوتاهی کشید وزیر لب گفت : خدا کند که دروغشان راست درآید و رسیدگی کنند و از مسجد خارج شد. فضه که شاهد قضیه بود ، انگار اشکش بند نمی آمد ...آخر این مرد نام جنایتکاری را آورده بود که تنها هنرش زدن زنان بی پناه بود ، او از مغیره شکایت داشت ،همان کسی که شاکیان او فرشتگان آسمان بودند،چرا که به دستور اربابش عمر، سرور بانوان دو عالم را با ضرب سیلی و تازیانه از پای درآورد... ادامه دارد... 📝ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت صد و چهل و ششم: چندین روز از آن قضیه گذشت و بار دیگر همانطور که جمعی دور خلیفه دوم را گرفته بودند ، فیروز نهاوندی داخل مسجد شد و همانطور که دستش را بالای سرش تکان میداد گفت : واویلا...واویلا از دست این خلیفه و عمال و‌کارگزاران ظالمش، مردم متعجب او را نگاه می کردند ، آخر همه از اخلاق تند عمربن خطاب با خبر بودند . عمر که حرفهای آن مرد برایش سنگین آمده بود ، مانند اسپند و روی آتش از جا جهید و‌گفت : چه شده مردک؟ چرا داد و بیداد می کنی ؟ ما خلیفه ای عادل هستیم و مبادا به کسی ظلم کنیم، اصلا تو‌کیستی؟! فیروز نهاوندی زهر خندی زد و‌گفت : حاکم مسلمانان را باش ، هنوز چند روزی بیشتر از دادخواهی من نگذشته که نه تنها خواسته ام را فراموش کرده ، بلکه انگار من موجود نبودم ، میدانم‌که مرا خوب میشناسی ، من فیروز نهاوندی معروف به ابولؤلؤ هستم ، از ظلمی که کارگزار تو ، مغیره به من روا داشت به تو شکایت آوردم و تو‌گفتی به آن رسیدگی می کنی که نکردی، حال دوباره آمده ام که بگویم مغیره به من ظلمی بی حد می کند و ‌پشتش هم به خلیفه گرم است... عمر بدون اینکن بگذارد ابولولو حرفش را تمام کند گفت : آهان....شنیده ام که تو آسیاب های بادی خوبی می سازی ، می خواهم برای من نیز آسیابی بسازی... ابولولو که پانست عمر او را مسخره می کند و می خواهد باز طرف مغیره را بگیرد ، سری تکان داد و‌گفت : آری آسیاب های من خیلی خوب است ، آسیابی برایت بسازم که شهرتش تا شهرها و‌دیارهای دور برسد. و با زدن این حرف ازمسجد بیرون رفت عمر همانطور که سرش را پایبن انداخته بود هراسی در دلش افتاده بود ،او بوی تهدید را از کلام ابولولو حس می کرد.. ادامه دارد.. 📝ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
168.2K
نوحه قدیمی و معروف شب تاسوعا ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم داغت شکسته پشت من، ای راحت جانم، سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * من بـی‌برادر چـون کنم بـا این سپـاه دون، در دامـن هامـون بینـم تـو را در ابــر خـون، ای مـاه تابـانم، سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * خواهـم بـرم در خیمه‌گه، ای گل تن پاکت، پیکـر صدچـاکت ممکـن نبـاشد «یا اخا» محـزون و نـالانم، سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * برخیـز و ای جــان بـرادر کـن علمـداری، بنما مـرا یـاری بی تـو غـریب و بی‌معیـن در این بیابـانم، سقای طفـلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * بی تـو یقیـن دارم کـه فـردا زینب نـالان، بـر ناقـه‌ی عریان گردد سوار از راه کینـه بــا یتیمانم، سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * شد روز روشن پیش چشمم تیره‌تر از شب، چون معجر زینب بینم تو را در موج خون، ای دُرّ غلطانم، سقای طفلانم ای ساقـی لب تشنگان، ای جـان جانانم، سقای طفلانم * شاعر: مرحوم علی‌اکبر خوشدل تهرانی 🌹 🌹
128.8K
دستم عُمریست دخیل عَلَم عبّاس است دلم عُمریست مقیم حرم عبّاس است همه ی حاجتم این است که صیدش بشوم دام اگر حلقه ی گیسوی خَم عبّـاس است کیمیایی که کند خاک سیه را زر سُرخ گرد و خاکی ست که زیر قدم عبّاس است نام او لفظ جلاله ست چو قرآن خداست قسم حَقّه به مولا قسم عبّاس است به نفس های مسیحاییِ ساقی سوگند دم احیاگر ما بازدم عبّـاس است چه حسابی ست که جمع رقم “باب حسین” عدد ابجد آن هم رقم “عبّـاس” است اوّلین بابِ تقرّب به حسین بن علے سوختن در غم دست قلمِ عبّاس است پای آن بحر طویلی که سروده “وصّاف” می نویسم اثر محتشم عبّاس است طیب الله به آن شاعر خوش ذوق که گفت: “هرچه داریم همه از کرم عبّاس است” شاعر:امیرعباس سالاری 🌹
شیر سرخ عربستان و وزیر شه خوبان، پسر مظهر یزدان ، که بدی صاحب طبل و علم و بیرق و سیف و حشم و با رقم و با رمق اندر لب او ماه بنی هاشم وعباس علمدار و سپهدار و جهانگیر و جهان بخش و دگر نایب و سقا شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * دید کاندر حرم خسرو خوبان، شده بس ناله و افغان و پر از شیون طفلان، همه شان سینه زنان، نوحه کنان، موی پریشان، دل بریان، سوی عباس شتابان، که عمو جان چه شود جرعه ی آبی برسانی به لب سوختگان، کز عطش آتش بگرفته گلوی ما. شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * غضب آلود ز غیرت شد و عباس بشد موی تنش راست، زجا خواست، بخود گفت که عباس، تو اشجع به همه ناس، عجب از تو است که با این همه مردی و شجاعت، شود از صولت تو زهره ی شیر فلکی آب، عجب آسوده نشستی و روان شو بنما آب مهیا. شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پس علم کرد قد سرو دل آرا، به سرش تاج زمِغفِر که زدی طعنه به قیصر، به تنش کرده زره چشمه ی او تنگتر از چشم حسودان بد اختر، به کمر بست یکی تیغ مهندس به میان سرو، دو پیکر، به سردوش یک اسپر به مثل گنبد مینا شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پس ز اصطبل برون کرد، یکی توسن صرصر تک و ، فرخ رخ و طاووس دم و یال پر انبوه به پیکر چو یکی کوه، خط و خال چو آهو، که از شیهه ی اوگوش فلک کر شد و رفتی به ثریا. شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پس بیاویخت بدوش دگر خویش، یکی مشک چو مشکی که بدی خشک تر از لعل لب ماه مدینه، گل گلزار سکینه، به فغان گفت که یا بنت اخا، ناله مکن، ضجّه مزن، ز آنکه عموی تو نمرده روم الحال کنم بهر تو من آب مهیا شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پور حیدر چو یکی مرغ سبک روح، مکان کرد روی عرشه ی زین، روح الامین، گفت که ای احسنت از آن مادر فرزانه، که آورد چو تو شیر دل و ناموری را که دو زانوش گذشتی ز سرو گوش فرس یکسره هی هی به تکاور زدی همچون علی عالی اعلی شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پس به تعجیل سوی شط فرات آمده، مانند سکندر، زپی آب حیات آمده، آن شیر غضنفر، نظری کرد بر آن آب، که چون اشکم ماهی بزدی موج بفرمود که ای آب، عجب موج زنی، لیک نداری خبر از تشنگی عترت طاها شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * پس به تکبیر بزد نعره، همان شیر به جولان شد و در صحنه ی میدان شد و پاشید زهم لشکر کفار، یکی گفت که ای قوم گریزید که این است ابوالغزه تُهَمتَن، لقبش ماه بنی هاشم و باشد پسر حیدر صفدر، شده منسوب به سقا شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل * * * از چه ای آب، عجب می روی، اما خبرت نیست، سکینه، گل گلزار مدینه، رخ مهش بفسرده، زعطش غش بنموده، آخر ای آب تویی مهریه فاطمه اما پسرش شد ز تو محروم، همان سید مظلوم، الهی که گل آلود شوی، تا به ابد (شوقی) غمدیده از این غم شده دیوانه و شیدا شه باوفا اباالفضل صاحب لوا اباالفضل معدن سخا اباالفضل نور هل اتی اباالفضل 🌹
ای برادر جان چرا تنها ز میدان آمدی؟ پس علمدارت چه شد؟پس علمدارت چه شد؟ محرم زینب(س) چرا مهبوت و حیران آمدی؟ پس علمدارت چه شد؟ پس علمدارت چه شد؟ *** ای اهل حرم میر و علمدار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد علمدار نیامد
حضرت ابوالفضل ع-AudioConverter12.mp3
652.5K
▪️نوحه تاسوعا 🎙سبک: ای ساقی لب تشنگان امشب منم مهمان تو دارم نوا عباس شمس ولا عباس ای منشاء جود و عطا کنز سخا عباس شمس ولا عباس بنما نظر بر حال من ای تکیه گاه من بر تو نگاه من گردم به یک نگاه تو حاجت روا عباس شمس ولا عباس بنما ز لطف و مرحمت دردم دوا عباس شمس ولا عباس تا که شوم حاجت روا بنما دعا عباس شمس ولا عباس هستی گل ام البنین حامی دین عباس حبل المتین عباس بودی علمدار حسین در کربلا عباس شمس ولا عباس آن امت دور از خدا بر تو جفا کردند دستت جدا کردند فرق تو را کرده دو تا تیغ جفا عباس شمس ولا عباس با تیر و تیغ اشقیا فرق تو بشکسته چشم تو شد بسته زدی صدا تو یا حسین ادرک اخا عباس شمس ولا عباس اندر کنار پیکرت آمد حسین تو نور دو عین تو در علقمه افتاده دید جسم تو را عباس شمس ولا عباس سقای عطشان حرم دستت جدا گشته جانت فدا گشته آمد کنار پیکرت خون خدا عباس شمس ولا عباس تا دیده اندر علقمه تو را شه خوبان جسمت به خون غلتان ریزد کنار پیکرت اشک عزا عباس شمس ولا عباس در راه دین مصطفی فدا شده جانت عالم به قربانت حرم شده از داغ تو ماتمسرا عباس شمس ولا عباس اهل حرم بر سر زنان با شیون و افغان طفلان همه نالان دارد به خیمه خواهرت بزم عزا عباس شمس ولا عباس
77861_1400526180220_1142617.mp3
1.24M
▪️زمزمه و نوحه تاسوعا از درون خیمه ها آید صدای تشنگان ای سپهدارم برو بر خیمه ها آبی رسان ای عموی مهربان ای امید کودکان جان من عباس من... حالیا که می روی سوی فرات آب آوری گوییا جان برادر را تو با خود می بری ای علمدار حسین یار وغمخوار حسین جان من عباس من... آن قد و بالای تو آرامش اهل حرم زود برگرد خواهرت زینب بماند محترم چشم ما ماند به راه تا که برگردی تو ماه جان من عباس من... تا که بر گوش حسين او رسید ادرک اخا برد رو به آسمان دست دعا خون خدا ای خدا آب آب آورم رحم کن من مضطرم جان من عباس من... چون رسیدش دست عباسش زتن افتاده بود تیر در چشم وسر وتن پر زخون، جان داده بود در کنار او نشست گفت که پشتم شکست جان من عباس من...
42985_1397618214850_3521593.mp3
3.59M
▪️نوحه تاسوعا 👇 ای اهل حرم میر علمدار نیامد علمدار نیامد سقای حسین سید و سالار نیامد علمدار نیامد از علقمه تا خیمه دگربار نیامد علمدار نیامد همراه حسین ساقی و سردار نیامد علمدار نیامد ای اهل حرم منتظر یار نمانید چشمان به رهِ مشک علمدار نمانید با خون جگر دیده به رخساره بشویید دلبسته به دیدار دگربار نمانید بر دیدن سقای حرم دیده ببندید فریاد عطش از لب خشکیده ببندید عموی دلاور به سوی خیمه نیاید دیگر درِ این خیمه بر چیده ببندید ای تشنه لبان حضرت میراب نیاید آن ساقی رفته زِ پیِ آب نیاید سالار شجاعان عرب ساقی عطشان دیگر به هواداری اصحاب نیاید سوگند به دو دستان رشیدش که جدا بود یادِ لب خشکیده و پابند وفا بود بی دست و لوا روی زمین غرق به خون شد تا لحظهٔ آخر به خدا یاد شما بود در بارش سرنیزه و باران کمان رفت لب تشنه به پیش گذر آب روان رفت او یاد صغیران حرم بود و نیاسود با حال خجالت زده از تشنه لبان رفت ای تشنه لبان صحبتی از آب نگویید در پیش حسین از دل بی تاب نگویید در کرب و بلا آب روان قیمت جان شد دیگر سخن از گریهٔ اصحاب نگویید از مشک حرم قطره دگرباره نریزد آوای عطش از دو لب تشنه نخیزد با نیزه شده پاره، دل مشکِ علمدار دل با غم بی یاوری ما بستیزد کن سروری از میر علمدار و حرم یاد از بی کسی اهل حرم در صف بیداد سربیت دعایم بُوَد از درگهِ ایزد سقای حسین در دو سرا یاور ما باد
2 ✨ کرب و بلا آب و هوایی داره ✨دو بار‌گاه باصفایی داره (رفتی ؟؟خدایی دیدی؟؟) ✨روی یکی از این حرم های زیبا ✨نوشته یا حسین عزیز زهرا (دلت رفت کربلا؟) ✨اون یکی با سیم دلت می شه وصل ✨روسر درش نوشته یا اباالفضل (یا اباالفضل)3 امروز گرفتارا بگن یا ابالفضل امروز مریض دارابگن یا ابالفضل مشکل دارابگن یا ابالفضل ✨آخ همه دار و ندارم را بگیرید ✨ولی عباس را از من نگیرید ⬅️ بگو آقا میدونی گرفتارم میدونی مریض دارم میدونی حاجت دارم،میدونی مشکل دارم آبرو دارم یا اباالفضل یا ابالفضل بگو آقا ارمنیا میان در خونت جواب میگیرنُ برمیگردند، آقا غیرمسلمونا صدات می زنند ناامید برنمی‌گردن، بگو آقاجون من گریه کن داداش حسینتم، آقاجان دلت میاد دست خالی برگردم، امیدمو ناامید نکن آقا جان، آقا خودت میدونی دست خالی برگشتن چقدر سخته، آقا امروز امیدمو ناامید برنگردون.... ⬅️(اوج)امروز خدارو قسم بده به حق اون آقایی که کربلا امیدش ناامید شد.. آقایی که خجالت کشید... بگو آقا نزار دست خالی برگردم... امان امان2 (بگمو نالشو بزنی؟) دستاشو از بدن جدا کردند.. تیر به چشم نازنینش زدند... آخ عمود آهن به فرق نازنینش زدن... ⬅️(اوج)همچین که از بالای مرکب با صورت به زمین آفتاد..... آخ صدا زد ..... برادر... برادر تو دریاب... الهی نبینی داغ برادرتو... (اگه برادر داری الهی داغشو نبینی) آی برادر دارا یه وقت دیدن عزیز زهرا حسین ع داره میاد... اما دیگه پاهاش قدرت نداره... دوزانو اومد کنار بدن اباالفضل... سر عباسُ از زمین برداشت رو زانو گذاشت.. ✨ کمتر بزن بازوی خود را بر زمین اباللفضل ( داداش) ✨ شرمنده ام کردی گل ام البنین اباالفضل ✨بودُ امیدم مرا یاری کنی ✨ سالها بهرم علمداری کنی ✨آخ بی برادر گشتمُ پشتم خمید2 🌾 دیده بگشا که طبیبت سر بالین آمد 🌾دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد 🌾 دیده بگشا ای سرو بخون غلطیده 🌾 تا نگویند حسین داغ برادر دیده 🌾هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها(صلوات)🌾
صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌ زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد
هر گرفتاری سراغ آستانش را گرفت رزق و روزیِ تمام خاندانش را گرفت خوش به حالِ سائلی که سائلِ عباس شد خوش به حال آن‌که از عباس نانش را گرفت روزِ محشر دست‌هايش دستگيري مي‌كند دستِ خود را داد، دستِ دوستانش را گرفت هيچ كس اندازه‌ی عباس شرمنده نشد كربلا بدجور از او امتحانش را گرفت از خجالت آب شد، آب‌آورِ كرب و بلا عصرِ تاسوعا امان‌نامه امانش را گرفت چشم‌هايش پاسبان‌های بَناتِ خيمه بود حرمله با تير، چشمِ پاسبانش را گرفت تيرها در پيكرش وقتِ زمين خوردن شكست بس كه خون رفت از تنش، آخر توانش را گرفت صارَ کَالْقُنْفُذ برايِ تيرها جايي نماند ناگهان سر نيزه‌ای حجمِ دهانش را گرفت قتل او کار عمود آهن و نیزه نبود تیرهایی که به مشکش خورد، جانش را گرفت از بغل تا که سرش را بر سر نیزه زدند گریه‌های ناتمامی خواهرانش را گرفت
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀▪️▪️▪️ نهم محرم حضرت عباس(ع) گریز حضرت علی اصغر(ع) بسم الله الرحمن الرحیم... یا رحمن و یا رحیم... اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ♦️خدایا شرح غم خواندن چه سخت است ♦️ز داغ لاله افسردن چه سخت است ♦️اگر تیری درون چشم باشد ♦️نمیدانی زمین خوردن چه سخت است ♦️نمیدانی که با دست بریده ♦️ز پشت اسب افتادن چه سخت است ♦️نمیدانی که با چشمان خونین ♦️جمال فاطمه دیدن چه سخت است ♦️کنار علقمه با مشک خالی ببین شرمنده گردیدن چه سخت است ⬅️دلها را روانه کنیم بین الحرمین کنار حرم با صفا اقا ابوالفضل شب نهم محرمه آه حاجت مندان آه مریض دارها آه گرفتارها که درگوشه ای ازاین مجلس نشسته اید انشاالله به آبروی آقا اباالفضل حاجت روا بشیدمی دونم آقا اباالفضل هیچ کس رادست خالی رد نمی کند شفای همه مریضها انشاالله همه اموات فیض ببرند عزاداران کسانی بودند دربین من شما که در سال‌های قبل در این ایام شب تاسوعا برای آقا اباالفضل عزاداری می کردند اما جایشان خالیست روحشان از این مجلس ومحفل فیض ببرند حالا دلت اماده شد بریم کربلا برات روضه حضرت عباس بخونم همه اموات فیض ببرند در روز عاشور وقتی که اصحاب اباعبدالله.. از - جوانان بنی هاشم شهید شده بودن عباس آمد خدمت اباعبدالله.برادرم سینه ام تنگ شده.از زندگی سیر شده ام اذن میدان به من بده تا از دشمنان خونخواهی کنم.اباعبدالله ابتدا اجازه نداد به عباس که به میدان رود ولی صدای العطش بچه ها بلند بود.صدای ناله ی کودکان بلند شد.فرمود: عباسم برو مقداری آب برای این بچه ها فراهم کن.عباس سوار بر اسب عازم شد.میسر نشد آب فراهم کند.برگشت قضیه رو به اباعبدالله گفت.باز صدای العطش بچه ها بلند شدبار دیگر عباس سوار بر اسب عازم میدان شد.مشک بر دست دارد.عده ای از این دشمنان رو به درک واصل کردتا.به شط فرات رسید.کفی از آب رو به لب های خشکیده ی خود نزدیک کرد.پس از آن همه عملیات ها هوای گرم کربلا-زمین سوزان کربلا-لب خشکیده بود.آب رو به دهان نزدیک آورد.ولی به یادلب تشنه بچه ها به یاد حسین که لب ها تشنه است.عباس تو آب بنوشی و اهل خیام تشنه باشند.آب رو بر شط فرات ریخت.برگشت مشک پر از آب کرد.عمر سعد صدا زد اگر عباس مشک را به خیمه ها برساند-حسین قطره ای آب بنوشد دیگر اثری از ما باقی نخواهد گذاشت.ظالمی پشت یکی از نخل ها پنهان شده بود.حمله ور شد دست ابالفضل رو جدا کرد.عباس مشک را به دست دیگر گرفت.ظالمی دست دیگر عباس رو جدا کرد.عباس مشک رو به دندان گرفت.هنوز امید داشت که مشک رو به خیمه ها برساند.وقتی امید عباس به یأس مبدل شد که تیری به مشک اصابت کرد.مشک بر زمین افتاد.و آب فرو ریخت.دیگر عباس چگونه به خیمه ها برگردد.عمودی بر فرق مبارک عباس فرود آمد که عباس بر زمین افتاد.صدا زد اخا ادرک اخاک العباس.برادرم.عباس رو دریاب.حسین خود رو به بالین عباس رسوند.چه عباسی-چه برادری.دستها در یک طرف.مشک سوراخ شده در یک طرف.شمشیر در یک طرف.دست به کمر زدصدا زد الان انکسر ظهری حالا.کمرم شکست دیگه حسین.بی برادر شد.زبان حال داره عباس می دونی چرا تو رو به نام برادر صدا کردم آخه تا اون لحظه حسین رو به نام برادر صدا نکرده بود.به خاطر اینکه قبل از از اینکه سر من روی زانوی تو باشه سر من روی زانوی مادرت فاطمه قرار گرفته یاد شهدا امام شهدا اموات جمع حاضر ازاین مجلس ومحفل فیض ببرند گریزی هم داشته باشیم به روضه علی اصغر امام حسین انشاالله همه اموات فیض ببرند ابی عبدالله قنداقه علی اصغرش رو آغوش گرفت. اومد در مقابل دشمن ایستاد. علی اصغرش رو روی دستاش بلند کرد. صدا زد.. ای نانجیبها.. شما با من سر جنگ دارید.. اگه به من حسین رحم نمیکنید.. این طفل شش ماهه که کاری نکرده. یه نگاه به لبهای خشکیدش بندازید. ببینید. اگه بهش آب بدید میمیره. اگه آب هم ندید میمیره اگه حرف من حسین رو قبول ندارید خودتون بیایدببرید علی اصغرو سیرابش کنید. دشمن داره نگاه میکنه.میگن خیلی ها به گریه افتادن. ابی عبدالله داره حرف میزنه. شاید اینها دلشون بسوزه. یکدفعه دیدند. حرمله نانجیب تیر سه شعبه از کمان رها کرد.خدا لعنت کنه تورا حرمله مادرهای که درگوشه ای از این مجلش نشسته ای نمیدونم بچه شش ماهه دارید یا نه. اگه بچه شش ماه دارین. الان یه دست زیر گلوش بکشید ببینید آیا طاقت دارید یه زخم روی بدنش ببینید یا نه. فقط همینو بگم ابی عبدالله نگاه کرد. دید تیر سه شعبه. گوش تا گوش علی رو دریده. علی اصغر روی دستها بابا جان داد حسین آرام جانم..حسین روح وروانم الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون التماس دعا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
ای لشگرم پاشیده ای_1_1.mp3
3.39M
زمزمه حضرت ابالفضل علیه السلام یا واحد خیلی سنگین از حسین رئوفی ای لشگرم پاشیده ای تنهائیَم را دیده ای برو علمدار ، خدا نگهدار ای ماه در خون خفته ام ، چون خیمه ها آشفته ام برو علمدار ، خدا نگهدار تا ناله ی ادرک اخا از تو شنیدم مثل کمان بشکسته ای از غم خمیدم من همچنان تیر آمدم ، شرمنده ام دیر آمدم حالا که گشتی ریز ریز ، از ضرب شمشیر آمدم وای وای وای، ای ساقیِ تشنه لبم ۲ ریزد برای مشک تو ، از چشم سالم اشک تو شبیه الماس مخور غم عباس سیلاب اشک از بهر آب ، میبارد از چشم رباب شبیه الماس مخور غم عباس خوش غیرتم اگر تو از جا بر نخبزی افتد بجان خواهرت ترس از کنیزی بی تو علَم پا میخورد ، قد حسین تا میخورد دخترکم کعب نی از ، دشمن زهرا میخورد وای وای وای ، ای ساقیِ تشنه لبم ۲ # مایه آواز دشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتگوی کعبه با کربلا .حتما گوش بدید خیلی خیلی زیبا ست ببینید احسنت به شاعر این 🌸🦋🌸🦋🌸🦋
4_685845198441283705.mp3
6.7M
مداحی :حاج حسین سعادتمند 🕊 🥀🕯🚩
4_685845198441283703.mp3
7.85M
🎙مداحی :حاج حسین سعادتمند رسم کدام امت است...... 🕊 🥀🕯🚩
mahdi-rasooli-roze-hazrate-abbas.mp3
43.58M
روضه حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام 🎙 حاج مهدی رسولی
Hossein Saadatmand - Nahad Pa Dar Forat (320).mp3
3.29M
مداحی زنده یاد حسین سعادتمندیزدی