💎 راه کنار گذاشتن معصیت ها
امام خمینی (ره):
❇️ ایمان عبارت از این است که آن مسائلی را که شما با عقلتان ادراک کرده اید، آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش بیاید.
❇️ این محتاج به یک مجاهده ای است تا به قلب، شما بفهمانید. بفهمانید که همه عالم محضر خداست. ما الان در محضر خدا نشسته ایم. اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند که
"ما الان در محضر خدا هستیم، همین مجلس محضر خداست"،
اگر ایمان انسان به این (مطلب) راه پیدا کند، - یعنی مومن بشود انسان به آن و قلب انسان بیابد این مطلب را - ، از معصیت کنار میرود.
💡تمام معصیتها برای این است که انسان نیافته این مسائل را. برهان هم بر آن دارد، برهان عقلی هم قائم است به اینکه خدای تبارک و تعالی همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبیا گفته اند:
📜 «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ» (۱)
(این) قرآن است؛
(یعنی) او با شماست، هر کجا هستید او با شماست.
🚨 ما این را از قرآن شنیدیم، به برهان هم ثابت شده است؛ لکن به قلب ما نرسیده است.
⬅️ صحیفه نور، ج11، ص82
سخنرانی امام خمینی(ره) در جمع کارکنان صدا و سیما، دوم دی ماه 1358
(۱) «📜 وَ هُوَ مَعَكُمْ أَیْنَ مَا كُنتُمْ.
📃 هر كجا باشيد، او با شماست» (سوره حديد، آیه چهار)
🏷 #خودسازی #تهذیب_نفس #امام_خمینی (ره)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨️هر کسی این آیه رو بخونه #امام_زمان (عج)مواظب زندگیش میشه ...
🎙 دکتر عزیزی
🌸🌺
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 راهکار دور کردن انواع شیاطین از خانه
#استاد_فیاض_بخش
#سخنرانی_کوتاه_تصویری
#تلنگرانه🌿 |
گفتم:یا صاحب الزمان بیا...
گفت:مگر منتظری
گفتم:بله آقا منتظرم
گفت:چه انتظاری نه ڪوششی نه تلاشی فقط میگویی آقا بیا
گفتم:مگر بد است آقا
گفت:به جدم حسین هم گفتن بیا اما وقتی آمد ڪشتنش
گفتم:پس چه ڪنیم
گفت:مرا بشناسید
گفتم:مگر نمیشناسیم
گفت:اگر میشناختید ڪه این طور گناه نمیڪردید
گفتم:آقا تو ما را میبخشی ؟
گفت:من هر شب برای شما تا صبح گریه میڪنم
گفتم:آقا چه ڪنم به تو برسم؟😞
گفت:ترڪ محرمات...
انجام واجبات...
همین کافیست... ✅
مـــهـــــدی منتــــظر مـــاســـت
#بابا_مهدی 🥺❤️🩹
#امام_زمان
همین الان
هر کجا که هستی، در حال انجام هر کاری که هستی ، ۱۰ ثانیه ، فقط ۱۰ ثانیه به کار هایی که در طول روز انجام میدی فک کن ...
خدایی، چقدر از وقتت رو صرف کار هایی بیهوده کردی ؟؟!
چقدر از وقتت رو صرف گوش دادن به اهنگ های بی سروته کردی؟!
چقدر از وقتت رو صرف فیلم های بی سرانجام کردی؟!
چقدر از وقتت رو صرف کارهای بیهوده کردی؟؟!
ها؟!
میدونی ؟! میخام چی بگم؟؟!
میخام بگم:
نصف ، نصفه وقتت رو صرف کن برای امام زمانت دعا کن...
مطمعن باش اجرش رو چه تو دنیا چه تو آخرت بهت میده
کی دوست داره از امام زمانش هدیه بگیره؟!
ها ؟؟
از همین الان شروع کن..
#تلنگرانه
📚پادشاه و سه وزیرش
در يكي از روزها پادشاه سه وزيرش را فراخواند و از آنها درخواست كرد كار عجيبي انجام دهند .
از هر وزير خواست تا كيسه اي برداشته و به باغ قصر بروند و كيسه ها را با ميوه ها و محصولات تازه پر كنند . همچنين از آنها خواست كه در اين كار از هيچ كس كمك نگيرند.
وزرا از دستور پادشاه تعجب كرده و هر كدام كيسه اي برداشته و به سوي باغ راه افتادند .
وزير اول كه به فكر راضي كردن شاه بود بهترين ميوه ها و با كيفيت ترين محصولات را جمع آوري كرده و پيوسته بهترين را انتخاب مي كرد تا اينكه كيسه اش پر شد .
اما وزير دوم میدانست كه شاه اين ميوه ها را براي خود نمي خواهد، پس با تنبلي و شروع به جمع كردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمي كرد تا اينكه كيسه ها را با ميوه پر كرد .
وزير سوم كه مطمئن بود شاه درون کیسه را نگاه نمی کند كيسه را با تنبلی به سرعت با علف و برگ درخت و خاشاك پر نمود .
روز بعد پادشاه دستور داد كه وزيران را به همراه كيسه هاي كه پر كردند بياورند .
وقتي وزيران نزد شاه آمدند به سربازانش دستور داد سه وزير را گرفته و هر كدام را جدا به زنداني دور كه هيچ كس دستش به آنجا نرسد و هيچ آب و غذايي هم به آنها نرسانند همراه با کیسه هایشان به مدت 3ماه زنداني كنند .
وزير اول بدون سختی و رنج پيوسته از ميوه هاي خوبي كه جمع آوري كرده بود مي خورد تا اينكه سه ماه به پايان رسيد .
اما وزير دوم اين سه ماه را با سختي و گرسنگي و مقدار ميوه هاي تازه اي كه جمع آوري كرده بود سر كرد .
و وزير سوم قبل از اينكه روز اول به پايان رسد از گرسنگي مرد .
مصداق این دنیاست...
حال از خود این سؤال را بپرسیم ، ما از کدام گروه هستیم ؟ زیرا ما الآن در باغ دنیا بوده و آزادیم تا اعمال خوب یا اعمال بد و فاسد را جمع آوری کنیم ،
اما فردا زمانی که به ملک الموت امر می شود تا ما را در قبرمان زندانی کند,
در آن زندان تنگ و تاریک و در تنهایی..
آنجاست که اعمال خوب و پاکیزه ای که در زندگی دنیا جمع کرده ایم به ما سود می رساند.
پس کمی بایستیم و با خود بیاندیشیم.فردا در زندانمان چه خواهیم کرد...؟
#تلنگرانه
یہروزیڪےگفت
اینخداییکهمیگویی
چرامراعذابنمیکند ..؟!
گفتم..
همینکهلذتمناجاتوعشقباخودشرا ..
ازتوگرفتهاست
کافیست!🙂
اینبدترازهرعذابےاست!🖐🏻
✍ معــلم به بچـــه ها گفـت :
🤔 بنظرتون شـجاعترین آدما کیان ؟
هرکی یه چــیزی گفت تا اینکه
یڪی از بچـه ها بلند شد و گفت :
شــجاعتــرین آدمـا اونایی هستن که
خجالت نمیکشن و دست پـدر و
مادرشــونو میـبوسن 😘 نه سنگـــ
قـــبرشون رو ! 😔
#تلنگرانه
" دل" چه دنیای قشنگی دارد
"بـزرگ" میشود
"عاشـق" میشود
"تنـــگ" میشود
میشکند
میگرید؛میـریزد
دلبری میکند
میتپد و میمیرد
چون"میایستد"تماممیشود
بغل وا بکن،
بگو دارمت..؛
الان بیشتر از هر زمانی نیاز دارمت:)🫀
#اباعبدالله
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! و اشک در چشمانش جمع شد...
عروس جواب داد: مادر، داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟ میگویند: سنگ بزرگی، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد؛
مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم... مرد دوم، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند، توجه هر دو را جلب کرد.
طلای زیادی زیر سنگ بود! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت: چه میگویی؟! من نود و نه ضربه زدم، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم؛ و دومی گفت: همهی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم.
قاضی گفت: مرد اول، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست؛ و تو که یک ضربه زدی، یک جزء آن، از آنِ توست؛ اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربهی صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند.
و تو مادر جان! سی سال در گوش فرزند، خواندی که نماز بخواند، بدون خستگی... و اکنون من فقط ضربهی آخر را زدم!
چه عروس خوشبیان و خوبی که نگذاشت مادر، در خود بشکند؛ و حق را، تمام و کمال به صاحب حق داد؛ و نگفت: بله مادر، من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم... این گونه، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است.