eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.7هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
‏ساعت هایمان را کوک کنیم ! یٰا صٰاحِبَ الزْمانْ اَدْرِکنٰا وَ انْظُرْ إِلَیْنَا نَظْرَةً رَحِیمَة... پویش همگانی ‎ ( دعای ‎ ) به نیت تعجیل در فرج امام زمان (عج) و رفع گرفتاری از مردم از سه شنبه ۲۰ اسفند رأس ساعت ده شب به مدت چهل شب
4_5911443422568252249.pdf
177K
ساده ترین دستور العمل اعمال امّ داوود
babolharam Narimani.mp3
8.18M
🎼 منم زینبی که غریبی تُ دیدم .. |⇦•زمزمه و روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها ویژه شهادت آن حضرت به نفس کربلایی سید رضا نریمانی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ یعنی کوهِ‌ مُقاومت! و چه کوهی را می‌شناسید که این مُصیبت‌ها بر آن وارد شود و بند بند وجودش جدا نشود؟
babolharam seyed Mahdi hoseyni.mp3
18.11M
🎼 دارم میمیرم از چشم انتظاری .. |⇦•سینه زنی زمینه زیبا تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس کربلایی سید مهدی حسینی•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ «ما رَاَیتُ اِلاّ جَمیلا» برادرانش را کُشتند خاندانش را آواره کردند و خیمه‌‌هایشان را آتش زدند چه دید؟ که آن‌ها ندیدند!
🎼 دارم میمیرم از چشم انتظاری .. |⇦•سینه زنی زمینه زیبا تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها اجرا شده شب چهارم محرم ۹۸ به نفس کربلایی سید مهدی حسینی•✾• دارم میمیرم از چشم انتظاری قرارِ من چرا دل بی قراری بمیرم تو مگه خواهر نداری ‌.. یه عمری هم دمت بودم نبودم همیشه مرهمت بودم نبودم سزاوارِ غمت بودم نبودم تو این پنجاه و چندین ساله با هم که تو هر لحظه میمُردیم برا هم چقدر زود پیر شدی ای تکیه گاهم میگفتم بال و پر دارم ولی نه از احوالت خبر دارم ولی نه دلم خوش بود پسر دارم ولی نه .. هوامو داری و دارم هواتُ بکش روی سرِ زینب عباتُ ببین اشکایِ خواهرزاده هاتُ منو شرمنده ی مادر نگردون یه سرگردونُ دورِ سر نگردون حالا که رو زدم رو برنگردون ای پاره ی تنِ من غروبِ روشن من تو خیلی بیشتر از این حق داری گردنِ من .. نعم الامیرم ، برات داداش بمیرم .. غم عشقت بیابون پرورم کرد هوای وصل بی بال و پرم کرد به ما گفتی صبوری کن صبوری صبوری ، طرفه خاکی بر سرم کرد
🎼 منم زینبی که غریبی تُ دیدم .. |⇦•زمزمه و روضه جانسوز تقدیم به ساحت مقدس عقیلۀ بنی هاشم حضرت زینب کبری سلام الله علیها ویژه شهادت آن حضرت به نفس کربلایی سید رضا نریمانی•✾• *میخوای روایتِ پیغمبر مصداقت بشه؟!.. به بی‌بی دو عالم فرمود دخترم نگران نباش ، از امت من یه عده‌ای میان ، مرداشون مثلِ زن ها برا حسینت ناله میمیزنن .. مویه میکنن .. ضجه میزنن .. تا این حرفُ زد بی‌بی خیلی خوشحال شد ، شروع کرد دعا کنه در حق من و تو ...* زیر گرمایِ بیابان پیکرش شد زیر و رو رویِ نیزه رأس شاه سر جدایم رفت، رفت منم زینبی که غریبی تُ دیدم توی نصف روز از زمونه بریدم تو میدونی داداش که من چی کشیدم یه‌جوری به دورِ حرم می‌دویدم تمام امیدم یهو نا امید شد که بادِ مخالف وزید و شدید شد تو گرد و غبارا تنت ناپدید شد موهامُ میبینی یه روزه سپید شد .. *چرا داداش؟ ..* که دیدم به‌ دورت عدو حلقه بسته یکیشون با چکمه رو سینه‌ت نشسته دیدم قاتلت رو که خنجر به دسته صدام میزدی با دهان شکسته هنوزم میتونم بگم روبه روتم میدونی هنوزم به فکر گلوتم من آتشفشانم نه،کوه سکوتم خودم گریه دارم خودم روضه‌گوتم همون روضه ای که گلوتو بریدن با سرنیزه‌هاشون تو رو میکشیدن منو مادرت رو گمونم ندیدن که با مرکاباشون به روت میدویدن چی از تو گذاشتن به جز تکه جامه یه‌تیکه عبا و یه‌تیکه عمامه همون تکه پیرهن همیشه باهامه گاهی روی سینه‌م گاهی رو چشامه واسه زخم سینه‌م همش التیامه اگه سخته واسه‌‌ت نمیدم ادامه تحمل کن اینو که حرفم تمامه میخوام غیرتی شی آخه حرف شامه صدای رقیه‌ست که تو ازدحامه داره میگه آی زجر بزن از خدامه بگم از سنان که مغیره‌مرامه یزیدی که فکر یه بزم حرامه حسین....
محاسبه خمس اجناس برخی از مردم خمس مواد غذایی که سر سال زياد آمده است را، به قيمت خريد محاسبه می کنند. در حالی که به گفته تمامی مراجع، بايد به قيمت روز محاسبه شود. توضيح المسائل مراجع، م 1780 🌱
‍ ‍ ‍ 🌸 احکام 🌸 خريد و فروش وسايل مشترک بين قمار و غير آن سئوال: من فروشنده انواع صنايع دستى هستم تخته شطرنجى را خريد و فروش مى‌کنم که تماماً خاتم‌کارى شده و در وحله اول جنبه تزئينى دارد و چنانچه کسى هم بخواهد مى‌تواند براحتى با آن بازى کند. داخل اين شطرنج طورى است که اگر کسى مهره‌ها و يک جفت تاس تهيه کند (من اين دو قلم را نمى‌فروشم) مى‌تواند با آن تخته نرد بازى کند. لطفاً به من بگوييد با توجه به اين که اصل اين کالا تخته شطرنج است و من هم آن را با همين نام و با مهره‌هاى شطرنج به فروش مى‌رسانم و در عرف نيز با همين نام و با هدف شطرنج بازى تهيه و مورد استفاده قرار مى‌گيرد. حال از نظر شرعى خريد و فروش اين تخته شطرنج براى من چه حکمى دارد⁉️ جواب) اگر مکلّف تشخيص دهد که در حال حاضر شطرنج عرفاً از آلات قمار محسوب نمى‌شود، خريد و فروش آن مانع ندارد و همچنين آلاتى که استفاده از آنها مشترک بين حلال و حرام است اگر به قصد حلال خريد و فروش شود، مانعى ندارد.
وضوی ارتماسی برخی از مردم تصور می کنند وضو گرفتن در شرایط عادی برای افراد سالم، حتما باید به صورت ترتیبی باشد و وضوی ارتماسی برای افرادی است که نمی توانند وضو بگیرند. در حالی که افراد سالم نیز می توانند وضوی ارتماسی بگیرند. نحوه وضوي ارتماسی: وضوى ارتماسى آن است که انسان صورت و دستها را به قصد وضو با مراعات شستن از بالا به پایین در آب فرو برد؛ يعنى صورت را از طرف پیشانى و دستها را از طرف آرنج در آب فرو برد اما براى این که مسح سر و پاها با آب وضو باشد، باید در شستن ارتماسى دست ها، مقدارى از دست چپ را، باقى گذارد، تا آن را با دست راست، ترتیبى، بشوید سپس مسح سر و پاها را انجام دهد. 🌱
راه تشخیص وظایف شرعی تنها راه تشخیص وظایف شرعی، رجوع به فقهای جامع الشرایط است؛ لذا برخلاف تصور برخی افراد این موارد، سبب پیدایش حکم شرعی نمی شود، مثلاً: - با خواب دیدن چیزی بر انسان واجب نمی شود؛ البته اگر کسی در خواب محتلم شود، جنب است و باید غسل کند؛ زیرا در جنب شدن فرقی بین خواب و بیداری نیست. - کسی که نذر کند معصیتی را مرتکب شود، نذرش باطل است و حق ندارد معصیت پروردگار را مرتکب شود. هم چنین است قسم خوردن بر ارتکاب گناه.1 - اگر پدر و مادر به فرزند دستور انجام گناه بدهند؛ نباید اطاعت کند زیرا حق خداوند بر حق آنان مقدم است. - اطاعت زن از شوهر تا وقتی است که به درخواست گناه نرسد؛ اما اگر شوهر از زن بخواهد که بندگی خدا را رها کند؛ مثل این که درخواست کند با حجاب نادرست در برابر دیگران ظاهر شود، نباید اطاعت کند.2 - با استخاره نمی توان حکم شرعی را تشخیص داد. استخاره اگر هم معتبر باشد، مربوط به جایی است که بخواهد بین دو امر جایز، یکی را انتخاب کند. 1. توضیح المسائل محشی ج2 ص613 2. مجمع المسائل آیت الله گلپایگانی ج1 ص429 🌱
ضابطه حلال بودن آبزیان...
اعمال شب شانزدهم حضرت رسول (ص) فرمودند: "کسی که در شب شانزدهم ماه رجب، سی رکعت نماز بگزارد که بعد از حمد سوره اخلاص را ده بار بخواند نمازش تمام نمی شود که ثواب هفتاد شهید را به او می دهند و در حالی وارد قیامت می شود که نور او برای اهل آن چونان بین مکه و مدینه می درخشد و خداوند دوری از آتش و دوری از دورویی را به او می دهد و عذاب قبر را از او بر میدارد منبع: کتاب وسائل الشیعه‌
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
چشم من و فرمان شما حضرت آقا جانم سپرت روز بلا حضرت آقا الحق و الانصاف برازنده تان است فرماندهی کل قوا حضرت آقا
ثانیه های مهدوی 5.mp3
3.64M
نجواهای شبانه با امام زمان (عج) شبها قبل از خواب، با گوش دادن به این فایل ها، با امام خود درد دل کنیم و با انتشار آن، دیگران را هم تشویق به صحبت با حضرت کنیم. زیاد وقتت رو نمی گیره...
❤️ 🌺کوه است و دلش به وسعت دامنه ایست 🌺سیمای امام عشـــــ❤️ـــــق را آینه ای ست 🌺این مرد که نور از نفسش می بارد 🌺سید علی حسینی خامنــــ😍ــــه ای ست
✨حضرت مهدی (عج) فرمودند: به شیعیان و دوستان بگویید: خدا را به حق عمه ام زینب سلام الله علیها قسم دهند که فرج مرا نزدیگ گرداند.✨ اللهم عجل لولیک الفرج به حق زینب کبری (س)
حاج قاسم سليماني: شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی 🌷 شهید 🌷 از کلام رفتار و اخلاق او استشمام شد،بدانید او شهید خواهد شد و تمام شهدا این مشخصه را داشتند... روحت شاد سردار دلها
💚 در رهگذرم بیا فقط یڪ لحظہ در چشم ترم بیا فقط یڪ لحظہ در لحظہ احتضار اگر زحمٺ نیسٺ بالاے سرم بیا فقط یڪ لحظہ
💚حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: برای ، این را هر و بخوانید: اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ (سه ‌مرتبه)) اللّٰهمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود که هر کس را بخواهی درآن قرار می‌دهی قرار بده! 📚بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧
نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟. روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد. مار ميگفت: آدما از ترسِ ظاهر ترسناك من می ميرند؛ نه بخاطر نيش زدنم! اما زنبور قبول نمى كرد. مار هم برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى زنم و مخفى می شوم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمايى کن! مار چوپان را نيش زد و زنبور شروع كرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پريد و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، ديگر زهر را تخليه نكرد و ضمادى هم استفاده نکرد... چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد!. خيلى ازبيمارى ها و مشكلات هم همين جوری هستند ؛ و آدما فقط بخاطر ترس از آنها، نابود می شوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرايطى كه در آن هستید . برای همين بهتره ديدگاهمان و به همه چىز خوب و مثبت كنيم "مواظب تلقين های زندگی خود باشيد...!" 💕💕💕
دلم روشن است به تمام اتفاق‌های خوب سال جدید و تمام روزهای شیرین.. به لبخندی که بر دلمان می‌نشیند به خواسته ای که جامه داشتن میپوشد و به راهی که راه رسیدن است... نباید نا امید بود شاید خدا خواست و این بهار درخت آرزوهایمان جوانه زد 🌸آخرین روزهای سالتون زیبا🌸
دلم هرے ریخت.طلبہ ے جوان مجرد بود! ولے بہ من چہ؟! تا وقتے دخترهاے مومن و متعهد وپاکدامن بودند چرا باید او بہ من فڪر میڪرد؟! اصلا او را بہ من چہ؟! سڪوت سنگینے بینمان حاڪم شد.فاطمہ سیب پوست میڪند ومن پوست خیار را ریز ریز میڪردم.نیم نگاهے بہ فاطمہ انداختم ڪہ لبخند خفیفے بہ لب داشت.من این حالت را مے‌شناختم! او بعد از شنیدن نام آقاے مهدوے حالتش تغییر ڪرد!! نڪند فاطمہ هم؟!!!! یا از آن بدتر نڪند یڪے از گزینہ هاے انتخابے اوباشد؟! اصلا چرا آقاے مهدوے اونشب از بین اونهمہ زن فاطمہ رو صدا زد ومن را بہ او تحویل داد؟! نکنہ بین آنها خبرهایے است؟! باید متوجہ میشدم. با زرنگے پرسیدم: -امم بنظرم یڪ دختر خوب ومناسب سراغ داشتہ باشم براے آقاے مهدوے! او چاقو را ڪنار گذاشت وبا نگاه پراز پرسشش نگاهم ڪرد.دیگر شڪے نداشتم چیزے بین آن دو وجود دارد.واز تصورش قلبم فشرده میشدگفتم:تو! او با خنده ی محجوبے سرخ شد و در حالیڪہ بہ سیبش نگاه میڪرد گفت: -استغفراللہ…چے مثل خانوم باجیا رفتار میکنے؟! ان شالله هرڪے قسمتش میشہ خوب باشہ و مومن.من لیاقت ندارم. با تعجب نگاهش کردم. -این دیگه از اون حرفهااا بودا!!!!تو با این همه نجابت و خوبی و باحالے لیاقت او رو نداشته باشے.؟! اتفاقن.. حرفم را با خنده ے محجوبے قطع ڪرد وگفت دیگہ الان اذان میگن.ڪمڪم میکنے برم دسشویے وضو بگیرم.؟ بلند شدم و بہ اتفاق بہ حیاط رفتیم.هوا سوز بدی داشت.با خودم گفتم زمستان چہ زود از راه رسید. آن شب ڪنار فاطمہ نماز راخواندم و هرچہ او و مادرش اصرار ڪردند براے شام بمانم قبول نڪردم وخیلے سریع از او خداحافظے ڪردم وراه افتادم. در راه به همه چیز فڪر میڪردم. بہ فاطمہ.بہ آن طلبہ ڪہ حالا میدانستم اسمش مهدویه.بہ نگاه عجیب فاطمہ در زمان صحبت کردنش درباره او.بہ وضع عذاب آور فاطمہ و بہ خودم و ڪامران ڪہ با تماسهای مکررش بعد ازحادثہ ےامروزمجبورم ڪرد گوشیم را خاموش ڪنم. هوا خیلے سرد بود و من لباسهایم ڪافے نبود.با قدمهاے تند خودم را بہ میدان رساندم و بہ نور مسجد نگاه کردم.شاید آقای مهدوے را دوباره میدیدم. او نبود.ساعتم را نگاه ڪردم.بلہ! احتمال زیاد نماز جماعت تمام شده بود. نا امیدانه به سمت خیابان راه افتادم.تلفنم را روشن ڪردم.بہ محض روشن شدن پیامڪهاے بیشمارے از ڪامران بدستم رسید.ودر تمام آنها التماسم میڪر ڪہ گوشے را بردارم تا بهم توضیح بده.بیچاره ڪامران! او خبرنداشت ڪہ رفتار امروز من بهانه بود.چون با دیدن اون طلبہ دوباره هوایے شده بودم.در همین افڪار بودم ڪہ ڪامران دوباره زنگ زد.مردد بودم ڪہ جواب بدم یاخیر.گوشے رو ڪنار گوشم گذاشتم و منتظر شدم او شروع کند.چندبار الو الو ڪرد و وقتے پاسخے نشنید گفت: -میدونم دلت نمیخواد باهام حرف بزنے.حق با تو بود.من اشتباه ڪردم.من نباید بہ هیچ ڪسے میگفتم حتے بہ اون ملا ڪہ ما رو نمے شناخت.اصلن تو بگو من چیڪار ڪنم ڪہ منو ببخشے؟ چیزے براے گفتن نداشتم.لاجرم سڪوت ڪردم.ادامه داد: عسل…!!! عسل خانوم.!! مگہ قرارنبود امشب با هم بریم رستوران چینے؟ ! من جا رزرو ڪردم.تو روخدا بدقلقے نڪن.میریم اونجا میشینیم صحبت میڪنیم. از ظهرتا حالا عین دیوونہ هام بخدا.خواستم لب باز ڪنم چیزے بگویم ڪہ آن طلبہ را دیدم ڪہ از یڪ سوپرمارڪت بیرون آمد وبا چند بستہ خرت  وپرت بہ سمتم مے آمد. گوشے را بدون اینڪہ سخنے بگویم قطع ڪردم وآرام داخل ڪیفم گذاشتم .با زانوانے سست بہ سمتش رفتم .عحیب است .این دومین بار است ڪہ او را در همین نقطه میبینم.و هر دوبار هم قبلش ڪامران پشت خطم بود!!! خدایا حڪمت این اتفاق چیست؟!خداروشڪر بخاطر وضوے اجبارے در خانہ ے فاطمہ آرایش نداشتم.دلم میخواست مرا نگاه ڪند.دلم میخواست مرا بشناسد. البتہ نہ بعنوان زنے ڪہ امروز در ستارخان دیده بود بلڪہ بعنوان زنے ڪہ دعوت بہ مسجدش ڪرد.هرچہ بہ او نزدیڪتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و احساس میڪردم اونباید از ڪنارم راحت گذر ڪند.من تمام وجودم صدا ونگاه این مرد را میخواست..‌. ادامہ دارد... نویسنده:
هرچہ بہ او نزدیڪتر میشدم ضربان قلبم تندتر میشد و احساس میڪردم اونباید از ڪنارم راحت گذر ڪند.من تمام وجودم صدا ونگاه این مرد را میخواست. لعنت بہ این ڪامران! چقدر زنگ میزند.چرا دست از سرم آن هم در این لحظہ ڪہ باید سراپا چشم وحواس باشم برنمے دارد؟ من با بیحیایے بہ او زل زدم و او خیره بہ سنگ فرش پیاده روست.اینگونہ نمیشود. عهههہ.!!!!بازهم زنگ این موبایل ڪوفتے! با عجلہ گوشیم را از ڪیفم درآوردم و خاموشش ڪردم.  چشمم بہ طلبہ بود ڪہ چندقدم با من فاصلہ داشت وندیدم ڪہ گوشیم رو بجاے جیب ڪیفم بہ زمین انداختم.از صداے بہ زمین خوردن گوشیم بہ خودم آمدم ونگاهے بہ قطعات گوشیم ڪردم ڪه روے زمین ودرست درمقابل پاے طلبہ بہ زمین افتاده بود. نشستم.  بہ بہ.چه عطر مسحور ڪننده و بهشتی ای!! فڪر ڪردم الان است ڪہ مثل فیلمها ڪنارم زانو بزند و قطعات موبایل رو جمع ڪند ودرحالیڪہ اونها رو بہ من میده نگاهمون بہ هم گره بخورد واو هم یڪ دل نه صد دل عاشقم شود.البتہ اگر بجاے موبایل سیب یا جزوه ے درسے بود خیلے نوستالژے تر میشد ولے این هم براے من موهبتے بود. اما او مقابلم زانو ڪه نزد هیچ با بے رحمے تمام از ڪنارم رد شد و من با ناباورے سرم را بہ عقب برگرداندم و رفتنش را تماشا ڪردم! گوشے را بدون سوار ڪردن قطعاتش داخل ڪیفم انداختم. اینطورے ازشر مزاحمتهاے ڪامران هم راحت میشدم.اوباید بخاطر ڪارش تنبیہ شود.بخاطر تماسهاے مڪرر او من هم صحبتی با اون طلبہ را از دست داده بودم!! چندروزے گذشت و من تماسهاے ڪامران را بے پاسخ میگذاشتم.با فاطمہ هم مدام در ارتباط بودم وحالش را میپرسیدم.او میگفت اینقدر قدم من براش خوش یمن و خوب بوده ڪہ بعد از رفتنم حالش رو بہ بهبوده و بزودے بہ هر ترتیبے شده بہ مسجد برمیگرده.باشنیدن این خبر واقعا خوشحال شدم و تصمیم گرفتم هرطور شده با او صمیمے تر شوم و پے بہ رابطہ ے او و آقاے مهدوے ببرم. من با اینڪہ میدانستم مهدوے از جنس من نیست و توجہ او بہ من فرضے محال است اما نمیدانم چرا اینقدر وابستہ بہ او شده بودم و همین لحظات ڪوتاهے ڪہ او را دیدم دلبستہ اش شده بودم. و با خودم میگفتم چه اشکالی دارد؟ مردهایے در زندگیم بودند ڪہ فقط بہ چشم طعمہ نگاهشان میڪردم وقتش است ڪہ مردے را براے آرامش و احساس های دست نخورده وپاڪم داشته باشم.حتے اگراو سهم من نباشد،دیدار و صدایش آرامش بخش شبهاے دلتنگیم است. بالاخره ڪامران با اصرار زیاد خودش وفشار مسعود و زبان چرب ونرم خودش دوباره باب دوستے رو باز ڪرد و بایڪ پیشنهاد وسوسہ برانگیز دیگہ رامم ڪرد.همان روز در محفلے عاشقونہ ڪہ در کافہ ے خود تدارک دیده بودبا گردنبندی طلا غافلگیرم ڪرد.! و دوستے ما دوباره از سر گرفتہ شد وموجبات حسادت اڪثر دختران دورو برم و همچنین نسیم جاه طلب و بولهوس رو فراهم ڪرد.وقتی با ڪامران بودم اگرچہ بخشے از نیازها و عقده هاے ڪودڪے ونوجوانے ام ارضا میشد اما همیشہ یڪ استرس و نا آرامے مفرط همراهم بود. وحشت از لو رفتن…وحشت از پیشنهادهاے نابجا..واین اواخر احساس گناه در مقابل فاطمہ و اون طلبہ روح وروانم رو بهم ریختہ بود..  ادامہ دارد... نویسنده:
✍با پیـرمــردِ مؤمنـی، درمسجد نشسته بـودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خـدا شد. پــیرمـردِ مــــؤمـن٬ دســت در جیب ڪرد و اسڪناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نڪردند و سڪه‌ای دادند. جوانـی از او پـرسیــد: پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سڪه ای می دادی ڪافی بود!! پیرمرد تبسمی ڪرد و گفت:پسرم صدقه٬ هفتاد نوع بلا را دفع می‌ڪند. از پـول شیـــرین‌تـــر، جـان و سلامتی من است ڪه اگر این‌جا٬ از پولِ شیرین نگذرم، باید در ساختمانِ پزشڪان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان ڪه از پول شیرین‌تر، سلامتی٬ آبرو٬ فرزند صالح و آرامش است. به فـرمـایــش حضـرت علـی (ع) چه زیاد است عبرت و چه ڪم است عبرت‌گیرنده. وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ 📚بقره آیه‌ی۱۹۵ و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید ڪه خدا نیکوکاران را دوست می‌دارد.