eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 پیامبر اڪرم (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: من از جبرییل پرسیدم آیا بعد از من به زمین خواهی آمد ؟ گفت : بلی یا رسول الله بعد از شما ۱۰ مرتبه به زمین نازل خواهم شد .... و ده گوهر از روی زمین خواهم برد ( به دلیل ڪفران مردم ). ✅پیغمبر فرمودند : آن گوهر ها چیست ؟ عرض ڪرد : دفعه اول که نازل بشوم برڪت را خواهم برد . دفعه دوم رحمت را . دفعه سوم حیا را از چشم زنان . دفعه چهارم حمیت و غیرت را از مردان. دفعه پنجم عدالت را از دل سلاطین . دفعه ششم صداقت و راستی را از دل رفیقان و دوستان . دفعه هفتم مروت را از دل اغنیا . دفعه هشتم صبر را از دل فقیران . دفعه نهم حکمت را از دل حڪیمـــان. دفعه دهم ایمان را از دل مومنین. هر گاه خداوند غضب نماید، عذابی بر ایشان نازل نڪند . به جایش نرخ های آنان گران می شود و عمرهای ایشان ڪوتاه می گردد و تجارتشان سود نمی ڪنند و میوه هایشان نیڪو نمی باشد و نهر هایشان ڪم آب و باران از ایشان دریغ می گردد و اشرار بر آنان مسلط می گردد.
✨🌸🍃🌼🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🌸🍃🌼🌸🍃🌼 🍃🌼 🌸 ✨تاثیر مثبت ✨ آموزگارى تصمیم گرفت که از دانش‌آموزان کلاسش به شیوه جالبى قدردانى کند. او دانش‌آموزان را یکى‌یکى به جلوى کلاس می‌آورد و چگونگى اثرگذارى آن‌ها بر خودش را بازگو می‌کرد. آن گاه به سینه هر یک از آنان روبانى آبى رنگ می‌زد که روى آن با حروف طلا نوشته شده بود من آدم تاثیرگذارى هستم. سپس آموزگار تصمیم گرفت که پروژه‌اى براى کلاس تعریف کند تا ببیند این کار از لحاظ پذیرش اجتماعى چه اثرى خواهد داشت. آموزگار به هر دانش‌آموز سه روبان آبى اضافى داد و از آن‌ها خواست که در بیرون از مدرسه همین مراسم قدردانى را گسترش داده و نتایج کار را دنبال کنند و ببینند چه کسى از چه کسى قدردانى کرده است و پس از یک هفته گزارش کارشان را به کلاس ارائه نمایند. یکى از بچه‌ها به سراغ یکى از مدیران جوان شرکتى که در نزدیکى مدرسه بود رفت و از او به خاطر کمکى که در برنامه‌ریزى شغلى به وى کرده بود قدردانى کرد و یکى از روبان‌هاى آبى را به پیراهنش زد. و دو روبان دیگر را به او داد و گفت: ما در حال انجام یک پروژه هستیم و از شما خواهش می‌کنم از اتاقتان بیرون بروید، کسى را پیدا کنید و از او با نصب روبان آبى به سینه‌اش قدردانى کنید مدیر جوان چند ساعت بعد به دفتر رییسش که به بدرفتارى با کارمندان زیر دستش شهرت داشت رفت و به او گفت که صمیمانه او را به خاطر نبوغ کاری‌اش تحسین می‌کند. رییس ابتدا خیلى متعجب شد آن گاه مدیر جوان از او اجازه گرفت که اگر روبان آبى را می‌پذیرد به او اجازه دهد تا آن را بر روى سینه‌اش بچسباند. رییس گفت: البته که می‌پذیرم. مدیر جوان یکى از روبان‌هاى آبى را روى یقه کت رییسش، درست بالاى قلب او، چسباند و سپس آخرین روبان را به او داد و گفت: لطفاً این روبان اضافى را بگیرید و به همین ترتیب از فرد دیگرى قدردانى کنید. مدیر جوان به رییسش گفت پسر جوانى که این روبان آبى را به من داد گفت که در حال انجام یک پروژه درسى است و آن‌ها می‌خواهند این مراسم روبان زنى را گسترش دهند و ببینند چه اثرى روى مردم می‌گذارد آن شب، رییس شرکت به خانه آمد و در کنار پسر 14ساله‌اش نشست و به او گفت: امروز یک اتفاق باور نکردنى براى من افتاد. من دردفترم بودم که یکى از کارمندانم وارد شد و به من گفت که مرا تحسین می‌کند و به خاطر نبوغ کاری‌ام، روبانى آبى به من داد. می‌توانى تصور کنی؟ او فکر می‌کند که من یک نابغه هستم! او سپس آن روبان آبى را به سینه‌ام چسباند که روى آن نوشته شده بود: «من آدم تاثیرگذارى هستم.» سپس ادامه داد: او به من یک روبان اضافى هم داد و از من خواست به وسیله آن از کس دیگرى قدردانى کنم. هنگامى که داشتم به سمت خانه می‌آمدم، به این فکر می‌کردم که این روبان را به چه کسى بدهم و به فکر تو افتادم. من می‌خواهم از تو قدردانى کنم. مشغله کارى من بسیار زیاد است و وقتى شب‌ها به خانه می‌آیم توجه زیادى به تو نمی‌کنم. من به خاطر نمرات درسی‌ات که زیاد خوب نیستند و به خاطر اتاق خوابت که همیشه نامرتب و کثیف است، سر تو فریاد می‌کشم امّا امشب، می‌خواهم کنارت بنشینم و به تو بگویم که چقدر برایم عزیزى و مى‌خواهم بدانى که تو بر روى زندگى من تاثیرگذار بوده‌اى تو در کنار مادرت، مهم‌ترین افراد در زندگى من هستید. تو فرزند خیلى خوبى هستى و من دوستت دارم. آن گاه روبان آبى را به پسرش داد پسر که کاملاً شگفت زده شده بود به گریه افتاد نمی‌توانست جلوى گریه‌اش را بگیرد. تمام بدنش می‌لرزید. او به پدرش نگاه کرد و با صداى لرزان گفت: پدر، امشب قبل از این که به خانه بیایى، من در اتاقم نشسته بودم و نامه‌اى براى تو و مامان نوشتم و برایتان توضیح دادم که چرا به زندگیم خاتمه دادم و از شما خواستم مرا ببخشید من می‌خواستم امشب پس از آن که شما خوابیدید، خودکشى کنم. من اصلاً فکر نمی‌کردم که وجود من برایتان اهمیتى داشته باشد نامه‌ام بالا در اتاقم است پدرش از پله‌ها بالا رفت و نامه پرسوز و گداز پسرش را پیدا کرد. فردا که رییس به اداره آمد، آدم دیگرى شده بود. او دیگر سر کارمندان غر نمی‌زد و طورى رفتار می‌کرد که همه کارمندان بفهمند که چقدر بر روى او تاثیرگذار بوده‌اند مدیر جوان به بسیارى از نوجوانان دیگر در برنامه‌ریزى شغلى کمک کرد... یکى از آن‌ها پسر رییسش بود و همیشه به آن‌ها می‌گفت که آن‌ها در زندگى او تاثیرگذار بوده‌اند و به علاوه، بچه‌هاى کلاس،درس با ارزشى آموختند: «انسان در هر شرایط و وضعیتى می‌تواند تاثیرگذار باشد. » همین امروز از کسانی که بر زندگی شما تاثیر مثبت گذاشته‌اند قدردانی کنید❤️
✍عذاب قبر به خاطر خیانت به خلق الله بیهقی از عبدالحمید بن محمود نقل می کند که ابن عباس بودیم که مردی آمد و گفت : به حج می آمدیم که در محلی به نام صفاح یکی از همراهان ما از دنیا رفت. برایش قبری کندیم که دفنش کنیم ، دیدیم مار سیاهی لحد (قبر) را پر کرد. قبر دیگری کندیم باز دیدیم مار آن قبر را پر کرده ، قبر سوم را کندیم ، باز مار در آن نمایان شد. جنازه را بی دفن گذاشته ، پیش تو برای چاره جویی آمدیم. ابن عباس گفت : آن مار عمل اوست ، بروید او را در یک طرف قبر بگذارید ، اگر تمام زمین را بکنید مار در آن خواهد بود برگشته و او را در یکی از قبرها انداختیم ، چون از سفر برگشتیم پیش همسرش رفته و خبر مرگ او را داده و از کارهای شخصی مرده سوال کردیم. زن می گفت : او آرد می فروخت ، غذای خانواده خود را از ( خالص ) آن برمی داشت ، سپس به مقداری که برمی داشت کاه و نی خرد کرده ، قاطی می کرد ، می فروخت.
📝 شعری زیبا از برادر گرامی حاج در پی هتک حرمت به ساحت مقدس حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و خواهر بزرگوارشان حضرت معصومه سلام الله علیه : آه از قرق شکستنِ عبدالحمارها یعنی خداست دشمن عبدالحمارها تردید چیست؟ کوچه صوت الحمیرها انکار چیست؟ برزن عبدالحمارها ریگی اگر به نعل نداری گواه باش آلوده است دامن عبدالحمارها تنها حلال‌زاده شهادت دهد به عشق خبث منی‌ست من من عبدالحمارها باورکنید دست خدا در دل جحیم هیزم بسازد از تن عبدالحمارها باور کنید فتنه به آب دهان مرگ نخ می‌کند به سوزن عبدالحمارها دارند تیغ معرکه را تیز می‌کنند پس خون ماست گردن عبدالحمارها با گرگ‌ها تصور همدل شدن خطاست مرگ است توبه کردن عبدالحمارها
⛔️⚠️⛔️⚠️ بازی در شکستن حُرمت حرم اهل بیت... ✋کعبه یک سنگ نشانست که ره گم نشود حاجی اِحرام دگر بند، ببین یار کجاست؟! 🔻 بقول سردار شهیدمان که خلوصش را با خونش اثبات کرد، حرم اهل بیت و حرم رسول اکرم امروز ایران است. 🔻و پاسدار این حرَم و حُرمت هست. ⚠️ اگر کسی به بهانه‌ی بسته شدن موقتی حرَمی، حُرمت ولایت فقیه را بشکند و از امر صریح ایشان تخطی نماید همان عمروعاص است که قرآن ناطق را رها کرده و قرآن کاغذی را بر سرِ نیزه کرده است. 🇮🇷 مادام که هست و مادام که مطاعست، اسلام ناب محمدی زنده و بالنده و پویاست. 📣 مگر نه اینکه راه کربلا چند سال بسته شد و این ولایت‌فقیه بود که سیل خروشان اربعینی به راه انداخت. ✅ اکنون که بیوتروریسم خونخوار و طراحی عقبه‌ای آن ، ما را ناچار از تعطیلی موقت حرمهای معصومین علیهم‌السلام که جانمان فدایشان کرده، به تاسّی از امر ولیّ به این هجران زودگذر و دردناک گردن می‌نهیم تا بزودی با پیچیده شدن طومار این بازی سخیف و حقیر تروریستی، فاتحانه راه را به سوی حرَمهای عزیزمان در اقصی ‌نقاط ایران و خاورمیانه باز کنیم. ⛔️ اما درگیر بازی تکراری و تفرقه‌محور انگلیسی نخواهیم شد که هر تکه‌ی پازلش را جریانی تکمیل کند
امروزهم به پایان رسید الهی اگربدبودیم یاریمان کن، تافردایی بهترداشته باشیم خدایابه حق مهربانیت نگذارکسی باناامیدی وناراحتی، شب خودرابه صبح برساند. 🌟شبتون بخیر و آرام🌟
babolharam Narimani-Segment 1.mp3
12.66M
🎼بینِ غل و زنجیر بودن... |⇦• روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ «حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام »: أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است. تحف العقول، ص. ۴۰۳
چشم من و فرمان شما حضرت آقا جانم سپرت روز بلا حضرت آقا الحق و الانصاف برازنده تان است فرماندهی کل قوا حضرت آقا
🎼بینِ غل و زنجیر بودن... |⇦• روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی•✾• می‌سوزد از این حالُ و روزت آسمان‌ها از روضه‌هایت بند می‌آید زبان‌ها نامش محلِ استجابت هست آقا جایی که می‌خوانند از تو روضه‌خوان‌ها بینِ غل و زنجیر بودن نیست حقِّت دستی که شد مشکل‌گشای ناتوان‌ها *امشب بریم درِ خونۀ موسی ابن جعفر .. آخه ما هم تو زندانیم ، گیر افتادیم .. یا باب الحوائج ..* شد حال و روزت مجتبایی در سیه‌چال ای مو سفیدِ حرف‌های بد دهان‌ها .. آقا درآورده‌ست اشکِ دشمنت را این پیکری که شد به رنگِ ارغوان‌ها سیلی ، غل و زنجیر ، شلاق و لگدها هر یک گذارد روی جسم تو نشان‌ها آورد دشمن پیش تو بدکاره‌ای را از این جسارت لرزه اُفتاده به جان‌ها *آوردن زنِ بدکاره رو تو زندان ، خودشونم از دور نگاه میکردن ببینن چه کار میکنه این آقا در مقابلِ این زنِ بی حیا .. یه وقت دیدن خودشُ انداخت زمین به حالتِ سجده هی میگفت غلط کردم .. آقا ببخشید .. تو بدکاره رو آدم کردی .. (ما که داریم برات گریه میکنیم .. )نمیخوای امشب ما رو آدم کنی ؟!..* حالا رسیده نوبت قامت خمیدن زنده شده داغِ تمام قدکمان‌ها قاریِ قرآن میشوی بین سیه‌چال اما نمی‌بوسد لبت را خیزران‌ها تو رفتی و اما نبود الحمدلله دور و بر ناموسِ تو شمر و سنان‌ها انگشترت شکر خدا سهم رضا شد آه از حسین و کربلا و ساربان‌ها رحمی به جسم بی‌سر او هم نکردند پیراهن غارت شده برده امان‌ها لعنت به این حرص و طمع، لعنت به کوفه از پیکر بی‌جان او خوردند نان‌ها گودال خالی شد ولی در خیمه غوغاست فریاد طفلان می‌رود تا آسمان‌ها پیشِ دو چشم فاطمه در بینِ گودال ده مرکب اُفتاده به جانِ استخوان‌ها شاعر: مونده رویِ زمین پیکرِ تو رها .. أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا ریگ و رمل بیابان برات گرفته عزا همه منتظرن ، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه
🏠🏠🏠 درخانه بمانیم 🏠🏠🏠 ✅ سرگرمی، بازی با حروف و کلمات ✍ طراح : محمد عزیزی پور ⚛ با جابجایی حروف هر یک از کلمات زیر، نام کشوری را پیدا کنید. ۱. نیم ⬅ یمن ۲. نادر ⬅ اُردن ۳. سوریه ⬅ ............. ۴. یاران ⬅‌‌ .............. ۵. لبریز ⬅ ............ ۶. نیاتِ دل ⬅ ............ ۷. کماندار ⬅ ........‌..... ۸. ارتشی ⬅ ............. ۹. ناپل ⬅ .............. ۱۰. هُنرِ فسا ⬅ ............. ۱۱. ورامین ⬅ .............. ۱۲. کاشمر ⬅ ............ ۱۳. مانع ⬅ ............. ۱۴. ستون ⬅ ............ ۱۵. هِندل ⬅ ............. ۱۶. اینک ⬅ ............ ۱۷. یک تره ⬅ ............ ۱۸. مریوان ⬅ ..‌............ ۱۹. باکو ⬅ ............ ۲۰. این کاور ⬅ ............
✍ قصه درست از جایی تلخ شد; که دینمان را ... گذاشتیم سر طاقچه ! 🤕 و البته قبل آن ؛ کاملا شرحه شرحه اش کردیم! 😊 🔪🔪🔪 آخر چه معنی دارد دین خودش را بندازد وسط تماممممم روزمره گی های ما ؟! 😒 دین عزیز ! امشب دعوتم ! لطفا بیخیال شو !💃💃💃 دین بزرگوار! با دوستانم میرویم ! تو نیا لطفا ! 🙅 دین گرامی ! فردا 🎉 دوستم است ! اما شما دعوت نیستی! 😌 ولی : دین نازنینم امشب است کجایییی😭😭😭 فردا دارم کجاییییی😰😰 مادرم خوب نیست توبمان کنارم😞😞😞 کوتاهتر از دیوار تو دیواری نیست دین عزیز! 🙄 به هر جای زندگیت نگاه کنی؛ 👀به همین نتیجه میرسی!👌 که را با معیار های خود دائم بالا و پایین میبریم⬇️⬆️ اگر بمن نشان دهی که کجای دین نامحرم و داریم! خوشحال میشوم😊 اگر نشانم دهی پسرخاله ات با اسماعیل اقای بقال سرکوچه چه تفاوتی دارد🤔 (دررعایت پوشش تو)؛ خیلیییییی خوشحال میشوم! 😎 اگر نشانم دهی کجای دین ات نوشته با پسرعمویت بخند از ته دل😂 اما با صندوقدار فروشگاه محل نه!😠 بینهایت سپاسگذارم!🤗 اگر نشانم دهی کجای دین ات خوانده ای؛ که با شوهرخواهر خود شوخی کنیییی😜😉 بی حد و اندازه؛ ولی با شوهر خانم همسایه نه؛😡 ممنونت میشوم!!!🙏 نازنین خواهرم؛ برادرم .... ! مصداق این آیه نشو ❌👇 .... وَيَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعضٍ وَنَكفُرُ بِبَعضٍ وَيُريدونَ أَن يَتَّخِذوا بَينَ ذٰلِكَ سَبيلًا  {۱۵۰/ نساء} ... و میگوند: «به بعضی ایمان می‌آوریم، و بعضی را انکار می کنیم» و می‌خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند... !!!🌹🌿
🎼بینِ غل و زنجیر بودن... |⇦• روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی•✾• می‌سوزد از این حالُ و روزت آسمان‌ها از روضه‌هایت بند می‌آید زبان‌ها نامش محلِ استجابت هست آقا جایی که می‌خوانند از تو روضه‌خوان‌ها بینِ غل و زنجیر بودن نیست حقِّت دستی که شد مشکل‌گشای ناتوان‌ها *امشب بریم درِ خونۀ موسی ابن جعفر .. آخه ما هم تو زندانیم ، گیر افتادیم .. یا باب الحوائج ..* شد حال و روزت مجتبایی در سیه‌چال ای مو سفیدِ حرف‌های بد دهان‌ها .. آقا درآورده‌ست اشکِ دشمنت را این پیکری که شد به رنگِ ارغوان‌ها سیلی ، غل و زنجیر ، شلاق و لگدها هر یک گذارد روی جسم تو نشان‌ها آورد دشمن پیش تو بدکاره‌ای را از این جسارت لرزه اُفتاده به جان‌ها *آوردن زنِ بدکاره رو تو زندان ، خودشونم از دور نگاه میکردن ببینن چه کار میکنه این آقا در مقابلِ این زنِ بی حیا .. یه وقت دیدن خودشُ انداخت زمین به حالتِ سجده هی میگفت غلط کردم .. آقا ببخشید .. تو بدکاره رو آدم کردی .. (ما که داریم برات گریه میکنیم .. )نمیخوای امشب ما رو آدم کنی ؟!..* حالا رسیده نوبت قامت خمیدن زنده شده داغِ تمام قدکمان‌ها قاریِ قرآن میشوی بین سیه‌چال اما نمی‌بوسد لبت را خیزران‌ها تو رفتی و اما نبود الحمدلله دور و بر ناموسِ تو شمر و سنان‌ها انگشترت شکر خدا سهم رضا شد آه از حسین و کربلا و ساربان‌ها رحمی به جسم بی‌سر او هم نکردند پیراهن غارت شده برده امان‌ها لعنت به این حرص و طمع، لعنت به کوفه از پیکر بی‌جان او خوردند نان‌ها گودال خالی شد ولی در خیمه غوغاست فریاد طفلان می‌رود تا آسمان‌ها پیشِ دو چشم فاطمه در بینِ گودال ده مرکب اُفتاده به جانِ استخوان‌ها شاعر: مونده رویِ زمین پیکرِ تو رها .. أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى خواهرت اگه نیست ، رفته شام بلا ریگ و رمل بیابان برات گرفته عزا همه منتظرن ، مادرش برسه کاش صدای برادر به خواهرش برسه