eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وارد برهه جدیدی شدیم! 🔴 چرا که به عقب برنگشتیم ☺️ وارد دوره اختلاس و احتکار و تورم رکودی و حقوقای نجومی و بی کاری صعودی! وارد دوره ساعتی شدن رشد قیمت ها و گسل شدن شکاف طبقاتی! وارد دوره ای شدیم که هر دلار دوازده هزار تومنه! نه هزار تومن… 🔴 رقصیدنم کااملا آزادِ عزیزم… از دوره موشک هوا کردن و ماهواره فضا فرستادن و سانتریفیوژ ارتقا دادن و مسکن عمومی ساختن… وارد فاز جلو رفت پوشک نجومی و کنسرت عمومی و پراید چهل میلیونی شدیم!! 🔴 تبریک عرض میکنم به تدبیر و امید و ثمرات آشتی با کدخداتون…
هدایت شده از منتظران ظهور
اجیر شدن زن برای نماز میت برخی تصور می کنند نماز استیجاری را فقط باید مردها انجام دهند. در حالی که هم مرد می تواند برای نمازهای قضا شده میت اجیر شود و هم زن می تواند برای نمازهای مرد متوفی اجیر شود. مسأله: مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسته خواندن نماز باید به تکلیف خود عمل نماید.1 1. توضیح المسائل مراجع ص864 م1542 🌱 وصیت محضری بسیاری از مردم فقط وصیت محضری را می پذیرند. در حالی که وصیت میت را باید عمل کرد، به هر کیفیت که باشد، چه به زبان و چه به نوشته محضری و غیر محضری. توضیح المسائل مراجع ج2 ص57 م2695 🌱 ذکر نام خاص حضرت مهدی از مسائلی که عموم شیعیان از آن دوری می کنند بردن نام خاص حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. در حالي که اکثر علما آن را ممنوع نمی دانند. پرسش: بردن نام مبارک و خاص امام زمان در مجامع عمومی چه حکمی دارد پاسخ: مانعی ندارد. جامع المسائل فاضل ج2 ص492 س1292 استفتائات مکارم ج1 مسائل متفرقه 🌱 غیبت کودک برخی از مردم فکر می کنند غیبت بچه نابالغ ممیّز جایز است، در حالی که جایز نیست. امام خمینی در استفتائات خود فرموده اند: غیبت بچه ممیّز جایز نیست. استفتائات امام خمینی ج2 ص620 س14 🌱 آداب و رسوم گاه برخی از مردم آداب و رسوم محلی خود را به پای دین می گذارند و حکم دینی بر آن بار می کنند مثلا گرفتن مراسم شب هفت و چهلم و سالگرد میت را از واجبات می دانند و اگر کسی بخواهد مخارج چنین مراسم هایی را در امور خیریه ای چون نجات جان بیمار، ادای بدهی بدهکار و... صرف کند، مذمتش می کنند. یا اگر همسر شخصی بمیرد تا یک سال و گاهی ‌تا آخر عمر ازدواج مجدد را بر خود حرام می دانند و آن را یک ارزش برای خود تلقی می کنند، در حالی که گاه ازدواج نکردن آثار و پیامدهای منفی دارد. 🌱
هدایت شده از منتظران ظهور
11 کوفه عملا دست مسلم افتاده بود و همه، منتظر امام بودند. از آنجایی که ابن زیاد هم از این قضیه با خبر بود؛ وقتی با گروه چند نفره اش به نزدیکی کوفه رسید، طبق دستور ابن زیاد همگی تغییر لباس دادند و به شکل هاشمیان در آمدند. وقتی وارد شهر شدند، مردم گمان بردند که امام آمده و استقبال خوبی هم کردند! تا اینکه عبیدالله به کنار کاخ حکومتی رسید و چهره خودش را آشکار کرد و همه متعجب شدند. بر تخت نشست و دستور داد که همه در مسجد جمع شوند و خطبه ای طوفانی در مذمت کوفیان خواند و اینکه باید مسلم را تحویل دهند وگرنه خودشان دستگیر و کشته می شوند. حتی به دروغ گفت سپاه شام نزدیک است و اگر اطاعت نکنید به شهر حمله می کنند و اینجا بود که تردید کوفیان شروع شد. این حربه سپاه شام برای بار چندم بود که شیعیان ترسو را از امامشان دور کرد. زمان امام حسن هم همین شد. مسلم هم نقل مکان کرد و به خانه هانی بن عروه رفت. ابن زیاد غلامی به نام معقل داشت. معقل توانست خودش را شیعه جا بزند و به بهانه کمک مالی به قیام امام، به خانه هانی وارد شود و مسلم را دید و خبر را به ابن زیاد رساند...
هدایت شده از منتظران ظهور
👈 با هزاران وسیله خدا روزی می رساند مى نويسند سلطانى بر سر سفره خود نشسته غذا مى خورد، مرغى از هوا آمد و ميان سفره نشست و آن مرغ بريان كرده كه جلو سلطان گذارده بودند برداشت و رفت، سلطان متغير شد، با اركان و لشكرش سوار شدند كه آن مرغ را صيد و شكار كنند. دنبال مرغ رفتند تا ميان صحرا رسيدند، يك مرتبه ديدند آن مرغ پشت كوهى رفت، سلطان با وزراء و لشكرش بالاى كوه رفتند و ديدند پشت كوه مردى را به چهار ميخ كشيدند و آن مرغ بر سر آن مرد نشسته و گوشت ها را با منقار و چنگال خود پاره مى كند و به دهان آن مرد مى گذارد تا وقتى كه سير شد، پس برخواست و رفت و منقارش را پر از آب كرد و آورد و در دهان آن مرد ريخت و پرواز كرد و رفت. سلطان با همراهانش بالاى سر آن مرد آمدند و دست و پايش را گشودند و از حالت او پرسيدند؟ گفت: من مرد تاجرى بودم، جمعى از دزدان بر سر من ريختند و مال التجاره و اموال مرا بردند و مرا به اين حالت اينجا بستند، اين مرغ روزى دو مرتبه به همين حالت مى آيد، چيزى براى من مى آورد و مرا سير مى كند و مى رود. سلطان از شنیدن این وضع شروع به گریه کرده گفت در صورتی که خداوند ضامن روزی بندگان است و برای آنها حتی در همچنین موقعیتی می رساند. پس حاجت به این زحمت و تکلف سلطنت و تحمل آن همه گناه راجع به حقوق مردم و حرص بیجا داشتن برای چیست؟ ترك سلطنت كرد و رفت در گوشه اى مشغول عبادت شد، تا از دنيا رفت. 📗 ✍ قاسم ميرخلف زاده 👈 معلم انوشیروان انوشیروان در دوران طفولیت خود معلمی کاردان و دور اندیش داشت. روزی معلم، انوشیروان را بی جهت مورد سرزنش قرار داد و محکم او را زد به طوری که فریادش بلند شد. انوشیروان کینه معلم را به دل گرفت، هنگامی که بر مسند پادشاهی نشست، دستور داد معلم را نزد وی حاضر کنند. به او گفت: چه چیز باعث شد که در آن روز بی جهت مرا کتک زدی؟ معلم گفت: دیدم به تحصیل و دانش علاقه وافری نشان میدهی و امیدوار شدم که بعد از پدرت (قباد) صاحب سلطنت شده و بر مسند پادشاهی تکیه زنی، خوشم آمد که مزه ظلم و ستم را به تو بچشانم تا به کسی ظلم نکنی. انوشیروان، از گفته معلم خوشحال شد و تبسم کرد. 📗 ، ص 192 ✍ محمدمحمدی اشتهاردی 👈 شیوه عاشقی خدا   شیخ رجبعلی خیاط برای احسان به خلق نقش ویژه‌ای در ایجاد انس به خدا و محبت به او قائل بود. وی معتقد بود که راه محبت خدا، محبت به خلق خداوند و خدمت به مردم، بخصوص انسان‌های مستضعف و گرفتار است. یکی از شاگردان شیخ می‌گوید: با معرفی جناب شیخ، مدت‌ها به خدمت آیت‌الله کوهستانی به نکا می‌رفتم. تا اینکه یک روز صبح که برای رفتن به نکا به گاراژ رفتم جناب شیخ را دیدم فرمودند: کجا می روی؟ عرض کردم به نکا نزد آیت‌الله کوهستانی. فرمودند: شیوه ایشان زاهدی است بیا برویم تا من روش عاشقی خدا را یادت دهم. بعد دست مرا گرفت و به خیابانی برد. در جنوب خیابان در کوچه‌ای، در منزلی را زد، دخمه‌ای نمایان شد که تعدادی بچه و بزرگ و فقیر و بیچاره در آن جا بودند. جناب شیخ به آنها اشاره کرد و فرمود: رسیدگی به این بیچاره‌ها انسان را عاشق خدا می‌کند. درس تو این است. نزد آیت‌الله کوهستانی درس زاهدی بود و حالا این درس عاشقی است. 📗 ✍ محمد محمدی ری شهری 👈 بنده نوازی خداوند   علّامه محمدتقی جعفری (ره) حافظه ای قوی داشت، به طوری که صد هزار بیت فارسی و عربی در حفظ داشت. روزی در تاکسی گفت: خدای من! راننده تاکسی اعتراض کرد و گفت: مگر خدا فقط متعلق به شما است که می گویی ای خدای من. ایشان فوراً این شعر سعدی را خواند: 🍂چنان لطف او شامل هر تن است 🍂که هر بنده گوید خدای من است راننده از این حاضر جوابی علامه خوشش آمد. 📗 ✍ محمود اکبری 👈 ناله مظلوم سلطان محمود غزنوی شبی برای استراحت در بستر رفت، هر چه کرد خوابش نبرد، در دلش گذشت شاید مظلومی دادخواهی می کند و کسی بدادش نمی رسد، به غلامی دستور داد جستجو کند اگر ستمدیده ای را مشاهده کرد به حضور آورد غلام پس از تجسس مختصری برگشته گفت کسی نبود. سلطان باز هر چه کرد خوابش نبرد دانست که غلام در تکاپو کوتاهی نموده. خودش برخاسته از قصر سلطنتی بیرون شد. در کنار حرمسرای او مسجدی بود، زمزمه ناله ای از میان مسجد شنید جلو رفته دید مردی سر بر زمین نهاده می گوید خدایا محمود در به روی مظلومان بسته و با ندیمان خود در حرمسرا نشسته است. سلطان گفت چه می گوئی من در پی تو آمدم بگو چه شده؟ آن مرد گفت یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم پیوسته به خانه من می آید و با زنم هم بستر می شود دامن ناموس مرا به بدترین وجهی آلوده می کند سلطان گفت اکنون کجا است؟ جواب داد شاید رفته باشد. شاه گفت هر وقت آمد مرا خبر ده. به پاسبانان قصر سلطنتی او را معرفی کرده دستور داد هر زمان این مرد مرا خواست او را به من برسانید. شب بعد باز هم
هدایت شده از منتظران ظهور
ان سرهنگ به خانه آن بینوا رفت، به هر طریقی بود او را بخواب کردند مرد مظلوم به سرای سلطان رفت سلطان محمود با شمشیر شرر بار به خانه او آمد دید شخصی در بستر همسرش خوابیده دستور داد چراغ را خاموش کند آن گاه شمشیر کشیده او را کشت پس از آن دستور داد چراغ را روشن کند در این هنگام با دقت نگاهی کرده بلافاصله سر به سجده نهاد. به صاحبخانه گفت هر غذائی در خانه شما پیدا می شود بیاورید که گرسنه ام. عرض کرد سلطانی چون شما به نان درویش چگونه قناعت می کند، سلطان محمود گفت هر چه هست بیاور، آن مرد تکه ای نان برای او آورده پرسید علت دستور کشتن آن مرد و سجده رفتن چه بود؟ و نیز در خانه مثل ما غذا خوردن شما چه علت داشت؟ سلطان محمود گفت: همین که از جریان تو مطلع شدم با خود اندیشیدم که در زمان سلطنت من کسی جرات این کار را ندارد مگر فرزندانم. گفتم چراغ را خاموش کن تا اگر از فرزندانم بود مرا محبت پدری مانع از اجرای عدالت نشود، چراغ که روشن شد نگاه کرده دیدم بیگانه است به شکرانه این که دامن خانواده ام از این جنایت پاک بود سجده نمودم. اما خوردن غذا به این جهت بود که چون به چنین ظلمی اطلاع پیدا کردم با خود عهد نمودم چیزی نخورم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم اکنون از ساعتی که تو را در شب گذشته دیدم چیزی نخورده ام.   📗  ✍ محمد بن ابیطالب مجدی 👈 عاقبت عجب امام صادق (ع) فرمود: دو نفر مرد وارد مسجد شدند، یکی عابد و آن دیگر فاسق. هر دو از مسجد خارج شدند در حالی که مرد فاسق، مؤمنی بود واقعی و در ایمانش راستگو، و عابد مردی بود فاسق، برای آنکه وقتی وارد مسجد شدند عابد در عبادات خود گرفتار عجب بود و به عمل خود آنچنان اتکا داشت که فکر می کرد نجات و رستگاری برای اوست، ولی در اندیشه مرد فاسق ندامت و پشیمانی از گناهانش بود و نظر او این بود که از خدا بخواهد تا او را بیامرزد و مشمول عفو و رحمت خود قرار دهد. 👌ملاحظه می کنید که عبودیت و بندگی خداوند در خطر عجب و غرور است و افرادی که به فرایض الهی عمل می کنند اگر مواظب انحرافات فکری و اندیشه های باطل خود نباشند ممکن است جمیع اعمالشان باطل شود و از نتیجه عمل بکلی محروم بمانند. 📗 ، ج 5 ✍ ثقةالاسلام کلینی  👈 فرزند فراموشکار   فرزند یکی از سران ممالک در خاطرات خود می گوید: سال ها پیش، شبی دیر وقت، در ساعات بعد از نیمه شب مرا از خواب بیدار کردند و گفتند: مادرت می خواهد تلفنی با شما صحبت کند. خیلی تعجب کردم این چه کار مهمی است که در این موقع مرا از خواب بیدار کرده اند. خواب آلود پای تلفن رفتم؛ مادرم بدون مقدمه گفت: «سلام پسرم! به تو تبریک می گویم، امشب، شب تولد توست.» با اوقات تلخی جواب دادم: همین؟! این موقع مرا از خواب بیدار کردی که شب تولد من است؟ - مگر ناراحت شدی؟ - البته که ناراحت شدم مادر جان! این کار را می توانستی فردا صبح انجام دهی. مادرم با خنده گفت: ناراحت نشو عزیزم، 29 سال پیش از این، درست در همین ساعت مرا از خواب خوش بیدار کردی، درد شدیدی عارضم کردی، اهل منزل و همسایه را هم از خواب بیدار کردی، مرا مجبور کردی بیمارستان بروم. دکتر و پرستار دورم جمع شدند، چه شده؟ چه خبر است؟ هیچ. معلوم شد آقازاده می خواهند تشریف بیاورند، در حالی که سرکار، صبر نکردید صبح روز بعد تشریف بیاورید و بی جهت عده ای را از خواب خوش محروم نسازید. 📗 ✍ عبدالکریم پاک نیا   👈 انصاف درگرفتن اجرت شیخ رجبعلی نکوگویان (خیاط) در گرفتن اجرت برای کار خیاطی، بسیار با انصاف بود. به اندازه ای که سوزن می زد و به اندازه کاری که می کرد مزد می گرفت. و به هیچ وجه حاضر نبود بیش از کار خود از مشتری چیزی دریافت کند. یکی از روحانیون نقل می کند که: عبا و قبا و لباده ای را بردم و به جناب شیخ دادم بدوزد، گفتم چقدر بدهم؟ گفت: دو روز کار می برد، چهل تومان. روزی که رفتم لباسها را بگیرم گفت: اجرتش بیست تومان می شود. گفتم: فرموده بودید چهل تومان؟ گفت فکر کردم دو روز کار می برد ولی یک روز کار برد. 👌در حدیث است که امام علی (ع) فرمود : «الانصاف افضل الفضائل: انصاف برترین فضیلتها است» 📗 ✍ محمد محمدی ری شهری