12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️احکام_وسواس/ قسمت اول
🔷س 4202: وسواس چیست و به چه کسی وسواسی گفته میشود؟
📕توضیحات حجت الاسلام و المسلمین فلاح زاده
babolharam Narimani.mp3
15.47M
|⇦• #سینه_زنی
گفتا شه دین ، کِی داور من ..
تقدیم به همۀ #پرستاران و #بیماران درگیر با #ویروس_کرونا به امید شفا و ریشه کن شدن این ویروس به نفسِ سید رضا نریمانی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
«وَاللَّه لتمحّصنّ» و «وَاللَّه لتغربلنّ»
قرار است که به شدت امتحان شوید،
و قرار است که فشار داده شوید!
در کجا و چه زمانی است؟
فقط خدا
17.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ #احکام_وسواس/ قسمت سوم
🔷س 4203: آیا احکامی که در رساله های عملیه مطرح شده است برای همه یکسان است؟
📕توضیحات حجت الاسلام و المسلمین فلاح زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کی گفته امام رضا(ع) دلشکستهها رو بیشتر تحویل میگیره؟!
🔸رضایت ،محبت ،محبوبیت
🔸رفتی حرم لبخند بزن!
🔰 #استاد_پناهیان
سردار دلها حاج قاسم سلیمانی-.mp3
4.24M
|⇦• #زیارت_عاشورا
با نوای سردار رشید اسلام ، مدافع حریم اهل بیت ، اسطورۀ ملی ، شهید حاج قاسم سلیمانی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
15.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‼️ #احکام_وسواس/ قسمت چهارم
📕طرح دو #سوال مهم توسط اعضای محترم کانال و #پاسخ حجت الاسلام و المسلمین فلاح زاده
#بسیار_مهم
‼️امر به معروف در صورت مورد تمسخر واقع شدن
🔷س 4206: اگر آمر به معروف بداند مورد تمسخر واقع میشود تکلیف چیست؟
✅ج: صرف تمسخر مجوزی برای ترک امر به معروف و نهی از منکر نیست؛ مگر اینکه موجب آبروریزی شود. یکوقت فردی ما را مسخره میکند و به حرفمان گوش نمیدهد و اثر نمیپذیرد، پس واجب نیست. اما گاهی مسخره میکند ولی آبروی ما در خطر نیست و اثر هم دارد، در اینجا واجب است امر و نهی کنید.
❤️عاشقانہ مذهبے❤️(قسمت8)
مثل فنر بالا و پایین میپریدم،شهریار با تاسف نگاهم ڪرد و سرے تڪون داد!
رو بہ مادرم گفت:مامان بیا دخترتو جمع ڪن حالا انگار دڪترا گرفتہ!
مادرم با جانب دارے گفت:چے ڪار دارے دخترمو؟!بایدم خوش حال باشہ،معدل بیست اونم امسال چیز ڪمے نیست!
براے شهریار زبون درازے ڪردم و دوبارہ نگاهے بہ ڪارنامہ م انداختم،میخواستم هرطور شدہ امین بفهمہ امتحان هام رو عالے دادم!صداے زنگ در اومد شهریار بہ سمت آیفون رفت.
_هانیہ بدو قُلت اومد!
با خوشحالے بہ سمت حیاط رفتم،عاطفہ اومد،قیافہ ش گرفتہ بود با تعجب رفتم سمتش!
_عاطے چے شدہ؟!
با لحن آرومے گفت:یڪم امتحانا رو خراب ڪردم میترسم خرداد بیوفتم!
عاطفہ ڪسے نبود ڪہ بخاطرہ امتحان اینطور ناراحت بشہ،حتما چیزے شدہ بود!
با نگرانے گفتم:اتفاقے افتادہ؟
سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد!
شهریار وارد حیاط شد همونطور ڪہ بہ عاطفہ سلام ڪرد شالم رو داد دستم،حیاط دید داشت!
سریع شالم رو سر ڪردم،نمیدونم چرا دلشورہ داشتم!
نڪنہ براے امین اتفاقے افتادہ بود؟
با تردید گفتم:براے امین اتفاقے افتادہ؟
_نہ بابا از من و تو سالم ترہ!هانیہ اومدم بگم فردا نمیام مدرسہ بہ معلما بگو!
نگرانے و ڪنجڪاویم بیشتر شد،با عصبانیت گفتم:خب بگو چے شدہ؟جون بہ لبم ڪردے!
همونطور ڪہ بہ سمت در میرفت گفت:گفتم ڪہ چیزے نیست حالا بعدا حرف میزنیم!
در رو باز ڪرد،دیدم امین پشت درِ نفس راحتے ڪشیدم!
امین سرش رو انداخت پایین و گفت:ڪجا رفتے؟بدو مامان ڪارت دارہ!
امین سلام نڪرد!مثل همیشہ نبود!
با تعجب نگاهشون ڪردم شاید مسئلہ خصوصے بود ولے مگہ من و عاطفہ خصوصے داشتیم؟!
عاطفہ با بے حوصلگے گفت:تازہ اومدم انگار از صبح اینجام!
تعجبم بیشتر شد ڪم موندہ بود عاطفہ داد بڪشہ!
امین با اخم نگاهش ڪرد،عاطفہ برگشت سمتم.
_خداحافظ هین هین!
هین هین گفتن هاش با انرژے نبود اصلا هین هین گفتن هاش مثل همیشہ نبود،یڪ دنیا حس بد اومد سراغم!
با زبون لبم رو تر ڪردم.
_خداحافظ!
امین خواست در رو ببندہ ڪہ با عجلہ گفتم:راستے سلام!
تحمل بے توجهیش رو نداشتم،ڪمے دو دل بود دوبارہ نیت ڪرد در رو ببندہ،با پررویے و حس اعتماد بہ نفس ڪہ انگار مطمئن بودم جوابم رو میدہ گفتم:جواب سلام ....
نذاشت ادامہ بدم با لحنے سرد ڪہ از سرماے ڪلماتش تمام وجودم یخ بست گفت:علیڪ سلام،جواب سلام واجبہ اما سلام ڪردن واجب نیست!
صداے وحشتناڪ بستہ شدن در تو گوشم پیچید،باورم نمیشد این امین بود اینطور رفتار ڪرد!ذهنم از سوال هاے بے جواب درموندہ بود
این امین،امینے نبود ڪہ با عشق گفت هانیہ!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
#چہ_شدہ_جانا؟!
i
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️
(قسمت9)
ڪتاب رو گذاشتم تو ڪیفم،نمیتونستم درس بخونم،تو شوڪ رفتار دیروز امین و عاطفہ بودم!نمیخواستم فڪر و خیال ڪنم،مشغول سالاد درست ڪردن شدم،مادرم وارد خونہ شد همونطور ڪہ چادرش رو آویزون میڪرد گفت:هانیہ بلا،چرا بہ من نگفتے؟
با تعجب نگاهش ڪردم.
_چیو نگفتم مامان؟
رو بہ روم ایستاد
_قضیہ امین!
بدنم بے حس شد،بہ زور آب دهنم رو قورت دادم،زل زدم بہ چشم هاش.
_چہ قضیہ اے؟!
_یعنے تو خبر نداشتے؟
_نمیفهمم چے میگے مامان!
_قضیہ خواستگارے دیگہ!
نفسم بند اومد،خواستگارے چہ صیغہ اے بود؟!
بہ زور گفتم:چہ خواستگارے اے؟! _امشب خواستگارے امینہ! خواستگارے؟امین؟!ڪلمات برام قابل هضم نبود،براے قلب بے تابم غریبہ بودن،قلبے ڪہ بہ عشق امین مے طپید،با صداے امین جون میگرفت،مگہ دوستم نداشت؟مگہ نگفت هانیہ؟هانیہ اے ڪہ چاشنیش یڪ دنیا عشق بود؟غیر ممڪن بود!
_هانیہ دستتو چے ڪار ڪردے؟! انقدر وجودم بے حس شدہ بود ڪہ نفهمیدم دستم رو بریدم!اما این دستم نبود ڪہ بریدہ شد این رشتہ عشق من بہ امین بود ڪہ پارہ شدہ بود،باید مطمئن میشدم،با سردرگمے و قدم هاے لرزون رفتم سمت ظرف شویے تا آب سرد بگیرم بہ قلب آتیش گرفتم پس انگشتم رو گرفتم زیر آب!
_ام ..چیزہ..حالا خالہ فاطمہ ڪے رو در نظر گرفتہ؟
_فاطمہ خودشم تعجب ڪردہ بود،امین خودش دخترہ رو معرفے ڪردہ از هم دانشگاهیاشہ!
قلبم افتاد،شڪست،خورد شد!
لبم رو بہ دندون گرفتم تا اشڪ هام سرازیر نشہ،داشتم خفہ میشدم!
حضور مادرم رو ڪنارم احساس ڪردم.
_هانیہ خوبے؟رنگ بہ رو ندارے! چیزے نگفتم با حرف بعدیش انگار یڪ سطل آب سرد ریختن رو سرم!
_فڪرڪردم دلبستگے دورہ نوجوونیت تموم شدہ!
از مادر ڪے نزدیڪ تر؟!
ساڪت رفتم سمت اتاقم،میدونستم مادرم صبر میڪنہ تا حالم بهتر بشہ بعد بیاد آرومم ڪنہ!
تمام بدنم سست شدہ بود،طبق عادت همیشگے حیاطشون رو نگاہ ڪردم و دیدمش با...
با ڪت و شلوار....
چقدر بهش میومد!نگاهم همراہ شد با بالا اومدن سرش و چشم تو چشم شدنمون،نگاهش سرد نبود اما با احساس هم نبود بلڪہ شڪے بود بین عشق و چیزے ڪہ نمیتونستم بفهمم!
این صحنہ رو دیدہ بودم تو خوابم،سرڪلاس،موقع غذا خوردن اما قرار بود شب خواستگارے مون باشہ،من با خجالت از پشت پنجرہ برم ڪنار،امین سرش رو بندازہ پایین و لبخندے از جنس عشق و خجالت و خوشحالے بزنہ،بیان خونہ مون همونطور ڪہ سر بہ زیرِ دستہ گل رو بدہ دستم بعد....
دیگہ نتونستم طاقت بیارم زانو زدم داشتم خفہ میشدم احساس میڪردم تو وجودم آتیش روشن ڪردن،بہ پهناے تمام عاشقانہ هام گریہ ڪردم گریہ اے از عمق وجود دخترانہ ام در حالے ڪہ دستم روے قلبم بود و با هق هق نالہ ڪردم:آخ قلبم...💔
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
مقام معظم رهبری:
امروز روز تازه ای است،می توان از این فرصت استفاده کرد و بهترین کارها را انجام داد...
#سلامتی_فرمانده_صلوات
4_5987815229650634644.mp3
29.33M
داستان تشرفی محضر مقدس امام زمان ارواحنافداه
...در تشرفاتی که محضر امام زمان ارواحنافداه صورت می گیرد نکاتی بسیار مهم نهفته است که اگر به آننکات توجه شود موجب به کمال رسیدن و قرب به امام زمان ارواحنافداه خواهد بود.
دو نفر از اهالى خراسان ، با هم به سفر رفتند، يكى از آنها ضعيف بود و هر دو شب ، يكبار غذا مى خورد، ديگرى قوى بود و روزى سه بار غذا مى خورد، از قضاى روزگار در كنار شهرى به اتهام اينكه جاسوسى دشمن هستند، دستگير شدند، و هر دو را در خانه اى زندانى نمودند، و در آن زندان را با گل گرفتند و بستند، بعد از دو هفته معلوم شد كه جاسوس نيستند و بى گناهند. در را گشودند، ديدند قوى مرده ، ولى ضعيف زنده مانده است ، مردم در اين مورد تعجب نمودند كه چرا قوى مرده است ؟!طبيب فرزانه اى به آنها گفت : اگر ضعيف مى مرد باعث تعجب بود، زيرا مرگ قوى از اين رو بود كه پرخور بود، و در اين چهارده روز، طاقت بى غذايى نياورد و مرد، ولى آن ضعيف كم خور بود، مطابق عادت خود صبر كرد و سلامت ماند.
اگر سختی میکشیم وهمچون دیگران در راحتی کامل به سر نمیبریم ناراحت نشویم چراکه در سختی ها ما میمانیم و دیگران نمیتوانند دوام بیاورند،چون ما سختی کشیده هستیم ولی آن ها نه...
#داستانک_ها
#بهمددالهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
#درخانه_بمانیم
#من_ماسک_میزنم
💕💕💕
﷽
امروز شما هرچه ميخواهي خودت را آرايش کن.
خودت را نشان بده.💅
دل پسر را ببر.👨💼
دل مرد را ببر.🙎♂
امروز که شما دل را بردي،🧝♀
فردا هم يک خانم ديگر زندگي شما را متزلزل ميکند.
به نقل از حجت الاسلام قرائتی
#سرباز_امام_زمان #حجاب
💕💕💕
ناراحت بود ...
بهش گفتم محمدحسین چرا ناراحتی؟!
گفت: خیلی جامعه خراب شده،
آدم به گناه می افته!
رفیقش گفت:
خدا توبه رو برای همین گذاشته
و گفته که من گناهاتون رو میبخشم.
محمدحسین قانع نشد و گفت :
«وقتی یه قطره جوهر میافته روی آینه،
شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی
ولی آینه کدر میشه...»
#حاج_عمار
#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
💕💕💕
شما ها هر روز میتونید شهید بشین
برا همین میگن یه عده
شهید زندن 🍃...
شما دروغ نگو
غیبت نکن
داد نزن
توجیه گناه نکن
اون روز شهیدی
#شهدا_رهبرمون_رو_دعا_کنید
💕💕💕💕
『شهیدعبدالحسینبرونسی
در هر ڪار ،
اگر ڪھ انسان
#خــــــدا " را در نظر بگیــرد ..🍁
انحراف ایجاد نمۍشوی
+اینجملھروبایدبزنیمبھدیوار و روزۍدهبارنگاشکنیم..🌸••|
💕💕💕
🌷نماز را جدی نمیگیرند،چون فکرنمیکنند:
🌷وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوًا وَلَعِبًا ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ (٥٨)مائده
🌷اگرگوش میکردیم وفکرمیکردیم،جهنمی نمیشدیم:
🌷وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِيٓ أَصْحَابِ السَّعِيرِ (١٠)ملک
🌷عده زیادی راگذاشتیم برای جهنم.
چون ازعقل وچشم وگوش درفهم حق استفاده نکردندوبالجاجت،حق رانپذیرفتند.اینان ازحیوان بدترند:
🌷ولَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَآ أُولَٰٓئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَٰٓئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (١٧٩)اعراف
💕💕💕
•☁️💙•
|بهدخترشمیگفت:
وقتیگرههایبزرگ
بهکارتونافتاد
ازخانمفاطِمهزهرا(س)♡
کمکبخواید🌱
گرههایکوچیکروهم
ازشهدابخوایدبراتونبازکنند📿🖇
#شهیدحسینهمدانی•🌙•
💕💕💕
#ثواب_یهویی🥰
رقم آخر شماره تماست چنده؟
واسه اون شهید بزرگوار ۱۰ شاخه گل صلوات بفرست..🍃
0=شهیدقاسم سلیمانی
1=شهید محسن حججی
2=شهید احمد مشلب
3=شهید بابک نوری
4=شهید حمید سیاهکالی مرادی
5=شهید جهاد مُغنیه
6=شهید هادی ذوالفقاری
7=شهید هادی طارمی
8=شهید عباس دانشگر
9=شهید ابراهیم هادی
💕💕💕
*🔴امروز داشتم فکر میکردم🤔
که این روز ها....
خانم های زیادی
رو می بینیم
که ماسک زدن😷
نه کسی از گرما گله می کنه 🥵
نه میگه برام محدودیت میاره🤨
و نه گله می کنن که زشتمون کرده😒
اگه کسی هم ماسک نزنه نمیگن آزاده😡 و باید به انتخابش احترام گذاشت😑 بلکه میگن داره سلامت بقیه رو به خطر میندازه
و دست آخر هم مجبور میشن....
برای اینجور افراد
که به سلامت خودشون...
و بقیه افرادجامعه....
از روی نا آگاهی و یا لاابالی گری اهمیت نمیدن قانون وضع کنن
این شما رو یاد چیزی نمیندازه
شاید اگه برای حرفهای خداوند....
به اندازه دکتر ها
ارزش قایل بودیم....
وبه علم خدا ایمان داشتیم....
و می دونستیم واجبات خداوند اهمیت زیادی برای سلامت روح و جسممون دارن ،جور دیگه ای رفتار می کردیم
┄✦۞✦✺﷽✺✦۞✦┄
#حدیث_نور
✨امام علی علیهالسلام فرمودند:
شمار قطره هاى آبها و ستارگان آسمان و ذرات گردوغبار پراكنده در هوا و حركت مورچه برسنگ بزرگ و خوابگاه مورچگان در شب تاريك بر او پوشيده نيست و محل ريزش برگها و بر هم خوردن پلكها را مى داند.✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علائم و نشانه های نفوذ
شیطان در انسان !
با سخنرانی استاد عالی
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اول کار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
باب اسرار است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
نغمه جان است
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت10)
عصبے پاهام رو تڪون میدادم،چند دقیقہ بعد شهریار اومد و سوار ماشین شد،بے حرف ماشین رو،روشن ڪرد! رسیدیم سر خیابون ڪہ ماشین پدر امین رو دیدم،چندتا ماشین هم پشت سرشون مے اومد!
سریع سرم رو برگردوندم،شهریار سرعتش رو بیشتر ڪرد.
نفس عمیقے ڪشیدم،مثلا براے رفع خستگے امتحان ها داشتم میرفتم باغ عمہ تو ڪرج،داشتم فرار میڪردم! اولین بار ڪہ مادرم این پیشنهاد رو داد قبول نڪردم،تحمل شلوغے رو نداشتم حتے دوست نداشتم خونہ باشم!
دلم میخواست یہ جاے تاریڪ تنها تنهاے باشم!
ڪار این روزهام شدہ بود یا آهنگ گوش دادن بہ قدرے ڪہ قلبم درد بگیرہ یا تو خونہ راہ رفتن تا پاهام خستہ بشن!
بے قرارے میڪردم،عصبے میشدم بهونہ میگرفتم اما باز آروم نمیشدم از همہ بدتر این تب لعنتے بود ڪہ دست از سرم برنمیداشت!
شیشہ ماشین رو دادم پایین و سرم رو بردم بیرون بلڪہ باد بهمن ماہ آتیشم رو سرد ڪنہ! شهریار با مهربونے گفت:هانیہ سرتو ندہ بیرون خطرناڪہ! چیزے نگفتم و شیشہ رو دادم بالا! با این همہ حال بد فقط خجالتم ڪم بود!
مادر و پدرم فهمیدہ بودن و از همہ مهمتر شهریار! وقتے دید ساڪتم بہ شوخے گفت:اہ جمع ڪن بساط لوسے بازے رو دخترہ ے لوس!
اما باز چیزے نگفتم!
برگشت سمتم و با ناراحتے نگاهم ڪرد،دستش رو گذاشت روے پیشونیم!
با نگرانے گفت:هانیہ چقدر داغے!
آب دهنم رو قورت دادم و آروم گفتم:چیزیم نیست حتما سرما خوردم!
دروغ گفتم،من عشق خوردہ بودم! با بے طاقتے گفتم:شهریار میشہ شیشہ رو بدم پایین؟
بہ نشونہ مثبت سرش رو تڪون داد.
دوبارہ شیشہ رو دادم پایین،نگاهے بہ چادرم انداختم و بہ زور درش آوردم شهریار با تعجب نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت!
چادرم رو از پنجرہ دادم بیرون و سپردم بہ دست باد! امروز عقد امین بود!
من بندہ ے امین بودم نہ خدا! دیگہ امینے نبود ڪہ بخوام بندگے ڪنم!
پس دلیل اون رفتارهاش چے بود؟!مطمئن بودم اشتباہ برداشت نڪردم اصلا همہ ش رو اشتباہ برداشت ڪردہ باشم هانیہ گفتن هاش چے؟!شب خواستگاریش ڪہ بهم زنگ زد چے؟!
با فڪر رفتار ضد و نقیضش قلبم وحشیانہ مے طپید! دوبارہ اشڪ هام بہ سمت چشمم هجوم آوردن،چشم هام رو بستم تا سرازیر نشن،این مردے ڪہ ڪنارم نشستہ بود،برادرم بود و اشڪ هاے من شاهرگش!
مهم نبود جسم و روحم خفہ میشہ!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے #گہ_مرا_پس_میزنے_گہ_باز_پیشم_مے_ڪَشى #آنچہ_دستت_دادہ_ام_نامش_دل_است_افسار_نہ
❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت11)
بے حال وارد ڪوچہ شدم،عادت ڪردہ بودم چادر سر نڪنم،سہ هفتہ خودم رو حبس ڪردہ بودم تا نبینمش!تا بیشتر خورد نشم!حال جسمم بہ هم ریختہ بود مثل روحم!
شهریار بازوم رو گرفت،برادرم شدہ بود خواهر روزاے سختے!
شروع ڪرد بہ قلقلڪ دادن گلوم،لبخند ڪم رنگے زدم با خندہ گفت:دارے حوصلہ مو سر مے برے خانم ڪوچولو! وقتے با مادرم صحبت میڪرد صداش رو شنیدم ڪہ گفت خیلے حساس و وابستہ ام باید با سختے ها رو بہ رو بشم!
دستش رو از بازوم جدا ڪردم و گفتم:میتونم راہ بیام! رسیدیم سر ڪوچہ،عاطفہ با خندہ همراہ دخترے مے اومد پشت سرشون امین لبخند بہ لب اومد و دست دختر رو گرفت! نمیدونم چطور ایستادہ بودم،فقط صداے جیغ قلبم رو شنیدم!
تن تبدارم یخ بست،شهریار دستم رو گرفت با تعجب گفت:هانیہ تب ندارے!یخے،دارے مے لرزے! نفس عمیقے ڪشیدم.
_من خوبم داداش بریم!
تا ڪے میخواستم فرار ڪنم؟!
قدم برداشتم،محڪم ترین قدم عمرم!
عاطفہ نگاهمون ڪرد،لبخندش محو شد! رابطہ م با عاطفہ بهم خوردہ بود،با امید دادن هاش تو شڪستم شریڪ بود!
شهریار بلند سلام ڪرد،هر سہ شون نگاهمون ڪردن ولے من فقط دختر محجبہ اے رو میدیدم ڪہ با صورت نمڪین و لبخند ملایمش ڪنار مردِ من بود!
هر سہ باهم جواب دادن،انگار تازہ میخواستم حرف بزنم بہ زور گفتم:سلام دختر دستش رو آورد جلو،نمیدونست حاظرم دستش رو بشڪنم،باهاش دست دادم و سریع دستش رو رها ڪردم! با تعجب نگاهم ڪرد!
_عزیزم چقدر یخے!
عصبے شدم اما خودم رو ڪنترل ڪردم امین آروم و سر بہ زیر ڪنارش بود!
_نشد تبریڪ بگم،خوشبخت بشید! مطمئنم دعا براے دشمن بدتر از نفرینہ!
با لبخند ملیحے نگاهم ڪرد:ممنون خانمے قسمت خودت بشہ.
بہ امین نگاہ ڪرد و دستش رو فشرد،چندبار خواب دیدہ بودم با امین دست تو دستیم؟!
حالم داشت بد میشد و دماے بدنم سردتر،اگر یڪ دقیقہ دیگہ مے ایستادم حتما مے مردم! دست شهریار رو گرفتم. شهریار لبخند زد و گفت:بہ همہ سلام برسونید خدانگهدار!
سریع خداحافظے ڪردیم و راہ افتادیم،با دستم،دست شهریار رو فشار میدادم! رسیدیم سر خیابون،چشم هام رو بستم امین و دخترہ دست تو دست هم داشتن میخندیدن!
اون دخترہ بود نہ همسرش! احساس ڪردم روح دارہ از بدنم خارج میشہ،چشم هام رو باز ڪردم پشت سرم رو نگاہ ڪردم،امین و دخترہ جلوے در داشتن باهم حرف میزدن،حتما عاطفہ سر بہ سرشون گذاشتہ بہ ڪوچہ پناہ آوردن تا راحت باشن!
زیر لب گفتم:دخترہ بہ جاے من خیلے دوستش داشتہ باش!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے #دست_در_دست_رقیبے_جانا #نوش_باد_وصل_مبارڪ_بادت یهو تڪ بیت نو گفتم،نیما جان حلال ڪن!
✴️ سه شنبه 👈17 تیر 1399
👈15 ذی القعده 1441👈7 ژوئیه 2020
🕌مناسبت های دینی و اسلامی.
❇️روز مبارکی است و برای همه امور خوب است خصوصا:
✅تجارت و داد و ستد.
✅خواستگاری عقد عروسی.
✅و اغاز نویسندگی و نگارش خوب است.
👨🦲مناسب زایمان نیست.
🤕بیمار امروز شفا یابد ان شاالله.
✈️ مسافرت بسیار خوب است .
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️امور کشاورزی.
✳️ختنه و نام گذاری نوزاد.
✳️و بنایی و تعمیر خانه نیک است.
👩❤️👨مباشرت و مجامعت.
امروز سه شنبه مکروه است ولی
امشب شب چهارشنبه مباشرت برای سلامتی خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) باعث سرور و شادی است.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز موجب قولنج است.
✂️ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید برهلاکت خود بترسد .
👕👚دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید.
( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 16 سوره مبارکه نحل است...
و علامات و بالنجم هم یهتدون ..
و مفهوم ان این است که برای خواب بیننده حالتی غیر حالت قبل پیش اید و از جانب شخص خوب و بزرگی به عظمت برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ززندگیتون مهدوی🌸