eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❁❁ شیرین تر از عسل بہ دل شیعیان غمٺ این رو سیاه گشتہ سیاهے ماتمٺ🍂 از نوڪرِ بدٺ بہ تو اے بهترین رفیق♥️ این را قبول ڪن "بخدا دوسٺ دارمٺ" 💚 🌹🍃
‼️در میان گذاشتن بدیِ دیگران با مادر و دوستان 🔷س 5493: اگر كسى يا كسانى كه در حق من بدى كرده‌اند و من از شدت ناراحتى و افسردگى در پشت سرشان با مادرم يا دوستم در ميان بگذارم حكم غيبت دارد يا نه مى‌توانم از خودم دفاع كنم و به كسى ديگر بگويم؟ ✅ج: اگر درد دل و شكايت نزد كسى باشد كه مى‌تواند مشكل شما را حل كند، اشكال ندارد. 📕منبع: khamenei.ir
مداحی آنلاین - نوکری دل شکسته ام مو حالم بده - مهدی رسولی.mp3
4.22M
احساسی 🍃نوکری دلشکستم و حالم بده 🍃دلمو من به تو دادم تو پس نده 🎤
✴️ یکشنبه 👈 25 آبان 1399 👈 29 ربیع الاول 1442👈 15 نوامبر 2020 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی . 🌙🌟 احکام دینی و اسلامی . 🌓 امروز ساعت ۱۹:۱۷ قمر از برج عقرب خارج می شود . 👼 برای زایمان مناسب و فرزندش شجاع و صالح خواهد شد . ان شاء الله ✈️ مسافرت : مسافرت مکروه است. 🔭 احکام نجوم. 🌗 امروز برای امور زیر خوب است : ✳️ درختکاری . ✳️جراحی چشم. ✳️مرهم گذاشتن بر دمل. ✳️تحقیق و تفحص. ✳️ابیاری. ✳️کندن چاه و قنات و کانال. ✳️ از شیر گرفتن کودک . ✳️ و جراحی چشم نیک است . 📛 از امور اساسی و زیر بنایی پرهیز شود . 💑مباشرت و مجامعت. مباشرت امشب (شب دوشنبه) ، مکروه و فرزند ممکن است سقط گردد . ان شاء الله ⚫️ طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری، باعث پرهیز از خلق خواهد شد . 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #فصد انداختن در این روز، از ماه قمری ، باعث نجات از بیماری می شود . 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌. ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸ب بامیدپرورش نسلی مهدوی انشاءالله🌸
🔴 حڪایت عجیب دزدى با نام امام حسين عليه السلام!!! از مرحوم سيد احمد بهبهانى نقل شده : در ايام توقفم در كربلا حاج حسن نامى در بازار زينبيه ، دكانى داشت كه مهر و تسبيح مى ساخت و مى فروخت . معروف بود كه حاجى تربت مخصوصى دارد و مثقالى يك اشرفى مى فروشد. روزى در حرم امام حسين عليه السلام حبيب زائرى را دزدى زد و پولهايش ‍ را برد. زائر خود را به ضريح مطهر چسبانيد و گريه كنان مى گفت : يا اباعبداللّه در حرم شما پولم را بردند، در پناه شما هزينه زندگيم را بردند. به كجا شكايت ببرم ؟ حاج حسن مزبور حاضر متأ ثر شد و با همين حال تأ ثر به خانه رفت و در دل به امام حسين عليه السلام گريه مى كرد. شب در خواب ديد كه در حضور سالار شهيدان به سر مى برد به آقا گفت : از حال زائرت كه خبر دارى ؟ دزد او را رسوا كن تا پول را برگرداند. امام حسين فرمود: مگر من دزد گيرم ؟ اگر بنا باشد كه دزدها را نشان دهم بايد اول تو را معرفى كنم . حاجى گفت : مگر من چه دزدى كردم ؟ حضرت فرمود: دزدى تو اين است كه خاك مرا به عنوان تربت مى فروشى و پول مى گيرى. اگر مال من است چرادر برابرش پول مى گيرى و اگر مال توست ، چرا به نام من مى دهى ؟ عرض كرد: آقا جان !از اين كار توبه كردم و به جبران مى پردازم . امام حسين عليه السلام فرمود:پس من هم دزد را به تو نشان مى دهم . دزد پول زائر، گدايى است كه برهنه مى شود و نزديك سقاخانه مى نشيند و با اين وضعيت گدايى مى كند، پول را دزديد و زير پايش دفن كرد و هنوز هم به مصرف نرسانده . حاجى از خواب بيدار مى شود و سحرگاه به صحن مطهر امام حسين عليه السلام وارد مى شود، دزد را در همان محلى كه آقا آدرس داده بود شناخت كه نشسته بود. حاجى فرياد زد: مردم بياييد تا دزد پول را به شما نشان دهم . گداى دزد هر چه فرياد مى زد مرا رها كنيد، اين مرد دروغ مى گويد، كسى حرفش را گوش ‍ نداد. مردم جمع شدند و حاجى خواب خود را تعريف كرد و زير پاى گدا را حفر كرد و كيسه پول را بيرون آورد. بعد به مردم گفت : بياييد دزد ديگرى را نشان شما دهم ، آنان را به بازار برد و درب دكان خويش را بالا زد و گفت : اين مالها از من نيست حلال شما. بعد تربت فروشى را ترك كرد و با دست فروشى امرار معاش ‍ مى كرد. 📚منبع:حكاياتى از عنايات حسينى : ص 34
‼️نماز قضای خود و والدین 🔷س 5496: فردى كه خودش نماز قضاى واجب زيادى دارد؛ به‌گونه‌اى كه قضا كردن آنها چند سال طول مى‌كشد و از طرفى چون پسر بزرگ خانواده است نماز قضاى والدينش نيز بر گردن اوست و بضاعت مالى هم ندارد كه پول بدهد تا ديگران نماز والدينش را قضا كنند، چه تكليفى دارد؟ ✅ج: بايد تا آنجا كه توان دارد به هر دو وظيفه عمل كند و هم نمازهاى قضاى خود و هم قضاى نماز پدر را انجام دهد و مقدارى را كه توان ندارد، وصيت كند. 📕منبع: khamenei.ir
‼️اطمینان از داخل شدن وقت نماز 🔷س 5497: آیا وقت نماز به مجرد شروع اذان آغاز می شود؟ یا این‌که باید صبر نمود تا اذان تمام شود و سپس شروع به خواندن نماز کرد؟ ✅ج: اگر اطمینان حاصل شود که اذان از هنگام داخل شدن وقت شروع شده، صبر کردن تا پایان اذان لازم نیست. 📕منبع: leader.ir
👌👌👌👌 ♦️ ♦️ 🍃آقا سید ابوالحسن علی رضوی کشمیری گفت: از آیت‌الله سید عبدالکریم کشمیری ذکری برای رفع تنگدستی خواستم، فرمود: روزی 110 بار بگو: «اللّهُمَ اَغنِنِی بِحلالِکَ عَن حَرامِک و بِفَضِلکَ عَمَّن سِواک»." 📚 منبع: کتاب «روزنه‌هایی از عالم غیب»، نوشتۀ آیت‌الله سید محسن خرازی، صفحۀ ۱۱۰ این ذکرراایت الله بهجت وایت الله مرعشی نجفی هم توصیه کرده اند. شیخ بهایی بسیارزیاد مقروض بود. باخواندن این ذکر تمام قرضش برطرف شد. ذکری که علامه قاضی به عنوان کیمیا به شاگردش توصیه کرد. ❣ ❣ 💕💕💕
حاج حسین یکتا می گفت؛ 《اگھ میخواێ فردا دور تابوتت بگردن، باید امروز دور امام زمانت بگردئ..!》 💕💕💕
🌠☫﷽☫🌠 🔴نتیجه انتخاباتِ آمریکا چی میشه؟ 😎خدا کنه "تِرامپ" رأی بیاره!😳😳 🤓خدا کنه "بایدِن" رأی بیاره!😳😳 ‌ 🤔🤔🤔🤔🤔🤔اونوقت چرا؟!! 👨🏻بذارید یک داستان بَراتون بگم: 🔸در روایتی از "صَفوان جَمّال" كه از یاران امام كاظم علیه السلام بود، نقل شده كه می‌گوید: روزی امام کاظم مرا دیدند. 🔸امام فرمود: ای صفوان! همه كارهای تو خوب است، جز یك كار! 🔸عرض كردم: فدایت شوم، چه كاری؟ 🔸امام فرمود: چرا شُترانِ خود را به هارون كرایه می‌دهی؟ 🔸عرض کردم: فقط برای سفرِ حج در اختیارِ هارون گذاشتم. 🔸امام فرمود: آیا از او كرایه می‌گیری؟ 🔸عرض كردم: بله 🔸امام فرمود: آیا دوست داری كه هارون زنده بماند و بر سَرِ كار باشد تا باقیمانده ی كرایه اَت را بپردازد؟ 🔸عرض کردم: بله 🔸امام فرمود: كسی كه بَقایِ ظالم را دوست بدارد، از آنهاست و هر كسی كه از آنها باشد، در آتش جهنم خواهد بود. 🔸صفوان میگوید: من نیز تمامِ شُترانم را فروختم. 👨🏻پس حتی برای لحظه ای به بَقایِ حکومتِ ظالمان راضی نباشید، حتی اگر در ظاهر به سودِ شما باشد. 👆منبع: کتاب وسایل الشیعه 💠ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج💠 💕💕💕
امام علي چه زیبا میگوید: زندگی کردن با مردم اين دنيا همچون دويدن در گله اسب است.. تا ميتازی با تو ميتازند. زمين که خوردی، آنهايی که جلوتر بودند.. هرگز براي تو به عقب باز نميگردند. و آنهايی که عقب بودند، به داغ روزهايي که ميتاختی تورا لگد مال خواهند کرد! در عجبم از مردمی که بدنبال دنيايي هستند که روز به روز از آن دورتر ميشوند و غافلند از آخرتی که روز به روز به آن نزديکتر ميشوند.. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌ 💕💕💕
فقیری به ثروتمندی گفت: اگر من در خانه ی تو بمیرم، با من چه می کنی؟ ثروتمند گفت: تو را کفن میکنم و به گور می سپارم. فقیر گفت: امروز که هنوز هم زنده ام، مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم، بی کفن مرا به خاک بسپار ....! حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی بعد از مردن، میخواهیم برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم .. 💕💕💕
مرحوم‌رجبعلۍخیاط ڪھ.. صاحب‌چشم‌برزخۍبودن،نقل‌ڪرده‌اند : . روزے از چھار راه مولوے تااا چھار راهِ گلوبندڪ رفتم‌وبـرگشتم.. فقط "یڪ چھره‌ےِ آدم‌دیـدم!!" . رسول‌خدا‌صلۍ‌اللھ علیہ‌وآلہ : . قیامت،بسیاری‌آدم ها... درچھره‌هایۍمحشورمیشن ڪھ.. سگ و خوڪِ دنیا؛ نزد اونھا "خوش‌چھره‌تـر"هستند!🐾 . 💕💕💕
این سه روز مثله برق و باد گذشت و من و امیرعلی بیشتر اوقات حرم بودیم. نمیدونم چرا ولی یه حس خاصی داشتم. انگار الان یه دوست صمیمی پیدا کرده بودم. یه احساس آرامشی داشتم که وقتی با حرفای عمو مقایسه میکردم در تناقص کامل بود. راستش به حرفاش شک کرده بودم چون احساسم یه چیز دیگه میگفت و حرفای عمو چیز دیگه ای...... حالا لحظه خداحافظی بود. یه غم خاصی تو دلم بود مثله وقتی که از یه دوست جدا میشی نمیدونم چه حسی بود ؟ برای چی بود ؟ ولی یه حس غریبی نمیذاشت برم. هه منی که تو این چند ساله اصلا امام رضا رو فراموش کردم و هر شناختی داشتم برای 10 ،11 سال پیش بود حالا برام شده بود یه دوست که درد و دل باهاش برام سراسر آرامش بود اما حالا داشتم از این دوست صمیمی که دوستیش از جنس عشق بود جدا میشدم. رو به روی ضریح وایسادم و گفتم امام رضا ممنون بابت همه چی ، بابت اینکه بهترین دوستم شدی ، بابت گوش دادن به درد و دلام ، و و و و..... کاش خیلی زود بازم بیام. یه بار دیگه چشم و دوختم به اون ضریح نورانی که تا قبل از اینکه بیام اینجا برام یه جای بی اهمیت و معمولی بود ولی حالا شده بود مرحم دردام. زیر لب خداحافظ گفتم و رفتم بیرون. با مامان اینا دم سقاخونه قرار گذاشته بودیم . رفتم همه اومده بودن و منتظر من بودن. امیرعلی چشماش قرمز شده بود و معلوم بود حسابی گریه کرده. اما هنوز هم لبخند رو لبش بود. با دیدن من لبخندش پررنگ تر شد و گفت: قبول باشه آبجی خانم. یه لبخند محو تحویلش دادم خب حوصله نداشتم اصلا. دلم نمیخواست برگردم. امیرعلی یه پارچه سبز گرفت طرفم. امیرعلی_ اینو یادگاری از اینجا نگه دار تبرک شدس. _ امیر میدونی که من به تبرک و این چیزا اعتقاد ندارم. امیرعلی_ خواهری خوب منم گفتم یادگاری نگفتم برای تبرک که. یه لبخند زدم و گفتم: ممنون. بابا_ خوب دیگه بریم. دوباره برگشتم و با غم به گنبد طلا نگاه کردم . دیگه باید بریم.... هی . . . . . با صدای امیرعلی چشامو باز کردم. امیرعلی_ خواهری پاشو گوشیت داره زنگ میزنه. _ کیه؟ امیرعلی_ نمیدونم. با دیدن اسم عمو ناخوداگاه لبخند زدم اما با یاد آوری اینکه اگه الان از حس خوبم براش بگم مسخره میکنه لبخندم محو شد. _ جونم؟ عمو_ سلام تانیا خانم. چه خبر؟ نرفتی اونجا چادری بشی برگردی که ؟ هههههه _ عمو نفس بکش. نخیر چادری نشدم . شما چه خبر؟ زن عمو خوبه ؟ عمو_ طلاق گرفتیم. با صدای بلند که بیشتر به داد شبیه بود گفتم _ چییییییییی؟ یه دفعه مامان و امیرعلی و بابا با ترس برگشتن سمتم و اگه بابا زود به خودش نیمده بود صددرصد تصادف کرده بودیم. عمو_ عههه. کر شدم. خوب طلاق گرفتیم دیگه. کلا تو این 2. 3 سال آخر دلمو زده بود به جور تحملش میکردم ...... .
کلا تو شوک بودم. عمو_ زن عموتو که دیدی هر روز هر روز بیرون با این دوستش با اون دوستش تو این آرایشگاه تو اون آرایشگاه. بود و نبودش برای من فرقی نداره جز اینکه یه خرج اضافه از رو دوشم برداشته میشه همشم لازم نیست به یکی جواب پس بدم .... _ ولی عمو شما که عاشق همدیگه بودید برای اذواج باهم رو حرف آقاجون و مامان جون وایسادید چون نمیذاشتن با دوستت ازدواج کنی پس حالا؟ عمو_ بیخیال تانیا. خودت داری میگی بودید دیگه نبودیم دیگه.حالا میخوام عوضش کنم ههه دیگه چخبرا؟ _ مگه لباسه که عوضش کنی عمو بحث یه عمر زندگیه . عمو _ تانی گفتم بیخیال عمو. اصلا من خودمم از یکی دیگه خوشم اومده یه یه سالی میشه باهم دوستیم شاید باهم ازدواج کنیم. حالا اومدی باهم آشنا میشید. نمیدونم چرا یه لحظه از عمویی که عاشقش بودم بدم اومد. یعنی چی وقتی زن داره با یکی دیگه دوست بوده. _ باشه عمو. فعلا من کار دارم بعدا حرف میزنیم. عمو_ باشه بای . توقع داشتم وقتی قطع کردم همه ازم سوال کنن ولی حواسم نبود خانواده من کلا با دخالت تو زندگی دیگران مشکل داشتن. خودم شروع کردم و از سیر تا پیاز براشون گفتم. خیلی ناراحت شدن و در آخر : بابا_ دخترم دیگه کمتر باید بری خونه عموت؛ درست نیست . نمیدونم چرا خودمم دیگه دوست نداشتم برم اونجا. از وقتی رفتم مشهد و اون حس و حال تجربه کردم احساس میکنم شاید حرفای عمو درست نباشه یه شک و تردیدی تو دلم ایجاد شده الانم که فهمیدم عموم یه آدم هوس بازه. عمو و زن عمو با هم دوست بودن وقتی خواستن ازدواج کنن و آقاجون و مامان جون فهمیدن دوستن کلی ناراحت شدن و اجازه ازدواج ندادن اما بلاخره باهم ازدواج کردن حالا بعد از این همه زندگی به همین راحتی شریک زندگیشونو عوض کردن.
*اثر رضایت پدر در قبر!!!* *آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند.* ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حا لات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم ‌الشّأنی در آن‌جا دفن هستند؛ جنازه جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي دا شت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند، وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت : «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور آدمی بود؟ گفتند:آدم مؤمنی بود. گفتم: پدر و مادرش هم هستند؟گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد ، پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم، گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني؛ زمان حکومت سابق متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم ، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم : نه! به زبان جاری کنید که از او را ضی هستید؛ معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد، پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌ هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد. وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند : اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند، من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله ‌الغالب ، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... بااینکه او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود: تو كه بی‌سواد هستی، به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکست و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است باید توجه داشته باشیم. گزیده : ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی 💕💕💕
*اثر رضایت پدر در قبر!!!* *آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند.* ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان که معروف به وادی‌السّلام ثانی است، حا لات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم ‌الشّأنی در آن‌جا دفن هستند؛ جنازه جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند: آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. ايشان فرمودند: آن جوان ظاهر مذهبي دا شت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند، وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم: «أفَهِمتَ»، گفت : «لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! از اطرافيان پرسیدم: او چطور آدمی بود؟ گفتند:آدم مؤمنی بود. گفتم: پدر و مادرش هم هستند؟گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد ، پدر را کنار کشيدم و گفتم: قضیه این است. گفت: من یک نارضایتی از او داشتم، گفتم چه؟ گفت: چون او در چنين زماني؛ زمان حکومت سابق متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم ، به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی! با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! ايشان مي‌فرمودند: به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم : نه! به زبان جاری کنید که از او را ضی هستید؛ معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد، پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند، به بچّه‌ هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد. وقتي می‌خواستند لحد را بچینند، ایشان فرمودند: نچینید! مجدّد خود آقا پاي خود را برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. ايشان مي‌فرمايند : اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود. بعد لحد را چیدند، من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدّس اسدالله ‌الغالب ، علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند: ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... بااینکه او جواني خوب، متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود: تو كه بی‌سواد هستی، به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم، دل پدر را شکست و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است باید توجه داشته باشیم. گزیده : ای از کتاب دو گوهر بهشتی آیت الله قرهی 💕💕💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♥️ سنگ دلم پیش شما ذوب می شود... راستش را می دانی؟ ذغال پیش شما دُر می شود... ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚠️ رفقا ..🌻🖇 یڪ روز تمام حساب های بانکی و مجازی ما خالی میشود.. تنہا یڪ حساب باقی میماند و آنہم حساب ما با خداست♥️✨ 💕💕💕
خــدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیـــرد قـرار خوشم‌چون که باشی مرادر کنار سلاااام الهی به امیدتو سلام صبحتون بخیر💖
کاش در قاب نگاهت خاطـــــر ما می نشست ای همــه عالــــــــــم فـــــدای تار مژگانت بیا
✨امام علی علیه‌السلام فرمودند: سه چیز است که هر کس آن را مراعات کند، پشیمان نگردد: ۱- اجتناب از عجله ۲- مشورت کردن ۳- و توکل بر خدا در هنگام تصمیم گیری.✨