eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.3هزار دنبال‌کننده
19.4هزار عکس
21.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ حدیث روز يا هشامُ! لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ فَإن عَمِلَ حَسَناً اِستَزادَ مِنهُ وإن عَمِلَ سَيِّئاً اِستَغفَرَ اللّه َ مِنهُ وتابَ إلَيهِ؛ / امام کاظم (ع) 👈 اى هشام! از ما نيست آن كه هر روز به حساب خود نرسد [تا] اگر كار نيك كرده، بر آن بيفزايد و اگر بد كرده، از خدا آمرزش خواهد و به درگاهش توبه آرد. 📚 تحف‌ العقول 💕💕💕
🍂🌹 از حکیمی پرسیدند: معنی زن چیست؟ با تبّسم گفت: لوحی از شیشه است که شفّاف بوده و باطنش را می توانی ببینی. اگر با مدارا او را لمس کنی درخشش افزون می شود و صورت خود را در آن مى بینی اما اگر روزی آن را شکستی جمع کردن شکسته هایش بر تو سخت مى شود اگر احیاناً جمعش کردی که بچسبانی بین شکسته هایش فاصله می افتد و هر موقع دست به محل شکستگی بکشی دستت زخمی میشود. 💎زن اینچنین است پس آن را نشکن. 💕💕💕 💔
✨❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧✨ 💌 ❣مهدے جان! ▫️می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ ▪️غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند. ▫️من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام. … از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ ▪️ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟ ▫️… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. ▪️ یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ ▫️می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی آقای من ، مولای من ، یاورمن … العفو … العفو! 💌 التماس دعا🤲 💕💕💕
🌿 فڪرت كه شد امـام زمان... دلـت میشه امـام زمانی عقلـت میشه امام زمانی تصمـیم هات میشه امام زمانی تمام زندگیت میشه امام زمانی رنگ آقا رو میگیری كم كم... فقط اگھ توی فكرت دائم امـام زمانـت باشھ...🌿 خدایافڪرماراامام‌زمانی‌بگردان 💕💕💕
عزیز قلبم! مردمک چشمانم خسته شده، از بس تمام شهر را دنبال نگاه مهربانت دویده است زودتر برگرد🙃↺ ای نور دیده دنیا! آمدم دنیا برای دیدنت یابن الحسن ورنه با این مردم دنیا چه کاری داشتم... 💕💕💕
🍃🕊🚨 🔺 وقتی مجازی دل بستی، 🔺 مجازی وابسته شدی، 🔺 و مجازی عاشق شدی، ◾ منتظر روزی باش که، 🔻 که واقعی دل بِکَنی، 🔻 واقعی بغض کنی، 🔻 و واقعی اشک بریزی... این قانون دنیای مجازیه... ✅ چون خدا فرموده نامحرم نامحرم چه در دنیای حقیقی و چه در دنیای مجازی... 💕💕💕
✅یک داستان زیبا از مثنوی آسیاب به نوبت : رفت روزی زاهدی در آسیاب آسیابان را صدا زد با عتاب گفت دانی کیستم من گفت :نه گفت نشناسی مرا، ای رو سیه این منم ، من زاهدی عالیمقام در رکوع و درسجودم صبح وشام ذکر یا قدوس ویا سبوح من برده تا پیش ملایک روح من مستجاب الدعوه ام تنها وبس عزت مارا نداند هیچ کس هرچه خواهم از خدا ، آن میشود بانفیرم زنده ، بی جان میشود حال برخیز وبه خدمت کن شتاب گندم آوردم برای آسیاب زود این گندم درون دلو ریز تا بخواهم از خدا باشی عزیز آسیابت را کنم کاخی بلند برتو پوشانم لباسی از پرند صد غلام وصد کنیز خوبرو میکنم امشب برایت آرزو آسیابان گفت ای مردخدا من کجا و آنچه میگویی کجا چون که عمری را به همت زیستم راغب یک کاخ و دربان نیستم درمرامم هرکسی را حرمتیست آسیابم هم ، همیشه نوبتیست نوبتت چون شد کنم بار تو باز خواه مومن باش و خواهی بی نماز باز زاهد کرد فریاد و عتاب کاسیابت برسرت سازم خراب یک دعا گویم سقط گردد خرت بر زمین ریزد همه بار و برت آسیابان خنده زد ای مرد حق از چه بر بیهوده می ریزی عرق گر دعاهای تو می سازد مجاب با دعایی گندم خود را بساب...
『🍃💛』 • . آسید‌مرتضی آوینی میگفت: جان،امانتی‌ست ڪه باید به جانان رساند اگر خود ندهےمی ستانند ...! فاصله هلاڪت و شهادت همین خیانت در امانت است..! 💕💕💕💕
روزی روزگاری دروغ به حقیقت گفت: «میل داری باهم به دریا برویم و شنا کنیم؟» حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو باهم به کنار ساحل رفتند، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباس هایش را در آورد. دروغ حیله گر لباس هایش را پوشید و رفت. از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ در لباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان میشود 💕💕💕
🌷قبول کردن یکی از روشهای پایداری بنیان خانواده ست. 🔸 با گوش دادن به صحبتهای همسرتون، میتونید اونو آرام کنید ... 🔹و با اشتباه‌تون و گفتنِ جمله "ببخشید"، یه بار دیگه رو به زندگی‌تون هدیه کنید. 🌷معنای پذیرش اشتباه اینه که شما می‌خواین خونواده‌تون ادامه داشته باشه ... و از طرفی نشون میده که در برابر مشکلات، فرد و بدون تعصب هستید. 👈 علاوه بر اینکه کوتاه اومدن و پا گذاشتن روی هوای نفس، پرشی به سمت و عزّت هست. 💕💕💕
👇••••• گفت: راستی جبهه چطور بود؟ گفتم: تا منظورت چه باشد.🙃 گفت: مثل حالا رقابت بود؟🤔 گفتم: آری. گفت: در چی؟ 😳 گفتم: در خواندن نماز شب.😊🤲🏻 گفت: حسادت بود؟ گفتم: آری.🌺 گفت: در چی؟ 😮 گفتم: در توفیق شهادت.😇🌷 گفت: جرزنی بود؟ 😳 گفتم: آری.🌾 گفت: برا چی؟ گفتم: برای شرکت در عملیات.😭💠 گفت: بخور بخور بود؟😏 گفتم: آری.☺ گفت: چی می‌خوردید؟ 😏 گفتم: تیر و ترکش 🔫😔❣ گفت: پنهان کاری بود؟ گفتم: آری.😊 گفت: در چی؟ گفتم: نصف شب واکس زدن کفش بچه‌ها.👞 گفت: دعوا سر پست هم بود؟ گفتم: آری.🌸 گفت: چه پستی؟؟ 🤔 گفتم: پست نگهبانی سنگر کمین.🧔🏻 گفت: آوازم می‌خوندید؟🎙 گفتم: آری. گفت: چه آوازی؟ گفتم: شبهای جمعه دعای کمیل.📿 گفت: اهل دود و دم هم بودید؟؟ 🌫 گفتم: آری. گفت: صنعتی یا سنتی؟؟😏 گفتم: صنعتی، خردل، تاول‌زا، اعصاب☠🥀 گفت: استخر هم می رفتید؟💧 گفتم: آری... گفت: کجا؟ گفتم: اروند، کانال ماهی، مجنون.🌊 گفت: سونا خشک هم داشتید؟ گفتم: آری. گفت: کجا؟ گفتم:تابستون سنگرهای کمین، شلمچه، فکه، طلائیه.🇮🇷 گفت: زیر ابرو هم برمی‌داشتید؟ 🙄 گفتم: آری گفت: کی براتون برمی‌داشت؟😏 گفتم: تک‌تیرانداز دشمن با تیر قناصه.😞🗡 گفت: پس بفرمایید رژ لبم می‌زدید؟😏💄 گفتم: آری خندید و گفت: با چی؟😅 گفتم: هنگام بوسه بر پیشونی خونین دوستان شهیدمان🌹😭 سڪوت کرد و چیزی نگفت...😞 💕💕💕
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ تو اتوبوس محمد جوادم خیلی حالش خوب نبود ولی وقتی حال خراب منو دید هرکاری کرد که یکم بهتر بشم اما تاثیری نداشت ، دیگه قضیه سوریه رو سپرده بودم به خدا ولی دل کندن از اینجا خیلی سخت بود خیلی...... . . . مامان_ سلام مادر. خوش اومدی . _ سلام قوربونت برم. مرسی. پرنیان _ سلام داداش. _ سلام خواهری. بابا کجاست؟ مامان_ کجا باشه مادر؟ سرکارش یه لبخند نصفه نیمه تحویل مامان دادم و رفتم تو اتاق. لباسامو عوض کردم و کتابی رو که برای پرنیان گرفته بودم رو برداشتم و رفتم سمت اتاقش. چند تقه به در زدم و بعد از اجازه ورود رفتم تو . بود رو تخت و سرش تو گوشیش بود. _سلام مجدد بر ابجی خودم. کتابو رو میزش گذاشتم و نشستم کنارش. پرنیان_ سلام مجدد بر خواهر خودم. وقتی چشمش به کتاب افتاد با ذوق گفت _ وای اون چیه؟😍 _ سوغات... با پریدن پرنیان تو بغلم حرفم نیمه تموم موند. _لهم کردی بچه پرنیان_ عاشقتم امیر. خوش به حال زنت. کوفتش بشه. نمیدونم چرا ولی,ناخداگاه با این حرفش یاد اون روز دربند افتادم و این برای خودم فوق العااااااده تعجب اور بود. بیشتر از این سکوت رو جایز ندونستم.... _ اون که وظیفته خواهر پرنیان_ پرووووو.امیر نگووووو کتاب سلام بر ابراهیمه _ هست پرنیان_ نههههههه _ هست پرنیان_ واااااای وااااای عااااشششششقتم داداشی, پرنیان علاقه شدیدی به شهید هادی و من به شهید مشلب داشتم . پرنیان بی معطلی رفت سمت کتاب. کتاب رو برداشت و برگشت نشست رو تخت و شروع به خوندن کرد. _ خو بچه بذار من برم بعد بخون. پرنیان_ خب پاشو برو پس _ روتو برم پرنیان_ برو داداشی. متکا رو براشتم پرت کردم سمت پرنیان و بعد خودمم دوییدم بیرون و درو بستم که نتونه بزنه بهم. . . . داشتم نگاهی به کتابای خودم مینداختم که گوشیم زنگ خورد. با دیدن اسم محمد جواد شارژ شدم. _ جونم داداش؟ سلام محمدجواد _ سلام بچه بسیجی. خوبی ؟ _ ار یو اوکی؟ محمدجواد_ هیییییین امیرحسین خان کلمات خارجی به زبان میاوری؟ واقعا که. حالا بیخیال باید بروم عجله دارم فقط خواستم عارض بشم که شب تشریف بیاورید مسجد کارتان داروم. _ نصفشو کتابی گفتی نصفشو با لهجه . افرین این پشتکار قابل تحسینه. باشه میام. فعلا یاعلی محمدجواد_ علی یارت کاکو. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸