eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.5هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵از حکیمی پرسیدند: چرا هیچ از عیب مردم سخن نمیگویی ؟ 🔴 حکیم گفت:هنوز از محاسبه عیب های خــودم فارغ نشدم تا به عیب های دیگران بپردازم˝ ⚫️خوشا به حال آن کس که عیب خودش، اورا از پرداختن به عیب دیگران، باز می دارد. 📚نهج البلاغه خطبه_١٧۶ آیت الله بهجت(ره): ✨خوشا به حال ڪسی ڪه خطای خود را ببیند، و به عیب خود توجه داشته باشد: 🌿✨و عیوب دیگران را نادیده بگیرد; و خود را ڪامل و بی نقص نبیند. 💕💚💕
☆∞🦋∞☆ پـــــاے درس دل🌿 "چـــــقدر تلخ‌ استـــــ این‌ واقعیتـــــ ..." افـــــسوس‌ ڪه‌ مـــا، پـــــیش از آنڪه‌ از آلودگی‌ها پاڪ‌ شده‌ باشیم ، بر خـــــویش عـــــطر پاشیده‌ایم ؛ و خویشتن راجـــــز آنڪه هستـــــیم به دیـــــگران مـــــعرفے ڪرده‌ایم . مـــــا به‌ جاے آنڪه‌ "رنگـــــ خـــــدا" گرفتـــــه‌ باشیـــــم؛ "به‌ خـــدا‌ رنگـــــ زده‌ایم!!" 💕❤️💕
✨﷽✨ 🔴 اولین و آخرین نماز یک شهید! ✍یه لات بود تو مشهد. داشت می‌رفت دعوا، شهید چمران دیدش. دستش‌رو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و همراه شهید چمران رفت جبهه! تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران. رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به توهیناش توجه نمی‌کنه، یه دفعه داد زد کچل با توام! شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی! شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده. گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه می‌کرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید...! 💕💚💕
🔸به احتمال زیاد روز چهارشنبه اول ماه مبارک رمضان است حجت الاسلام و المسلمین موحدنژاد عضو ستاد استهلال دفتر رهبر معظم انقلاب: 🔹از روز دوشنبه حدود ۱۰۰ گروه در مناطق مختلف کشور برای رصد هلال ماه مبارک رمضان اقدام می‌کنند. 🔹پیش بینی‌ها بر این است که هلال ماه در غروب دوشنبه قابل رویت نخواهد بود، بنابراین انتظار داریم همانطور که در تقویم آمده است روز سه شنبه سی ام شعبان و روز چهارشنبه اول ماه مبارک رمضان باشد. 💕❤️💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: هر کس خدا با او است، او پیروز است چون قدرت متعلّق به ذات مقدّس پروردگار است. [اگر] ما با خدا باشیم، در راه خدا باشیم، پیروزی، قطعیِ صددرصد است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎رهبر معظم انقلاب (مدظله العالی): 💠بزرگترین وظیفه ی منتظران امام زمان علیه السلام این است که از لحاظ معنوی و عملی و پیوندهای دینی با مومنین و همچنین برای پنجه در افکندن با زورگویان، خود را آماده کنند. ◽️ ۸۱/۰۷/۳۰ 🍃 آغاز پذیرش حوزه‌های علمیه خواهران سال تحصیلی ۱۴۰۱_۱۴۰۰🍃 📚پذیرش در مقاطع عمومی(سطح۲-کارشناسی)، مقطع عالی(سطح ۳-کارشناسی ارشد) و مقطع تخصصی(سطح۴ -دکترا) 🕰 زمان ثبت‌نام: ۲۵ بهمن‌ماه ۱۳۹۹ تا ۳۱ اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۰ ⬅️جهت ثبت نام به پایگاه اینترنتی www.paziresh.whc.ir مراجعه نمایید. ┄┅┅❅ 💎❅┅┅┄ ⬅️ادمین پذیرش حوزه: @amoozesh_tehran ⬅️جهت کسب اطلاعات بیشتر با شماره ۰۹۳۸۴۲۸۷۴۳١ تماس حاصل فرمایید.
مناجات‌شعبانیه۩سماواتی➊.mp3
12.88M
🤲 مناجات شعبانیه این صوت می تواند دل و جان شما را برای ورود به ماه مبارک رمضان پاک و آماده کند 🎙 با نوای حاج مهدی سماواتی بسیار دلنشین 👌 حس‌وحال معنوی: ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️عالی
✨﷽✨ ⇦ چرا تعـداد گناهـان کبیـره مشخص نیست؟ ✍موضوعی که در بعضی از اذهان مےآید این است که چرا قـرآن مجید تعداد گناهان کبیـره را تعیین نفرموده، و دیگر اینکه چرا در اخبـار در این مسئله اختلاف است؟ در بعضی اخبـار ، تعداد گناهان کبیره پَنج، در برخی هَفت و در پاره ای نُه و در بعضی بیست و یک و در پاره ای سی و یک عدد برشمرده‌اند. در ابهام گناهـان کبیـره و تعیین نکردن آن در قرآن مجید، حکمتی عظیم و لطفی بزرگ از جانب پروردگار عالم به بندگانش می باشد، زیرا اگر تعیین می گردید مردم سعی می کردند که فقط از آنها اجتناب کنند و از روی جهالت و هوای نفس، بر اقدام به سایر گناهان جرأت مےنمودند، به خیال اینکه سایر گناهان به ایشان صدمه‌ای نمےزند. آنگاه به مفاسد کثیره ای دست مےزدند که از آن جمله جرأت نمودن بر مخالفت نواهی الهی است. ✨چه بد بنده ای است کسی که بر مولای خود، جَری شود و اُموری را که امر به ترک آن فرموده ، مخالفت کند، بلکه این جرأت و بی حیایی سبب مےشود که جرأت بر کبائر هم بنماید. زیرا کسی که نسبت به نواهی پروردگارش به صغائر بی پروا باشد، کم کم نسبت به گناهان کبیره هم بی باک مےگردد. 📚 بررسی گناهان کبیره در مواعظ و کلام حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) ص 16 و 17
دعای‌رمضان۩يَاعَلِيُّ‌يَاعَظِيمُ۩موسوی‌قهار.mp3
374.4K
صدای ماه مبارک رمضان 🌕 و دعای یا علی یا عظیم دارد به گوش می رسد خوشا به حال آنان که در برنامه📉خودسازی و اعمال عبادی ماه شعبان🌛 موفق تر عمل کردند از لحظات باقیمانده از ماه شعبان نهایت استفاده را ببرید و با استغفار و مناجات برای ورود به ماه مبارک رمضان و بهره مندی از برکات عظیم این ماه عزیز آمادگی لازم را داشته باشد
خدایا شروع سـخن نامِ توست وجودم به هر لحظه آرامِ توست دل از نام و یادت بگـیرد قـرار خوشم چونڪه باشے مرادرڪنار امروزراآغازمےڪنیم باتوڪل بر 🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌻
سلام امام زمانم✋🌸 اگربه دیده ظاهر تو را نمی بینم ولی تو را ز جان ودل جدا نمی بینم چنان که شیفته ی آن جمال زیبایم به هرچه مینگرم جز تو را نمی بینم
ای راز شکفته و نهانی ،صلوات ای عطر زمینی آسمانی ، صلوات پوشیده نماندهیچ رازی چون تو در عمق دل و وردزبانی صلوات 🌴اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌴
✅یک نکته از قرآن ✍انسان، بى‌نهايت طلب است و كمال مطلق مى‌خواهد، ولى چون هر چيزى غير از خداوند محدود است و وجود عارضى دارد، دل را آرام نمى‌گرداند. در مقابل كسانى‌ كه با ياد خدا آرامش مى‌يابند، عده‌اى هم به متاع قليل دنيا راضى مى‌شوند. «رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها» 📝 استاد قرائتی 💕❤️💕
خریدار برای خریدِ طوطی به پرنده فروشی رفت و قیمت طوطی را سؤال کرد. فروشنده گفت: ۵ میلیون تومان! خریدار گفت چه خبر است! چقدر گران! مگر این طوطی چه می‌کند؟ جواب شنید که او دیوان حافظ را از حفظ دارد! خریدار گفت: خوب آن طوطی دیگر چقدر می‌ارزد؟ پاسخ شنید آن هم ده میلیون قیمت دارد، چون دیوان مولوی را حفظ کرده!خریدار که دیگر مأیوس شده بود از قیمت طوطی سوم سؤال کرد و پاسخ شنید ۲۰ میلیون تومان! سؤال کرد این یکی، دیگر چه هنری دارد؟ پاسخ شنید: این طوطی هیچ هنری ندارد! فقط دو طوطی دیگر به او می‌گویند استاد! حکایت بعضی افراد در روزگار ما... 💕❤️💕
❤️ علیه السلام فرمودند: 🍀 إلهي لم اُسَلِّطْ على حُسنِ ظَنِّي قُنوطَ الإياسِ ، و لا انقَطَعَ رَجائي مِن جَميلِ كَرَمِكَ 🍃 خدایا! بر خوش گمانی ام(به تو)، نا امیدی را مسلط نمی گردانم و اميدم را از زیباییِ بزرگواری و بخشش تو، قطع نمی کنم 📚فرازهایی از دعای امیرالمؤمنین در مناجات شعبانيه 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) 🔵 گاهی برای کمک به افراد و هدایت اون ها تذکر کافی نیست و باید دستشون رو گرفت و آورد تو راه... گاهی باید در برابر داد و فریادهای افراد؛ صبوری کرد و مهربونی به خرج داد... گاهی باید با بعضی افراد مثل گمشده ها رفتار کنیم؛ باید دستشون رو بگیریم و بذاریم تو دست خدا...باید کمکشون کنیم تا راه رو پیدا کنن... و این یعنی با دلسوزی و محبت امر به معروف و نهی از منکر کنیم نه با خشم و تکبر... 💕💚💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
در زندگی دنبال کسانی حرکت کنید که هرچه به جنبه های خصوصی تر زندگی ایشان نزدیک می شوید تجلی ایمان را بیشتر می بینید🌱:) [شهید بهشتی] 💕🧡💕
🏖 تکنیک مکث سه ثانیه ( استراتژی صبر) مثلا تشنه ايد و ليوان آبی هم در دست داريد، قبل از آنکه آب را بنوشيد سه ثانيه مكث كنيد. يا کسی از شما سؤالی ميپرسد، سريعا جواب ندهيد، سه ثانيه مكث کرده، سپس جواب دهيد. خیلی خیلی گرسنه ايد، قبل از به دهان گذاشتن هر لقمه غذا، سه ثانيه مكث كنيد. يا در ماشين نشسته ايد و خیلی هم عجله داريد، قبل از روشن كردن ماشين، بر روی صندلی ماشین به آرامی، سه ثانيه مكث كنيد بعد ماشينتان را روشن كنيد. اين مكث های سه ثانيه باعث افزایش قدرت و صبر شما شده و در نتیجه باعث ماندگاری و افزون شدن انرژی مثبت شما ميشود. در اين كار ممارست بخرج دهيد تا اينكه ملكه ذهن شما شده و در حافظه تان ثبت گردد. مهم ترين فايده مكث سه ثانيه جلوگیری از بروز خشم و عصبانيت می باشد و به شما ترمزی ميدهد كه خودتان را كنترل كنيد. 💕💜💕
☆∞🦋∞☆ علیه السلام: 💠 منْ صامَ ثَلاثَةَ أَيّامِ مِنْ اخِرِ شَعْبانَ وَ وَصَلَها بِشَهْرِ رَمَضانَ كَتَبَـــــ اللّه ُ لَهُ صَـوْمَ شَهْـرَيْنِ مُتَتـابِعَـيْنِ. ❇️ هرڪس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل ڪند، خداوند ثوابـــــ روزه دو ماه پے در پے را برايش محسُوبـــــ مےڪند. 📚 بحارالانوار، جلد ۹۴، صفحه ۷۲ 💕🧡💕
☆∞🦋∞☆ 🔰اندیشـــــه مڪروه ﺷﯿـﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠے ﺧﯿﺎﻁ میفرﻣﻮﺩ: 🔶 ﺩﺭ ﺑـــــﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬ اﻧﺪﯾﺸـــــﻪ ﻣڪﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷتـــــ . بلاﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ڪﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣـــــﻪ ﺩﺍﺩﻡ. ﻗﺪﺭے ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾے ﻗـــــﻄﺎﺭﻭﺍﺭ ﺍﺯ ڪﻨﺎﺭﻡ ﻣےﮔﺬﺷﺘﻨﺪ. 🐪 ﻧﺎﮔـــــﺎﻩ ﯾڪے ﺍﺯ ﺷﺘـــــﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪے ﺍﻧﺪﺍﺧتـــــ ڪﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ڪﻨﺎﺭ ﻧﻤےڪﺸﯿﺪﻡ، ﺧﻄﺮﻧﺎڪ ﺑﻮﺩ. 🔷 ﺑﻪ ﻣﺴـــــﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓڪﺮ میڪرﺩﻡ ﻫـــــﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎبـــــ ﺩﺍﺭﺩ. ⁉️ ﺍﯾﻦ ﻟﮕـــــﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑـــــﻮﺩ؟! ✨ ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌـــــﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ: 💥 ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠے! ﺁﻥ ﻟﮕـــــﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺁﻥ ﻓڪﺮے ﺑﻮﺩ ڪﻪ ڪﺮﺩے. 🔷 ﮔـــــﻔﺘﻢ: اﻣﺎ ﻣﻦ ڪﻪ ﺧﻄﺎﯾے ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧـــــﺪﺍﺩﻡ. 🔶 ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻟﮕـــــﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ڪﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨـــــﻮﺭﺩ. ✅ ﻗﺎﻧـــــﻮﻥ ڪﺎﺭ ﻣﺎ ﺩﺭ ڪﺎﺋﻨﺎتـــــ ﺟﺮﯾـــــﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ ... ﺣﺘے ﯾڪ ﺗﻔڪﺮ ﻣﻨﻔے ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺗﺎﺛﯿﺮے ﻣﻨﻔے ﺍﯾﺠﺎﺩ ڪﻨﺪ. 📔 ڪیمیاے محبتـــــ 💕💜💕
میگفٺ: من‌دوسٺ‌دارم‌وقٺےشهادٺ‌بیاد دنبالم‌ڪهـ شهادٺم‌بیشٺرازموندنم‌برابقیهـ اثرداشٺهـ‌باشهـ... اونجابودڪهـ‌‌فهمیدم بعضیاهسٺن... ٺومرگ‌وزندگیشون... دنبال‌عاقبٺ‌بهـ‌خیرےبقیهـ هسٺن...! حٺےوقٺےدیگهـ‌ٺواین‌دنیاےفانے نیسٺن!... . 💕❤️💕
‏اگر میخواهی ببینی از چشم خدا افتاده‌ای یا نه، یک راه بیشتر ندارد؛ هروقت دیدی گناه میکنی وبعد غصه میخوری، بدان که از چشم خدا نیفتاده‌ای اما اگر گناه میکنی و میگویی «مهم نیست» بترس که خط دورت کشیده شده باشد؛ امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «بدترین گناه، گناهی است که صاحبش آن را کوچک شمارد.» 💕❤️💕
💛داستان بسیار زیبا💛 ❣ ❣ 🌸🍃شش یا هفت ساله که بودم؛ دست چک پدرم را با دفتر نقاشی ام اشتباه گرفتم و تمام صفحاتش را خط خطی کردم؛✨ 🌼🍃مادرم خیلی هول شده بود، دفترچه را از دست من کشید و به همراه کت پدرم به حمام برد✨... 🌻🍃آخر شب صدایشان را می شنیدم حواست کجاست زن میدانی کار من بدون آن دفترچه لنگ است؟؟ می دانی باید مرخصی بگیرم و تا شهر بروم؟ میدانی چقدر باید دنبال کارهای اداری اش بدوئم؟ "صدای مادرم نمی آمد" میدانستی و سر به هوا بودی؟ "بازهم صدای مادرم نمی آمد"🍃 🌸🍃سالها از اون ماجرا می گذرد ...شاید پدرم اصلا یادش نیاید چقدر برای دوباره گرفتن آن دفترچه اذیت شد؛ مادرم هم یادش نمی آید چقدر برای کار نکرده اش شرمندگی کشید✨... 💝اما من خوب یادم مانده است که مادرم آن شب سپر بلای من شد تا آب در دل من تکان نخورد؛ خوب یادم مانده است تنها کسی که قربانت شوم هایش واقعیست اسمش "مادر" است.💝 💕💜💕
👌👌 ♨️شخص خسیسی در رودخانه ای افتاد و عده ای جمع شدند تا او را نجات دهند. دوستش گفت: دستت را بده، تا تو را از آب بالا بکشم. مرد در حالی که دست و پا می زد دستش را نداد. شخص دیگری همین پیشنهاد را داد، ولی نتیجه ای نداشت. ملا نصرالدین که به محل حادثه رسیده بود، به مرد گفت: دست مرا بگیر تا تو را نجات دهم. مرد بلا فاصله دست ملا را گرفت و از رودخانه بیرون آمد. مردم شگفت زده گفتند: ملا معجزه کردی؟ ملا گفت: شما این مرد را خوب نمی شناسید. او دستِ بده ندارد، دستِ بگیر دارد. اگر بگویی دستم را بگیر، می گیرد، اما اگر بگویی دستت را بده، نمی دهد. ♨️تهیدست از برخی نعمت های دنیا بی بهره است، اما خسیس از همه نعمات دنیا. 💕💙💕
💰 💰 💎در حدیث، امام محمد باقر علیه السلام خطاب به جابر بن یزید جُعفی می‌فرمایند: «ای جابر! تو را به پنج چیز وصیت می‌کنم... ✴️ اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن... ✴️ اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن... ✴️اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر... ✴️ اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو... ✴️ و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو... بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن! 🔴(اگر دیدی آنچه می‌گویند راست است، خود را اصلاح کن و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثواب‌های او به تو می‌دهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار می‌دهند)» 📗 بحار الأنوار، ج 75، ص 162 أللَّھُـمَ؏ َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 💕💛💕
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 من باید الان خوشحال میبودم از ازدواج خواهرم.ازاینکه به کسی که دوسش تاشته داره میرسه. اما این رفتارا چیه؟من چرا اینهمه آشفته شدم؟ چرا انقدر دستپاچه شدم و بهم ریختم؟ خدایا نزار پامو اشتباهی بردارم و قدمی کج تر از مسیرت بردارم. نزار منحرف بشم از صراط مستقیمت. خدایا کمکم کن من فقط تو این موقع تو رو دارم. کمی که آروم شدم و مطمئن شدم که کارن رفته،رفتم بیرون و یک راست رفتم تو اتاقم. سرمو به جزوه و مقاله پرت کردم تاشب که بابا اومد و برای شام همه دور هم جمع شدیم. _لیداجان امروز مادربزرگت زنگ زد و واسه فرداشب قرار خاستگاری گذاشت.مشکلی که نداری؟ لیدا با سرخوشی خندید وگفت:نه بابایی.تشریف بیارن بهش خیره شدم.نمیدونم از روی حسادت بود یا کینه اما هرچی بود ازش متنفربودم.سریع نگاهمو گرفتم و مشغول خوردن بقیه غذام شدم.هرچند لقمه ای از گلوم پایین نرفت. بعد شام ظرفها رو با بی حوصلگی شستم و خشکشون کردم.بعد از شستن ظرف ها،چای ریختم و بردم تو پزیرایی اما کنارشون ننشستم و رفتم تو اتاقم‌. تا در اتاقم رو بستم گوشیم زنگ خورد. _جانم؟ _سلام زهرایی خوبی؟ _سلام آجی خوبم توخوبی؟ _شکر خوبم.چرا نیومدی امروز کلاس؟ _حالم خوب نبود. _خدا بد نده چیشده عزیزم؟ _هیچی یکم بی حوصله ام.چه خبرا از شاه داماد؟ _قراره امشب بیاد دنبالم بریم یکم حرف بزنیم باهم. _خوبه عزیزم خوشبخت بشی. _همچنین گلم توهم همینطور. _حالا فردا میام کلاس خبرا رو ازت میگیرم. _باشه حتما برو استراحت کن صدات گرفته است. _فعلا آتناجان. _خدافظ. گوشیو گذاشتم رو شکمم و دراز کشیدم رو تختم.دستم رو روی پیشونیم گذاشتم و دوباره چراها اومد تو سرم. سریع افکارمو پس زدم و چشمام رو بستم. نفهمیدم چطور خوابم برد اما وقتی چشامو باز کردم اذان صبح رو گفته بودن. رفتم وضو گرفتم و نشستم سر سجاده. یکم با خدا درد ودل کردم تا آروم شم بعدشم قامت بستم. همیشه نماز آرومم میکرد. بعد سلام هم قران به دست گرفتم و سوره نور رو خوندم. دلم خیلی آروم گرفت و بابت این آرامش خدارو خیلی شکر کردم. تا ساعت۸که کلاس داشتم با آرامش خوابیدم و بعدشم که بیدارشدم سریع حاضرشدم و از خونه زدم بیرون. تو ایستگاه اتوبوس یک لحظه ماشین پسر همسایه رو دیدم برای همین رومو گرفتم که منو نبینه.حوصله یک دردسر دیگه نداشتم. اتوبوس که اومد،سریع سوار شدم و تا دانشگاه زل زدم به بیرون و فکر کردم به این حس عجیبم. آتنا رو‌ تو تریا پیدا کردم و نشستم پیشش.کلی از دیشب تعریف کرد برام که چیا گفتن بهم و چی خوردن. خیلی براش خوشحال بودم و نمیتونستم ابرازش نکنم.کلی بغلش کردم و براش ارزو خوشبختی کردم. تو کلاس کل حواسمو دادم به درس تا خوب بفهمم حرفای استاد رو. بعد کلاسم یکسره رفتم‌خونه. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ 🥀 تارسیدم خونه مامان و محدثه رو دیدم که مشغول تمیز کارین و منم کشوندن به کار. خونه مثل دسته گل تمیز شده بود. مامان،محدثه رو فرستاد تاحاضر بشه. منم با خستگی رفتم تو اتاقم و حاضرشدم. شلوار لی و پیراهن بلند آبی روشن با شال ابریشمی سفید،آبی. شالمو محکم‌دور سرم بستم و گیره ای بهش زدم که سنجاقک طلایی رنگی ازش آویزون بود. چادر رنگی سفیدمو سرم کردم و تاصدای آیفون اومد رفتم بیرون. سعی کردم طبیعی رفتار کنم و احساس بدم رو بروز ندم. اول آقاجون و مادرجون اومدن تو و بعدم عمه و کارن. با گرمی باهاشون احوال پرسی کردم و رفتم تا چای بیارم. محدثه خانم با ذوق و شوق اومدن بیرون و نشستن پیش مهمونا.منم چای ها رو بردم و نشستم کنار مادرجون. دستمو گرفت و گفت:خوبی عزیزمادر؟ _قربونتون بشم ممنون شماخوبین؟ دستاشو برد بالا و گفت:شکرخوبم. یکم که گذشت ،فضا برای حرفای رسمی آماده شد. پدرجون شروع کرد به حرف زدن:شهروز جان ما که باهم تارف نداریم ما امشب اومدیم برای خاستگاری.همه چی رو هم راجب به کارن میدونی لازم به توضیح نیست.نظر،نظرخودته و لیداجان. بابا سرفه ای کرد وگفت:راستش باباجان اجازه من که دست شماست.تو این موردم باید لیدا تصمیم بگیره نه من.زندگی اونه و نمیخوام اگه خدایی نکرده اتفاقی براش افتاد منو مقصربدونه. همه نگاها سمت لیدا برگشت. میدونستم جوابش مثبته اما هیچی نگفت و باخجالت سرشو پایین انداخت. پدرجون گفت:خب برین باهم حرفاتونو بزنین به نتیجه که رسیدین بیاین بیرون.برین باباجان. لیدا و کارن بلندشدند و رفتن سمت اتاق لیدا. ازپشت نگاهشون کردم. یک طورایی کارن حیف بود برای لیدا.نمیدونستم چرا دارم مقایسشون میکنم و کارن رو برتر میدونم درحالی که لیداهم از خوشگلی چیزی کم نداشت. با صدای بسته شدن در،صحبت های خانواده ها شروع شد. عمه رو کرد به من وگفت:تو مجلس خاستگاری خواهرت دیگه چرا چادر پوشیدی عمه؟ صاف نشستم و گفتم:چادرم یادگار مادرمه هرطوری بشه درش نمیارم تا نامحرم جلومه. _وا منظورت از نامحرم کارنه؟ به صورت متعجبش نگاه کردم و گفتم:بله عمه جان.فکر کنم تو ایران پسرعمه نامحرم حساب میشه. به تیکه ای که انداختم محلی نداد وگفت:اوه زهراجان الان دیگه دوران این حرفا گذشته. _اسلام هیچوقت قدیمی نمیشه و دورانش نمیگذره.دین اسلام همیشه زنده است. دید حرفیم نمیشه ساکت شد منم پناه آوردم به اتاقم تا از تیکه های عمه در امان باشم.دیگه صدای محدثه و کارن نمیومد. نمیدونستم چی میگفتن اما دلهره داشتم و دست خودمم نبود. یک یساعتی که گذشت صدای دراومد و منم رفتم بیرون. گفتن حرفاشون نتیجه بخش بوده و جواب جفتشون مثبته. 🍃 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رجزخوانی شنیدنی یکی از افسران ارتش در هنگام بازدید فرمانده کل ارتش گر گزینه روی میز و زیر میز و پشت میز حرف باشد، میز امضا را به آتش می‌کشیم... ⭕️این حس غیرت و وطن دوستی ای سربازان این وطن دارن از کمتر مسئولی مشاهده میشه ای کاش بعضیا یادبگیرن😏
🔹‏از علی اکبر صالحی یک روز درباره عوامل انفجار در سایت هسته‌ای نطنز سوال پرسیدم. از کنارش رد شد و جواب نداد! امروز صبح مجدد نطنز دچار حادثه شد! جدای از اینکه میز‌نند و پاسخی نمیگیرند خوب است آقای صالحی پاسخ دهند چگونه در مرکز فوق حساس نطنز اینگونه اتفاقات رخ می دهد!
15.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙 تحلیل حجت الاسلام سیدمحمود نبویان در مورد فریب جدید دولت برای ریاست جمهوری