eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.2هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷لن تقبل توبتهم درموردچه کسانی قرآن فرموده هرگزتوبه شون قبول نمیشود؟ مومنی که کافرشود إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولَٰٓئِكَ هُمُ الضَّآلُّونَ (٩٠)آل عمران 🌷یبدل الله سیئاتهم حسنات درموردچه کسانی فرموده گناهانشان رابه حسنات تبدیل میکنم؟ درموردکافری که توبه کندومومن شود: إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰٓئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رحیما.۷۰فرقان 🍂🍁🍂🍁
همیشه سکوت؛ نشانه‌ی تاییدِ حرفِ طرفِ مقابل نیست، گاهی نشانه‌ی قطعِ امید از سطحِ شعور اوست...!
از بزرگی پرسيدند دوست بهتراست يا خواهر و برادر؟ گفت : ما در انتخاب خواهر و برادر نقشی نداريم، اما دوست عزیزیست كه خودمان آنرا انتخاب كرده ایم 🍂🍁🍂🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس اخلاق امام خامنه‌ای : ❇️ شرح حدیث از حضرت امام ‌رضا علیه‌السلام
4_5875027696240558256.ogg
612K
من‌سرم‌گرم‌گناه‌است‌😭،سرم‌دادبزن...
📚 👈 الجار ثم الدار! امام حسن عليه السلام می فرمايد: مادرم زهرا عليهاالسلام را در شب جمعه ديدم تا سپيده صبح مشغول عبادت و ركوع و سجود بود و مؤمنين را يك يك نام می برد و دعا می كرد، اما برای خودش دعا نكرد. عرض كردم: مادر جان چرا برای خودتان دعا نمی كنيد؟ فرمودند: فرزندم اول همسايه، بعد خويشتن! (الجار ثم الدار!) 📗 ، ج 43، ص 81 ✍ مرحوم علامه محمد باقر مجلسى 🍁🍂🍁🍂
✅شهید ابراهیم هادی میگفت: حریم زن با چادر حفظ میشه. همچنین اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم رو حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود بله ! طبق آیه های قرآن و فرمایشات ائمه ی معصومین و حضرت زهرا علیه السلام بهترین زنان کسانی هستند که خود را از نامحرم مستور نگه می دارند و تقوا پیشه میکنند و نزدیک بهم نمی شوند و هیچ مراوده ای با هم ندارند و قلب خود را بیمار و گرفتار هوس نمی کنند و تنها درحد ضرورت و اختصار آن هم خیلی کم که اصلا به چشم نمی آید ارتباط می گیرند. تا به آن سعادت جاودانه که در دنیا و آخرت از آن نام بردند ؛ برسند
📚 👈 شيطان و عابد در بنی اسرائيل عابدی بود به او گفتند: در فلان مكان درختی است كه قومی آن را می پرستند. خشمناك شد و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را قطع كند. ابليس به صورت پير مردی در راه وی آمد و گفت: كجا می روی؟ عابد گفت: می روم تا درخت مورد پرستش مردم را قطع كنم، تا مردم خدای را نه درخت را بپرستند. ابليس گفت: دست بدار تا سخنی باز گويم. گفت: بگو، گفت: خدای را رسولانی است اگر قطع اين درخت لازم بود خدای آنان را می فرستاد. عابد گفت: ناچار بايد اين كار انجام دهم. ابليس گفت: نگذارم و با وی گلاويز شد، عابد وی را بر زمين زد. ابليس گفت: مرا رها كن تا سخن ديگری برايت گويم، و آن اين است كه تو مردی مستمند هستی اگر ترا مالي باشد كه بكارگيری و بر عابدان انفاق كنی بهتر از قطع آن درخت است. دست از اين درخت بردار تا هر روز دو دينار در زير بالش تو گذارم. عابد گفت: راست می گويی، يك دينار صدقه می دهم و يك دينار بكار برم بهتر از اين است كه قطع درخت كنم؛ مرا به اين كار امر نكرده اند و من پيامبر صلي الله عليه و آله نيستم كه غم بيهوده خورم؛ و دست از شيطان برداشت. دو روز در زير بستر خود دو دينار ديد و خرج می نمود، ولی روز سوم چيزی نديد و ناراحت شد و تبر برگرفت كه قطع درخت كند. شيطان در راهش آمد و گفت: به كجا می روی؟ گفت: می روم قطع درخت كنم، گفت: هرگز نتوانی و با عابد گلاويز شد و عابد را روی زمين انداخت و گفت: بازگرد و گرنه سرت را از تن جدا كنم. گفت: مرا رها كن تا بروم؛ لكن بگو چرا آن دفعه من نيرومندتر بودم؟ ابليس گفت: بار اول تو برای خدا و با اخلاص قصد قطع درخت را داشتی لذا خدا مرا مسخر تو كرد و اين بار برای خود و دينار خشمگين شدی، و من بر تو مسلط شدم. 📗 ✍ ابوحامد محمد غزالی 🍂🍁🍂🍁
بچه که بودیم‌‌ " دل دردها " را به زبان گریه میگفتیم همه میفهمیدن اما الآن که بزرگ شدیم " درد دلها " را به هر زبانی میگوئیم کسی نمیفهمد 🍂🍁🍂🍁
145K
{✨💚} 💥اسلام نمیگه حجاب ڪن ؛ ڪه مردا فاسد نشن ! 🚨🙂
💗آخر هفته تون عالی و بینظیر 🍁 💗✨آخرهفته تون زیبا 🍁✨امروز از خدا 🌷✨ برای تک تک تون 💗✨اینگونه آرزو کردم 🍁✨روزتون پراز خوبی 🌷✨لحظه هاتون پراز آرامش 💗✨نگاهتون پراز مهربانی 🍁✨دوستی هاتون پرازصداقت 🌷✨رزق و روزی تون پراز برکت و 💗✨زندگیتـون پراز محبت باشـه 🌷🍃
درسهایی از حضرت (سلام الله علیها) 1⃣3⃣ قسمت سی و یــــکم💎 چرا که فاطمه سلام الله علیها خلاصه وجود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نسیم آرام بخش پدر، کوثر قرآن، سرور بانوان جهان، ریحانه بهشتی، یادگار خدیجه، همسر علی و مادر حسین بود، وقتی به پیامبر گفته شد: شما فاطمه را در آغوش می گیری بسیار می بوسی و این همه عطوفت و مهربانی برایش ابراز می داری در حالی که به سایر دخترانت این همه اظهار محبت نمی کنی؟ رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: نطفه فاطمه از غذاهای بهشتی است من بوی بهشت از وجود او استشمام می کنم. پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم همواره می فرمود: هنگامی که شوق بهشت در دلم پیدا می شود گلوی فاطمه را می بوسم. و می فرمود: نخستین کسی که در بهشت بر من وارد می شود،فاطمه دختر محمد است. ادامه دارد...
21 🔸🔹 البته میزان خواب هر کسی بستگی به طبع و مزاجش داره. معمولا افرادی که رطوبت بدنشون بالاتر هست بیشتر میخوابند و کسانی که بدنشون خشک تر و لاغرتر هست خواب کمتری دارند. 🥘 یه نکته دیگه در مورد خواب اینکه بهترین وقت خواب زمانی هست که هضم معدی انجام شده و غذا از معده عبور کرده. معمولا حدود 3 ساعت طول میکشه تا غذا در معده هضم بشه. ⏰ بهترین زمان خواب شب از حدود ساعت 10 شب تا حدود 4 صبح هست. خواب در حال گرسنگی باعث ضعف حرارت بدن و لاغری میشه. 🔸 از ساعت هایی که خوابیدن در اون زمان ها مذموم هست یکی در زمان بین الطلوعین، وقت اذان ظهر و موقع غروب آفتاب هست.
بزرگی‌میگفت: تڪیه‌ڪن‌به‌شهداء💔 شهدا تڪیه‌شان به ‌خداست؛☝️ اصلا‌ڪنار گل ‌بشینی بوی گل می‌گیری پس‌گلستان‌ڪن‌زندگیت را‌با‌یادشهدا 🕊 🌻🕊هدیـه‌به‌ارواح ‌مطـهرشهـدا🌹صلــوات 🍁🍂🍁🍂
♦️رئیسی وارد شیراز شد 🔹معاون اجرایی و وزرای کشور، نیرو، نفت، صمت، راه و کشاورزی رئیس‌جمهور را در سفر به استان فارس همراهی می‌کنند. 🔹دیدار با نخبگان و فرهیختگان استان و شرکت در جلسه شورای اداری استان از جمله برنامه‌های هفتمین سفر استانی رئیس است.
درست کردن این بستنی بسیار راحته و با هر نوع میوه ای می تونین درست کنین....بدون ثلعب ، بدون تخم مرغ و حتی بدون دستگاه بستنی ساز😍 این بستنی ها در واقع رژیمی هستن و ضمن اینکه خوشمزه هستن بعد از خوردنش عذاب وجدان نمی گیرین🤣 من اینبار از طالبی استفاده کردم چون بی نهایت شیرین بود و نیازی نبود از شیرین کننده دیگه ای استفاده کنم.... مواد لازم: طالبی تیکه شده و یخ زده ۳۰۰ گرم شیر خنک یک لیوان شکر 2 ق غ ابتدا طالبی رو به تیکه های کوچک برش زدم و داخل فریزر گذاشتی حداقل ۴ ساعتی بمونه و بعد داخل میکسر ریختم و به همراه شیر و شکر میکس کردم( میتونید از ۲ یا ۳ ق غ خامه قنادی یا خامه صبحانه هم استفاده کنید خوشمزه تر میشه اما من چون میخواستم کاملا رژیمی باشه استفاده نکردم) بچشید اگر شیرینیش کم بود شکر بیشتری بریزید.... بعد داخل ظرف درب دار ریختم و گذاشتم فریزر ۷ الی ۸ ساعت بمونه تا خوب خودشو بگیره و بعد هم سرو کنید. نکته:اگر از خامه قنادی استفاده کردید دیگه هیچ شیرین کننده دیگه ای اضافه نکنید چون خامه خودش شیرینه اما اگر خامه صبحانه استفاده کردین نیاز به شیرین کننده داره... نوش جونتون🌹
(ع) می‌فرماید: رَحِمَ اللّه ُ عَبْدا اَحیا اَمْرَنا … یَتَعَلَّمُ عُلومَنا وَ یُعَلِّمُهَا النّاسَ، فَاِنَّ النّاسَلَوْ عَلِموا مَحاسِنَ کَلامِنا لاَتَّبَعونا رحمت خدا بر بنده اى که امر ما را زنده کند، دانش هاى ما را فرا گیرد و به مردم بیاموزد. اگر مردم زیبایى هاى سخنان ما را مى دانستند از ما پیروى مى کردند. (معانى الأخبار، ص ۱۸۰، ح ۱) 🍁🍂🍂🍁
☚تمام هم و غم شما⇣⇣⇣ 《انجام واجبات و ترڪ محرمات》 باشد...🔺 اگر نشدید،،،❢ تا روز قیامت مرا لعن ڪنید❢ 📚 آیت الله بهجت 🍁🍂🍁🍂
*┅═✧﷽✧═┅* *چهار نکته درباره ‌آبرو* 1⃣👈 *آبروی مسلمان همچون جان او، احترام ویژه دارد و دفاع از آبروی مسلمان واجب است* *2⃣👈حرمت بسیاری از گناهان کبیره برای جلوگیری از ریختن آبروی مسلمان است. همچون سوءظن، غیبت، تهمت، افشاگری و .... و بیشترین شاهد در احکام فقهی، مربوط به مسائل عِرضِی وآبرویی است* 3⃣👈 *بردن آبروی مسلمان به هر گونه ای که باشد حرام است، چه با زبان چه با قلم چه با پیامک چه با فیلم و سی دی چه در مورد بستگان یا غریبه ها.چه در فضای حقیقی باشد چه در فضای مجازی* 4⃣👈 *اگر کسی آبروی مومنی را ببرد، علاوه بر توبه و استغفار به درگاه الهی باید طلب حلالیت از طرف مقابل کند و جبران نیز کند{جبرانش به این است که پیش هر کسی آبروی طرف را برده برود و بگوید من اشتباه کردم اینطوری نبوده که من به شما گفتم}* ✅ *حجت الاسلام فاطمی نیا از عالمان بزرگ، در جلسه‌ای با ذکر چند نکته اخلاقی و عرفانی فرمود خدا چند گناه را سخت می‌بخشد* *۱- عمداً نماز نخواندن* *۲- به ناحق آدم کشتن* *۳- عاق والدین‌شدن* *۴- آبرو بردن* *این گناهان این قدر نحس هستند که صاحبانشان گاهی موفق به توبه نمی‌شوند. پسر یکی از بزرگان علما که در زمان خودش استادالعلما بود، برای تعریف می‌کرد: «به پدرم گفتم پدر تو دریای علم هستی. اگر بنا باشد یک نصیحت به من بکنی چه می‌گویی؟ می‌گفت پدرم سرش را انداخت پایین. بعد سرش را بالا آورد و گفت آبروی کسی را نبر الان در زمان ما هیئتی‌ها، مسجدی‌ها و مقدس‌ها، آبرو می‌برند* *عزیز من اسلام می‌خواهد آبروی فرد حفظ شود. شما با این مشکل داری؟ دقت کنید که بعضی‌ها با زبانشان می‌روند جهنم* *روایت داریم که می‌فرماید اغلب جهنمی‌ها، جهنمی زبان هستند. فکر نکنید همه شراب می‌خورند و از دیوار مردم بالا می‌روند. یک مشت مؤمن مقدس را می‌آورند جهنم. ای آقا تو که همیشه هیئت بودی! مسجد بودی! بله. توی صفوف جماعت می‌نشست و آبروی دیگران را می برد* ‌‌‌‌--------------------------------------- ✅ *نشر این پیام صدقه جاریه است* 🍁🍂🍁🍂
دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش میرفت و از درد چشم مینالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهر هم که کور شده بود! مردم میگفتند چه خوب، عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. بیست سال بعد از ازدواج آن زن از دنیا رفت، مرد ناگهان عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود...! همه تعجب کردند و علت را از او جویا شدند: مرد گفت کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم... 🍂🍁🍂🍁
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و بیست و ششم چشمانم مات صفحه تلویزیون سقفی داروخانه مانده و گوشم به اخباری بود که از جولان بیش از پیش تروریست‌های تکفیری در عراق خبر می‌داد. انفجار خودروی بمب‌گذاری شده، عملیات‌های انتحاری و کشتار جمعی مسلمان بی‌گناه در عراق، اخبار جدیدی نبود و پس از اشغال این کشور توسط آمریکا، مصیبت هر روزه عراقی‌ها شده بود، ولی ظاهراً شیاطین آمریکایی و تکفیری قصد کرده بودند عراق را هم به خاک مصیبت سوریه بنشانند که این روزها تروریست‌های داعش جان تازه‌ای گرفته و هوای حکومت بر عراق به سرشان زده بود. با این همه، دل خودم لبریز درد بود و نمی توانستم به تماشای نگون‌بختی مسلمان دیگری بنشینم که تکیه‌ام را به صندلی پلاستیکی داروخانه داده و خسته از صف طولانی داروخانه که مدتی می‌شد مجید را معطل کرده بود، چشمانم را بستم و باز هم صدای گوینده اخبار مثل پُتک در سرم می‌کوبید. بلاخره آوار غم و غصه و هجوم اینهمه فشار عصبی کار خودش را کرده و ضعف جسمانی هم به کمکش آمده بود تا کارم به جایی برسد که امروز دکتر پس از معاینه هشدار داد که اگر مراقب نباشم، کودکم پیش از موعد مقرر به دنیا می‌آید و همه کمردردهای شدیدم نشانی از همین زایمان بی‌موقع بود که می‌توانست سلامتی دخترم را به خطر بیندازد. باید کاملاً استراحت می‌کردم و اجازه نمی‌دادم هیچ استرسی بر من غلبه کند و مگر می‌توانستم که انگار از روزی که مادرم به بستر سرطان افتاد، خانه آرامش من هم خراب شد. باز کمردردم شدت گرفته و شاید از بوی مواد آرایشی داروخانه حالت تهوع گرفته بودم که به سختی از جایم بلند شدم، با قدم‌های سنگین و بی رمقم از میان جمعیت گذشتم و از در شیشه‌ای داروخانه بیرون رفتم بلکه هوای اواسط اردیبهشت ماه، نفسم را بالا بیاورد. هر چند هوای این ماه بهاری هم حسابی داغ و پُر حرارت شده و انگار می‌خواست آماده آتش‌بازی تابستان بندر شود که اینچنین با تیغ آفتاب به جان شهر افتاده بود. حاشیه پیاده رو، تکیه به شیشه داروخانه ایستاده بودم که بلاخره مجید با پاکت داروهایم آمد و بی‌معطلی تاکسی گرفت تا زودتر مرا به خانه برساند. او هم ناراحت بود ولی به روی خودش نمی‌آورد که چقدر دلواپس حال من و دخترمان شده و سعی می‌کرد با شیرین زبانی همیشگی‌اش آرامم کند. از تاکسی که پیاده شدیم، دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم که در خلوت کوچه دلم ترکید و با لحنی لبریز بغض زمزمه کردم: «من خیلی حوریه رو اذیت کردم! خیلی عذابش دادم مجید! بچه‌ام خیلی صدمه خورد!» و تنها خدا می‌داند چقدر پشیمان بودم و دلم می‌لرزید که مبادا دخترم دچار مشکلی شود که اشکم جاری شد و در برابر سکوت غمگینش پرسیدم: «مجید! یعنی بچه‌ام چیزیش شده؟» همانطور که همپای قدم‌های کوتاهم می‌آمد، به سمتم صورت چرخاند و پاسخ دلشوره‌ام را به شیرینی داد: «الهه جان! چیزی نشده که انقدر غصه می‌خوری؟ دکتر فقط گفت باید بیشتر مراقب باشی، همین! از امروز دیگه به هیچی فکر نمی‌کنی، غصه هیچی رو نمی‌خوری، فقط استراحت می‌کنی تا حالت بهتر شه!» با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و بیست و هفتم ولی آنچنان جراحتی به جانم افتاده بود که به این سادگی قرار نمی‌گرفتم و باز خودم را سرزنش میکردم: «من که نمی‌خواستم اینجوری شه! من که نمی‌خواستم بچه‌ام انقدر غصه بخوره! دست خودم نبود!» و او طاقت نداشت به تماشای این حالم بنشیند که با لبخند مهربانش به میان حرفم آمد: «الانم چیزی نشده عزیزم! فقط حوریه هوس کرده زودتر بیاد! فکر کنم حوصله‌اش سر رفته!» و خندید بلکه صورت پژمرده من هم به خنده‌ای باز شود، ولی قلب مادری‌ام طوری برای سلامت کودکم به تپش افتاده بود که دیگر حالی برای خندیدن نداشتم. از چشمان بی‌رنگ و صورت گرفته مجید هم پیدا بود که تا چه اندازه دلش برای همسر و دخترش می‌لرزد و باز مثل همیشه دردهای مانده بر دلش را از من پنهان می‌کرد. چند قدمی تا سر کوچه خودمان مانده بود که پسر همسایه همانطور که با توپ پلاستیکی‌اش بازی می‌کرد، به سمت‌مان دوید و با شور و انرژی همیشگی‌اش سلام کرد. صورت تپل و سبزه‌اش زیر تابش آفتاب سرخ شده و از لای موهای کوتاه و مشکی‌اش، عرق پایین می‌رفت. با حالتی مردانه با مجید دست داد و شبیه آدم بزرگ‌ها حال و احوال کرد. سپس به سمت من چرخید و با خوش زبانی مژده داد: «الهه خانم! داداشتون اومده، دمِ در منتظره!» و با بادی که به گلویش انداخته بود، ادامه داد: «من گفتم بیاید خونه ما تا آقا مجید اینا بیان، ولی قبول نکرد!» مجید دستی به سرش کشید و با خوشرویی جواب میهمان‌نوازی‌اش را داد: «دمِت گرم علی جان!» و او با گفتن «چاکریم!» دوباره توپش را به زمین زد و مشغول بازی شد. مجید کیسه داروها را از این دست به آن دستش داد و زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! غصه نخور! اگه می‌خوای همه چی به خیر بگذره، سعی کن از همین الان دیگه غصه نخوری! فقط بخند!» و من نمی‌خواستم عبدالله اشک‌هایم را ببیند که با گوشه چادرم صورت خیسم را پاک کردم و نفس عمیقی کشیدم تا کمی آرام شوم. عبدالله به تیر سیمانی چراغ برق تکیه زده بود و همین که چشمش به ما افتاد، خندید و به سمت‌مان آمد. هر چند سعی می‌کردم به رویش بخندم، ولی باز هم نتوانستم اندوه نگاهم را مخفی کنم که به صورتم خیره شد و پرسید: «چی شده الهه؟» مجید در را باز کرد و برای آنکه از مخمصه نگرانی برادرانه عبدالله خلاصم کند، تعارفمان کرد تا وارد شویم و خودش پاسخ داد: «چیزی نیس! یه خورده خسته شده!» وارد اتاق که شدیم، از عبدالله عذرخواهی کردم و روی کاناپه دراز کشیدم که از امروز باید بیشتر استراحت می‌کردم و او هم روی مبل مقابلم نشست که با دلخوری طعنه زدم: «چه عجب! یه سری به ما زدی! گفتم شاید تو هم دور ما رو خط کشیدی!» و شاید عقده‌ای که از وضعیت خطرناک بارداری‌ام به دلم مانده بود، اجازه نداد دلخوری این مدت را پنهان کنم که رنجیده نگاهم کرد و با صدایی گرفته پاسخ داد: «گرفتار بودم.» و همین جمله کافی بود تا به جای اخم و دلگیری با دلواپسی سؤال کنم: «چیزی شده؟» با ما همراه باشید🌹 رمان های عاشقانه مذهبی 💍
▪️فاطمه امشب به سامرّا عزا برپا کند ▪️دیده را یاد امام عسکری دریا کند ▪️ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود ▪️خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند 🏴 فرارسیدن سالروز شهادت مظلومانه امام حسن عسکری (علیه‎السلام) بر عموم شیعیان و دوستداران حضرتش تسلیت باد.