شب جمعه قبل در مورد شهدا و اینکه چیکار کردن که به اون مقام قرب الهی رسیدن و چطوری برای امام زمانشون سربازی کردن حرف زدیم
گفتیم که چیکار کنیم که آقا نگاهمون کنن و پای نامه ی ما رو یه امضای خوشگل بندازن ...
شاید بگید مگه شما توی کانالا عضو نیستید ؟
توی تلگرام ..
بگید مگه شما داری توی کدوم زمونه زندگی میکنی ؟!!
خبر نداری چخبره ؟؟
چرا همه رو خبر دارم ...
ولی امشب اومدم بگم
به خدا قسم یه زمانی هم از این زمان ، خییییلی بدتر بود
خیییلی بدتر بود ..
پشت تابوتش ، آیت الله حق شناس فریاد میزد ، آی مردم !!!
یه عارف از بین شما رفت و نشناختینش ...
عاارف !!!!
کی هست که آیت الله حق شناس اینطور فریاد میزنه ؟!!
آیت الله حق شناس که خودش ، استاد عرفانه ...
آیت الله حق شناس میگه ؛ کلید مسجد امام حسن ع رو ۳ نفر بیشتر نداشتن
منِ آیت الله حق شناس که پیش نماز مسجد بودم
خادم مسجد
احمدعلی نیری ...
احمدعلی !!!
چیشد که به اینجا رسیدیی ؟؟!!
آیت الله حق شناس ، بهش میگه عارف !!!!
رفیقش تعریف میکنه میگه
توی مسجد امام حسن
انتهای مسجد امام حسن
تو رفتگی بود ...
احمدعلی همیشه اونجا نماز میخوند
رفتم بهش گفتم :
احمدعلی !!
مگه تو ثواب صف اولو نمیدونی !!!
مگه پیغمبر خدا نفرمود؛ آی مردم !!
اگه ثواب صف اول نماز جماعت رو میدونستید
به روی همدیگه شمشیر میکشیدید...
به خاطر اینکه صف اول نماز جماعت باشید ...
گفت میدونم همه ی اینا رو ..
گفت پس قربونت بشم تو که اینا رو میدونی چرا میری اون ته
بیا صف اول ..
گفت : جریان داره !
جریانش چیه ؟!
گفت : من ، اونقدر وسط نماز بدنم میلرزه
که میترسم بخورم به دیگران ..
نمازشون باطل بشه ، صف از همدیگه بپاشه .. 😔
احمدعلی!!
چرا اینطوری شدی !!!
.
احمدعلی نیری ، جوون ۱۲ ساله
میگه یه روزی از طرفِ مدرسمون بلند شدیم رفتیم سمت دماوند
به خاطر اینکه اونجا تفریح کنیم و اردوی دانش آموزی داشته باشیم ...
۱۲ ساله !!!
هنوووز به سن تکلیف نرسیده
احمدعلی نیری ، میگه اونجا که رفتیم زمان شاه بود
هرکسی رو مامور کردن ، یه جایی بره کاری انجام بده