eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
22.7هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حسبناالله
پاسخ به سوالاتي پيرامون مهدويت شهيد مطهري مي‌گويد زمان بايد آن قدر جلو برود كه آن‌هايي كه مي‌خواهند حكومت را تشكيل بدهند و به تبع در زير لواي امام مهديعج زمامدار جهان شوند پديد آيند هنوز چنين مردان لايقي در دنيا به وجود نيامده‌اند استاد شهيد آيت‌الله مرتضي مطهري يكي از موفق‌ترين انديشمندان اسلامي بود كه با روحيات و نيازهاي روحي و فكري جوانان آشنا بود و چون زبان نسل جوان را مي‌دانست و مي‌فهميد پيام اين نسل را مي‌شنيد و متناسب با نيازهاي جوانان به موقع و به جا به وسيله آثار ارزشمندش با آنان ارتباط ايجاد مي‌كرد چرا هنوز زمان ظهور حضرت حجتعج فرا نرسيده است؟ چون هنوز همان اقليت 3-1-3- نفر ـ يا كمتر يا بيشتر ـ وجود ندارد يعني زمان بايد آن قدر جلو برود كه از يك نظر هر اندازه فاسد شود از نظر ديگر آن‌هايي كه مي‌خواهند حكومت را تشكيل بدهند و به تبع در زير لواي ايشان زمامدار جهان شوند پديد آيند هنوز چنين مردان لايقي در دنيا به وجود نيامده‌اند عده‌اي فكر مي‌كنند كه مسئله عمر امام زمان عج امري غير عادي است و پذيرش آن مطابق با عقل نيست؛ شما چه جوابي مي‌دهيد؟ بسياري از افراد وقتي موضوع حضرت حجتعج پيش مي‌آيد مي‌گويند آيا يك بشر حدود 1-2-00 سال عمر مي‌كند؟ اين برخلاف قانون طبيعت است اين‌ها خيال كرده‌اند كه ساير اموري كه در همين دنيا واقع شده است با قوانين عادي طبيعت ـ يعني آن قوانيني كه علو امروز بشر مي‌شناسد ـ صد در صد سازگار است اصلاً تمام تحولات بزرگي كه در تاريخ حيات و زندگي عمومي موجودات زنده ـ از گياه و حيوان ـ پيش آمده تحولات غير عادي است آيا اولين نطفه حيات كه روي زمين بسته شد مطابق اصول عدوم زيستي است؟ اولين بار كه حيات در روي زمين پيدا شد با كدام قانون طبيعي جور در مي‌آيد؟ هنوز همان اقليت 3-1-3- نفر ـ يا كمتر يا بيشتر ـ وجود ندارد يعني زمان بايد آن قدر جلو برود كه از يك نظر هر اندازه فاسد شود از نظر ديگر آن‌هايي كه مي‌خواهند حكومت را تشكيل بدهند و به تبع در زير لواي ايشان زمامدار جهان شوند پديد آيند هنوز چنين مردان لايقي در دنيا به وجود نيامده‌اند اولين كاري كه مهدي موعودعج در روي زمين پس از ظهور انجام خواهد داد چيست؟ اول كاري كه آن والي الهي مي‌كند اين است كه عمال و حكام را يك‌ يك مي‌گيرد اعوان خودش را اصلاح مي‌كند دنيا اصلاح مي‌شود زمين پاره‌هاي جگر خودش را بيرون مي‌دهد؛ يعني زمين هر موهبتي كه در خودش دارد ـ از هر معدني و هر استعدادي كه شما تصور بكنيد ـ همه را بيرون مي‌دهد هرچه تا امروز مضايقه كرده بيرون مي‌دهد برخي از گويندگان نقل مي‌كنند كه در زمان ظهور امام زمان عج آن حضرت دست بر سر مردم مي‌كشد و عقل‌هاي همه كامل مي‌شوند؛ آيا اين گفتار واقعيت دارد؟ تعبيري است كه به صورت رمز گفته شده است كه وقتي امام ظهور مي‌فرمايد به سر مردم دست مي‌كشد و عقل مردم كامل مي‌شود؛ ديگر اين كارهايي كه سراسر بي‌عقلي و جهالت است از آن‌ها سر نمي‌زند هر بي‌عقلي و جهالتي را انسان تا در آن واقع است حس نمي‌كند وقتي كه از آن بيرون مي‌آيد حس مي‌كند وقتي كه مثلاً كارهاي وحشي‌هاي چند هزار سال پيش را براي ما نقل مي‌كنند به نظرمان مي‌آيد؛ عجب مردمي بودند چرا اين‌ها چنين كاري مي‌كردند؟ خيال مي‌كنيم لابد مغز آن‌ها با مغز ما فرق داشته ولي اين طور نيست انسان هر كاري را تا در آن كار هست حس نمي‌كند از بيرون كه مي‌آيد آن را احساس مي‌كند كارهاي كاهلانه‌اي كه همين بشر متمدن امروز ـ كه خيال كرده اندكي كه علوم رياضي و فيزيكي‌اش زياد شده ديگر واقعاً انسان شده در صورتي كه هنوز هيچ انسان نشده است ـ انجام مي‌دهد آن قدر جاهلانه و احمقانه است كه فقط از بيرون مي‌شود آن را تماشا كرد بخش مهديت تبيان منبع كتاب چشمه سار مطهر پرسش‌هاي شما و پاسخ‌هاي استاد مطهري تأليف حجت‌الاسلام حميد احمدي جلفايي
هدایت شده از زهراسادات
📥 سوال: نظر مراجع عظام در مورد سود بانکی چیست؟ 📤 پاسخ: ✍ آیت الله خامنه ای:‌ عمليات بانكى که بانکها بر اساس قوانين مصوّب مجلس شوراى اسلامى و مورد تأييد شوراى محترم نگهبان، انجام مى‌دهند، بى‌اشكال است. ✍ آیت الله مکارم: با توجه به اين که بانک ها طبق قوانين و مقررات حکومت اسلامي موظف به رعايت قراردادها و عقود شرعيه (از قبيل مضاربه و شرکت و مانند آن) هستند دريافت سود سپرده از آنها مانعي ندارد. ✍ آیت الله وحید خراسانی: به نظر معظم له چنانچه سپرده گذاری دراین بانک ها به شرط فایده و سود باشد ربا و حرام است و اگر شرط سود نشود و خود را طلب کار سود ندانید - اگرچه بانک به شما سود بدهد - گذاشتن پول نزد بانک جایز است. و اگر به شما سود دادند بنابراحتیاط واجب یک پنجم آن سود را به نیت ما فی الذمه به سادات فقیر بدهید و بقیه سود از منافع آن سال است که اگر در مؤونه آن سال صرف نشود باید خمس آن را بپردازید. و اصل پول هم بعد از گذشتن سال متعلق خمس است. ✍ آیت الله سیستانی: بانک بر دو قسم است سود بانکهای دولتی به شرطی که سپرده گذار شرط سود نکند و نصف آن را به فقیر متدین بدهد صحیح است. در مورد بانکهای خصوصی سود صحیح نیست مگر اینکه معامله شرعى صحيح با رعايت شرايط باشد و احتمال بدهند که بانک طبق قرارداد با مبلغ سپرده معامله شرعى انجام مى دهد در این صورت سود حلال است و نیاز به دادن نصف آن به فقیر نیست ✍ آیت الله صافی: اگر پول را بر مبنای یکی از عقود شرعی مثل مضاربه و مشارکت و... در اختیار مؤسسه میگذارند، با رعایت شرایط شرعی معامله، گرفتن سود اشکال ندارد. همچنین است اگر مؤسسه را وکیل کنند که با سپرده ایشان معاملات مشروع انجام دهد و قسمتی از سود را به عنوان حق الوکاله بردارد و بقیه را به سپرده گذار بدهد، امّا اگر به شرط گرفتن سود به مؤسسه، قرض میدهد، ربا و حرام است. ✍ آیت الله شبیری: اگر بر اساس عقود شرعیه پرداخت شود اشکال ندارد شما می توانید بانک را وکیل در اجرای قرارداد شرعی کنید و اگر احتمال بدهید بانک طبق آن عمل می کند سود گرفته شده حلال است.
هدایت شده از زهراسادات
مدح و متن اهل بیت
لحظات جانسوز وداع دختر شهید مدافع حرم سعید انصاری با پیکر پدرش بعد از سه سال #صلابت_زینبی اش چه زیب
هدایت شده از زهراسادات
چـادر ...، هـمـان حـجـابـی سـت کـه تـار و پـودش سـوخـت ، امـا از سـر بـانـویـم نـیفـتـاد ... ایـن حـجـاب مـلـکـوتـی ،... آری ... چـادر را مـی گـویـم ... ایـن حـجـاب ...، سـنـد زهـرایـی بـودنـم را امـضـا مـی کـنـد ... و چـه زیـبـاسـت ایـن سـخـن مـولـایـمـان کـه فـرمـوده : " فـاطـمـه زهـرا (س) بـرای مـن بـهتـریـن الـگـوسـت " ... بـاشـد تـا حـجـاب وسـیـلـه ای بـاشـد تـا مـن هـم تـا آخـریـن قـطـره خـون ، پـای امـام زمـانـم بـایـستـم ...
هدایت شده از زهراسادات
رفتم چشم پزشکی میگم چشمم ضعیفه ... معاینه کرد، گفت: برو اتاق بغلی دستتو گچ بگیرم.... گفتم: آقای دکتر جه ربطی داره؟ 😳 گفت: اگه دستاتو گچ نگیرم تا سه ماه دیگه کور میشی بدبخت تلگرامی
هدایت شده از زهراسادات
تدبیر نموندن بهلول آورده اﻧﺪ روزي ﺑﻬﻠﻮل از راﻫﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ . ﻣﺮدي را دﯾﺪ ﮐﻪ ﻏﺮﯾﺐ وار و ﺳﺮ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﺒﺎن ﻧﺎﻟﻪ ﻣـﯽ ﮐﻨـﺪ . ﺑﻬﻠﻮل ﺑﻪ ﻧﺰد او رﻓﺖ ﺳﻼم ﻧﻤﻮد و ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ : آﯾﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻇﻠﻤﯽ ﺷﺪه ﮐﻪ ﭼﻨﯿﻦ دﻟﮕﯿﺮ و ﻧﺎﻻن ﻫﺴﺘﯽ. آن ﻣﺮد ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﻣﺮدي ﻏﺮﯾﺐ و ﺳﯿﺎﺣﺖ ﭘﯿﺸﻪ ام و ﭼﻮن ﺑﻪ اﯾﻦ ﺷﻬﺮ رﺳﯿﺪم ﻗﺼﺪ ﺣﻤﺎم و ﭼﻨﺪ روزي اﺳﺘﺮاﺣﺖ ﻧﻤـﻮدم و ﭼـﻮن ﻣﻘـﺪاري ﭘـﻮل و جواهرات داشتم از ﺑﯿﻢ ﺳﺎرﻗﯿﻦ آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ دﮐﺎن ﻋﻄﺎري ﺑﻪ اﻣﺎﻧﺖ ﺳﭙﺮدم و ﭘﺲ از ﭼﻨﺪ روز ﮐﻪ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ آن اﻣﺎﻧﺖ را از ﺷﺨﺺ ﻋﻄﺎر ﻧﻤﻮدم ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺎﺳﺰا ﮔﻔﺖ و ﻣﺮا ﻓﺮدي دﯾﻮاﻧﻪ ﺧﻄﺎب ﻧﻤﻮد . ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ : ﻏﻢ ﻣﺨﻮر. ﻣﻦ اﻣﺎﻧﺖ ﺗﻮ را ﺑﻪ آﺳﺎﻧﯽ از آن ﻣﺮد ﻋﻄﺎر ﭘﺲ ﺧﻮاﻫﻢ ﮔﺮﻓﺖ . آﻧﮕﺎه ﻧﺸﺎﻧﯽ آن ﻋﻄﺎر را ﺳﻮال ﻧﻤﻮد و ﭼﻮن او را ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺑﻪ آن ﻣﺮد ﻏﺮﯾﺐ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻓﺮدا ﻓﻼن ﺳﺎﻋﺖ ﻧﺰد آن ﻋﻄﺎر ﻫﺴﺘﻢ ﺗﻮ در ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻋﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ در دﮐﺎن آن ﻣﺮد ﺑﯿﺎ و ﺑﺎ ﻣﻦ اﺑﺪا تکلف ﻣﻨﻤﺎ . اﻣﺎ ﺑﻪ ﻋﻄﺎر ﺑﮕـﻮ اﻣﺎﻧـﺖ ﻣﺮا ﺑﺪه . آن ﻣﺮد ﻗﺒﻮل ﻧﻤﻮد و ﺑﺮﻓﺖ. ﺑﻬﻠﻮل ﻓﻮري ﻧﺰد آن ﻋﻄﺎر ﺷﺘﺎﻓﺖ و ﺑﻪ او ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺧﯿﺎل ﻣﺴﺎﻓﺮت ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻫﺎي ﺧﺮاﺳـﺎن را دارم و ﭼـﻮن ﻣﻘﺪاري ﺟﻮاﻫﺮات ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ آﻧﻬﺎ ﻣﻌﺎدل 30 ﻫﺰار دﯾﻨﺎر ﻃﻼ ﻣﯽ ﺧﻮاﻫﻢ ﻧـﺰد ﺗـﻮ ﺑـﻪ اﻣﺎﻧـﺖ بگذارم ، ﺗﺎ ﭼﻨﺎﻧﭽﻪ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎزﮔﺮدم آن ﺟﻮاﻫﺮات را ﺑﻔﺮوﺷﯽ و از ﻗﯿﻤﺖ آﻧﻬﺎ ﻣﺴﺠﺪي ﺑﺴﺎزي . ﻋﻄﺎر از ﺳﺨﻦ او ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷﺪ و ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ دﯾﺪه ﻣﻨﺖ ﭼﻪ وﻗﺖ اﻣﺎﻧﺖ را ﻣﯽ آوری ؟ ﺑﻬﻠﻮل ﮔﻔﺖ: ﻓﺮدا ﻓﻼن ﺳﺎﻋﺖ وبعد ﺑﻪ ﺧﺮاﺑﻪ رﻓﺖ و ﮐﯿﺴﻪ ای ﭼﺮﻣﯽ ﺑﺴﺎﺧﺖ و ﻣﻘﺪاري ﺧﻮرده آﻫﻨﯽ و ﺷﯿﺸﻪ در آن ﺟﺎي داد و ﺳﺮ آن را ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺪوﺧﺖ و در ﻫﻤﺎن ﺳﺎﻋﺖ ﻣﻌﯿﻦ ﺑﻪ دﮐﺎن ﻋﻄﺎر ﺑﺮد. ﻣﺮد ﻋﻄـﺎر از دﯾﺪن ﮐﯿﺴﻪ ﮐﻪ ﺗﺼﻮر ﻣﯽ ﻧﻤﻮد در آن ﺟﻮاﻫﺮات اﺳﺖ ﺑﺴﯿﺎر ﺧﻮﺷﺤﺎل ﺷـﺪ و در ﻫﻤـﺎن وﻗـﺖ آن ﻣـﺮد ﻏﺮﯾﺐ آﻣﺪ و ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ اﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮد را ﻧﻤﻮد . ﺷﺎﮔﺮد ﺧﻮد را ﻓﻮرا ﺻﺪا ﺑﺰد و ﮔﻔﺖ : ﮐﯿﺴﻪ اﻣﺎﻧﺖ اﯾﻦ ﺷﺨﺺ درانبار است ﻓﻮري ﺑﯿﺎور و ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺮد ﺑﺪه . ﺷﺎﮔﺮد ﻓـﻮري اﻣﺎﻧـﺖ را آورد و ﺑـﻪ آن ﻣﺮد داد و آن ﺷﺨﺺ اﻣﺎﻧﺖ ﺧﻮد را ﮔﺮﻓﺖ و ﺑﺮﻓﺖ و دﻋﺎي ﺧﯿﺮ ﺑﺮاي ﺑﻬﻠﻮل ﻧﻤﻮد .
ر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن ، و بعضى بر همه جهات آن . يكى از آياتيكه بر عموم قرآن تحدى كرده ، آيه : ((قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن ، لا ياتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا)) است كه ترجمه اش گذشت ، و اين آيه در مكه نازل شده ، و عموميت تحدى آن جاى شك براى هيچ عاقلى نيست . ● اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب كلام يا جهتى ديگر از جهات ، به تنهائى نيست پس اگر تحديهاى قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، ديگر نبايد از عرب تجاوز ميكرد، و تنها بايد عرب را تحدى كند، كه اهل زبان قرآنند، آنهم نه كردهاى عرب ، كه زبان شكسته اى دارند، بلكه عربهاى خالص جاهليت و آنها كه هم جاهليت و هم اسلام را درك كرده اند، آن هم قبل از آنكه زبانشان با زبان ديگر اختلاط پيدا كرده ، و فاسد شده باشد، و حال آنكه مى بينيم سخنى از عرب آن هم با اين قيد و شرطها بميان نياورده ، و در عوض روى سخن بجن و انس كرده است ، پس معلوم ميشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب كلام نيست . و همچنين غير بلاغت و جزالت اسلوب ، هيچ جهت ديگر قرآن به تنهائى مورد نظر نيست ، و نميخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اينكه مشتمل بر معارفى است حقيقى ، و اخلاق . فاضله ، و قوانين صالحه ، و اخبار غيبى ، و معارف ديگريكه هنوز بشر نقاب از چهره آن بر نداشته ، معجزه است ، چون هر يك از جهات را يك طائفه از جن و انس مى فهمند، نه همه آنها پس اينكه بطور مطلق تحدى كرد، (يعنى فرمود: اگر شك داريد مثلش را بياوريد)، و نفرمود كتابى فصيح مثل آن بياوريد، و يا كتابى مشتمل بر چنين معارف بياوريد، مى فهماند كه قرآن از هر جهتى كه ممكن است مورد برترى قرار گيرد برتر است ، نه يك جهت و دو جهت . ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 95 بنابراين قرآن كريم هم معجزيست در بلاغت ، براى بليغ ‌ترين بلغاء و هم آيتى است فصيح ، براى فصيح ترين فصحاء و هم خارق العاده ايست براى حكماء در حكمتش ، و هم سرشارترين گنجينه علمى است معجزه آسا، براى علماء و هم اجتماعى ترين قانونى است معجزآسا، براى قانون گذاران ، و سياستى است بديع ، و بى سابقه براى سياستمداران و حكومتى است معجزه ، براى حكام ، و خلاصه معجزه ايست براى همه عالميان ، در حقايقى كه راهى براى كشف آن ندارند، مانند امور غيبى ، و اختلاف در حكم ، و علم و بيان . ● عموميت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن از اينجا روشن ميشود كه قرآن كريم دعوى اعجاز، از هر جهت براى خود مى كند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس ، چه عوام و چه خواص ، چه عالم و چه جاهل ، چه مرد و چه زن ، چه فاضل متبحر و چه مفضول ، چه و چه و چه ، البته بشرطى كه اينقدر شعور داشته باشد كه حرف سرش شود. براى اينكه هر انسانى اين فطرت را دارد كه فضيلت را تشخيص دهد، و كم و زياد آنرا بفهمد پس هر انسانى ميتواند در فضيلت هائى كه در خودش و يا در غير خودش سراغ دارد، فكر كند، و آنگاه آنرا در هر حديكه درك مى كند، با فضيلتى كه قرآن مشتمل بر آنست مقايسه كند، آنگاه بحق و انصاف داورى نمايد، و فكر كند، و انصاف دهد، آيا نيروى بشرى ميتواند معارفى الهى ، و آن هم مستدل از خود بسازد؟ بطوريكه با معارف قرآن هم سنگ باشد؟ و واقعا و حقيقتا معادل و برابر قرآن باشد؟ و آيا يك انسان اين معنا در قدرتش هست كه اخلاقى براى سعادت بشر پيشنهاد كند، كه همه اش بر اساس حقايق باشد؟ و در صفا و فضيلت درست آنطور باشد كه قرآن پيشنهاد كرده ؟! و آيا براى يك انسان اين امكان هست ، كه احكام و قوانينى فقهى تشريع كند، كه دامنه اش آنقدر وسيع باشد، كه تمامى افعال بشر را شامل بشود؟ و در عين حال تناقضى هم در آن پديد نيايد؟ و نيز در عين حال روح توحيد و تقوى و طهارت مانند بند تسبيح در تمامى آن احكام و نتائج آنها، و اصل و فرع آنها دويده باشد؟ و آيا عقل هيچ انسانيكه حداقل شعور را داشته باشد، ممكن ميداند كه چنين آمارگيرى دقيق از افعال و حركات و سكنات انسان ها، و سپس جعل قوانينى براى هر حركت و سكون آنان ، بطوريكه از اول تا باخر قوانينش يك تناقض ديده نشود از كسى سر بزند كه مدرسه نرفته باشد، و در شهرى كه مردمش باسواد و تحصيل كرده باشند، نشو و نما نكرده باشد، بلكه در محيطى ظهور كرده باشد، كه بهره شان از انسانيت و فضائل و كمالات بى شمار آن ، اين باشد كه از راه غارتگرى ، و جنگ لقمه نانى بكف آورده ، و براى اينكه بسد جوعشان كافى باشد، دخترانرا زنده بگور كنند، و فرزندان خود را بكشند، و به پدران خود فخر نموده ، مادران را همسر خود سازند، و بفسق و فجور افتخار نموده ، علم را مذمت ، و جهل را حمايت كنند، و در عين پلنگ دماغى و حميت دروغين خود، تو سرى خور هر رهگذر باشند، روزى يمنى ها استعمارشان كنند، روز ديگر زير يوغ حبشه در آيند، روزى برده دسته جمعى روم شوند، روز ديگر فرمانبر بى قيد و شرط فارس شوند؟ آيا از چنين محيطى ممك
ن است چنين قانون گذارى برخيزد؟ ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 96 ● مزايايى كه قرآن مشتمل بر آن است فوق طاعت بشرى است و آيا هيچ عاقلى بخود جرئت ميدهد كه كتابى بياورد، و ادعاء كند كه اين كتاب هدايت تمامى عالميان ، از بى سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرين من و آيندگان ، تا آخر روزگار است ، و آنگاه در آن اخبارى غيبى از گذشته و آينده ، و از امتهاى گذشته و آينده ، نه يكى ، و نه دو تا، آنهم در بابهاى مختلف ، و داستانهاى گوناگون قرار داده باشد، كه هيچيك از اين معارف با ديگرى مخالفت نداشته ، و از راستى و درستى هم بى بهره نباشد، هر قسمتش قسمت هاى ديگر را تصديق كند؟! و آيا يك انسان كه خود يكى از اجزاء عالم ماده و طبيعت است ، و مانند تمامى موجودات عالم محكوم به تحول و تكامل است ، ميتواند در تمامى شئون عالم بشرى دخل و تصرف نموده ، قوانين ، و علوم ، و معارف ، و احكام ، و مواعظ، و امثال ، و داستانهائى در خصوص كوچكترين و بزرگترين شئون بشرى بدنيا عرضه كند، كه با تحول و تكامل بشر متحول نشود، و از بشر عقب نماند؟ و حال و وضع خود آن قوانين هم از جهت كمال و نقص مختلف نشود، با اينكه آنچه عرضه كرده ، بتدريج عرضه كرده باشد و در آن پاره اى معارف باشد كه در آغاز عرضه شده ، در آخر دوباره تكرار شده باشد، و در طول مدت ، تكاملى نكرده تغيرى نيافته باشد، و نيز در آن فروعى متفرع بر اصولى باشد؟ با اينكه همه ميدانيم كه هيچ انسانى از نظر كمال و نقص عملش بيك حال باقى نمى ماند، در جوانى يك جور فكر مى كند، چهل ساله كه شد جور ديگر، پير كه شد جورى ديگر. پس انسان عاقل و كسى كه بتواند اين معانى را تعقل كند، شكى برايش باقى نمى ماند، كه اين مزاياى كلى ، و غير آن ، كه قرآن مشتمل بر آنست ، فوق طاقت بشرى ، و بيرون از حيطه وسائل طبيعى و مادى است ، و بفرض هم كه نتواند اين معانى را درك كند، انسان بودن خود را كه فراموش نكرده ، و وجدان خود را كه گم ننموده ، وجدان فطرى هر انسانى باو ميگويد: در هر مسئله اى كه نيروى فكريت از دركش عاجز ماند، و آنطور كه بايد نتوانست صحت و سقم و درستى و نادرستى آنرا بفهمد، و ماخذ و دليل هيچيك را نيافت ، بايد باهل خبره و متخصص در آن مسئله مراجعه بكنى . ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 97 ● طرح يك سؤ ال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن در اينجا ممكن است خواننده عزيز بپرسد كه اينكه شما اصرار داريد عموميت اعجاز قرآن را ثابت كنيد، چه فائده اى بر اين عموميت مترتب ميشود، و تحدى عموم مردم چه فائده اى دارد؟ بايد خواص بفهمند كه قرآن معجزه است ، زيرا عوام در مقابل هر دعوتى سريع الانفعال و زودباورند، و هر معامله اى كه با ايشان بكنند، مى پذيرند، مگر همين مردم نبودند كه در برابر دعوت امثال حسينعلى بهاء، و قاديانى ، و مسيلمه كذاب ، خاضع شده ، و آنها را پذيرفتند؟! با اينكه آنچه آنها آورده بودند به هذيان بيشتر شباهت داشت ، تا سخن آدمى ؟ در پاسخ ميگوئيم : اولا تنها راه آوردن معجزه براى عموم بشر، و براى ابد اين است كه آن معجزه از سنخ علم و معرفت باشد، چون غير از علم و معرفت هر چيز ديگريكه تصور شود، كه سر و كارش با ساير قواى دراكه انسان باشد، ممكن نيست عموميت داشته ، ديدنيش را همه و براى هميشه ببينند، شنيدنيش را همه بشر، و براى هميشه بشنوند عصاى موسايش براى همه جهانيان ، و براى ابد معجزه باشد، و نغمه داوديش نيز عمومى و ابدى باشد، چون عصاى موسى ، و نغمه داود، و هر معجزه ديگريكه غير از علم و معرفت باشد، قهرا موجودى طبيعى ، و حادثى حسى خواهد بود، كه خواه نا خواه محكوم قوانين ماده ، و محدود به يك زمان ، و يك مكان معينى ميباشد، و ممكن نيست غير اين باشد، و بفرض محال يا نزديك به محال ، اگر آنرا براى تمامى افراد روى زمين ديدنى بدانيم ، بارى بايد همه سكنه روى زمين براى ديدن آن در يك محل جمع شوند، و بفرضى هم كه بگوئيم براى همه و در همه جا ديدنى باشد، بارى براى اهل يك عصر ديدنى خواهد، بود نه براى ابد. بخلاف علم و معرفت ، كه ميتواند براى همه ، و براى ابد معجزه باشد، اين اولا، و ثانيا وقتى از مقوله علم و معرفت شد، جواب اشكال شما روشن ميشود، چون بحكم ضرورت فهم مردم مختلف است ، و قوى و ضعيف دارد، همچنانكه كمالات نيز مختلف است ، و راه فطرى و غريزى انسان براى درك كمالات كه روزمره در زندگيش آنرا طى مى كند، اين است كه هر چه را خودش درك كرد، و فهميد، كه فهميده ، و هر جا كميت فهمش از درك چيزى عاجز ماند، بكسانى مراجعه مى كند، كه قدرت درك آنرا دارند، و آنرا درك كرده اند، و آنگاه حقيقت مطلب را از ايشان مى پرسند، در مسئله اعجاز قرآن نيز فطرت غريزى بشر حكم باين مى كند، كه صاحبان فهم قوى ، و صاحب نظران از بشر، در پى كشف آن برآيند، و معجزه بودن آنرا درك كنند، و صاحبان فهم ضعيف بايشان مراجعه نموده ، حقيقت حال را سئوال كنند، پس تحدى و تعجيز قرآن عمومى است ، و
) برگردد، كه در اين صورت آيه شريفه تعجيز بخود قرآن نيست ، بلكه بقرآن است از حيث اينكه مردى بى سواد و درس نخوانده آنرا آورده ، كسى آنرا آورده كه تعليمى نديده و اين معارف عالى و گرانبها و بيانات بديع و بى سابقه و متقن را از احدى از مردم نگرفته ، در نتيجه آيه شريفه در سياق آيه : ((قل لو شاء اللّه ما تلوته عليكم ، و لا ادريكم به ، فقد لبثت فيكم عمرا من قبله افلا تعقلون ؟)) (بگو: اگر خدا مى خواست نه من آنرا بر شما مى خواندم ، و نه خدا شما را از آن آگاه مى ساخت ، خود شما شاهديد كه مدتها از عمرم قبل از اين قرآن در بين شما زيستم ، در حالى كه خبرى از آنم نبود، باز هم تعقل نمى كنيد؟) و در بعضى روايات هر دو احتمال نامبرده بعنوان تفسير آيه مورد بحث آمده . اين نكته را هم بايد دانست كه اين آيه و نظائر آن دلالت دارد بر اينكه قرآن كريم همه اش معجزه است ، حتى كوچكترين سوره اش ، مانند سوره كوثر، و سوره عصر، و اينكه بعضى احتمال داده ، و يا شايد بدهند، كه ضمير در (مثله ) بخصوص سوره مورد بحث ، و در آيه سوره يونس بخصوص سوره يونس برگردد، احتمالى است كه فهم ماءنوس با اسلوبهاى كلام آنرا نمى پذيرد، براى اينكه كسى كه بقرآن تهمت مى زند: كه ساخته و پرداخته رسول خدا (ص ) است ، و آنجناب آنرا بخدا افتراء بسته ، بهمه قرآن نظر دارد، نه تنها بيك سوره و دو سوره . با اين حال معنا ندارد در پاسخ آنان بفرمايد: اگر شك داريد، يك سوره مانند سوره بقره و يا يونس بياوريد، چون برگشت معنا بنظير اين حرف ميشود، كه بگوئيم : اگر در خدائى بودن سوره كوثر يا اخلاص مثلا شك داريد، همه دست بدست هم دهيد، و يك سوره مانند بقره و يا يونس بياوريد، و اين طرز سخن را هر كس بشنود زشت و ناپسند مى داند. ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 93 ● اعجاز و ماهيت آن قرآن كريم در آيه مورد بحث ، و آياتى كه نقل كرديم ، ادعاء كرده است : بر اينكه آيت و معجزه است ، و استدلال كرده باينكه اگر قبول نداريد، مانند يك سوره از آنرا بياوريد، و اين دعوى قرآن بحسب حقيقت بدو دعوى منحل ميشود، يكى اينكه بطور كلى معجره و خارق عادت وجود دارد، و دوم اينكه قرآن يكى از مصاديق آن معجزات است ، و معلوم است كه اگر دعوى دوم ثابت شود، قهرا دعوى اولى هم ثابت شده ، و بهمين جهت قرآن كريم هم در مقام اثبات دعوى اولى برنيامد، و تنها اكتفاء كرد با ثبات دعوى دوم ، و اينكه خودش معجزه است و بر دعوى خود استدلال كرد به مسئله تحدى ، و تعجيز، و وقتى بشر نتوانست نظير آنرا بياورد هر دو نتيجه را گرفت . چيزى كه هست اين بحث و سئوال باقى مى ماند، كه معجزه چگونه صورت مى گيرد، با اينكه اسمش با خودش است ، كه مشتمل بر عملى است كه عادت جارى در طبيعت ، يعنى استناد مسببات باسباب معهود و مشخص آنرا نمى پذيرد، چون فكر ميكند، قانون علت و معلول استثناء پذير نيست ، نه هيچ سببى از مسببش جدا ميشود، و نه هيچ مسببى بدون سبب پديد مى آيد، و نه در قانون عليت امكان تخلف و اختلافى هست ، پس چطور مى شود كه مثلا عصاى موسى بدون علت كه توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟ و مرده چندين سال قبل با دم مسيحائى مسيح زنده شود؟! قرآن كريم اين شبهه را زايل كرده ، و حقيقت امر را از هر دو جهت بيان مى كند، يعنى هم بيان مى كند: اصل اعجاز ثابت است ، و قرآن خود يكى از معجزات است ، و براى اثبات اصل اعجاز دليلى است كافى ، براى اينكه احدى نمى تواند نظيرش را بياورد. و هم بيان مى كند كه حقيقت اعجاز چيست ، و چطور ميشود كه در طبيعت امرى رخ دهد، كه عادت طبيعت را خرق كرده ، و كليت آنرا نقض كند؟. ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 94 ● اعجاز قرآن در اينكه قرآن كريم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى كرده هيچ حرفى و مخالفى نيست ، و اين تحدى ، هم در آيات مكى آمده ، و هم آيات مدنى ، كه همه آنها دلالت دارد بر اينكه قرآن آيتى است معجزه ، و خارق ، حتى آيه قبلى هم كه مى فرمود: و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله ... استدلالى است بر معجزه بودن قرآن ، بوسيله تحدى ، و آوردن سوره اى نظير سوره بقره ، و بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا (ص )، نه اينكه مستقيما و بلاواسطه استدلال بر نبوت رسول خدا (ص ) باشد، بدليل اينكه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن ، بايد در اولش مى فرمود: ((و ان كنتم فى ريب من رساله عبدنا))، (اگر در رسالت بنده ما شك داريد)، ولى اينطور نفرمود، بلكه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل كرده ايم شك داريد، يك سوره مثل اين سوره را بوسيله مردى درس نخوانده بياوريد، پس در نتيجه تمامى تحدى هائيكه در قرآن واقع شده ،استدلالى را ميمانند كه بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شده اند، و آيات مشتمله بر اين تحديها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ها درباره يك سوره تحدى كرده اند، نظير آيه سوره بقره ، و بعضى برده سوره ، و بعضى ب
● آيات 21 25بقره يَأَيهَا النَّاس اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(21) الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَرْض فِرَشاً وَ السمَاءَ بِنَاءً وَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَتِ رِزْقاً لَّكُمْ فَلا تجْعَلُوا للَّهِ أَندَاداً وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ(22) وَ إِن كنتُمْ فى رَيْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّن مِّثْلِهِ وَ ادْعُوا شهَدَاءَكُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(23) فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا وَ لَن تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتى وَقُودُهَا النَّاس وَ الحِْجَارَةُ أُعِدَّت لِلْكَفِرِينَ(24) وَ بَشرِ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصلِحَتِ أَنَّ لهَُمْ جَنَّتٍ تجْرِى مِن تحْتِهَا الاَنْهَرُ كلَّمَا رُزِقُوا مِنهَا مِن ثَمَرَةٍ رِّزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِى رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشبِهاً وَ لَهُمْ فِيهَا أَزْوَجٌ مُّطهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَلِدُونَ (25) ● ترجمه آیات ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 91 هان اى مردم پروردگار خويش را كه شما و اسلافتان را آفريد بپرستيد شايد پرهيزكارى كنيد (21) خدائيكه براى شما زمين را فرشى و آسمان را بنائى كرد و از آسمان آبى فرود آورده با آن ميوه ها براى روزى شما پديد كرد، پس شما با اينكه علم داريد براى خدا همتا مگيريد (22) و اگر از آنچه ما بر بنده خويش نازل كرده ايم بشك اندريد سوره اى مانند آن بياريد و اگر راست مى گوئيد غير خدا ياران خويش را بخوانيد (23) و اگر نكرديد و هرگز نخواهيد كرد پس از آتشى كه هيزمش مردم و سنگ است و براى كافران مهيا شده بترسيد (24) كسانيكه ايمان آورده و كارهاى صالح كرده اند نويدشان ده كه بهشت ها در پيش دارند كه جويها در آن روانست و چون ميوه اى از آن روزيشان شود بگويند اين همانست كه قبلا روزى ما شده بود، و نظير آن بايشان بدهند، و در آنجا همسران پاكيزه دارند و خود در آن جاودانند(25) ● بیان آیات يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم ... بعد از آنكه خداى سبحان حال فرقه هاى سه گانه ، يعنى متقين ، و كفار، و منافقين را بيان نموده فرمود: متقين بر هدايتى از پروردگار خويشند، و قرآن مايه هدايت آنان است ، و با آنان كار دارد، و كفار، مهر بر دلشان زده شده ، و بر گوش و چشمشان پرده است ، و منافقين خود بيمار دلند، و خدا هم بعنوان مجازات ، بيمارى دلهاشان را بيشتر مى كند، بطوريكه كر و لال و كور شوند، (و اين بيانات در طول نوزده آيه آمده ). اينك در آيه مورد بحث اين نتيجه را گرفته ، كه مردم را بسوى بندگى خود دعوت كند، تا به متقين ملحق شوند، و دنبال كفار و منافقين را نگيرند، و اين مطالب را در طول پنج آيه مورد بحث آورده ، و اين سياق مى رساند كه جمله ((لعلكم تتقون ))، متعلق بجمله ((اعبدوا ربكم )) است ، نه بجمله ((خلقكم ))، هر چند كه بآنهم برگردد صحيح است . فلا تجعلوا لله اندادا و انتم تعلمون ... كلمه ((انداد)) جمع (ند) بر وزن مثل ، و نيز بمعناى آنست ، و اينكه جمله : ((و انتم تعلمون )) را مقيد بقيد خاصى نكرد، و نيز آنرا بصورت جمله حاليه از جمله : ((فلا تجعلوا)) آورد، شدت تاءكيد در نهى را مى رساند، و مى فهماند: كه آدمى علمش بهر مقدار هم كه باشد، جائز نيست براى خدا مثل و مانندى قائل شود، در حاليكه خداى سبحان او را و نياكان او را آفريده ، و نظام كون را طورى قرار داده كه رزق و بقاء او را تاءمين كند. فاتوا بسورة من مثله امر در ( فاتوا، پس بياوريد)، امر تعجيزى است ، تا بهمه بفهماند: كه قرآن معجزه است ، و هيچ بشرى نمى تواند نظيرش را بياورد، و اينكه اين كتاب از ناحيه خدا نازل شده ، و در آن هيچ شكى نيست ، معجزه است كه تا زمين و زمان باقى است ، آن نيز باعجاز خود باقى است ، و اين تعجيز، در خصوص آوردن نظيرى براى قرآن ، در قرآن كريم مكرر آمده ، مانند آيه : ((قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياتوا بمثل هذا القرآن ، لا ياتون بمثله ، و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا))، (بگو اگر انس و جن دست بدست هم دهند، كه مثل اين قرآن بياورند، نمى توانند بياورند، هر چند كه مدد كار يكديگر شوند) و نيز مانند آيه : ((ام يقولون افتريه ؟ قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات ، و ادعوا من استطعتم من دون اللّه ، ان كنتم صادقين )) (و يا آنكه ميگويند: اين قرآن افترائى است كه بخدا بسته ، بگو اگر راست ميگوئيد، غير از خدا هر كس را كه ميخواهيد دعوت كنيد، و بكمك بطلبيد، و شما هم ده سوره مثل آن بخدا افتراء ببنديد). ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 92 و بنابراين ضمير در كلمه (مثله )، به كلمه (ما)، در جمله ((مما نزلنا)) برمى گردد، و در نتيجه آيه شريفه تعجيزى است از طرف قرآن ، و بى سابقه بودن اسلوب و طرز بيان آن . ممكن هم هست ضمير نامبرده به كلمه (عبد)، در جمله ((عبدنا)
معجزه بودنش براى فرد فرد بشر، و براى تمامى اعصار ميباشد. ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 98 ● تحدى قرآن به علم قرآن كريم بعلم و معرفت تحدى كرده ، يعنى فرموده : اگر در آسمانى بودن آن شك داريد، همه دست بدست هم دهيد، و كتابى درست كنيد كه از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد، يكجا فرموده : ((و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء))، (ما كتاب را كه بيان همه چيزها است بر تو نازل كرديم ) و جائى ديگر فرموده : ((لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين ))، (هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتابى بيانگر، ضبط است )، و از اين قبيل آياتى ديگر. آرى هر كس در متن تعليمات عاليه اسلام سير كند، و آنچه از كليات كه قرآن كريم بيان كرده و آنچه از جزئيات كه همين قرآن در آيه :، ((و ما آتيكم الرسول فخذوه ، و ما نهيكم عنه فانتهوا))، (رسول شما را بهر چه امر كرد انجام دهيد، و از هر چه نهى كرد اجتناب كنيد) و آيه : ((لتحكم بين الناس بما اريك اللّه )) (تا در ميان مردم بانچه خدا نشانت داده حكم كنى ) و آياتى ديگر به پيامبر اسلام حوالت داده ، و آن جناب بيان كرده ، مورد دقت قرار دهد، خواهد ديد كه اسلام از معارف الهى فلسفى ، و اخلاق فاضله ، و قوانين دينى و فرعى ، از عبادتها، و معاملات ، و سياسات اجتماعى و هر چيز ديگرى كه انسانها در مرحله عمل بدان نيازمندند، نه تنها متعرض كليات و مهمات مسائل است ، بلكه جزئى ترين مسائل را نيز متعرض است ، و عجيب اين است كه تمام معارفش بر اساس فطرت ، و اصل توحيد بنا شده ، بطوريكه تفاصيل و جزئيات احكامش ، بعد از تحليل ، به توحيد بر مى گردد، و اصل توحيدش بعد از تجزيه بهمان تفاصيل بازگشت مى كند. ● معارف قرآن كريم باقى و ابدى است و قانون تحول و تكامل آنرا كهنه نمى سازد قرآن كريم خودش بقاء همه معارفش را تضمين كرده ، و آنرا نه تنها صالح براى تمامى نسلهاى بشر دانسته ، و در آيه : ((و انه لكتاب عزيز، لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه ، تنزيل من حكيم حميد))، (نه از گذشته و نه در آينده ، باطل در اين كتاب راه نمى يابد، چون كتابى است عزيز، و نازل شده از ناحيه خداى حكيم حميد) و آيه : ((انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون ))، (ما ذكر را نازل كرديم ، و خود ما آنرا حفظ مى كنيم ) فرموده : كه اين كتاب با مرور ايام و كرور ليالى كهنه نميشود، كتابى است كه تا آخرين روز روزگار، ناسخى ، هيچ حكمى ازاحكام آنرا نسخ نمى كند و قانون تحول و تكامل آنرا كهنه نمى سازد. ترجمه تفسير الميزان جلد 1 صفحه : 99 خواهى گفت علماى علم الاجتماع ، و جامعه شناسان ، و قانون دانان عصر حاضر، اين معنا برايشان مسلم شده : كه قوانين اجتماعى بايد با تحول اجتماع و تكامل آن تحول بپذيرد، و پا بپاى اجتماع رو بكمال بگذارد، و معنا ندارد كه زمان بسوى جلو پيش برود، و تمدن روز بروز پيشرفت بكند، و در عين حال قوانين اجتماعى قرنها قبل ، براى امروز، و قرنها بعد باقى بماند. جواب اين شبهه را در تفسير آيه : ((كان الناس امة واحده )) الخ خواهيم داد انشاءاللّه . و خلاصه كلام و جامع آن اين است كه : قرآن اساس قوانين را بر توحيد فطرى ، و اخلاق فاضله غريزى بنا كرده ، ادعاء مى كند كه تشريع (تقنين قوانين ) بايد بر روى بذر تكوين ، و نواميس هستى جوانه زده و رشد كند، و از آن نواميس منشاء گيرد، ولى دانشمندان و قانون گذاران ، اساس قوانين خود را، و نظريات علمى خويش را بر تحول اجتماع بنا نموده ، معنويات را بكلى ناديده مى گيرند، نه بمعارف توحيد كار دارند، و نه به فضائل اخلاق ، و بهمين جهت سخنان ايشان همه بر سير تكامل اجتماعى مادى ، و فاقد روح ف ضيلت دور مى زند، و چيزيكه هيچ مورد عنايت آنان نيست ، كلمه عاليه خداست .
💢در آمده است که امام زمان با و به دشمن میروند! پس مدرن امروزی چه میشود؟ ✅مقدمه برای روشن شدن این ضروری است، نخست روایاتی که می گوید قیام امام زمان (عج) با اسب و است تحلیل و بررسی شود: 1⃣امام صادق(ع): زمانی که حضرت مهدی (ع) قیام می کند فرشتگان جنگ بدر به یاری حضرت می آیند. یک سوم از آنها بر سفید، و یک سوم بر ابلق و یک سوم دیگر بر اسبان سوار می شوند. 🔵نعمانی 244، ح 44 2⃣با توجه به قراینی که در روایات آمده است، قیام با ، به معنای و است، چنان که قرآن در آمادگی مسلمانان در مقابل دشمنان می فرماید: "هر چه دارید در برابر دشمنان از نیرو و و اسبهاى ورزیده براى جنگ با دشمن آماده سازید تا بدین وسیله خدا و خود را بترسانید. مفسران در "من قوة" گفته اند که منظور از هر نوع سلاحی است که انسان به وسیله آن شود و بر دشمن ح نماید. خواه نیزه، و خواه موشک، و... باشد.  ✅نکته دوم همچنین استفاده از در قیام حضرت، نیز معنای دارد؛ زیرا در روایتی که از امام صادق (ع) نقل شد، آمده است که که در بدر حاضر بودند، سوار بر اسبانی به کمک حضرت می آیند که مراد خدایی است. ✅نکته سوم از آن جا که پیامبران و اولیای الاهی در انتقال معارف، بودند تا با مردم به مقدار آنان سخن بگویند، در مورد قیام حضرت نیز این گونه بیان شده است؛ یعنی مقدار مردم از ابزار جنگی را در نظر گرفته است.   امام صادق (ع) می فرماید: رسول خدا (ص) با مردم به اندازه آنان سخن گفته، و سپس گفت: رسول خدا (ص)فرمود: ما گروه دستور داریم که با مردم به اندازه عقل آنان سخن بگوییم.   بنابراین، جنگی چون در آن زمان منحصر در اسب و شمشیر بوده و هنوز سلاح های جدید نشده بود و چون تصوری از سلاح های جدید، در ذهن مردم نبوده، قیام حضرت این گونه ترسیم شده است. 🔵الکافی ج1، ص23، ح 15،