eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز دوشنبه ☀️ ٢٠ تیر ١۴٠١ ه. ش 🌙 ١١ ذیحجه ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١١ ژوئیه ٢٠٢٢ ميلادى 🌼🍃
🌸 جز خـدا کیسـت 💫 که ‌در سایـه ‌مهـرش ‌باشیـم 🌸 رحمـت ‌اوسـت که ‌💫 ‌پیوسته ‌پنـاه ‌مـن ‌و توسـت 🌸 با توکل به اسم اعظمـت یالله 💫 آغـاز می‌کنیـم روزمـان را 🌸 بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 💫 الهـی بـه امیـد تــو 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 برای هـر چیـزی 🎊جوازی لازم است 🌸و جواز گذشتن از 🎊صـراط 🌸محبت و عشق 🎊به علی بن ابی طالب است 🌸پیشاپیش عیـد غـدیر خم مبـارک🌸🎊🌸 🌸🍃
موادلازم کره نرم 150 گرم روغن مایع 50 گرم شیر 125 گرم آرد 450 گرم پودر قند 240 گرم تخم مرغ 3 عدد نشاسه ذرت 50 گرم میتونید بجاش ارد بزنید وانیل 1/4 قاشق چایخوری شکلات چیپسی یا خرد شده 200 گرم پودر کاکائو روشن 1 قاشق سوپخوری بکینگ پودر 1 قاشق چایخوری فر را رو دمای 180 درجه گرم کنید داخل سینی فر کاغذ انداخته و کنار بگذارید .کره را با دور متوسط همزن حدودا 1 دقیقه بزنید تا بافتش باز شود پودر قند الک شده را اضافه کرده و 3 دقیقه بزنید روغن مایع را اضافه کرده کمی که هم خورد تخم مرغها را دانه دانه اضافه کنید به همراه وانیل و به مدت 30 ثانیه با همزن بزنید تا مواد حجم گرفته و یکدست شود بعد شیر را اضافه کنید و کمی بزنید در آخر ارد و بیکینگ پودر را با هم الک کنید و اضافه کنید با و لیسک مخلوط کرده و شکلات رو هم با بقیه مواد مخلوط کنید از مواد به اندازه 1 قاشق غذاخوری برداشته و با فاصله در سینی قرار دهید مدت زمان پخت 15 دقیقه یا تا زمانی که فقط کمی زیر کوکی طلایی شود
🌹صبح دوشنبه تون ‌معطر به ‌عطر صلوات 🌹 ❤️🌹اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي ❤️🌹 مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد ❤️🌹 وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌸🍃
فایده انواع شربت ها 👌 👈نعناع : ضدنفخ 👈بیدمشک : تب بر 👈شربت به لیمو : تقویت معده 👈شربت لیمو : ضدتهوع وعطش 👈خاکشیر : درمان یبوست واسهال 👈شربت آلبالو : اشتهاآور، درمان ورم معده، کلیه، روده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نظر مهم و شنیدنی رهبر انقلاب درباره گشت ارشاد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوبیا پلو عطری و گیاهی با ماست طعم دار و سالاد ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ مواد لازم: ۴۰۰ گرم لوبیا سبز رو مثل من بُرش بدید و ۵ دقیقه با حرارت زیاد و روغن(۵-۶ قاشق غذاخوری) تفت بدید. موارد زیر رو پوره (یا رنده) کنید: ۱ عدد پیاز ۳ حبه سیر ۱ عدد فلفل‌دلمه (بهتر هست که قرمز باشه) ۴-۵ عدد گوجه بعد از اینکه پوره کردید و لوبیا رو ۵ دقیقه سرخ کردید، پوره قرمز رنگ، زعفرون و ادویه‌های زیر رو به لوبیا اضافه کنید: ۲ قاشق چای‌خوری زیره سیاه ۲ قاشق چای‌خوری ادویه کاری نمک و فلفل‌سیاه خوب روی حرارت زیاد تفت بدی، یکم آب بریزید حرارت رو کم کنید و اجازه بدید تا ۲۰ دقیقه با در بسته بجوشه. بعد از ۲۰ دقیقه، ۳ لیوان برنج شسته شده، ۱ لیوان آب و نمک بریزید و اجازه بدید تا بجوشه و آب تبخیر بشه. (چون پوره سبزیجات داریم آب کم میریزیم) بعد از اینکه آب تبخیر شد، ۳۰ گرم کره، یکم روغن زیتون بریزید و اجازه بدید تا ۳۰-۳۵ دقیقه دم بکشه (با حرارت کم). لوبیا پلو خوشمزه و عطری ما آماده‌ هست. برای ماست طعم‌دار: ماست: ۱ لیوان پیازچه: ۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1 پیمانه جو دوسر یا 1 فنجان آرد بادام 1/2 فنجان کره بادام زمینی 1/4 فنجان شیره انگور 2 قاشق غذاخوری تخم کتان آسیاب شده 1/4 فنجان نارگیل تفت داده شده 1 قاشق چایخوری وانیل 1 قاشق چایخوری دارچین 1 قاشق غذاخوری شکلات چیپسی 2 قاشق چایخوری دانه چیا شکلات تلخ آب شده
😍پلو رشته برنجي از Nil şahin😍 اولين كانال ترجمه غذاهاي تركيه پلو رشته برنجی 1/2لیوان رشته برنجی(برابر با یک فنجان کمر باریک ) 4 قاشق غذاخوری روغن زیتون فلفل دلمه ای زرد وقرمز و سبز هر کدام یک عدد 1 و 1/2 لیوان آب 10 ساقه نعنا نمک رشته برنجی را همراه روغن زیتون در قابلمه کمی تفت دهید تا کمی تغییر رنگ دهد فلفل دلمه ای ها را که نگینی خرد کرده اید اضافه کرده وکمی تفت دهید وبعد آب ونمک را بیفزایید ودر حرارت ملایم اجازه دهید آبش کشیده شود والبته اگر دوست داشتید طبق روال ایران چند دقیقه دم بگذارید در غیر اینصورت نعنا را خرد کرده روی غذا ریخته ودر ظرف سرو بکشید نكته: ميتوانيد به جاي ليوان از پيمانه هاي استاندارد قنادي استفاده كنيد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: عید غدیر هم از همان قرون اوّل اسلامی یک عید رایج بوده. مواردی در تاریخ هست که مرحوم علّامه‌ی امینی (رضوان ‌الله ‌علیه‌) در الغدیر ذکر میکنند که در فلان جا نوشته این حادثه‌ اتّفاق افتاد «و کان ذلک یوم الغدیر» یا مثلاً «یوم ثامن عشر من ذی‌الحجّه»؛ یعنی موارد متعدّدی را در تاریخ اسلام، از همان صدر اوّل، در [دوران] خلفای فاطمی در مصر، در جاهای دیگر، به ‌عنوان عید غدیر ذکر کرده‌اند. و مرحوم علّامه‌ی امینی این روایت غدیر را از ۱۱۰ نفر از صحابه نقل میکند؛ یعنی روایات متعدّدی با سندهای معتبر وجود دارد که به ۱۱۰ نفر از صحابه میرسد. این چیز مهمّی است که این عدّه‌ی قابل توجّه از صحابه این حدیث را و این حادثه را نقل کرده اند. عید غدیر
رمان تمام زندگی من: نام های مبارک من بیشتر از هر چیز نگران آرتا بودم ... ولی لروی چنان محبت اون رو به دست آورده بود و باهاش برخورد کرده بود که در مدت این دو سال ... آرتا کاملا اون رو به عنوان یه دوست و یه پدر پذیرفته بود ... هر چند، احساس خودم هم نسبت به لروی همین طور بود ... مهریه من، یه سفر کربلا شد ... و ما به همراه خانواده هامون برای عقد به آلمان رفتیم ... مرکز اسلامی امام علی "علیه السلام" ... مراسم کوچک و ساده ای بود ... عکاس مون دختر نوجوان مسلمانی بود که با ذوق برای ما لوکیشین های عکاسی درست می کرد ... هر چند باز هم اخم های پدرم، حتی در برابر دوربین و توی تمام عکس های یادگاری هم باز نشد ... ما پای عقدنامه رو با اسم های اسلامی مون امضا کردیم ... هر چند به حرمت نام هایی که خانواده روی ما گذاشته بود... اونها رو عوض نکردیم ... اما زندگی مشترک ما، با نام علی و فاطیما امضا شد ... با نام اونها و توسل به نام های مبارک اونها ... ادامه دارد.... 🕊. 🕊. 🕊. نويسنده:سيد طاها ايماني 🕊. 🕊. 🕊.
رمان جدید👇👇
✨✨ ✨ رمان عاشقانہ مذهبی 😍 👌 📝 ۱ هرچه یک دختر به سن و سال او دلش میخواست داشته باشد او داشت. هر جا میخواست میرفت و هر کار میخواست میکرد. می ماند یک آرزو: این که یک سینی بامیه متري بگذارد روي سرش و ببرد بفروشد. تنها کاري که پدرش مخالف بود فرشته انجام بدهد... و او گاهی غرولند میکرد چه طور میتوانند او را از این لذت محروم کنند. آخر، یک شب پدر یک سینی بامیه خرید و به فرشته گفت توي خانه به خودمان بفروش. حالا دیگر آرزویی نداشت که بر آورده نشده باشد.... پدر همیشه هواي ما رو داشت لب تر میکرد همه چیز آماده بود ما چهارتا خواهر بودیم و دوتا برادر. فریبا که سال بعد از من با جمشید برادر منوچهر ازدواج کرد، فرانک، فهیمه و من، محسن و فریبرز. توي خونه ما براي همه آزادي به یک اندازه بود. پدرم میگفت: هر کاری ميخواید، بکنید فقط سالم زندگی کنید ... چهارده پانزده سالم بود که شروع کردم به کتاب خواندن. همان سالهاي پنجاه و شیش و پنجاه و هفت هزار و یک فرقه باب بود و میخواستم ببینم این چیزها که میبینم و میشنوم یعنی چی. از کتابهاي توده اي خوشم نیومد. من با همه وجود خدا رو حس میکردم و دوستش داشتم نمیتونستم باور کنم که نیست. نمی تونستم با قلبم و با خودم بجنگم گذاشتمشون کنار دیگه کتابهاشون رو نخوندم. کتابهاي مجاهدین از شکنجه هایی که می شدند می نوشتند. از این کارشون بدم اومد. با خودم قرار گذاشتم اول اسلام رو بشناسم بعد برم دنبال فرقه ها. به هواي درس خوندن با دوستان مینشستیم کتابهاي دکتر شریعتی رو می خوندیم. کم کم دوست داشتم حجاب داشته باشم. مادرم از چادر خوشش نمیومد. گفته بودم براي وقتی که با دوستام میریم زیارت چادر بدوزه... هر روز چادر رو تا می کردم می گذاشتم ته کیفم و کتابها رو میچیدم روش. از خونه که میومدم بیرون سرم میکردم تا وقتی بر میگشتم. اون سالها چادر یک موضع سیاسی بود. خونوادم از سیاسی شدن خوششون نمیومد. پدرم میگفت: من ته ماجرا رو میبینم شما شر و شورش رو... اما من انقلابی شده بودم، میدونستم این رژیم باید بره.. 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ در پشتی مدرسمون روبروی دبیرستان پسرانه باز می شد. از اون در با چند تا از پسرا اعلامیه و نوار امام رد و بدل میکردیم. سرایدار مدرسه هم کمکمون می کرد. یادم هست اولین بار که نوار امام روگوش دادم بیشتر محو صداش شدم تا حرفاش. امام مثل خودمون بود. لهجه امام کلمات عامیانه و حرفهاي خودمانیش. میفهمیدم حرف هاش رو... به خیال خودم همه ی این کارا رو پنهان میکردم. مواظب بودم توي خونه لو نرم... 《پدر فهمیده بود که فرشته یک کارهایی میکند. فرشته با خواهرش فریبا هم مدرسه اي بود. فریبا میدید صبح که می آید مدرسه چند ساعت بعد جیم می شود و با دوستانش می زند بیرون. به پدر گفته بود اما ، پدر به روي خود نمی آورد. فقط میخواست از تهران دورش کند. بفرستدش اهواز یا اراك پیش فامیل ها. فرشته می گفت: چه بهتر آدم برود اراك نه که شهر کوچکی است راحت تر به کارهایش می رسد. اهواز هم همینطور. هرجا میفرستادنش بدتر بود! هرجا خبري بود او حاضر بود...! هیچ تظاهراتی را از دست نمیداد. با دوستانش انتظامات میشدند. حتی نمیدانست که در تظاهرات 16 آبان دنبالش کرده بودند و چیزی نمانده بود گیر بیوفتد... 》 16آبان گاردي ها جلوی تظاهرات رو گرفتن ما فرار کردیم چند نفر دنبالمون کردن. چادر وروسري رو از سر من کشیدن و با باتوم می زدن به کمرم... یک لحظه موتور سواري که از اونجا رد میشد دستم رو از آرنج گرفت و من رو کشید روی موتورش... پاهام رو میکشید روی زمین کفشم داشت در می اومد... چندتا کوچه اونطرفتر نگه داشت لباسم از اعلامیه باد کرده بود و یک طرفش از شلوارم زده بود بیرون... پرسید : اعلامیه داري ؟ کلاه سرش بود صورتش رو نمیدیدم. گفتم:آره گفت :عضو کدوم گروهی گفتم: گروه چیه؟ اینها اعلامیه امامه کلاهش رو زد بالا.. -تو اعلامیه امام پخش میکنی؟ بهم برخورد...مگه من چم بود؟ چرا نمیتونستم این کار رو بکنم؟! گفت :وقتی حرف امام رو خودت اثر نداشته، چرا این کار رو میکنی این وضعه اومدي تظاهرات؟ و روش رو برگردوند... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨✨ ✨ 🌹 رمانہ عاشقانہ شبانہ 📝 ۱ من به خودم نگاه کردم روسری سرم نبود خب اون موقع خیلی بد نبود تازه عرف بود ... لباسام نامرتب بود دستش رو دراز کرد و اعلامیه ها رو خواست بهش ندادم اونم گاز موتورش رو گرفت و گفت: - الان میبرم تحویلت میدم... از ترس اعلامیه ها رو دادم دستش . یکیش رو داد به خودم و گفت: -برو بخون هر وقت فهمیدی توی اینا چی نوشته بیا دنبال این کارا... نتونستم ساکت بمونم تا هرچی دلش میخواد بگه ... گفتم: شما که پیروخط امامید، امام نگفته زود قضاوت نکنید؟ اول ببینید موضوع چیه بعد این حرفها رو بزنید من هم چادر داشتم هم روسري اونا رو از سرم کشیدن گفت: راست میگی؟ گفتم: دروغم چیه؟ اصلا شما کی هستید که من بخوام به شما دروغ بگم؟ اعلامیه ها رو داد دستم و گفت بمونم تا برگرده... ولی دنبال موتورش رفتم ببینم کجا میره و چه کار میخواد بکنه... با دو سه تا موتورسوار دیگه رفتن همون جا که من درگیر شده بودم حساب دو سه تا از مامورها رو رسیدن وشیشه ي ماشینشون رو خرد کردن بعد چادر و روسریم روکه همون جا افتاده بود برداشت و برگشت... نمیخواستم بدونه که دنبالش اومدم. دوییدم برم همونجایی که قرار بود منتظر بمونم... اما زودتر رسید چادر و روسري رو داد وگفت: - باید میفهمیدن چادر زن مسلمان رو نباید از سرش بکشن... اعلامیه ها رو گرفت و گفت: - این راهی که میای خطرناكه مواظب خودت باش خانوم کوچولو.... و رفت ... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
امام صادق علیه السلام فرمودند: 🌷بنده ای که در روز تصمیم می‌گیرد که شب🌒 به نماز برخیزد اما به واسطه غلبه خواب این عبادت از او فوت شود ،😐 خداوند ، برایش ثواب نماز را ثبت و ضبط فرموده و نَفَسش را تسبیح و خوابش را برایش صدقه محسوب می فرماید🙂 📚علل الشرایع جلد ۲ صفحه ۵۲۴ 💕❤️💕❤️
دلم تنگ است یا مهدے براے دیدنت هر دم حلالم ڪن اگر یڪدم تو را آزرده ات ڪردم در این دنیا ڪه گردیده پر از نیرنگ و نامردی دعایت میڪنم هر شب ڪه فردایش تو برگردی 🌟شب بخیر تمام زندگیم🌟
🌸 به نام خالق یکتای جهان ✨‌که پیدا و نهان داند به یکسان 🌸به نام خالق خورشید و باران ✨خداوند طراوت، جویباران 🌸بار پروردگارا امروزمان را ✨نیز با نام تو آغاز می کنیم 🌸یار و پناهمان باش... 🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم ✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🌸🍃
سـ🌸ـلام روزتون پراز خیر و برکت 💐 🗓 امروز سه شنبه ☀️ ٢١ تیر ١۴٠١ ه. ش 🌙 ١٢ ذیحجه ١۴۴٣ ه.ق 🌲 ١٢ ژوئیه ٢٠٢٢ ميلادى 🌸🍃
داستان کوتاه “طعم هدیه” روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید. آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت. اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد. شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است. ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید: آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟ استاد در جواب گفت: تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم. این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد. ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🔹 هندی ها وقتی میخوان میمونی شکار ‌کنن تو یه کوزه ای که دهانه باریک داره، یه سیب میندازن. وقتی میمون دستش رو میبره تو کوزه و سیب رو چنگ میزنه تو مشتش، دیگه دستش از تو کوزه در نمیاد. اون دستش می مونه تو کوزه و گیر میفته مگر اینکه سیب رو رها کنه! ☝ اگه تو زندگی گیر افتادی، ببین چی رو محکم چنگ زدی که تا این حد گرفتارش شدی، رهاش کن ... حسادته؟ رهاش کن کینه ؟ رهاش کن رقابته؟ رهاش کن قضاوته؟ رهاش کن خشمه؟ رهاش کن اندوهه؟ رهاش کن رها کن تا رها شی... و هر روز یه دل سیر بخند.. خصوصا وقتی که نمیتونی هیچکدوم از اینها رو رهاش کنی ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
ما بی علی بهشت خدا را نخواستیم اصلاً بهشت، دیدن رخسار حیدر است و تبریک به عج 💕❤️💕❤️
💕💙💕💙 ⛔ چرا تاجزاده دستگیر شد!؟ 💢 فراخوان مجازی یک میلیونی اصلاحات علیه حکومت اسلامی! 🔹یک هفته ای بود که در کلاب هاوس فراخوان داده و اطلاع رسانی کرده بودند، یک میلیون هم جمع شده و صحبتهای او و کارشناس هایش را می شنیدند. از ساعت ١٠ شب تا ٢ بامداد می آمدند و پشت سر هم صحبت می کردند. موضوع این فراخوان چند ساعته چه بود؟ موضوع این بود که حکومت روحانیت و مرجعیت فقهی و دینی شکست خورده و به بن بست رسیده..! 🔸دفعه پیش هم گفت "ما اشتباه کردیم حکومت را به دادیم. چون ولایت فقیه به دنبال اجرای احکام اسلامی است؛ و اسلام در طول ١۴٠٠ سال نشان داده که نتوانسته و نمی تواند سعادت جامعه را تأمین کند" اعلام نشست رسمی می کنند، تبلیغ می کنند، راجع به ناکارآمدی دین صحبت می کنند..! 🔹نصیری سردبیر روزنامه سابق روزنامه کیهان در این نشست می گوید: «عوامل عدم موفقیت و توفیق مرجعیت، یک سری عوامل نظری است، و یک سری عوامل صنفی و خصلتی است». می گوید «باید سطح معرفت سیاسی جامعه بالا رود، تا درک کنند نظام ما شبیه نظام اموی است. چون نظام ما قائل به دین خشن است. یک نمونه اش اجباری است». می گوید «روحانیت جریان روز و مدرنیته را متوجه نمی شود»! یعنی: امام و رهبری جریان روز و مدرنیته را نمی فهمیدند و نمی فهمند! 🔸نصیری می گوید «جمهوری اسلامی سراغ اسلام جباری رفته. ما باید برویم سراغ اسلام رحمانی» می گوید «از مظاهر اسلام رحمانی این است که امیرالمومنین حکمیت را پذیرفت» یعنی: میخواهند دوباره تاریخ را تکرار کنند و ولی امر مسلمین را مجبور به پذیرش حکمیت کنند تا کمر اسلام و کشور را دوباره بشکنند! بعد تاجزاده میگوید «البته من معتقد نیستم که باید علیه نظام حرکت خشن انجام داد. چون اگر این کار را انجام دهیم در انتخابات آینده ردصلاحیت می شویم». یعنی: اغتشاش و برخورد خشن را تأیید می کند، اما بخاطر ماندن در صحنه سیاسی جامعه این کار را نمی کند.
🍃🌹بر گل خوشبو ی مُحَمَّد (ص)صلوات 🍃🌹اللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلي 🍃🌹مُحَمَّدوَآلِ‌مُحَمَّد 🍃🌹وَعَجِّل‌فَرَجَهُــم 🌸🍃