✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_دوم
❀✿
فقط....دردهایم را خوب میشنود و دلدارے ام میدهد. گاهے رویم حساس میشود...من تعریفش میڪنم دوست اجتماعی! خیلے ها دارند...نیمے از دانشگاه را ڪہ همین ارتباطات اجتماعے تشڪیل داده. گاها با او بہ خرید و سینماهم مے روم. اگر ازمن بپرسند دوستش دارے ...جوابے پیدا نمیڪنم!...مگر میشود یڪ دوست را دوست نداشت؟!...تلفنم را دردستم میفشارم و بہ پشت سر نگاه میڪنم.یحیے روے تختہ سنگ بزرگے نشستہ و بہ اسمان نگاه میڪند.سرم را بالا میگیرم...
: ڪاش مے فهمیدم چہ درسردارد!
❀✿
قاشقم را پراز سوپ میڪنم و دوباره درڪاسہ برمیگردانم.زیرچشمے یحیے را دید میزنم. آرامشش ڪفرم را در مے آورد
یڪ تڪہ نان دردهانم میگذارم و باحرص مے جوم. ڪارهایش بہ تمام نقشه هایم گند زده.
یلدا زیرگوش سهیل چیزے میگوید و هردو آرام میخندند. سینا بہ رفتار سهیل پوزخند مے زند.سارااما هرزگاهے نگاهے بہ یحیے میندازد و لبش را گاز میگیرد.الحمداللہ همہ یڪ جور درگیرند! نامزدے هم چیز مزخرفے است ها!.. باید خالہ بازے راه بیندازے و هروعده غذایت را درخانہ ے یڪے صرف ڪنے! یڪ قاشق ازسوپ را دردهانم میگذارم و طعم ملسش را مزه میڪنم.اذر دودستش را روے میز میگذارد و گلویش راصاف میڪند.
نگاه ها بہ سمتش سرمیخورند.لبخند بزرگے لبان نازڪ و گلبهے اش را زیبامیڪند.
_ خب.... یہ موضوعے هست ڪہ فڪر ڪنم این فضا میطلبہ ڪہ گفتہ شہ!...منوجوادجان راجبش صحبت ڪردیم و... امیدوارم این تصمیم رو بہ فال نیڪ بگیریم....دراصل این مهمونے هم بخاطر یلدا م سهیل جان بوده و هم...
مڪث میڪند.قاشقم را درظرفم میگذارم و چشمانم را تنگ میڪنم.
وهم بخاطر یحیـے تنها پسرم...
یحیـے یڪ تااز ابروهایش را بالا میدهد و باتعجب به اذر خیره میشود.
_ ما چیزی جز خوبے از خانواده تون ندیدیم ..... و خیلے خوشحالیم ڪھ سهیل عضوی از ماشده...حالا...اگر اجازه بدید...دوست دارم سارا هم دخترمابشھ..
گیج بھ یحیے نگاه میڪنم. بھ پشتے صندلے اش تکیھ میزند و دست بھ سینھ بھ سقف نگاه میڪند.خودش خبرداشت؟!..
سهیلا چشمان سرمه ڪشیده اش برق میزند و جواب میدهد: خیلے غیرمنتظره بود.
ارایش نسبے اش را تنها من میبینم.رویش را ڪیپ گرفتھ تااز دید یحیے و عمو دور باشد.
عمو با لبخند میپراند: بلھ بابت این موضوع هم عذرمیخوایم... اما...فڪر ڪنم حرف خانوم واضح بود...اجازه هست دختر گلتون رو از شما خواستگاری ڪنیم؟!
یحیے ازجا بلند میشود و ببخشید میگوید.لبخند آذر وامیرود و میپرسد: عزیزم ڪجا میری؟!
_ ممنون بابت غذا....سیرشدم!
سرش را پایین میندازد و بھ اتاقش میرود....عمو میخندد: خجالتیھ دیگھ .
حاج حمید هم میگوید: حیاس عزیزمن. حیا داره پسرمون!
ڪاملا مشخص است ڪھ ڪیفش ڪوڪ شده!.. ازدخترمن هم برای یحیے خواستگاری میشد، پرواز میڪردم!...سهیلا باڪمے من و من میگوید: ...باوجود یڪدفعھ ای بودن مطلب.راستش ماهم بدمون نمیاد یحیے...متوجهید ڪھ!؟
اذر_ بلھ بلھ....
سهیلا_ خب فڪر ڪنم سارا هم باید حداقل یھ نظر ڪوتاه بده!
لبهایم را باحرص روی هم فشار میدهم و بھ لبخند ڪزایـے سارا زل میزنم
سرش راپایین میندازد و میگوید: خب....راستش... چے بگم؟!
عمو_ هیچے نگو دخترم!...سڪوت علامت رضاست!
❀✿
همان شب درخانھ یحیـے با موضوع خواستگاری مخالفت ڪرد و بحث بینشان بالاگرفت. نمیدانم چرا دل من هم خنڪ شد..تصور حضور سارا ڪناریحیـے ازارم میداد..
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❀✿
#رمان_قبله_من
#قسمت_بیست_و_شش
#بخش_سوم
❀✿
او رادوست داشتم!؟محال است! من ازاو ڪینھ ی چندسالھ دارم.ازاو و تمام #ریشوهای_بی_ریشھ . اولین بار سرهمان بحث صدایش رابالا برد... قیافھ اش دیدنے بود!خودش را بے ارزش خواند و تاڪید ڪرد چرا نظرش هیچ اهمیتے ندارد!؟؟... بدون مشورت با او اقدام ڪرده اند و این برایش سنگین بوده..خواستگاری سارا منتفے و دردلم عروسے بپاشد!رابطھ ی خوب سهیل و یلدا دوام چندانے نیاورد.اواسط اسفند یلدا با قیافھ ای گرفتھ بھ خانھ برگشت و لام تاکام بھ سوالها جواب نداد...
❀✿
چندتقھ به در میزنم و وارد اتاق مے شوم. یلدا سریع باپشت دست اشڪهایش را پاڪ میڪند و میگوید: اجازه ندادم بیای تو!
لبخند ڪجے میزنم و دررا پشت سرم میبندم. روی تخت صاف میشیند و بھ فرش خیره میشود. چانھ اش خفیف میلرزد و بادستهایش ڪلنجار میرود. چندقدم جلو میرود و نفسم را پرصدا بیرون میدهم.
_ عذرمیخوام بے اجازه اومدم...ولے...دیگھ طاقت نیاووردم...بیرون...بیرون همه نگرانتن...تاڪے میخوای تو اتاق بشینے و چیزنگے...
ڪلافھ دستش را مشت میڪند و میگوید: حوصلتو ندارم!
ڪنارش میشینم و بااحتیاط نزدیڪش میشوم.
_ میدونم!...ولے...خواهش میڪنم...نمیتونے بگے چے شده؟!
سرش را بھ چپ و راست تڪان میدهد...
_ ببین یلدا... یحیے داره دیوونه میشھ.حس میڪنم یچیزی میدونھ!.. اما داره خودشو میخوره!!
بغضش میترڪد
_ اره....نفهمیدم چے میگھ...یحیے ازاولش میدونست!..
_ نمیفهمم....چے میگے!!
گریھ اش شدت میگیرد..
_ احمقم....محیا من یھ احمقم!!...
_ چے شده؟!
باترس دستم را دورش حلقه میڪنم و میپرسم: تروخدا بگو....نگران ترم نڪن!
_ سهیل!...س...سهیل...
_ سهیل چے؟!...دیوونه گریھ نڪن.....
به چشمانم نگاه میڪند.دلم میلرزد.... خودش را دراغوشم میندازد و هق هق میزند...
_ سهیل ...سهیل قبلا...قبلا...نامزد داشتھ.
دهانم قفل مے شود...زبان درڪام نمے چرخد... سرم تیرمیڪشد.حتما اشتباه شنیدم...
_ یلدا یبار دیگھ بگو!!
چیزی نمیگوید فقط صدای گریھ اش هرلحظھ بلند ترمیشود.
چندتقھ محڪم بھ در میخورد
_ چے شده!!؟
صدای عصبے و جدی یحیـے مرااز جا میپراند...شالم راروی سرم میڪشم ...
_ میخوام بیام تو!...
دودقیقھ صبرمیکند وبعد داخل مے اید. استینهای پیرهنش را تا زده...موهای خیسش روی پیشانے اش ریخته. عمو و زن عمو به خانھ ی حاج حمید رفتھ اند.یحیے هم تا ده دقیقه پیش درحمام بود... چندقدم جلو مے اید و مقابل یلدا زانو مے زند. دودستش را میگیرد و تڪان میدهد: یلدا!؟...چتھ!..چے شده!...
یلدا سرش رااز روی شانھ ام برمیدارد و به چشمان یحیی نگاه میڪند.پشیمانے در هق هق اش موج میزند..پشیمانے بابت اینڪھ بھ حرفهای یحیے گوش نڪرده.یحیے دستهای یلدارا میڪشد و اورا دراغوش میگیرد..محڪم و گرم... سرش را روی شانھ اش میگذارد و بادست موهایش رانوازش میڪند..
_ عزیزدل داداش چت شد یهو.
❀✿
💟 نویسنــــــده:
#میم_سادات_هاشمی
رمان های عاشقانه مذهبی
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#امام_خامنه_ای
#حجاب
#عفاف
#زن
#اهانت
🌸 بزرگترین اهانت به زن
🔻 رهبرانقلاب:
🔸[غربیها] یک نامعادلهای را بتدریج به وجود آوردهاند؛ یک طرف ذینفع، یک طرف مورد انتفاع؛ بشریت را اینجوری تقسیم کردهاند. طرفِ ذینفع مرد است، طرفِ مورد انتفاع عبارت است از زن... شأن اجتماعی زن را اینجوری معرفی کردند، اینجوری تعریف کردند: زن به عنوان یک موجودی که مورد انتفاع مرد باید قرار بگیرد. لذا در فرهنگ غربی اگر زن بخواهد در جامعه نمود پیدا کند، شخصیت پیدا کند، حتماً باید از جذابیتهای جنسىِ خودش چیزی را ارائه بدهد.
🔸حتّی در مجالس رسمی، نوع پوشش زن باید جوری باشد که برای طرف ذینفع و منتفع - یعنی طرف مرد - چشمنواز باشد. به نظر من بزرگترین ضربه، بزرگترین اهانت، بزرگترین حقکشی که در زمینهی مسئلهی زن انجام گرفته، همین است... دیگران هم از آنها تقلید کردند، در راهش کوشش کردند، تلاش کردند و این در دنیا جا افتاده... وقتی پوشش زن، عدم تبرّج زن، آرایش نکردن زن در جامعه مطرح شود، دستگاههای مسلط تبلیغاتی دنیا سر بلند میکنند، جنجال میکنند؛ این نشاندهندهی این است که یک فرهنگی، یک سیاستی، یک راهبردی وجود دارد که سالهای متمادی است دنبال میشود و پایهاش این است که این جایگاه، این شأن، این موقعیت غلط و اهانتآمیز را برای زن تثبیت کنند؛ و متأسفانه کردند.
🔺 گزیدهای از بیانات حضرت آیتالله خامنهای در موضوع #تبرج
📖 ۱۳۹۰/۰۳/۰۱
💕❤️💕❤️
🔰 #نماز_خالصانه
✍براي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله دو شتر بزرگ آوردند. حضرت به اصحاب فرمود:
آيا در ميان شما كسي هست دو ركعت نماز بخواند كه در آن هيچ گونه فكر دنيا به خود راه ندهد، تا يكي از اين دو شتر را به او بدهم.
اين فرمايش را چند بار تكرار فرمود. كسي از اصحاب پاسخ نداد.
امير المؤمنين عليه السلام به پا خواست و عرض كرد:
يا رسول الله! من مي توانم آن دو ركعت نماز را بخوانم.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
بسيار خوب بجاي آور!
امير المؤمنين عليه السلام مشغول نماز شد، هنگامي كه سلام نماز را داد جبرئيل نازل شد، عرض كرد:
خداوند مي فرمايد يكي از شترها را به علي بده!
رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
شرط من اين بود كه هنگام نماز انديشه اي از امور دنيا را به خود راه ندهد. علي در تشهد كه نشسته بود فكر كرد كدام يك از شترها را بگيرد.
جبرئيل گفت:
خداوند مي فرمايد:
هدف علي اين بود كدام شتر چاقتر است او را بگيرد، بكشد و به فقرا بدهد، انديشه اش براي خدا بود. نه براي خودش بود و نه براي دنيا.
آنگاه پيامبر صلي الله عليه و آله به خاطر تشكر از علي عليه السلام هر دو شتر را به او داد. خداوند نيز در ضمن آيه اي از آن حضرت قدرداني نموده و فرمود:
(ان في ذالك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد)
سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
هر كس #دو_ركعت نماز بخواند و در آن #انديشه اي از امور دنيا به خود راه ندهد، خداوند از او خشنود شده و گناهانش را مي آمرزد.
#به_استقبال_نماز_می_رویم:
📖خدا برات یه پیغام گذاشته در قرآن؛
✨سابِقُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ
⏰ "وقت تلـف نکن...از بقیه #سبقت بگیـر"
و خودتــو برسون
به آغوشِ سراسر مغفرت خدا!
👈یهو دیر میشه ها
💕❤️💕❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📮بهترین راه ارتباط با خدا در درجه اول همین نمازیست که میخوانید...
#پیشنهاد_دانلود
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#
9.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕍مسجد پایگاه فعالیت های اجتماعی
#امام_خامنه_ای
✴️چهارشنبه 👈2 شهریور/ سنبله 1401
👈26 محرم 1444👈 24 اوت 2022
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
🌕آغاز هفته دولت
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای امور زیر خوب است:
✅باغداری
✅ و امور زراعی و کشاورزی خوب است.
📛ولی ازدواج خیر ندارد و امکان جدایی دارد.
👶 برای زایمان مناسب و نوزاد متوسط الحال باشد.
🚘مسافرت :سفر اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم.
🌗 امروز قمر در برج سرطان و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️امور کشاورزی.
✳️کندن چاه و کانال.
✳️و استحمام نیک است.
📛ولی امور ازدواجی.
📛و بنایی خوب نیست.
💉💉 حجامت خون دادن و فصد باعث خلاصی از مرض می شود.
💇♂💇 اصلاح سر و صورت سبب رهایی از بلا می شود.
👩❤️💋👨مباشرت: امشب (شب پنجشنبه) ،فرزند حاکمی از حاکمان یا عالمی از عالمان گردد.
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌺🧚♀️شکرگزاری پلی است به سوی رهائی از غصهها.
چون وقتی که تو شکرگزار باشی،
غیرممکن است احساس غم و غصه کنی!
یا هر نوع احساس منفی دیگری داشته باشی …🌼🍃
🍃🌼اگر در وضعیتی دشوار هستی،
دنبال چیزی بگرد که بابت آن خدا را شکر کنی.💚
وقتی چیزی را پیدا کردی، دنبال بعدی بگرد!
چون تک تک چیزهایی که پیدا میکنی
و خدا را به خاطرش شکر میکنی،
وضعیت تو را تغییر میدهد.🌼🍃
👈 پس خیلی ساده است :
یکی از سریعترین راههایی که بشه
از حال بد به حال خوب رسید،
توجه به نعمتهای زندگی
و شکرگزاری به خاطر اونهاست 😍
💕💝💕💝
🌼ذهنزیبا بهترین طبیب شماست!
اگر می خواهید؛
جسم خود را تقویت کنید،
ذهنتان را تقویت کنید.
اگر میخواهید؛
جسم خود را احیا کنید،
ذهنتان را زیبا کنید ...
🌼هیچ طبیبی مانند اندیشهای،
شادی آفرین برای از بین بردن
بیماریهای جسمانی نیست ...
🌼و هیچ داروی آرام بخشی
مانند محبت و مهربانی و نیتخیر،
برای کاهش غم و اندوه وجود ندارد...
💕❤️💕❤️