eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
20.6هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
چیزی که شنیده میشد یه آخخخ بود یه افتادن بود ...
بچه ها این شبا چون ایام فاطمیه ست این چیزی رو که میخوام بگم ، هیچ کدوممون درک نکردیم ... ولی میخوام بگم که یه حسی داشته باشیم ...
ستون دنبال هم میرفتن .. تا زانو توی آب بود بعثیا رو به رو نشسته بودن تیرا رو میزاشتن روی اب مثه یه سنگی که بندازی روی آب چندین بار میخوره به سطح اب بلند میشه ..
دیدم این تیر وقتی میخوره توی پهلوی ادم بازم تا نخوره توی استخون خیلی نمیفهمی ...
چه اون شبایی که میخواستن از اروند رد بشن مثل والفجر ۸ چه اون شبایی که شلمچه بود و قصه ی کربلای ۵ بود و کار سخت تر بود
راوی میگف ، من تیر خوردنِ به پهلوها رو دیدم ...
این یه طرف قصه ..‌
راوی میگف ؛ من خیلی نمیفهمیدم بازم اونجور که باید نمیفهمیدم تاااا این تیر اومد توی پهلوی خودم ....
یه طرف دیگه ی قصه هم اینکه اولین اتفاقی ‌که افتاد دیگه نفس کشیدن سخت بود ..........
براتون روضه ی نفس کشیدنِ مادرم رو توی بستر خوندن ...
این تیر میومد میخورد به بچه ها میخورد به پهلوی بچه ها ...
واقعا عملیاتی که اسم رمزش یا فاطمه الزهرا بود، بچه ها بر حسب حس و حالشون تیر به پهلوشون میخورد ..
یا شهید میشدن یا جانباز ..
آیت الله مدنی شهید محراب میگه شک کردم یا نه خواستم یقین کنم به سیادتِ خودم شب خواب دیدم حضرت زهرا س رو گفت یا بُنَیَّ انت قتیل ... تو پسر مایی ، شهید هم میشی ..
شبای هیئت ، شبای بله برونه .. محرم ، فاطمیه و ..... شبای بله گرفتنِ حضرت زهرا ، برای پسرش مهدیِ ...
این گریه هام زیر لفظیه که از تو بله بگیرن .. باز بهت میگم اگه این پرده بره کنار میبینی که
یه خانومی میاد توی جلسه که دستش روی شونه ی پسرش مهدیِ .. یه دستشم به پهلوشه .. 😭
و میگه امشب اینا دارن قول میدن مادر ..
قصه ی هیئتای ما اینه بچه ها .. قصه ی هیئتای اخرالزمانی اینه .. قصه ی این شبهای بامعرفت و بصیرت اینه .. قصه اینه دیگه
جنگ ۳۳ روزه که کار سخت شد اون ۳ ، ۴ روزِ اخر ( ۳۳ روزه ی لبنان با اسرائیلیها ) سیدحسن نصرالله به آقا گفته بود ، آقا خیییلی کار گیر کرده ... آقا گفته بودن ؛ دو سه روز دیگه صبر کنید ، حضرت زهرا س حل میکنه .. دو سه روز بعدشم حل شد ..
بچه ها ما حضرت زهرا داریم نترسیدا .. اصلا نترسید ....
گفت مادر ، تو خیلی دعا کردی جنازه ی من پیدا بشه منم خوشحالم که جنازم پیدا شد ولی مادر ، بهت بگم از موقعی که جنازه ی من پیدا شد منو آوردن توی گلزار شهدا دفن کردن و تو شبای جمعه میای سر قبرِ من ... مادر بهت بگم که تو منو از یه مهمونی محروم کردی ...
آقا میفرمایند ؛ ما حاجتای دلمونو جمع میکنیم ، فاطمیه * ببریم درِ خونه ی حضرت زهرا س
این شبا حاجتای قشنگ قشنگ بگید .. شبِ آرزوهاست شب آشتی کنون هاست شبِ آشتی کردن این دلها با امام عصر
ما شهدای 🌹گمنام🌹 شبای جمعه توی اون بیابونا حضرت زهرا س 💚 برامون مادری میکرد ...
شک کردم این حرفه درسته یا نه یه مرتبه یه جمله ای از امام دیدم که گفتن سلام ما و درود ما بر پاره های تن این ملت که در بیابان ها انیس و مونسی جز نسیم بیابان و همنشینی با حضرت زهرا س ندارن ..
خیییلی این شهدای گمنام 🌹 کارا میکننن " حواستون باشه " ... ♥️♥️♥️
یه مزار شهدا میری یه شهید گمنام 🌹 میبینی .. یه شلمچه میری شهید گمنام 🌹 میبینی ... یه تپه ی نورالشهدا میرید .. اینجا محل عبور کردنِ حضرت زهرا س ست ...
این انقلاب این مملکت همه ماها همه ی ما تحت حمایت حضرت زهرا س هستیم آقا چی گفتن ۱۹ دی که با قمی ها جلسه داشتن ؟؟؟ گفتن : مییبینممم آقا فرمودن میبینمم که خدای متعال ، جایگاه رفییع رو به برکت اهلبیت ، برای این ملت در نظر گرفته ... میبینمممم‌
خییییییلی به خودتون ببالید 🌹🌹🌹🌹 و خییییلی کیف کنید توی مملکت حضرت زهرایی هستیم .. زیر نظر پسر حضرت زهرا س هستیم ♥️ توو هیئت حضرت زهرا سینه میزنیم دیگه چی میخوایم دیگه ؟؟!!!