eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 چیزکیک یخچالی بیسکوییت پتی بور یک بسته کره آب شده صد گرم پنیر خامه ای یا ماسکار پونه یک بسته دویست گرمی خامه صبحانه صورتی یه بسته دویست گرمی پودر قند چهار ق غ وانیل نوک ق چ پودر کاکائو یه ق غ پودر ژلاتین یک ق غ +یک سوم لیوان آب سرد بیسکوییت پودر شده و کره رو مخلوط کنید داخل ظرف بریزید با پشت لیوان فشار بدین پرس بشه داخل یخچال بزارید خامه و پنیر و وانیل و پودر قند رو مخلوط کنید پودر ژلاتین رو با آب سرد مخلوط کنید روی بخار کتری بزارید آب بشه بعد به پنیر اضافه کنید به نصف مایه پنیری پودر کاکائو اضافه کنید و مثل فیلم روی بیسکوییت بریزید داخل یخچال دو سه ساعت باشه خودش رو گرفت از قالب جدا کنید...
🌷علامه آملی: چه مرد و چه زن باید خودش را نماید و حلقه در گوش کند ، فیض حق سبحانه وقف خاص کسی نیست. 📚 هزار و یک کلمه، ج۲، ص۳۷۳
خوش بحال قلب‌هایی، که هر صبح؛ رو به یاد تـــو، باز می‌شوند... طراوت همه عالم... در گروی تکرار یاد تـــوست حضرت صاحب دلم! ✋🏻سلام‌تنہادليݪ‌طࢪاوت‌زمین❤️
🌷شیخ جعفر : 🍀 برای درمان قلب بیمار، در طول سال سجده و ذکرِ رکوع را بيشتر کنيم. هر چه ذکر سجده و رکوع، بیشتر شود، انس زودتر می‌آيد. اگر نفس را برای و الفت به نماز، مدیریت کردی، رخنه می‌کند و تبديل به حال می‌شود و اگر استقامت‌ کردی ، تبديل به ملکه می‌شود. 🌱 حال خوب ثابت نداریم، چون عمل خوب ثابت نداریم....
🌷حضرت آیت الله : و معارفش، همه برای این است که تو ساخته شوی. اگر تو ساخته شوی، همه چیز ساخته می شود. اگر تو خراب باشی، همه چیز خراب می شود. کاری کنید که خرابی ها را اصلاح کنید، نمی خواهد کنید. جلوی خرابی ها را بگیرد. 📚 نردبان آسمان ص 239
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 پاستا رتتویی مواد لازم: گوجه فرنگی🍅 کدو سبز بادمجان🍆 پنیر خامه ای🧀 نمک،فلفل،روغن زیتون 🌶 آویشن🌱 تاپینگ پیتزا(پنیر پیتزا )🧀 پاستا پنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 کباب تابه‌ای گوشت چرخ کرده: ۶۰۰ گرم (سردست گوساله) نمک: ۱/۵ قاشق چای‌خوری فلفل سیاه: نصف قاشق چای‌خوری سماق: نصف قاشق چای‌خوری زرد‌چوبه: نصف قاشق چای‌خوری پیاز: ۱ عدد سیر: ۴ حبه گوشت رو بعد از ورز دادن ۲۰ دقیقه درون یخچال بذارید. از این گوشت میتونید برای کباب کوبیده هم استفاده کنید. »»سس گوجه: گوجه: ۴ عدد فلفل سیاه: نصف قاشق چای‌خوری نمک: نصف قاشق چای‌خوری این سس ۲۰ دقیقه‌ای آماده میشه ----- بادمجان، گوجه و فلفل سبز، برای دورچین بشقاب امیدوارم که لذتشو ببرید.
۱۱ ۱ربع مونده بود به ۱۰ وسایلارو جمع کردیم بردیم پایین ملیحه خانوم هم وسایلاشو جمع کرده بود بره روستاشون راننده های عمارت هم عصر رفته بودن عمارت خالی شده بود هرچند بعد مرگ بابام بودو نبود کسی فرق نداشت عمارت انگار خالیه خالی بود رفتیم جلوی در عمارت اشکام سرازیر شدن ملیحه خانوم رو با تمام وجودم بقل کردم افرا:دورت بگردم مواظب خودت باش اونم گریش گرفت ملیحه خانوم:توهم افرا:قربونت برم نمیزارم اینطوری بمونه همه چی درست میشه ملیحه خانوم:دختر نازم تاکسی رسید ملیحه خانوم باهامون خدافظی کردو رفت منو جانان هم منتظر راننده بودیم بعد چند دقیقه ون مشکی رنگی جلوی عمارت وایساد اون پیرمرد پیاده شد افرا:سلام +:سوارشید وسایلو راننده برداشت رفتیم نشستیم جانان بی صدا نشسته بود کنارم اون پیرمرد هم نگاهش روم بود اصلا از نگاه هیزش خوشم نمیومد چطور میخواستم تحملش کنم آخه رو به جانان پرسید +:اسمت چیه جانان:جانان +:چه چشم های خوشگلی داری جانان چیزی نگفت +:چشم هاتو میدی به من جانان:نخیر +:چرا جانان:مگه خودت چشم نداری خندم گرفته بود +:دارم اما چشمای تورو دوست دارم جانان:اما من چشمای تورو دوست ندارم وای خندم گرفته بود اونم از نوع شدید خداروشکر مرده عصبی نشد بازم با خوش رویی با جانان شوخی کرد +:چرا جانان:چون که دوست ندارم +:خب چرا دوست نداری جانان با حرص گفت عههه مرده خندیدو گوشیشو گرفت دستش تا برسیم حرفی زده نشد راننده ها وسایلو بردن من هم دست جانانو گرفتم پشت سر پیرمردی که اسمش هم نمیدونستم رفتم رفتیم داخل عمارت خدمتکار اومد جلوی در با خوش رویی رو به ما گفت خدمتکار:سلام خوش اومدید افرا:ممنون عمارت قشنگی بود مثل عمارت خودمون بزرگ بود +:حکیمه اتاقشون رو نشون بده بهشون روی کاناپه ی مرد نشسته بود سیگار می‌کشید بی اهمیت به هیچکس تو حال خودش بود خدمتکار اشاره کرد که بریم طبقه بالا
رفتیم طبقه بالا توی یکی از اتاق ها خدمتکار:اینجا اتاق شماست چیزی لازم داشتید بگید افرا:مچکر لبخند زدو رفت جانان:آجی اینجا میمونیم؟ افرا:اره ی مدت عزیزم وسایلارو جا ب جا کردم جانان هم از خستگی خوابش برد پتورو کشیدم روش خودمم کنارش دراز کشیدم بعد ۳مین درو زدن نشستم رو تخت همون مرد ۶۰ساله بود اشاره کرد دنبالش برم رفت سمت اتاق من هم باهاش رفتم درو بست نگاه بدی روم داشت موزیانه بحث رو باز کرد +:گفتی چند سالته؟ افرا:۱۶ +:دختر کوچولو چیزی نگفتم +:راستی دختری دیگه؟ این منو با این سر میدونیا اشتباه گرفته بود حرصم گرفته بود افرا:بله +:فردا صیغت میکنم جوابی نداشتم +:امشب کارتو بسازم یا وایسم بعد صیغه؟ افرا:منظورتون چیه؟ وای چقدر هیز بود خیلی ترسیده بودم هرچند میدونستم از قبل اینطوری میشه +:منظورم واضح نیس؟ چند قدم اومد جلوتر من هم رفتم عقب که چسبیدم به در اومد نزدیکتر موهامو از جلوی صورتمو زد کنار میخواست بیاد نزدیک تر که هول شدم افرا:میشه یکم فاصله بگیرید اومد نزدیکتر سرمو انداختم پایین +:چرا افرا:اینطوری بهتره +:خودت میدونی اول آخرش چیه پس مقاومت نکن تنم سرد شده بود از استرس +:نگفتی الان یا بعد انقدر استرس گرفته بودم که جوابی ندادم +:اگ به تو باشه مقاومت میکنی پس بهتره خودم دست بکار بشم داشت میومد سمت گردنم که رفتم کنار افرا:بهم فرصت بده +:چه فرصتی افرا:من بابام تازه مرده همه داراییمونو کشیدن همه چی یهویی شد خیلی برام سخته هنوز با این مشکلات کنار نیومدم یکم فرصت بده تا به خودم بیام +:اوم چیزه سختی ازم خواستی افرا:خواهش میکنم +:فعلا کاری باهات ندارم ولی اگه بخوای پررو بشی نا فرمانی کنی رحم نمیکنم سرمو به نشونه تایید تکون دادم
۱۳ +:اسمت چی بود؟ افرا:افرا +:آهان افرا:شما چی +:سلمان +:تو چند روز خودتو جمعو جور کن از صبر کردن خوشم نمیاد سرمو تکون دادم +:تو خونه لباس پوشیده نپوش خوشم نمیاد به چپم خب که خوشت نمیاد مردیکه پرو +:شال هم کلا سر نکن دوست ندارم تو دلم گفتم تو نمیگفتی هم من سر نمیکردم +:خلاصه حواست باشه افرا:اوهوم +:میتونی بری رفتم بیرون چه قدر مردیکه هول بود ۶۰سالشه ی جور حرف میزنه انگار ۲۰سالشه مردیکه خر رفتم تو اتاق پیش جانان دراز کشیدم کم کم خوابم برد ●●●●●●● با صداهای خیلی بدی بیدار شدم صدای نفس نفس زدن میومد در اتاقو باز کردم صدا واضح تر شد صدا از اتاق سلمان بود حالم بهم خورد رسما حرم سرا بود اینجا خداروشکر جانان خواب بود مگرنه باید ۳ساعت توضیح میدادم این صدای چیه خیلی تشنم بود چراغا خاموش بود اما به خاطر چراغ طبقه پایین پله ها قابل دیدن بود از پله ها رفتم پایین همون مردی که سیگار میکشید رو دیدم توی آشپزخونه داشت مشروب می‌خورد یعنی این کی بود؟ مونده بودم برم آشپزخونه یا نه دلمو زدم دریاهو رفتم تو آشپزخونه معلوم بود مرده حال خوشی نداشت خمار نگاه میکرد یه لیوان برداشتم شیر ابو باز کردم _:میدونستی خیلی احمقی افرا:جان؟ _:خیلی احمقی افرا:منظور؟ _:بچه ای خیلی بچه ای افرا:چطور؟ _:چندسالته؟ جواب ندادم داشتم میرفتم که رو به روم وایساد ی جورایی ترسیدم افرا:برو کنار _:نترس کاری باهات ندارم فقط بدون تو این خونه بدبخت میشی افرا:تهدید میکنی؟ _:نه نه من کاری ندارم بات ولی بدون بدبخت میشی از حرفاش ترسیدم رفتم بالا صداهای بدی همچنان از اتاق سلمان میومد بی توجه رفتم اتاق از فکر خوابم نمی‌برد صداهای چندش هم که قطع نمیشد بعد چند مین چشمام گرم خواب شد
🌸فضیلت نماز شب🌸 پیامبرگرامی اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) نقل کرده‌اند که فرمودند: 🔸️«لَوْ عَلِمَ النّائِمُ عَنْ صَلاةِ اللَّيْلِ ما فاتَهُ مِنَ الثَّوابِ الْعَظِیمِ وَ الْأَجْرِ الْمُقِيمِ لَطالَ بُكاؤُهُ عَلَيْهِ»؛ 📚ارشاد القلوب، ج۱، ص۸۹ 🔸️اگر مردم را می‌دانستند، اگر برای خواندن آن بیدار نمی‌شدند، از غصه گریه‌های طولانی می‌کردند. 🍃 در روایات هم ائمه عصمت و طهارت علیهم السلام فرمودند که: راه رسیدن به خدا مسیری است که جز با کمک گرفتن از شب (شب زنده داری و نمازشب)، طی نخواهد شد.
آیت الله مجتهدی تهرانی(ره)؛ 🔸قدیم همه ی مردم صورت نورانی ای داشتند چون نماز شبشان قضا نمی‌شد... 🔸الان همه صورتها کدره چون نماز اول وقتشون ترک شده چه برسه نماز شب!! روز رو اگه با خلق گذروندی شب رو با خالق بگذرون این رمز شهادته ... رفیق... ازهمین‌امشب‌نیت‌کن زودبخواب گوشیوبذارکنار نمازشبوشروع‌کن به‌خدااین‌دنیادل‌بستن‌نداره :)🌱 🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها🌸
🍃💚 بی خیال وزن و مضمون و همه آرایه ها با زبان ساده میگویم تو در قلب ❤️ منی 🌺 🌙 🌸🍃
mp3.mp3
28.19M
🏴 توسل به ام البنین 🌸 أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق حضر‌ت زینب سلام الله علیها🌸 ❄️🌨☃🌨❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️السّلام علیک یا امّ الوفا امّ العباس قمر بنی هاشم امّ البنین وفات حضرت ام البنین، مادر حضرت عباس(ع) تسلیت باد.
روزگارم در غمِ آن قد و بالا سوخته باغِ من گُل داشت روزی حیف حالا سوخته وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته کاروانی که دلم را بُرد روزی با خودش آمده از گرد و خاکِ راه اما سوخته هرچه گشتم بِینِ‌شان شاید که بشناسم کسی هرکه دیدم پیر بود و شمع آسا سوخته بال و پرهاشان شکسته یا کبود و بی رمق شانه‌ها از تازیانه خُرد حتی سوخته چشم‌ها از فرطِ سیلی سرخ و نابینا شده چهره‌ها لبریزِ تاول زیرِ گرما سوخته گیسوان زردند ، گویا بین آتش مانده‌‌اند تارِ موهاشان گره خورده است گویا سوخته تا که پرسیدم امیرِ کاروان حالا که هست بِین‌ِشان دیدم زنی اما سرا پا سوخته گفتمش کو گیسوانِ زینبی‌ات گفت : آه شعله‌ای بر معجرم اُفتاد آنجا سوخته گفتمش سالارِ زینب را نمی بینم چرا؟ گفت دیدم چهره‌اش بر ریگِ صحرا سوخته شعله بود کرببلا و دود بود و خیمه‌ها بِینِ آتش دختری دیدم که تنها سوخته
ای مادر چار آفتاب ادرکنی زهرای سرای بوتراب ادرکنی ما دست به دامان توأیم ای بانو یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی
مثل همیشه آمده ای بر سرِ قرار مثل همیشه بی کس و تنهانشسته ای از طرز راه رفتن تو گفته ام به خویش حتماً که داغ دیده ای و دلشکسته ای میبینمت که با سرِ انگشت زخمی ات نقشِ چِهار قبرِ مُجزّا کشیده ای حق داری اینهمه که تو گریه کنی؛چرا زیرا که پشتِ هم خبرِ بد شنیده ای یک بار هم نشد که گلایه کنی از آن داغی که روزگار به روی دلت گذاشت گفتند بر "حسین" چرا گریه میکنی؟ گفتی به این دلیل که او مادری نداشت با سوز گریه ات همگان گریه میکنند حتی بقیع از نمِ چشمِ تو تر شده شبهای عمر تو به چه رنگی در آمده؟ حالا که آسمان دلت بی قمر شده زینب برای تو سپر آورد از سفر اما ز چشمِ ساقیِ لشکر سخن نگفت از ماجرای غارت و از عصر واقعه از بوسه های خنجر و از پیرهن نگفت اصلاً چه خوب شد که نرفتی به کربلا پای کسی به خیمه ی سبز تو وا نشد بهتر ندیده ای که اباالفضل تو سرش از ضربه ی عمود به سر نیزه جا نشد
اگر نشد که نهم رو به کربلای حسین بقیع را کنم از گریه کربلای حسین نگه به چهرۀ عباس کرده، می‌گفتم هزار مرتبه عباس من فدای حسین به دشت کرب و بلا تا کنند پرپرشان چهار دسته‌ گل آورده‌ام برای حسین شب عروسی خود نیز با علی گفتم چو من هزار عروسند خاک پای حسین ز کودکی به عزیزان خویش می‌گفتم که سر به دست بگیرید در هوای حسین همیشه بود به هر جا نگاه عبّاسم به ماه عارض و بر قامت رسای حسین نگاه من هم از آن بود بر رخ عباس که داشت جلوه ز روی خدانمای حسین به چار نجل شهیدم درود باد درود که بود پشت سر هر یکی دعای حسین حضور فاطمه آرم به حشر چار ذبیح که جانشان شده تقدیم در منای حسین همیشه بود روان روح چار فرزندم چو اختران ز پی ماه در قفای حسین خدا گواست ز عباس بیشتر می‌برد دل مرا همه جا نام دل ربای حسین به دشت کرب و بلا جای شاخۀ یاسم به خاک پای وی افتاد دست عباسم نسیم علقمه پیوسته می‌دهد خبرم که پاره‌ پاره چو گل گشت پیکر پسرم به خون طپید لب تشنه ماه علقمه‌ام نشد که قطرۀ آبی برای او ببرم به وقت مرگ غریبانه سر به خاک نهم که از چهار پسر نیست یک پسر به برم هزار بار الهی شود فدای حسین نه جسم چار پسر، جان مادر و پدرم خدا گواست که باشد فقط برای حسین هر آن‌ چه خون جگر می‌چکد ز چشم‌ترم چو شمع سوزم و در سوز خویش آب شوم چنان که محو شود در شرار دل، اثرم خدا گواست که اشک خجالت عباس ز خون دیدۀ او بیشتر زند شررم الهی آن که کنار دو دست عباسم فتد به خاک قدم‌های اهل‌ بیت سرم برای شیر خدا چار شیر آوردم هزار حیف که امروز خم شده کمرم ز دیدن سر مجروح دخترم زینب به سان پیکر عباس پاره شد جگرم چنان که خون چکد از «نخل میثم» زینب ز دیده خون جگر ریزم از غم زینب
صحبت اگر به ساحت ام البنین کشد بر شعر، پرده ی غیرت، روح الامین کشد ذیل مقام توست بلندای آسمان حاشا که دامن تو به روی زمین کشد خاموش نیست شب چو ببیند ز شمع سوز مروان به بانگ شیون تو آفرین کشد ! تدبیر جنگ نیز بود در ستارگان طفل تو اسب فاجعه را زیر زین کشد آهو ز احترام به صحرا نمی رود گر چادر تو پای به اقصای چین کشد ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه ! خاشاک منت از نظر ذره بین کشد بر عزّتت بس است علی خواستگار توست شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد از آستین تو اسد الله گرفته است حاشا که شمر گوشه ی آن آستین کشد معنی خموش باش ! که آگاه نیستی ز آن معجری که دست سنان لعین کشد آن زن که ریخته ست به معنی کلام ناب از شک بعید نیست که بار یقین کشد
حجت الاسلام والمسلمین طائب: رهبر انقلاب دستور دهند فردا اسرائیلی بر روی زمین وجود نخواهد داشت 🔻 رئیس شورای قرارگاه راهبردی عمار در سومین سالگرد شهادت سردار سلیمانی و همایش سالانه مجمع نمایندگان طلاب و فضلای استان کرمان: ➖ ما باید کاری کنیم که معادله قدرت به سمت امام زمان (عج) تغییر کند تا ظهور نمایند. ➖ از حضرت آدم (ع) تا امام حسن عسکری(ع) همه مجبور شدند به دلیل فقدان قدرت، جلوی دشمن کوتاه بیایند؛ اما وقتی حضرت حجت (عج) بیاید، هیچ کس نمی تواند مطلبی را به ایشان تحمیل کند؛ پس ایشان باید أبرقدرت باشد و امام راحل فرمودند باید این قدرت را ایجاد کنیم. ➖ ما باید برای ظهور حضرت حجت (عج)، در سه مسئله نظامی، امنیتی و اقتصادی أبرقدرت شویم. ➖ بحمدالله ما امروز در مسئله نظامی، أبرقدرتیم و اگر امروز حضرت آقا صلاح بدانند و دستور دهند، فردا اسرائیلی بر روی زمین وجود نخواهد داشت. ➖ امام زمان (عج) نباید نه در جنگ رو در رو و نه با ترور به شهادت برسند؛ پس در بحث امنیت هم باید أبرقدرت شویم و بحمدالله أبرقدرتیم؛ اما هنوز در بحث اقتصادی، أبرقدرت نشده ایم و شرط آن این است که از نفت قطع شویم و اقتصاد مقاومتی داشته باشیم. ➖ اقتصاد ما وابسته به نفت بود و نفت می رفت و جنس می آمد؛ اما امروز تراز تجاری غیرنفتی ایران به 48 درصد رسیده است و دو درصد مانده است که به تراز 50 درصد برسد. دشمن فهمیده که ما به ثبات اقتصادی نزدیک هستیم و به همین دلیل، در حال ایجاد فتنه است تا کشور را عقب بیندازد.
هرچه سرایند ز تو شاعران یا که بخوانند ز غم مادحین نمیرسد به سوز آنکه گفتی لا تدعونی ویک
زیر علم ولی بزرگت کردم الحق به چه محفلی بزرگت کردم دست تو به کارزار اگر حیدری است با ذکر علی علی بزرگت کردم
من و کنیزی آل عبا خدا را شکر من و حریم ولی خدا خدا را شکر کنیز فاطمه بودن چه عزتی دارد من و عنایت خیر النسا خدا را شکر مرا به رخصت زینب خدا پناهم داد که با حسین شدم آشنا خدا را شکر خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن کشید آخر کارم کجا خدا را شکر خدا نوشت که من مادر اباالفضلم که او شود به حسینم فدا خدا را شکر شوند جمله پسرهای من غلام حسین کنند نوکری مجتبی خدا را شکر عزیز فاطمه! زینب! بیا در آغوشم بیا به دامن مادر بیا خدا را شکر نویدِ پورِ علمدار داده مولایم برای یاری کرب و بلا خدا را شکر برای روز علمداری اش دعا بکنیم که هست آبروی خیمه ها خدا را شکر شنیده ام که دو دستش ز تن جدا گردد به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر شنیده ام که به صورت فتد زمین بی دست مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر شنیده ام زتعصب پس از شهادت هم سری برآورد از نیزه ها خدا را شکر شنیده ام که حسین از قفا شود بی سر و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر شنیده ام که لباس اسیری ات بر تن کُنی کنارِ تنِ سر جدا خدا را شکر شنیده ام که شود پاره پاره معجرها حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر پس از گذشت اسارت که از سفر آیی سپاهِ خصم در آید ز پا خدا را شکر
ای همسر سردار جهان، مادر عباس وی دامـن تـو مهـد ادب‌ پـرور عباس در بیت علـی آمده! هـمسنگر عباس خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس ام‌الشهـدا ، فاطمه ی دوم حیدر هم فاطمه ی دوم و هم زینب دیگر تو چشمه ی فیض از نفس پنج امامی تو فاطمه ی بیت شـه عـرش‌ مقـامی تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی تو مـادر والا گهـر خـون و قیامی جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد تـا روز جــزا آل پیمبــر بــه تـو نازد عبـاس تـو در عـرصه ی محشر به تو نازد کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟ ای سوخته در شعلـه ی مصباح هدایت ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت جان همه خوبان جهـان باد فـدایت! با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی کـردی بـه بنـی‌فاطمـه اظهـار کنیزی عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی عباس تو از روز ازل کـرب‌وبـلایی چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی گشتنـد عزیـزان تـو هرچار، حسینی تـو ام‌ بنینـی نــه! تـو ام‌الشهـدایی پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی دلباختـه ی جلـوه ی مصبــاح هــدایی بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی ای بوسه ی خورشید به خاک کف پایت حق است کند فاطمه پیوسته دعایت دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را دور پسـر فاطمــه گـردانـده پسـر را در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را آتـش زده از گریه دل اهـل‌ نظـر را از بس که در امواج بلا یار حسینی بـا داغ پسرهـات عــزادار حسینی یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی از داغ حسین‌بـن‌علـی جامـه دریـدی با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت گفتـی کــه نخـوانند دگر ام‌بنینت آتش نزند کس به دل زار و حزینت ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟ ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود ای قبله ی دل تـربت بی‌شمـع و چـراغت ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت با آن که شدم زائر بی‌صبر و قرارت نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است قبر تو عیان است عیان است عیان است چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟ از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم هرچند که خون جگرت بود روانه دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه ای کوه غم چار جوانت روی شانه بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت