💠پیامبر خدا صلیالله علیهوآله:
خداوند دوستدار جوانیستکه،
جوانیاش را به اطاعت خدا میگذراند
توبه زیباست
ولیکن در جوانی زیباتر است
💠امیرالمومنین علیهالسلام
در ذیل این آیه👇فرمودند:
"وَلاتَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا
بهره خودت را از دنيا فراموش مكن"
فراموش مكن كه:
تندرستى، نيرو وتوان، آسودگى، جوانى و نشاط خود را،
وسيله آخرتطلبى قرار دهى
📚وسائل الشيعه ج۱۱ص۳۶۶
📚مشکوةالانوار ص۱۵۵
در #جوانی پاک بودن
واقعا از نعمتهای خداست
🌷🍃
قابل توجه خودم و همه بزرگواران
این کلام نه از یک فرد عادی بلکه #رهبر_انقلاب و نائب عام امام زمان روحی فداه است.
او اگر شهادت دروغ بدهد مشروعیتش را از دست میدهد.
به هوش باشیم در #جنگ_ترکیبی دشمن ؛ مقهور امپراطوری رسانه ای استکبار جهانی نشویم و تیشه به ریشه دولت مستقر نزنیم.
همان طور که فرمود:
مطالبه گری کنید و انتقاد سازنده داشته باشید اما «تخریب» حرام است
#لبیک_یا_خامنه_ای
"درد ما در هجر یوسف کمتر از یعقوب نیست"
صبر ما در حد صبر حضرت ایوب نیست...
جمعه ها و آب و جارو ، کوچه های انتظار ...
پس چرا بویی ز نم در کوچه ی مرطوب نیست
خط به خطِ ندبهها آهنگ دلتنگی ماست
اشک ما در ندبه ها جز با غمش مکتوب نیست
هرکه سربازی بخواهد منتظر باید شود
چون که غیر منتظر سرباز او محسوب نیست
با کلافِ نخ خریدار رخ یوسف شدیم
جنس ما در شهر عشقش حیف شد مرغوب نیست
مثل جدش مرتضی فرماندهی در شان اوست
مومنین این زمان را غیر او یعسوب نیست
کی همای زندگی بر شانهمان خواهد نشست
آرزوهامان به غیر از دیدنِ محبوب نیست...
🌷اللهمعجللولیکالفرج🌷
28.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این شهدا ستاره هستن؛
یعنی راهو به ما نشون میدن.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹روزهای جوانی دلنشین اند،
دلنشین تر از نگاه لیلی،
خوش آواتر از صدای تیشه فرهاد و
خواستنی ترند از عشق!
جوانی،
روزگار ماندنیترین خاطره هاست🌸
🌸ولادت با سعادت
حضرت علی اکبر (ع) و روز جوان بر
جوانان ایران زمین فرخنده باد🎈💐
ای که باروی چو ماهت، دلربای عالمینی
با نگاهی عاشقانه، قبله جان حسینی
یوسف آل عبائی، قبله دل های مایی
ای علی دوم عشق، حیدر کربلائی
💥ولادت حضرت علی اکبر و روز جوان مبارک باد🌸
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨🌺
🌸🍃
🌷 #یا_علےاڪبر_ع🌷
در سلسلہ ے عشق سرآمد شده اے
در هرچہ قشنگےسٺ زبان زد شده اے
ایهام قشنگےسٺ در آیینہے تو
با نام علے خود محمد شده اے
#شبہ_پیمبر_ص✨🌺
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨🌺
#روز_جوان_مبارکباد✨🌺
2_1152921504619439276.mp3
6.64M
🌺 #میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)
💐علی اکبر(ع)
💐منم جوونم و سامون میخوام
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👏 #سرود
👌 #پیشنهاد_ویژه
🌸🍃
عید آمد و دل از غم دیرینه شد آزاد
چشمم به دستان حسین بن علی(ع) افتاد
دارد در آغوشش عجب شهزاده ای زیبا
غرقِ طوافش ماه و خورشید و نسیم و باد
از دست اربابم رسید عیدی جانانی
ویرانۂ قلبِ منِ آشفته شد آباد
#میلاد_حضرت_علی_اکبر(ع)✨🌺
#روز_جوان_مبارکباد✨🌺
🌷🍃
#شيرينى_بليس_تركى
مواد لازم :
شكر؛ يك پيمانه
خامه؛ ٤٠٠ گرم
تخم مرغ؛ پنچ عدد
روغن مايع؛ يك پيمانه
آرد سمولينا؛ يك پيمانه
يوفكاى آماده باقلوا؛ ٤٥٠ گرم
بيكينگ پودر؛ دو قاشق مرباخورى
وانيل شكرى؛ دو قاشق مرباخورى
مواد لازم شربت :
آب؛ سه پيمانه
شكر؛ دو ونيم پيمانه
آب ليموى تازه؛ يك قاشق سوپخورى
طرز تهيه شربت :
شكر و آب را با هم مخلوط كرده و روى حرارت گذاشته و بعد از اينكه شروع به جوشيدن كرد حرارت را ملايم كرده و به مدت ١٠ دقيقه بجوشانيد. سپس از روى حرارت برداشته كنارى بگذاريد تا ولرم شود .
طرز تهيه :
تخم مرغ ها را به همراه شكر و وانيل با همزن برقى زده تا كرم رنگ شده و حجمش دو برابر شود .
سپس روغن مايع و خامه را مرحله به مرحله اضافه كرده و هم بزنيد.
آرد سمولينا و بيكينگ پودر را با هم مخلوط كرده و به مواد اضافه كنيد و با همزن برقى تا حدى كه مخلوط شدن هم بزنيد .
سينى فرى را كه به اندازه ورقه يوفكا باشد انتخاب كرده و يك ورق از خمير يوفكا را در آن پهن كرده و سه قاشق سوپخورى پر از مواد را روى ورقه باقلوا ريخته و با برس تمام سطح باقلوا را به اين مواد آغشته كنيد . به همين ترتيب تمام ورقه هاى يوفكا را دانه دانه پهن كرده و از مواد آماده شده روى سطح يوفكاها بماليد. روى آخرين ورقه يوفكا را كه روى بقيه يوفكاها پهن كرديد از مواد نماليد .
يوفكاهاى آماده را با چاقوى تيزى برش هاى منظم بدهيد. شيرينى را در فرى كه از قبل روى ١٧٥ درجه سانتى گراد گرم شده به مدت ٤٥ دقيقه يا تا زمانى كه روى خمير يوفكا طلايى شود، بپزيد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم عج
🌼یکی از جمعه ها
💫جان خواهد آمد..
🌼به درد عشـق
💫درمان خواهد آمـد..
🌼غبار از خانه های
💫 دل بگیرید...
🌼که بر این خانه
💫مهمان خواهد آمد..
🌼#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
هیچ حرفی نزد ..نشوندم رو تخت ...صورتش عصبی وخسته بود ..غم توصورتش داد میزد ...از تو
کمد اونجا یک شال برام اورد ..یک پتوی نازک دورم گرفت وجلوم ایستاد ..شال رو انداخت رو
سرم ..
داشت اماده ام میکرد محمد منصورم رو ببینم ..من نمی تونم ...دق میکنم ...جلوی لباسم از اشکام
خیس بود ..دارم دیوانه میشم ....
شال رو که سرم کرد فرق سرم رو بوسید وبلند کرد ...انقدر بی رمق بودم که نتونستم صاف
بایستم ورروزانو افتادم ...
بدون حرف بلند کرد ...خالی شده بودم ازهرحسی ..یخ بودم ...ازدراتاق خارج شد که دکتره امد
جلو وگفت :هراتفای بیته من مسولیتی ندارم ...
مسولیت ؟؟من ازاین به بعد باید مسئول بچه ای سندرومی ام باشم که پیری زود رس داره ؟؟...
چشمام سیاهی میرفت ..زمزمه کردم ارسن من میمیرم ..من نمی تونم ...
انگاری الل شده بود ...حرفی نزد ..محکم تراز دفعه قبل گرفتم ..
وارد بخش نوزادان که شدیم ...انگاری هوا کم داشت ...رسما بغلم کرد ..دید نمی تونم راه برم
...کل بخش ساکت بود ..خوشم نمی امد که سرپرستاره وبقیه زوم کرده بودن رومون ..م در که
رسید چنگ زدم بهبازوش گفتم :من نمی تونم ..برگرد ..لعنتی برگرد نمی خوام ببینمش ..دارم
دوینه میشم ...
بلندتر گفتم :الل شدی تو ..نمی خوام ببینمش ...من دق میکنم ...اصال شاید اشتباه شده ..اون بچه
ما نیست ...
با چشمای که ازاشک خیس بودن زل زد بود بهم وحرفی می زد ...با داد گفتم :لعنتی ..تقصیر توئه
....کر شدی ..نمی خوام ببینمش ...هرروز صبح باید ببینم چقدر چین وچروک افتاده به صورت
کوچولوش ....
کلوم از داد هام میسوخت ...صدای ارومی ومردونه ای امد که گفت :دخترم اروم باش ...اول ازهمه
باید خودت بااین موضوع کنار بیایی
زجه میزدم ...بی شرف درباز کرد ..بردم داخل ...از بغل ارسن بیرونم اورده بود ...ازبی حسی پخش
زمین شدم ..دست مردونه اش رو گرفت وگفت :خودت باید پاشی ...به درودیوار عروسکی نگاه
کردم..کلی بچه تو ستگاه بود ..اتاق دور سرم میچرخید ...خیره بودم به این دکتره که 61خورده ای
سن داشت وجلوم ایستاده بود ..دستشم طرفم دراز شده بود یک لبخندم هم داشت ...با لحن
ارامش گفت :مادرا اصوا بیتاب دیدن بچه شون هستن ...مگه هیمن چند لحظه پیش تو بخش ای
.سی.یو .روروی سرت نذاشتی که میخوایی ببینیش ..بلند شو
کمرم تیر میکشید ...من نمی تونم ...اما دلم میخواست بغلش کنم ..ببینمش ...دستمو گرفتم به
میله میزی که بود ...تموم وزنم رو انداختم رو میله وبلند شدم...سرم گیجه ام بدتر شده بود ..نمی
دونم چی شده بود که میخواستمش ...میخواستم ببینمش ...
دکتره با لبخند مهربونی نگاهم کرد ...یک دستگاه نشونم داد وگفت :اونه محمد منصورت ...برو
ببینش...
لب گزیدم ..تو دلم گفتم :یا فاطمه زهرا ...من نمی تونم ..من نمی تونم ..من بذل ..من ترسو ..من
عوضی ..من نمی تونم ..
خیره بود به دستگاه وبچه ای که دست وپاهاش رو تکون ..تکون میداد ...لبخند زدم ...یکی از
پشت سر گفت :برو ..برو جلو بغلش کن ...
اما پاهام رو انگاری قفل زده ودن ..دوباره نجوا کرد ..برو جلو ...برو بوش کن بچه ات رو ..ببوسش
...برو
قدمام کشیده میشد رو زمین ..یک قدم رفتم که خورد زمین ...اشک میریختم ...نه از زور ناراحتی
اززور این که بچه ام رو میدیدم ...فراموشکرده بودم مشکل داره ...کرخی پاهام اذیتم میکرد ..اما
نگاه کردن به اون دستگاه نیرو میداد بهم که برم جلو محمدمنصورم رو بچه ای سندرومی ا رو بغل
بگیرم ..چندزن هم از پشت سر میگفتن برو جلو ...
چشمام فقط زوم بود به دستگاه انگار هیچی رو نمی دیدم...تودلم صبر میخواستم از اهلل ...
رفتم جلوتر که دوباره باکرخی پاهام افتادم ...نجواها بیشتر شدن "برو جلو بغلش کن ...برو
منتظرته ..بازم بالبخند واشکی که ازروی ذوق میریختم بلند شدم ...جلوی دستگاهش افتادم زمین ...دستمو
گرفم به میله تخت وبلند شدم ...
صورتش سفید بود وقرمز ..سرش بی مو بود ..چشماش کامال باز بود ...بدنش لخت بود فقط
پوشک شده بود ...هنوز چیزیش تغییر نکرده بود ...چشماش سبزبودن ...لبخندم پررنگ شد
...دکتره بیرونش اورد وگفت :نمی خوای بگیریش ...
با لبخند نگاه کردم بهش که چشمامش رو بسته بود ....تند تند اشکام رو پاک کردم رو دستای
لرزونم رو بردم جلو که بگیرمش ...
بغلش کردم ..دستامم بی حس بود اما تالش کردم محکم بگیرمش که نیفته ازدستم ...اشکام تند
تند میریخت رو صورتش که گریه اش بلند شد ...
نگاه میکردم به ارسن که با لبخند نگاهم میکرد ....دکتره رفت بیرون وگفت :خوب که دیدیش بیا
اتاق من با همسرت ...بعد رفت ..تموم پرستار های ه که دم در بودن رو با خودش برد ..
۱۰۱
تکونش دادمیکم که ساکت شد ...ارسن امد سمتم وجلوم ایستاد ...خم شدم پیشونی محمد
منصورم رو بوسیدم که ارسن نزدیک تر شد بهم وپیشونی منو بوسید که گفتم :اِبرو عقب بچه له
شد ..
زمزمه کرد وگفت :خیلی دوست دارم خیلی ...
به محمد منصورنگاه کردم ولبخندعمیقی زدم ..باید با مشکلش کنار میومدم ..نگاه کردم به صورت
عم بارش وگفتم :اینو چی ؟اینو دوست داری ؟؟..
بالبخند یواش همون طور که جلوم بود دوتاییمون رو بغل کرد وگفت :جفتتون رو میخوام ..خیلی هم
میخوام ..
چشمای سبز محمد منصورم رو بوسیدم وگفتم :برا زندگی بریم از تهران ..باشه ..
ارسن هم رو قلب محمد منصور رو بوسید وگفت :باشه ...فقط وقت بهم بده تا کارام رو درست کنم
...سپیده چقدر اروم نه ؟؟..نمی خوای شیرش بدی ..بسه هرچی بهش سرم قندی دادن ..شیر
خودت رو بده ...ببین گرسنه هم هست ها ...داره انگشست شصتش رو مک میزنه ...
خندیدم ومحکم بوسیدمش که جیغ گریه اش بلند شد ارسن هم خندید وگفت :خب یواش ..دوباره بوسیدمش یواش وگفتم :خب چیکار کنم ..بامزه است ...
یکم نگاهم کرد وگفت :چرا اینجوری میگی مامانشی ها ..
رو صندلی نشستم وگفتم :میدونم ...فکر شم نمی کردم انقدر بچه ارومی باشه ..
دکه های جلو لباسم رو بازکردم وگذاشتم شیره وجودم رو بخوره پسرم ...پسرم ؟؟؟...هنوز باورم
نمی شد ؟؟..سندروم پرو گریا ...پیری زودرس ...اروم سرش رو ناز میکردم واشک میریختم
وشیرش میدادم ...
خم شدم زیر چونه وگردنش رو بوسیدم ...سربلند کردم دیدم داره نگاهم میکنه ..با اخم گفتم :ادم
ندیدی ..
بالبخند نگاهم کرد وگفت :سپیده اگه خودتو ببینی ..چقدر مامان بودن بهت میاد کوچولوی من ...
لبخند زدم ..و
نفس عمیقی کشیدم وگفتم:مامان اینا میدونند ؟؟..
دستی به موهاش کشید وگفت :زمانی که بی هوش شدی اکثریت امدن دیدن تو واین فینگیل
...ساراومجید ..نغمه واتور ..مامان بابایی خودم ...فکر کنم خاله ات امروز بیاد ...کلی هم کادو دادن
که همشون داخل ماشینه ...
سریع گفتم :ارسن اسم این بچه محمد منصور هست ومسلمونم میشه..بخوای نه بیاری ...من
میرم ..
نفس عمیقی کشید وچیزی نگفت...
نگاه کردم به محمد منصور اروم خوابیده بود ..یواش بوسیدمش وبلند شدم که ارسن گفت :بهتره
بریم پیش دکتره .....
به صورت کوچولوش نگاه کردم ..خداروشکر مثل بچه های دیگه بود ...سرم رو بردم زیر گردنش
وبوییدمش ...حس شیرینی رو داشتم ...پتوی عروسکی رو بیشتر کشیدم رو صورتش که سرما
نخورده ...ارسن یک دستش دور کمرم بود .با یکی هم صورت بچه رو ناز میکرد ..مثل دیونه ها از
خوشی با خودش میخندید ...
داخل اتاق دکتره شدم که با لبخند ایستاد واشاره کرد بشینیم ...خودمو واسه شنیدن خیلی چیزا
اماده کرده بودم..اما این که طاقتش رو دارم یا نه ؟؟نمی دونم ...با مکثی گفت :خب بهتره درباره
بچه اتون یک سری چیزارو بگم ...ببینید ..حرفام تلخ هست ..گس هست اما باید بدونید ...بیماری
پروگریا یکی از ناخوشایند ترین بیماری کودکان هست ودرمانی هم نداره ..در این بیماری اندام
های کودک زود پیر میشن ونشونه های پیری مثل ریزش مو ..چروک پوستی ..بیماری قلبی وپوکی
استخوان درشون بروز میکنه ...بطوری که بدنشون مثل یک پیر 01ساله میشه...عالیمشم پوست
شبیه اسکلروز موضعی هست ووقتی دوره نوزادی رو بگذرونند دیگر عالیمی که گفتم ظهور میکنه
...الزم بگم که بچه شما ..این یکسال اول زندگیش رو مثل بقیه طبیعی میگذرونه ...اما بعد روند
رشدشون کند شده ومحدودیت ,کچلی ووظاهر متمایزی پیدا می کنند ..ببینید ..میدونم زجر
میکشید اینا رو میشنوید ..میدونم دیگه طاقتش رو ندارید ...اما اخر زندگیشون با سکته مغزی ویا
قلبی ..مثل دیگر افراد پیر ....تو سن 21 سالگی از بین میرن ..چون اعضا بدنشون مثل یک پیر
01ساله شده ..
دستام شروع کرده بود به لرزیدن ...محمد منصورم تا 21سالگی زنده است ....من طاقت میارم
بعدش ..من همین االن دیونه نشم خیلیه ....دوست داشتم هرچی هست رو طرف دکتره پرت کنم
وبگم دهنشو رو ببنده ...طاقتم رسیده به صفر ...اما بی وجدان داشت میگفت همین طور ...یک
دفعه ارسن بلند شد ...که دکتره گفت :اقایی نائینی خواهش میکن به خودتون مسلط باشید ...شما
پدر مادر این بچه هستین وباید بدونید ...باید مرااقبت های زیادی رو داشته باشین ازش ..چون
یک مدت دیگه پوکی استخوان میگیره ...
یهو با داد گفت :اصال علتش چیه ؟؟...این بیماری لعنتی از کجاست ؟؟..
دکتره خونسرد گفت :اگه بخوام از نظر علمی بگم باید بگم که ..
این بیماری به دلیل یک جهش نقطه ای است که باعث ایجاد یک A Lamin غیرطبیعی می شود.
۱۰۲
A Lamin یک پروتئین در اسکلت سلولی است که در سنتز DNA و RNA دخیل است. در این
بیماران ناحیه شناسایی که آنزیم الزم دارد تا A Lamin pre را به A Lamin تبدیل کند جهش
پیدا کرده است. پس A Lamin سنتز نمی شود و به جای آن A Lamin pre در دیواره هسته قرار
می گیرد و ساختار هسته و تقسیمات سلولی مشکل پیدا می کند. در این افراد آسیب DNA افزایش
پیدا می کند و دمیلیناسیون هیستون ها ایجاد می شود که منجر به کاهش هتروکروماتین می شود.
تشخیصبر اساس عالیم است و با تست ژنتیکی می توان تشخیص را تائید کرد
امیدوارم کامال متوجه شده باشین ...یک جهش کروزمی باعث این بیماری میشه ...
حس کردم دیگه جونی نمونده برام ..محمد منصور رو گذاشتم رو صندلی کنارم وتکیه دادم به
پشتی صندلی که ارسن سریع امد سمتم وگفت :سپیده جان ..سپیده ؟؟..
انگاری الل شده بودم ..خدیا توان بده بتونم کنار بیام باهاش ....دکتره امد جلوم وگفت :تو به
عنوان مادرش نباید کم بیاری یک مدت دیگه که این بچه رشد کنه ...مطمئنا تو جامعه اذیت میشه
اگر بخواد رفت وامد داشته باشه ..تو وپدرش باید لحظه به لحظه کنارش باشین ...نکه خودتون رو
بکشید کنار این بچه رو ول کنید به امان خدا ...تو اجتماع که بره باید خیلی مراقب باشید که
باحرفای دیگران ناراحت نشه ..چون دهن مردم رو نمیشه بست ...ازنظر روحی اون یک بچه است
..اما قیافه اش مثل یک پیره ...باید دربرابر همه حرفای که بهت میزنند ..بهش میزنند ..مقاوم
باشی ..میخوای یک وقت مشاوره ازبهترین همکارام رو برات بگیرم ...
انگاری زبونم لمس شده بود ...خیره بودم به دیوار سفید ..من ازاین باید ازش مراقبت میکردم
..دربرابر حرفای که خواهند بهش زند ..من چی باید بگم ؟؟...چطوری روحیه لطیف کودکش رو
خراب نکنم ...یعنی صورتش پیر01ساله میشه ؟..روح وروانش مثل یک بچه است ؟؟....
چشمام رو بستم وگفتم :من چیکار کنم ؟؟..
چشم باز کردم که لبخند پررنگی زد وگفت :واسش مادری کن با تمام عالقه ات ..نذار دوروز دیگه
که بزرگ شد حرفای که توجامعه خواهند زد بهش اذیتش کنه ..گوشه گیرش کنه ...تموم مهر
مادریت رو بذارواسه بچه ات ..توجه نکن که صورتش پیرمیشه ...اون یک بچه است ..مثل بقیه
بچه ها نیاز داره به توجه ..محبت ..بازی کردن باهاش وسربه سرش گذاشتن ...همگام بشو
باهاش نذاری تنها بمونه ..اون خودش کم کم بزرگ میشه ومشکلش رو میفهمه نباید بذاری
ازارش بده ...یک جوری رفتار کن که انگار یک چیز کامال طبیعی هست ...نباید نه خودت ونه بچه
ات رو از اجتماع دور کنی ..
با هق هق گفتم :چطوری ..یکی امد یک چیزی گفت ..چی بگم بهش ؟؟..هوم ..بگم داره دروغ میگه
تو پیر نیستی ..تو ....گریه نذاشت حرفام رو کامل بگم ...دکتره دستی تو موهای جوگندمیش کشید ودستمو محکم
گرفت وگفت :تو چقدر مظلوم ومعصوم میشی دختر ..هروقت گریه مینی همین طوری میشی ..اقای
نائینی چی میکشه پس ...اوه ..اوه ...بندم نمی خواد بیاد نه ؟؟..
سعی داشت با این جور حرفا حالمو تغییر بده ...پوزخند زدم ..حالم هیچ وقت دیگه تغییر نمیکنه
...یهو جدی گفت :بهتره بچه ات تو اسایشگاه های که مال کودکان خاص هست باشه ..تو عرضه
نداری ...
با داد گفتم :شما داری درمورد بچه من تصمیم میگیری ؟؟..اره دکتر ...بدم میاد از همه تون ...از
هرچی مرده ...نره ...مذکره بدم میاد ...
بچه ام و برداشتم ..شروع کردم به دویدن ...سریع داخل اسانسور شدم ودکمه رو زدم ..اگر ارسن
قبول میکرد جداییمون رو ..اگر انقدر سر دین خودش نمی موند شاید اول طالق میگرفتم ..یا اگر
مسلمون میشد ..کنارش میموندم واالن یک بچه سالم تو دستام بود ...نه سندرومی ...اما من همین
بچه سندرومی رو میخوام ...ازمردا بدم امده بود چون خود خواه هستن ...فکر میکنند هرچی رو
اراده کنند دراختیارشون هست وازادی دارن ...
رفتم تو محوطه بیمارستان وسربلند کردم وگفتم :خدایا چون به زور ازت میخواست بچه ام رو
اینطوری کردی ؟؟...میگن بازور نمیشه ازخدا چیزی حواست ...خوب چرا دادی که روز به روز که
بگذره من دق کنم ..نتیجه خودخواهی ارسن رو باید با به وجود امدن این طفل معصوم نشون
میدادی..اما شکر راضیم اگر من قراره بمونم با این بچه ...حاال که دادیش ..یک صبر حضرت ایوب
بده ..توان بده بتونم ازپسش بربیام ...
صدای سپیده سپیده گفتنش رو میشنیدم ..برگشتم عقب که دوید سمتمون وگفت :چرا اینجوری
میک...
هنوز حرف میزد که گفتم :میری کارای مرخص شدن منو میکنی ...بعد فردا هم میرم توافقی جدا
میشیم..متوجه ای دیگه ..حوصلحه هیچ حرف اضافه ای رو هم ندارم ..
برزخی نگاهم کرد وگفت :میفهمی چی داری میگی ؟؟...سپیده همین طوریش هم شرایط این بچه
خاص هست تو بدترش نکن ...یک مدت دیگه بزرگ میشه ..میدونی چی میکشه وقتی بفهمه حتی
مادرش حاضر نشده بزرگش کنه ؟
۱۰۳
قال المهدي(عَجَّلَ الله تَعالي فَرَجهُ الشَّريف)
فلْيَعْمَلْ كُلُّ امْرِءٍ مِنكُمْ ما يَقرُبُ بــِهِ مِنْ مُحَبَّتِنا وَ لْيَتَجَنَّبْ ما يُدْنيهِ مِنْ كِراهيتَنا وَ سَخَطِنا
هريك از شما بايد طوری عمل كند تا به دوستی و محبت ما نزديك شود و از آنچه كه او را به خشم و ناخوشايندی ما نزديك می كند پرهيز نمايد.
📚بحارالانوار/ جلد53/ باب21/ حديث7
#شمیم_انس
در ارتباط با امام زمان فقط ایشان باید محبت شان را به ما نشان دهند (پشتیبانی کنند، دستگیری کنند، روزی رسانی کنند و ...)؟
با هم بدانیم:
محبت یک عمل دوطرفه است
به حکم ادب، و به فرمان عقل، من هم باید در قبال فرد محبت کننده محبت کنم و پاسخ محبت او را بدهم.
وقتی ببینم حضرت همه جا و همه جور مرا پشتیبانی و دستگیری می کنند، در خطاها مرا باز هم می پذیرند، لازم می بینم که محبت شان را پاسخ دهم و
کاری کنم که ایشان می پسندند:
راه ایشان را ادامه بدهم یعنی من هم کاری که ایشان می کنند را در حق دیگران انجام دهم.
✴️ یکشنبه👈۱۴ اسفند/ حوت ۱۴۰۱
👈 ۱۲ شعبان ۱۴۴۴
👈5 مارس 2023
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅خواستگاری و عقد و ازدواج.
✅شرکت زدن و امور شراکتی.
✅دکان باز کردن.
✅امور زراعی و کشاورزی.
✅نقل و انتقال و جابجایی.
✅و شکار و صید و دام گذاری خوب است.
👼مناسب زایمان و نوزاد شایسته خواهد بود.
🚘سفر: مسافرت خوب است.
🔭 احکام نجوم.
🌓امروز :قمر در برج اسد است و از نظر نجومی برای امور زیر نیک است:
✳️عقد و عروسی و ازدواج.
✳️بردن جهیزیه عروس.
✳️مسافرت.
✳️انجام امور دائمی و همیشگی.
✳️خرید ملک و خانه و آپارتمان.
✳️رفتن به خانه نو.
✳️مهاجرت به شهر دیگر.
✳️امضاء معاهده و پیمان نامه ها.
✳️خرید حیوان و چارپایان.
✳️آغاز به کار و شغل.
✳️دیدار و درخواست از مسولین.
✳️جابجایی و نقل و انتقال.
✳️انواع جراحی.
✳️و آغاز درمان نیک است.
🔵 امور مربوط به کتابت ادعیه و حرز و نماز حرز خوب است.
💇♂ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث هیبت و شکوه می شود.
💉🌡حجامت.
#خون_دادن یا #حجامت #فصد #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری، موجب سلامتی می شود.
💑مباشرت:
مباشرت امشب : خوب و فرزند حاصل به قسمت و سرنوشت خود راضی باشد.
💅 ناخن گرفتن:
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز:
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ استخاره:
وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه :
یاذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح
۴۸۹ مرتبه #یافتاح
که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌺🌿🌺🌿🌺
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ✨
یاری امام زمان...
امام باقر به «عبدالحمید واسطی» فرمودن که خدا رحمت کنه کسی که امر ما رو زنده میکنه. «عبدالحمید» هم پرسیده: اگه قبل قیام قائم بمیرم چی میشه؟
امام هم فرموده: هر کسی بگه اگه زمان قائم باشم، حتماً یاریاش میکنم، انگار که کنارش جنگیده و شهید شده…
مهمه... اگه واقعاً میخوای کمکش کنی، زمان و مکان نداره...
ظهور از اون چیزی که فکر میکنین به ما نزدیکتره...
میتونه حتی نزدیکتر از همین نیمه شعبان باشه اگه ما آماده باشیم....
📚 *کمالالدین۲، ۳۵۷
کتاب هزار و یک نکته پیرامون امام زمان نکته،۵۰۱
🙇♂اسفند عجب ماهی ست🙇♂
🌷شهادت حمید باکری: 6 اسفند
🌷شهادت حسین خرازی: 8 اسفند
🌷شهادت امیرحاج امینی: 10 اسفند
🌷شهادت ابراهیم همت: 17 اسفند
🌷شهادت حجت رحیمی18اسفند
🌷شهادت حسین برونسی: 23 اسفند
🌷شهادت عباس کریمی: 24 اسفند
🌷شهادت مهدی باکری: 25 اسفند
🌷شهادت یوسف سجودی"26 اسفند
🌺سالروزشهادت همه شهدای عزیز بالاخص شهدای اسفندماه را گرامی میداریم.
💠اسفندماه هفته ایثار و شهادت هم هست که این موضوع به قابلیت این ماه افزوده است...
🌷شادی روح شهداودرگذشتگان صلوات....
🤲اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
📜مهدیِ ما مظلوم است
امروز چقدر برای امام زمانت کار می کنید .
🌺تاکید تکان دهنده از آقا امام حسین(علیه السلام) :
✅ " مهدى ما در عصر خودش مظلوم است تا ميتوانيد درباره ى آن حضرت سخن بگوييد و مطلب بنويسيد."
"👈🏻آنچه درباره ى شخصيت اين معصوم بگوييد، در واقع درباره ى همه معصومين گفته ايد؛ چون حضرات معصومين همه در عصمت و ولايت و امامت يكى هستند، ولى چون اين زمان، دورانِ مهدى ما است سزاوارتر است درباره ى او گفته شود،"
"👈🏻 و باز تاكيد ميكنم درباره ى مهدى ما زياد سخن بگوييد و بنويسيد؛ مهدى ما مظلوم است؛ لازم است بيش از آنچه تا كنون در موردش گفته و نوشته شده گفت و نوشت. "
📚 منبع : کتاب صحيفه مهديه
*اگر یک نفر رابه او وصل کردی*
*برای سپاهش تو سرداریاری*
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#سبک_زندگی
👌درمان بخل
💢 یکی از راههای تهذیب نفس از رذیله بخل و خساست این است که نفس هر چه گفت برخلاف آن عمل کنی.
مثلا زیاد صدقه بدهیم، میهمان نوازی بکنیم، انفاق کنیم و....
🔆 امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
«عَلَیْکَ بِالصَّدَقَهِ تَنْجُ مِنْ دَنَاءَهِ الشُّحِّ؛
صدقه بده تا از پستی بخل و خساست، نجات پیدا بکنی»؛
📚 عیون الحکم و المواعظ، صفحه 333
🔆 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
«مَنْ أَدَّى الزَّکَاهَ وَ قَرَى الضَّیْفَ وَأَعْطَى فِی النَّائِبَهِ فَقَدْ وُقِیَ مِنَ الشُّح؛
سه خصلت است که در هر کس وجود داشته باشد، از بخل و خساست، نجات پیدا کرده است: کسی که #زکات مال خود را با رضایتِ خاطر بپردازد، #میهمان نوازی کند و در سختیها و موقع نداری انفاق کند»؛
📚مستدرک الوسائل، ح7570.
#نیمه_شعبان
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
❄️🌨☃🌨❄️
☑️ اگر می خواهید حال شما به حالی خوب تبدیل شود باید بپذیرید که تفکر منفی درباره خود و دیگران اشتباه است و آن را تغییر بدهید.
☑️ خودتان را باور کنید.
☑️ حتما میگویید این جمله تکراری است اما برای رسیدن به هر هدفی در زندگی باید خود و تواناییهایتان را باور کنید. خودباوری کلید موفقیت در هر کاری است که میخواهید انجام دهید.
☑️ برای انجام هر کاری علاوه بر علاقه به آن، باید باور داشته باشید در آن موفق خواهید شد. خودباوری سنگ بنای شروع هر کاری است. بسیاری از ما هنگام انجام کارهایی مثل آشپزی، رانندگی یا صحبت در کلاس این ویژگی را داریم فقط لازم است آن را به کارهای دیگر نیز تعمیم دهیم.
❄️🌨☃🌨❄️
😊 لبخند زدن😊
۱- جذابتان میکند...
همه ما به سمت افرادیکه لبخند میزنند کشیده میشویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.
۲- چهره تان را جوانتر نشان میدهد...
عضلاتی که برای لبخند زدن استفاده میشوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.
❄️🌨☃🌨❄️