پریده بود ..اصلا بهتره برم فقط کیف پولم رو برداریهو بازوم کشیده شد ..پرت شدم عقب که صدای دادش پرده گوشم رو پاره کرد :کــــدوم
قبرستـــــونی تشــــریف میبرین ؟؟..
پراز حرص این رو گفت ...فقط گفتم :پسرم مشکل تنفسی داره ...دست از سرم بردار ...حدمن پر
شده ..
تند تر دویدم سمت خونه اش ..با دیدن در ابی رنگ که باز بود ...سریع داخل شدم وکیفم رو
برداشتم با وسایل محمد منصورم ..واسه تموم کمک های گلنوش نمیدونستم چیکار کنم ؟..سریع
با قلم کاغذ شماره ام رو نوشتم وتشکر کردم ..بیرون که امدم نگاه کردم به محمد منصورم که
ازروی رنگش مشخص بود بدتر شده ..ترس برم داشته بود که چرا گریه نمی کنه ؟؟..اصال حال
خودمو نمی فهمیدم مثل یک پرنده پر کنده بال بال میزدم که یک ماشین ازکنار جاده برام نگه داره
..تا یک وانت ابی رنگ دیدم که بارش کلی تنه شاخه درخت بود ..رفتم تو جاده که نگه داشت ..با
عجز درحالی که به پهنای صورت گریه میکردم گفتم :خواهش میکنم ببرم بیمارستان ..هر چی
بخوای میدم بهت ..فقط منو ببر ..
نگاه کرد به محمد وگفت :بشین ...
خوش حال نشستم ومحمد رو نگاه کردم ...خدایا چش شده؟ ..میمیرم اگه محمدم کاری بشه
..هرچی دارم بگیر اال وجود نازنین بچه ا م رو ...
نذر ونیاز میکردم ..محمد رو هی تکون میدادم که گریه کنه ..صداش بیرون بیاد ..اما هیچی ...
نگاهم فقط روی دردونه ام بود که هیچ کاری نمی کرد وصورتش داشت باز کبود میشد ...سرمو
بردم زیر گردنش وبلند گفتم :خدااااا.....
جلوی بیمارستان که نگه داشت ..یک ترواول صدی دادم بهش چون پول خورد نداشتم وبرامم
مهم نبود هیچی ...دویدم سمت اورژانس وبلند گفتم :یکی بیاد ..بچه ام داره میمیره ..نفس دیگه
نداره ....
یک مرد سفید پوش قد بلند امد بیرون از اتاقی ودوید سمتم ..بچه رو گرفت وبه پرستارهای
پذیرش نگاه کرد وخودشم رفت ..ازحال رفتم و کف بیمارستان نشستم که یکیشون گفت
:پاشو..خانوم میفهمی چی میگم ..صدام رو داری ؟؟باز مات شدم به سنگ سفید وبا خودم وخدای خودم عهد کردم محمد کاری نشه ...تو محرم
وصفر توروز شهادت کوچولوی امام حسین ..حضرت علی اصغر کمک کنم به خیره ای جایی ..فقط
محمدم کاری نشه ...
***
پشت در اتاق نشسته بودم ..که درباز شد ودکتره بیرون امدهر حرفش مثل خروار ها خاکی بود که
ریخته میشد روسرم ...کاش من هم جنازه واقعی این مجلس بودم!! ...چشمام رو بستم ودیگه
حس کردم دارم کم میارم حاضر بودم برگردم به همون زندگی جهنمی با محمد حسین ..حرفاش
واسم گرون تموم شد گفته بود بچه مشکل دارم ..مشکلش زیادتر هست وتا زمانی که به یک
شرایط نرمال برسه هست توی بیمارستان ...داشت میگفت ومن با دقت گوش میدادم که مشکلش
چی هست؟ که صدای بلند دکتر ..دکتر گفتن پرستاری امد ...
بلندشدم ..دکتره دوید سمت اتاق ..صداهاشون میو مد که میگفتن :کی این جوری شد ؟؟؟شک بده
بهش ..
داشتم میمردم ..خدایا محمد منصورمن نباشه ...بلند بلند زدم زیر گریه وبا کمک دیوار بلندشدم وبا
پاهای که هیچ حسی نداشت رفتم سمت در اتاق ..از چیزی که دیدم دنیا روی سرم چرخید
...محمد منو لخت کرده بودن ..گذاشته بودنش روی تخت وماساژقلبی میدادنش ..بچه چهار ماه
من رو ....
ناباور داشتم این صحنه ها رو نگاه میکردم که دکتره با چراغ قوه نگاه کرد به مردمک های
سیاهش که دورش رو یک سبز ناز گرفته بود ونگاه کرد به ساعت مچیش وگفت :ساعت فوت
15:2دقیقه ظهر ..علت نارسایی قلبی ...
یهو زد به سرم رفتم جلو وگفتم :پسر من زنده است ..محمد من زنده است ..خب بهش شک بدین
..دکتر بچه من زنده است ..ایها الناس زنده است ..هق زدم وزمزمه کردم نمرده ..مامانیش رو تنها
نمی ذاره ..بچه چهار ماه من نفس داره دیگه ..نفس مامانیش بسته به نفس هاشه ..
صدام اروم تر میشد وجسم بی جون نوزادم رو بغل گرفته بودم وباهاش حرف میزدم ..چرا یخ بود
بچه ام ..بلندشدم وگفتم :یک پتو مدیدین محمدم یخ کرده ...سرما میخوره ..دکتره امد جلو
وخواست بگیره اش که رفتم عقب وگفتم :یک پتو میخوام فقطبا چشمای اشکی زل زدم به دکتره وگفتم :میدونم زنده است دیگه ..همیشه همین قدر ارومه ...یک
بارم اذیت کرده مامانیش رو ...
گونه یخ کرده محمدم رو بوسیدم وبغض دار گفتم :یعنی یک پتو ندارین من روی محمدم بندازم
داره بیشتر سردش میشه ها ....اصال لباس هاش کو ...
دکتره امد جلوم وگفت :بپذیر که کوچولوت فوت کرده ...تو بازم..
با داد گفتم :زنــده است ..تند تند صورت گرد وکوچولوش رو بوسیدم ..که پرستاره امد جلوم
وگفت :خانومم میدونم خیلی سخته ..درد داره ..بغض کشنده داره اما بپذیر ..
۱۴۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنجره را باز ڪنیم
تا بوے بهار پر ڪند تمام خانه را
چاے دم ڪنیم
با چوب دارچین و عطر گل محمدی
و بگذاریم صداے بنان ما را عاشق تر ڪند
آنجایش ڪه مے گوید:
تو الههٔ نازے در بزمم بنشین
من تو را وفا دارم بیا ڪه جز این
نباشد هنرم...
پیشاپیش آمدن بهار مبارڪ🌸
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐ماه مبارک رمضان
✨برای آن است که یک ماه
💐مرخصی از زمین
✨براے سفر به ملکوت بگیریم . . .
✨خدایا
💐ما را به شایستگی
✨وارد این ماه مبارک کن
💐ماه مهمانی خــــــدا
پیشاپیش برشما مبارک💐
🌸🍃
🌸 وقتی میبینی آدمها چه آسان با نبودنت کنار میآیند، پی میبری که برای جهان هیچی
🌸 برای بعضیها نبودنت تا 3روز محسوس است. برای بعضی تا 3ماه. برای بعضی تا یکسال
🌸خلاصه زندگی باید ادامه پیدا کند و برای اغلب مردم، ادامه پیدا کردن از هر چیزی مهمتر است. حتی از یادتو.
🌸آری،"بهار در گلِ شیپوری مدام گرم دمیدن" است و نمیتوان زندگی را جز چند لحظهی کوتاه متوقف ساخت تا برای گلی که سر به باد داده است، ادای احترام کرد.
🌸دقیقهای سکوت، مجلسی برای بزرگداشت و؟ و دیگر تمام شد. خوب در این آگاهی از شأن والای هیچ بودن در چشم جهان و جهانیان، چه فایدهای نهفته است؟
🌸شاید کمترین فایدهاش این باشد که بلند شوی، در کتری آب بریزی و بگذاری بجوشد. با تأنی چای دم کُنی و کمی بهارنارنج هم در قوری بریزی. آنوقت برای بزرگداشت خودت جشن سادهای بگیری. خودت با خودت
🌸خودت که در چشم جهانیان هیچی و برای خودت همه چیز. بیتشویش روزهای نیامده، با خودت چای بنوشی. به خودت لبخند بزنی و خودت را که در دسترسترین آدمیزادِ سرگشتهی بیپناه است،مشمول شفقت و تفقد قرار دهی. مهربانی را نخست باید در حق خود روا داشت
❄️🌨☃️🌨❄️
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺"توطئه ایی برای تغییر شخصیت"
مسیر تغییر #حجاب
تبیین تاریخچه #حجاب
🎙️استاد #رائفی_پور یا #امام_زمان ادرکنا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥جملات مهم رهبر انقلاب اسلامی در سال ۱۴۰۱
ان شاءالله سال ۱۴۰۲ سال ظهور امام زمان باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چرا کم استغفار میکنیم؟!
💢 پاسخ متفاوت و زیبای استاد پناهیان
🔻فرصت روزهای آخر ماه شعبان را از دست ندهیم
🌷 آیت الله بهجت(ره) :
☘️ برای ازدیاد محبت به حضرت حق تعالی و حضرت ولی عصر (علیه السلام) ؛ گناه نکنید و نماز اول وقت بخوانید.
💚الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها💚
❄️🌨☃️🌨❄️
گیرِ یه قرون دوزار شهوت دنیاییم
که یکی بیاد نگامون کنه ...🙃🥀
اما...
🕯#حاج_حسین_یکتا
+مگه از این نگاها چه خیری دیدیم که دل نمی کنیم؟!