eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.3هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.2هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷چهارشنبه تون شـاد و پربرکت 💐پیشکش نگاه مهربانتون 🌷در این روز زیبای عیـد 💐روزتون گلباران 🌷روزی پراز عشق و مـحبت 💐روزى پراز شادى و آرامش 🌷روزى پر از خنده و دلخوشى 💐وروزی پراز خبرهای خوب 🌷براتون آرزومندم 💐میلاد حضرت ابوالفضل(ع) مبارک
🍃چهارشنبه تون عالی 🌸 🌸خدایا به حرمت 🍃 🍃این روز عزیز🌸 🌸درهای رحمتت را🍃 🍃به روی تک تک 🌸 🌸دوستانم بازکن🍃 🍃فرصت های عالی🌸 🌸لحظه های ناب🍃 🍃پیشرفتهای پی در پی و🌸 🌸زندگی آرام را نصیبشان کن🍃
🌷اجتنبوا،از ۵ چیز اجتناب کنید 🌷۱.ازپلیدی وبت پرستی اجتناب کنید ....ْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَان۳۰حج 🌷۲.ازِکلامهای گناه واز غناوموسیقی حرام اجتناب کنید: ...وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ (٣٠)حج 🌷۳.ازسوء ظن های بیجاپرهیزکنید: اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم... (١٢)حجرات 🌷۴.اجتنبوا الطاغوت...۱۷زمر و۳۶نحل از اطاعت ودنباله روی طاغوت دوری کنید 🌷۵.ازشراب وقماردوری کنیدکه پلیدی وازشیطان است: يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوٓا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ۹۰مائده
جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما. قال الامام الحسین علیه السلام: «افعل خمسة اشیاء و اذنب ما شئت، فاول ذلک: لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی: اخرج من ولایة الله و اذنب ما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت، و الرابع: اذا جاء ملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت، و الخامس: اذا ادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت.» امام حسین علیه السلام فرمود: ۵ کار بکن هر چه خواستی گناه کن. اول: روزی خدا را نخور دوم: ازسلطنت خداخارج شو سوم: جایی برو که خدا تو را نبیند چهارم: وقتی عزرائیل اومدجانت رابگیردجانت را نده. پنجم:وقتی خواستندتورابه جهنم ببرند نرو جوان اندکی فکر کرد و شرمنده شد و در برابر واقعیت های طرح شده چاره ای جز توبه نداشت. بحار ج ۷۸ ص ۱۲۶ 💦❄️⛄️❄️💦
نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشكار كرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده كرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری كه بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار). (مجمع البحرین).
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹اسم (علیه‌السلام) را خیلی عزیز بدارید چه رازی است ما نمی دانیم، کیمیایی است که تمام مشکلات را حل میکند ... 🎙استاد علامه حسن زاده
40.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️شبهه فرمودن ما از تبار قریش هستیم و ایرانیان دشمن ما هستن حسین بن علی می گوید : «ما از تبار قریش هستیم و شیعیان ما (پیروان  ما) عرب و دشمنان ما عجمان (ایرانیان) هستند.روشن است که هر عربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است.(العجم المذموم من کان عدونا) ایرانیان را باید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را بفروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.(…الرجال عبید العرب)» ❇️پاسخ رو در کلیپ بالا ببینید.👆👆 (ع) مبارک باد 🌸
تجلیل از احترام به خانواده افتخار به قدردانی از پیشکسوتان بزرگداشت زنان و مادران جشنواره ای درخور انقلاب اسلامی ساخت حقیقتا فرق میکند چه کسی رئیس جمهورست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊 فرزند دلیر حیدر آمد 🎊 عباس امیر لشکر آمد 🌸 🎊 می‌خواست نشان دهد ادب را 🎊 یک روز پس از برادر آمد 🌸 (ع)مبارڪ باد🌸 مناجات نامه 💌
❤️ قرآن کتاب عجیبی است. هم برای دردهای وجودی بشریت نسخه دارد، هم مرهم برای تنهایی آدم‌هاست؛ گفته بود: اگر مشرق و مغرب عالم از وجود مردم خالی شود، تا وقتی قرآن با من است، هراسی به دل ندارم. (سیدالساجدین، سلام الله علیه) 📖جن آیه ۱
🔅 ✍️ نجات‌یافتن گاهی در نجنگیدن است 🔹درمانگری داشتم که وسط جلسه، وقتی داشتم اشک می‌ریختم و یکی از آن فجایع دردناک زندگی‌ام را شرح می‌‌دادم، خمیازه کشید و گفت: توی این هوا، آش خیلی می‌چسبه. 🔸ایستاده بود کنار پنجره‌ اتاق کوچکش و عجیب نبود اگر هوای ابری آن بیرون برایش جذاب‌تر از زخم‌های شخصی من باشد. 🔹جلسه اول ازم پرسیده بود: فرض کن طنابی توی دستت است که سر دیگرش را یک اژدها گرفته و بینتان یک دره است. 🔸اژدها مدام طناب را می‌کشد و تو به لبه پرتگاه نزدیک می‌شوی. چه کار می‌کنی؟ 🔹من مثل آدم‌های احمق جواب دادم تا جایی که زورم می‌رسد، تلاش می‌کنم و طناب را می‌کشم. 🔸درمانگر گفت: ولی او یک اژدهاست و زورش از تو خیلی بیشتر است، چیزی نمانده تا سقوط کنی. 🔹مستأصل نگاهش کردم. 🔸گفت: چرا طناب را رها نمی‌کنی؟ 🔹درست می‌گفت. آن لحظه ناگهان روزنه‌ای به رویم باز شد، لابد دری به آگاهی. قاعده‌ها عوض شدند و اژدها خواروخفیف شد. 🔸آن موقع طناب‌های زیادی توی دستم بود. هم‌زمان داشتم با چند اژدها طناب‌کشی می‌کردم. 🔹جنگیدن بیهوده، مقاومت باطل، تلاش هرز همین است؛ اصرار بر امر غیرممکن، وقتی می‌توانی طناب را زمین بگذاری و پافشاری بر اتفاقی که نمی‌افتد. 🔸زور تو همیشه کفایت نمی‌کند. رهاکردن ضعف نیست، پذیرش این نکته است که تو جنگجوی هر مبارزه‌ای نیستی. نجات‌یافتن گاهی در نجنگیدن است. 💦❄️⛄️❄️💦
✍ پیامبر خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله: اى ابوذر! قصد کار نیک کن هرچند انجامش ندهى، تا از غافلان نوشته نشوى. 📚 مکارم الأخلاق: ج 2، ص 378، ح 2661
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 در ازدواج عجله کنید من موافق ازدواج دبیرستانی هستم. با توکل و امید به خدا ازدواج کنید. 👤استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتخابات صرفا تکلیف نیست! حضور در انتخابات حقی است برای مردم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ راه افزایش برکت درآمد چیست؟ 🔺️ توضیحات حجت‌الاسلام رضا محمدی #
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 عملی که باعث میشه برکت بیشمار بشه... 🎙استاد عالی
🌹قسـمـت چهـل و چهـارم "لیدا" با اشک زل زدم به صفحه گوشیم که عکس کارن بی معرفت روش خودنمایی میکرد. با خودش که نمیتونستم حرف بزنم برای همین حرفامو به عکساش میگفتم تا یکم آروم بشم. _ای بی معرفت!دلمو به دلت پیوند زدی و رفتی.نگفتی بابا این دختره به من دل بسته،عاشقمه،همسرمه،زنمه..اصلا به این چیزا اهمیت ندادی. گفتی من بی احساسم،گفتی طول میکشه تا جا بیفتم تو مفهوم خانواده،گفتی از من انتظار قربون صدقه و حرفای قشنگ نداشته باش..آره قبول همه اینا روگفتی..اما..اما نگفتی تنهام میزاری. اینو که گفتم زدم زیر گریه.اما چون همه خواب بودن،بالش رو جلو دهنم گرفتم و اشک ریختم. خیلی دلم شکسته بود.دلم از کسی گرفته بود که همه زندگیم بود. کسی که حاضر بودم جونمم براش بدم. اما اون مثل یک دستمال یک بار مصرفم که نه مثل یک چیز خیلی بی ارزش ولم کرد و رفت. بخدا من زنتم.زن رسمی و شرعیتم چرا ازم دوری میکنی؟چه گناهی کردم که تقاصش اینه؟ دارم تاوان کدوم اشتباهمو میدم؟ اگه عاشق تو شدن گناهه من گناه کار عالمم. از دوست داشتنت نمیتونم دست بکشم. یکم که آروم تر شدم صدای تقه در اومد. ترسیدم و تو خودم جمع شدم. نکنه بابا و مامان باشن که توضیح دادن برای اونا مصیبته. در بازشد و یک سایه اومد تو. بابا که نبود سایه زن بود.مامانم نبود چون مامان هیکلش درشته.پس حتما زهراست. هوف همینو کم داشتم واقعا تو این شرایط؟ نشست روبروم و با نگرانی گفت:چیشده محدثه؟گریه چرا؟؟ رومو برگردوندم و اشکامو آروم پاک کردم. نباید بزارم کسی بفهمه این مشکلو.باید خودم حلش کنم. _چیزی نیست. _چرا هست خیلیم هست.این اشکا برای چیه؟ نمیدونم چیشد که یکهو خودمو انداختم تو بغل زهرا و همه چیو براش گفتم حتی آناهید و شرطمون. وقتی همه رو تعریف کردم،اول یکم کمرمو‌ نوازش کرد و بعد گفت:آبجی گلم خدا خیلی بزرگه.هیچوقت هیچکس رو‌تنها نگذاشته.فقط شاید یکم دیر به دادش رسیده باشه. اشکمو که روی گونه ام قل خورد،با انگشت گرفتم و گفتم:چرا؟ لبخند قشنگی زد وگفت:چون اولا اینکه خدا میخواد زیاد صداش کنی آخه صدای بنده هاشو خیلی دوست داره.دوم اینکه میخواد خوب با تجربه و پخته بشی.تو گرمای مشکلات میسوزونت تا دردو حس کنی و موقع شادی ناله نکنی.سومم اینکه خدا حتما برات چیزای بهتر درنظر گرفته که به موقعش بهت بده. ناز آوردم وگفتم:نه من به موقع نمیخوام.همین الان میخوام. سرمو گذاشت رو سینه اش و اروم و با اطمینان گفت:آبجی جونم خودت ازخدا بخواه که بهترینا رو بهت بده نه اونی که خودت میخوای.اصلا شاید همونا جزو آرزوهات باشن. مثل یک بچه کوچیک شده بودم تو بغلش.اونم‌ موهامو‌ناز میکرد.ایندفعه دیگه حرفاش خسته کننده و نصیحت کننده نبود. بیشتر آرومم میکرد. _آروم باش و به چیزای خوب فکر کن.به شوهرت... به بچه هایی که قراره بیارین.. به زندگی آیندتون... کارنم اگه حرفی زده سر جوونی و خودخواهیشه.زیاد غصه‌نخور. ادامه دارد...
🌹قسـمـت چهـل و پـنـجـم اشکام کم کم بند اومد اما هنوز دل میزدم.دلم به جای بغل زهرا،بغل شوهرمو میخواست اما اون نامرد ازم دریغ کرده بود. خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم و ازش گله کنم اما غرورم اجازه نمیداد. دیگه حالم داشت از ضعف خودم بهم میخورد. زهرا سرمو گذاشت رو پاش و آرومم کرد.اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد. وقتی بیدارشدم رو تختم بودم و پتو هم روم بود. برگشتم سمت در که از دیدن کارن تعجب کردم. اون اینجا چیکار میکرد؟یعنی دلش به رحم اومده بود؟چه جالب! _صبح بخیر. رو تختم نشستم‌و بدون توجه بهش موهامو مرتب کردم. _زهرا گفت دیشب خیلی حالت خوب نبوده اومدم حالتو بپرسم. پوزخندی زدم وگفتم:هه جدا؟چه زود به فکر افتادی؟تازه یادت اومد لیدایی هم هست؟! از روتخت بلندشدم و رفتم سمت در که دستمو گرفت و کشید. _ولم کن. منو با زور برگردوند طرف خودش و گفت:به من نگاه کن! نگاهمو ازش گرفته بودم و حاضر نبودم به هیچ‌وجه ببینمش‌. _میگم نگام کن. از لحن محکمش ترسیدم و نگاهش کردم. _بار آخرت باشه برای چیزای الکی گریه میکنی. _الکی نبود من... _اره میدونم به من احتیاج داشتی..به اینکه آرومت کنم..اما من..من.. _تو نمیتونی.همینو میخواستی بگی دیگه نه؟علتشو خودتم نمیدونی این خیلی جالبه. _میدونم فقط..نمیتونم بگم. _خیلی سخت نیست که بگی دوسم نداری! دیگه صبرنکردم تا غرورم بیشتر شکسته بشه.دستمو از دستش درآوردم و از اتاقم بیرون رفتم. یکسره رفتم تو‌اتاق زهرا.طبق معمول مشغول درس خوندن بود. اتقدر از دست کارن عصبی بودم که انگار کسی رو جز زهرا گیر نیاوردم که عصبانیتم رو روش خالی کنم. _با اجازه کی زنگ زدی به کارن؟ از جاش بلندشد وگفت:س..سلام. _سلام بی سلام.جواب منو‌بده.مگه من بهت گفتم زنگ بزنی بیاد اینجا؟چرا اینکارو کردی؟اگه لازم بود خودم زنگ میزدم. طفلی بغض کرد وگفت:اما آبجی من... _لطفا دیگه دایه مهربون تر از مادر نباش برام.منم قسم میخورم به اون‌خدایی که میپرستی هیچ حرفی دیگه به تو نزنم.نه وکیل،نه وصی،نه خواهر.. بعدم از اتاقش بیرون رفتم و‌ در رو محکم بهم کوبوندم. مامان با ترس اومد و گفت:چه خبرتونه شماها؟اون از شوهرت که در حیاطو اونجوری بهم‌کوبوند اینم از تو.معلومه چتونه؟ دندونامو بهم ساییدم و بدون جواب باز به اتاقم پناه آوردم. کاش باهاش ازدواج نمیکردم که اینجوری نمیشد. کاش‌بخاطر یک عشق،زندگیمو خراب نمیکردم. کارن دوسم نداشت و این توهین بزرگی بود به شخصیت و غرورم. چرا همون اول که گفت نمیتونه علاقه ای به من تو‌خودش پیدا کنه مخالفت نکردم؟ چرا جلو رفتم؟ چرا عقب نکشیدم که زندگیم تباه نشه؟ گیج بودم و نمیدونستم دیگه چیکار کنم. ناگهان کاغذ سفیدی رو روی تختم دیدم. برش داشتم و تاش رو باز کردم. دست خط شکسته اما قشنگی بود. "سلام لیداجان. متاسفم اگه اذیتت کردم و تو همین روز اول عقدی اینجوری اذیتت کردم. دست خودم نیست من۲۷سال محبت ندیدم از هیچکس.برای همین محبت کردنو بلد نیستم. امیدوار بودم بتونم با وجود تو حسی رو تو‌قلبم پیدا کنم که سالهاست دنبالشم اما پیدا نشد. امیدوارم پیدا بشه و تو هم کمتر اذیت بشی. این روزا هم تموم میشه مطمئن باش. خدانگهدار" ادامه دارد...
🌹قسـمـت چهـل و ششـم "زهرا" بعد از رفتن محدثه و بعد از شنیدن حرفاش، بغض بدی گلومو گرفته بود. به‌خودم قول داده بودم برای چیزای بی ارزش اشک نریزم اما واقعا حرفای محدثه برام گرون تموم شد. خیلی سنگین بود برام وقتی گفت دایه مهربون تر ازمادر نباش. من وقتی حال دیشبشو دیدم واقعا ازخودم و احساسم بدم اومد چون خواهرم داشت بخاطر مردی که من دوسش داشتم اشک میریخت. چون اونم مثل من،شایدم بیشتر ازمن دوستش داشت. از کارن خیلی دلخور بودم که این بل و بشو رو راه انداخته فقط بخاطر اون دل سنگ مسخره اش. دلی که انگار برای زنده موندن فقط میتپه. کاش دلش به رحم میومد و خواهرمو اذیت نمیکرد.اخه اون دیگه زنشه چطور دلش میاد دلشو بشکنه؟ انقدر باخودم کلنجار رفتم و بغضمو‌خوردم تا آروم شدم.اما آرامش قبل طوفان بود انگار. خودم. مشغول درس خوندن نشون دادم تا کسی فکر نکنه اتفاقی افتاده و از چیزی ناراحتم. بعد که دیدم درس نمیفهمم سی دی قرآنمو گذاشتم تو ضبط و روشنش کردم. واقعا با صوت قرآن دلم آروم میگرفت. کلام خدا با گوشت و‌پوستم عجین شده بود و تا به گوشم میخور بدجور آرومم میکرد. مخصوصا آیه"الا بذکر الله تطمئن القلوب" دستمو‌گذاشتم رو قلبم و چند بار این آیه رو تکرار کردم تا از آخر آروم شدم. ظهر از ساعت۱۲تا۲کلاس داشتم. بدون اینکه چیزی بخورم ساعت۱۱رفتم بیرون و تا دانشگاه یکم پیاده رفتم و یکم با اتوبوس‌. آتنا کلاسا رو نمیومد و به قول بچه ها میپیچوند.منم تک و تنها تو‌کلاس مینشستم و درس رو گوش میدادم و آخرم میرفتم. ظهر خیلی گشنه ام شد برای همین یک ساندویچ از بوفه گرفتم و نصفشو خوردم. بقیشو گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون دانشگاه‌. بادیدن کارن دم در دانشگاه نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم. چرا اومده بود اینجا؟چی میخواست ازم؟نکنه منتظر کسی دیگه بود؟ چادرم‌ جلو صورتم گرفتم تا منو‌نبینه. زود از جلوش رد شدم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس. تا وقتی سوار اتوبوس شدم،کارن همونجوری ایستاده بود و انگار منتظر کسی بود. رسیدم خونه که گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. _بله؟ _کارنم.امروز نیومدی دانشگاه؟ _سلام. _گیرم که سلام جوابمو بده. _مگه طلبکارین؟ _آره. _طلبتون؟ _یک‌گوش شنوا واسه حرفام. _من حوصله گوش کردن به حرفاتونو ندارم. _مجبوری؟ _چرا اونوقت!؟ _چون نادانسته باعث قضاوت شدی. _من کسیو قضاوت نکردم. _ببینمت حل میشه. _ببخشید من وقتم پره.وقت آزادم برای شما ندارم متاسفم خداحافظ تماس رو که قطع کردم فوری یک پیام اومد برام. "من باید ببینمت زهرا." ازاین خودمونی شدنش بیزار بودم برای همین جوابشو ندادم و گوشیمو خاموش کردم. ادامه دارد..
ضرورت چهاردهم: دقت نامزدهای انتخابات به صداقت در وعده‌ها بدون شک یکی از آسیب‌های وارده بر اعتماد مردم، وعده‌های نامربوط و بعضاً غیر ممکن برخی از نامزدها در دوران تبلیغات انتخاباتی و پس از آن می‌باشد، ارائه آمارهای بی‌مبنا و غلط، سخنان اختلاف‌انگیز، همسویی با بیگانگان و معاندان در نطق‌های انتخاباتی، جدال‌های بی‌ثمر و اکثراً مضر به حال انتخابات در میان نامزدها، رعایت نکردن اخلاق خصوصا در فضای انتخابات و... از اموری است که باعث بی‌رغبتی در مشارکت مردم در انتخابات می‌شود اما چنانچه گفته شد، بدترین نوع تبلیغات، وعده‌هایی است که گاهی محال می‌نماید و نشان‌دهنده عدم تسلط نامزدها بر امکانات کشور و شرح وظایف نمایندگان می‌باشد. البته این مورد از باب آنچه که سابقاً در میان برخی از نامزدهای انتخاباتی رواج یافته بود، بیان شد تا اشارتی به مهم‌ترین ویژگی در تبلیعات‌های انتخاباتی نامزدها یعنی صداقت در بیان و عمل، باشد
آیت‌الله صدیقی: 🍃 تا جوانید قدر جوانیتون رو بدونید! 🌸 زیاد کار سختی نیست، بیست دقیقه قبل از اذان صبح بیدار بشو. 🍃 اگه نمیتونی یازده رکعت نماز شب رو بخونی دو رکعت نماز شفع رو هیچوقت ترک نکنید. 🌹🌸 سحر ها در رحمت خاصه خدا دوستان خصوصیشو سحر دعوت میکنه. 🍃 فاسق ها، فاجر ها و ... همه خوابند کِیفاشون رو کردند مثل سنگ افتادند 🌸 ولی سحره که خدا داد میزنه میگه بیایید الان فضا پاکه.. بیایید بندگان من! 🍃 بعضی شب ها که نتونستی و خواب بهت غالب شد، حداقل بلند شو یه "یا الله" بگو بعد بخواب. 🌸 حداقل بلندشو در بزن بعد بخواب دیگه. بگو خدا من اومدم. 🍃 سحر ها خیلی چیزا تقسیم میکنند، برو یه دری بزن بگو منم اومدما! ⚜ حاج آقا مجتبی تهرانی: 💠 ما روایات بسیاری داریم که از نیمه شب به بعد را به عنوان زمان مناسب برای دعا کردن معرفی کرده است. 🍃 در روایتی از پیغمبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که حضرت خطاب به علی (علیه السلام) میفرماید: 💠 «یا عَلِیُّ وَ بِالأسْحَارِ فَادْعُ لاتُرَدْ لَکَ دَعْوَۀٌ»؛ یعنی ای علی، هنگام سَحَر دعا کن و از خدا درخواست کن! 🍃 چرا؟ چون دعایت در آن موقع رد نمیشود. «لاتُرَدْ لَکَ دَعْوَۀٌ». 💠 حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) است که فرمودند: 🍃 «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) خَیْرُ وَقْتٍ دَعَوْتُمُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ الْأَسْحَار»؛ بهترین وقتی که شما دعا میکنید، سَحَرها است. در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانیکه اهل نماز شب هستند، حتماً این کلیپ رو ببینند، تا با این ذکر بعد از نماز وتر پاداشی عظیم نصیبشان شود در این نمازشب را به نیت ظهور آقا (عج) بخوانیم خواهرم باعث خوشنودی قلب امام زمان (عج) می شود... •┈┈••••✾•✨🌕✨•✾•••┈┈•
▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود. به هر زحمتی بود، خودش را رساند. امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود. نشسته بر سجاده، رو به قبله، دست‌هایش سمت آسمان. مناجات امام را می‌شنید: «خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن! و آنچه را به او وعده داده‌ای، به انجام رسان!» با خودش گفت: «امام چه کسی را دعا می‌کند؟ تحقق کدام مژده را از خدا می‌خواهد؟» سوالش را پرسید. امام کاظم علیه‌السلام فرمود: «او، مهدی ما آل محمّد است... پدرم فدای او باد! صورتی گندم‌گون دارد؛ اما با این حال، زردی شب‌زنده‌داری در چهره‌اش پیداست!... شب‌هایش با رکوع و سجود به صبح می‌رسند... اوست چراغ روشنِ تاریکی‌ها... پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...» 📚فلاح السائل ص۲۰۰. 📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😳خدا برای من چکار کرده است تا حالا؟ ✅شما هم این جمله‌ رو زیاد می گویی؟ 🎤استاد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا🙏 🌸در این شب زیبای 🎉میلاد حضرت زین العابدین امام سجاد علیه السلام 🌸دعا میکنم 🎉امام حسین علیه السلام 🌸ضامن دعاهاتون 🎉حضرت ابالفضل العباس 🌸مشکل گشاتون 🎉حضرت امام سجاد 🌸مرهم درد هاتون 🎉و مهدی زهرا 🌸صاحب دلتون باشد... 🌸 🎉