شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد و سی و یکم🎬:
وقت نماز بود ،مؤذن به بالای بام مسجد رفت و بلندتر و رساتر از همیشه اذان را گفت.
مردم در حالیکه گرم صحبت بودند دسته دسته وارد مسجد میشدند و همهمه ای عجیب مسجد را فرا گرفته بود.
هرکس به کناری اش می گفت : براستی که گوش های من اشتباه نشنیده ؟! ایا تو هم نوای اذان را اینگونه شنیدی؟ و وقتی که کلام یکدیگر را تایید می کردند ،تعجبشان بیشتر می شد.
در همین هنگام عمربن خطاب جلو آمد و شروع به گفتن اقامه نمود ،مردم بی صدا ایستادند و نماز شروع شد.
اما در دل تک تک نمازگزاران سؤالی بی جواب مانده بود و بی صبرانه منتظر اتمام نماز بودند تا سوالشان را بپرسند.
نماز در هیاهویی پنهانی به اتمام رسید و سلام نماز را دادند ، هنوز مردم تعقیبات ان را به جای نیاورده بودند که ناگهان از گوشه ای صدای پیرمردی که گویا صبر از کف داده بود بلند شد : ای عمر! چرا مؤذن مسجد امروز اذان را اینچنین گفتند؟!
عمر بی توجه به سؤال پیرمرد به گفتن ذکر مشغول شد ، جمع پشت سرش که برای آنها هم این سؤال پیش امده بود ، بی صبرانه منتظر جواب بودند و چون جوابی نیامد ، کم کم زمزمه ها شروع شد...
آری چرا اینچنین اذان گفت؟
مگر در زمان پیامبرصلی الله علیه واله ، رسول الله حکم نکرده بود که عبارت «حی علی خیر العمل» جزیی از اذان است.
چرا امروز این عبارت زیبا در اذان جایی نداشت؟
زمزمه ها که اوج گرفت ، عمربن خطاب از جای برخواست در حالیکه صورتش ازعصبانیت سرخ شده بود گفت :..
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت صد وسی و دوم🎬:
عمربن خطاب در حالیکه صورتش از خشم سرخ شده بود از جای برخواست و با تندی رو به جمع گفت : آری درست شنیدید ، امروز اذان ما «حی علی خیرالعمل » را نداشت و از این به بعد هم نخواهد داشت، چون من اینچنین می خواهم و دستور من است که لازم الاج است.
من خلیفهٔ مسلیمن هستم و رأی و نظرم اینگونه است که اذان بدون این عبارت زیباتر خواهد بود ، پس لب فرو بندید و در کاری که به شما مربوط نیست دخالت نکنید و با زدن این حرف پشتش را به جمع کرد و باز در عالم خود فرو رفت.
جمعیت که سخنان تند و آتشین عمر آنها را ترسانده بود مثل همیشه سکوت کردند و اجازه دادند بدعتی دیگر به بدعت هایی که عمر بر آنها اصرار داشت اضافه شود.
پیرمردی که اول مجلس سوال پرسیده بود ، آرام زیر لب تکرار کرد : آخر کی می خواهد این دستوراتش تمام شود ؟! دستوراتی که بر خلاف راه و سیره پیامبر است ،به خدا قسم خودم شاهد بودم که پیامبر با دست باز نماز می خواند و خودم بارها و بارها دیدم که پیامبر به جای شستن پا و سر ، هنگام وضو ، به مس پاها و سر قناعت می کرد ، اما بعد از عروجش هر روز زمزمه تازه و طرحی نو درگرفت ، کم کم آب بازی ، جای وضو را گرفت ، مهر نماز غیب شد و نماز که با حالتی تسلیم میبایست ادا شود ،به حکم اینان دست بسته ادا شد و حالا هم که اذان را دستخوش سلایق خود قرار داده اند ، انگار که پیامبری دیگر به زمین نازل شده و فتواهای جدید می دهد و این اسلام ،اسلامی نیست که محمدبن عبدالله آورد...
آن پیر ، این سخنان را آرام زد و از جای برخواست تا به خانه علی بن ابیطالب وارد شود و به حضرتش بگوید آنچه را رخ داده، اما جرأت این را نداشت که به اعمال عمر در مسجد و پیش رویش اعتراض کند ،چون می دانست اعتراض کردن همان و طعمهٔ شلاق عمر شدن همان...
ادامه دارد...
📝به قلم :ط_حسینی
💦🌨💦🌨💦🌨💦🌨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 رخسار شـهیدِ
✨کربلا را صلوات
🖤سـالارِ قیـامِ
✨نینـوا را صلوات
🖤جانها به فدای
✨نامِ والای حسین
🖤آن نورِ دو چشمِ
✨مصطفی راصلوات
🖤اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🖤
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤صبحم،بنامِ اربابم حسین(ع)
🖤عالم،به عشقِ روی تو بیدار میشود
🖤هر روز، عاشقـانِ تو بسیارمی شود
🖤وقتی،سلام می دَهَمت، درنگاهِ من
🖤تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود
🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن
🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
🥀🍃
🌸همه امیدت به اون باشه
به اون بالاسری💕
🌸به اونی که میگه از رگ گردنم بهت نزدیکتره
🌸به اونی که وقتی میشد مچتو بگیره دستتو سفت گرفت و کمکت کرد
🌸به اونی که وقتی تنبیه هم میکنه میشه تو تنبیهش محبتشو دید
🌸به اونی که ممکنه دیر چیزی که میخواستیو بده ولی بهترینو میده
🌸به اونی که وقتی داری گریه میکنی با لبخند نگات میکنه و میگه :
صبر کن واست بهترینارو گذاشتم کنار
🌸به اونی که گناهتو یک بار مینویسه و ثوابتو صد بار
🌸به اونی که عاشقانه عاشقته و صد بار اینو گفته
💕وقتی همه امیدت به اون باشه
خیالت راحته که یه پشت و پناه گرم ، یه حامی قوی و یه دست پر مهر داری که حتی یک لحظه هم ازت غافل نیست
سلام مهربونااا روزتون بخیر و شادی 🌹
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام بر آخرین سرباز عاشق کربلا
🥀یک نفس آمدهام تا که عمو را نزنی
🥀که به این سینۀ مجروح، تو با پا نزنی
🥀ذکر لا حول و لا از دو لبش میبارد
🥀با چنین نیزۀ سر سخت به لبها نزنی
🥀عمه نزدیک شده بر سر گودال ای تیغ
🥀میشود پر به سوی حنجره حالا نزنی؟
🥀نیزهات را که زدی باز کشیدی بیرون
🥀میزنی باز دوباره نشد آیا نزنی؟
🥀من از این وادی خون زنده نباید بروم
🥀شک نکن این که پرم را بزنی یا نزنی
🥀دست و دل باز شو، ای دست بیا کاری کن
🥀فرصت خوب پریدن شده! در جا نزنی
🥀السَّلَامُ عَلَی عَبْدِاللهِ بْنِ
🥀الْحَسَنِ بْنِ عَلِی الزَّكِی
🥀🍃
#روز_پنجم_محرم
روز منتسب به عبدالله
فرزند خردسال
آقا امام حسن مجتبی
عبدالله بن الحسن علیه السلام
🕯پدرش امام حسن مجتبی ( علیه السلام) و مادرش، دختر شلیل بن عبدالله میباشد . عبدالله در کربلا نوجوانی بود که به سن بلوغ نرسیده بود و چون عمویش حسین ( علیه السلام) را زخمی و بی یاور دید، خود را به آن حضرت رسانید و گفت: «به خدا قسم از عمویم جدا نمیشوم» .
🕯در آن هنگام شمشیری به طرف امام حسین ( علیه السلام) روانه شد . عبدالله دست خود را سپر شمشیر قرار داد و دستش به پوست آویزان شد و فریاد زد: «عموجان» !
🕯حسین ( علیه السلام) او را در بغل گرفت و به سینه چسبانید و فرمود: برادرزاده! بر این مصیبت که بر تو وارد آمده است، صبر کن و از خداوند طلب خیر نما، زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق میکند . ناگاه حرمله بن کاهل تیری بر او زد و او در دامان عمویش حسین ( علیه السلام)، به شهادت رسید . وی نوجوانی یازده ساله بود .
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
#مهدی_جان ❤️
میدرخشد ... نور، فوقَ کل نور
میشود قلبم پر از شوق حضور
لیلةالعشق است و می خوانم دعا...
رَبّــــنا عَـجــّلْ لـَنا يَومَ الظــهور
💚 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 💚
🌸🍃