25.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴از عصبانیت شدید کارشناسان تلویزیون وزارت خارجه آمریکا از موفقیت ورزشکاران مخصوصا دختران ایرانی در المپیک تا توهینهای وقیحانه به پرچم ایران و مدالآوران قهرمان!
🔹چرا دختر نوجوان ایران مثل مبینا نعمتزاده مدال خودش را به #امام_زمان تقدیم کرد؟ حرکت زیبایی نبود؛ حتما زورش کردند!
این مدالآوران اصلا ایرانی نیستند!
✍🏻عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید... #حجاب #المپیک
چطور اسمی که برای فرزندنتان انتخاب می کنید باعث تغییر چهره او می شود؟
😘🙂
افراد به مرور زمان به ویژگیهای ظاهری که جامعه با نامهای خاصی مرتبط میداند، نزدیک میشوند.
طبق مقالهای که به تازگی در مجله «روانشناسی و علوم شناختی» منتشر شده، احتمال دارد که مردم در آینده با نگاه کردن به چهره فرزند شما بتوانند نامش را حدس بزنند.
دکتر یونت زوبنر که سرپرسی این مطالعه را برعهده داشته، توضیح داده است:
ساختارهای اجتماعی آنقدر قوی هستند که میتوانند بر ظاهر افراد تأثیر بگذارند.
تحقیقات قبلی نشان دادهاند که وقتی به افراد چهره یک غریبه را نشان میدهند، در حدود ۳۵ درصد از مواقع می توانند نام او را به درستی حدس بزنند.
اما تا به حال دلیل این موضوع مشخص نبود.
محققان دانشگاه ریچمن نو در تحقیقات جدید خود
گروهی از کودکان ۹ تا ۱۰ ساله و بزرگسالان را برای تطبیق چهرهها با اسامی انتخاب کردند.
نتایج نشان داد که شرکتکنندگان، چه کودکان و چه بزرگسالان، چهره بزرگسالان را به درستی با نامهایشان تطبیق دادند.
اما هنگامی که نوبت به تطبیق اسامی با چهره کودکان رسید، دقت این حدس بهطور قابل توجهی کاهش یافت.
در بخش دوم مطالعه، محققان از یک سیستم یادگیری ماشینی برای تحلیل تصاویر چهرهها و نامهایشان استفاده کردند.
تحلیلها نشان داد که چهرههای بزرگسالانی با اسامی یکسان بهطور قابل توجهی شباهت بیشتری با یکدیگر داشتند.
در مقابل، کامپیوتر هیچ شباهتی میان کودکان با نامهای یکسان پیدا نکرد.
به گفته پژوهشگران، شباهت افراد به نامهایشان نوعی «پیشگویی خودکامبخش» است؛ پدیدهای روانشناختی که طبق آن اگر باور داشته باشیم چیزی اتفاق میافتد، رفتار ما ناخواسته باعث وقوع آن میشود.
بهطور کلی، یافتهها نشان میدهند که چهره افراد به مرور زمان با کلیشههای اجتماعی مرتبط با نامهایشان هماهنگ میشود.
این کلیشهها که میتوانند مثبت یا منفی باشند، از ارتباط با افراد مشهور یا مفاهیم فرهنگی نامها نشأت میگیرند، مانند اشاره به مکانها و مذهبها.
این نتایج نشان میدهد که افراد مطابق با کلیشهای که در زمان تولد به آنها اعطا شده، رشد میکنند.
ما موجودات اجتماعی هستیم که تحت تأثیر تربیت قرار میگیریم.
یکی از منحصر به فردترین اجزای فیزیکی ما، یعنی چهرهمان، میتواند تحت تأثیر یک عامل اجتماعی، یعنی نام ما شکل بگیرد.
پس دفعه بعد که نامی را انتخاب میکنید، دقت بیشتری به خرج دهید؛ فرزندتان در آینده از شما تشکر خواهد کرد!
🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ لحظاتی کمتر دیده شده از شهید مدافع حرم #محسن_حججی
یک ساعت قبل از اینکه محسن اعزام بشود، مادرم با من تماس گرفت و گفت که محسن دارد به سوریه می رود، همان لحظه اشک از چشمانم جاری شد و فوراً خودم را به منزل پدرم رساندم.
تا با محسن خداحافظی کنم، ما خیلی گریه و زاری میکردیم؛ اما محسن واقعاً صبور بود و عاشقانه بهسوی شهادت رفت.
نقل: (خواهر شهید)
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محسن_حججی
🇮🇷
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 آیا من حسودم؟! (۳ نشانه حسادت)
☘ استاد قرائتی
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷
🌷 امام حسين عليه السلام فرمودند :
🔹إنَّ النّاسَ عَبيدُ الدّّنيا و الذِّين لَعقٌ
على السنَتِهم يَحوطونه ما دَرَّت معائشُمُ
بالبلاءِ قَلَّ الدّيانون .
🔹مردم برده و بنده دنيا هستند
و دين لعابى است
كه تا وسايل زندگی فراهم است
به دور زبان می گردانند
ولی وقتی دوران آزمایش فرا می رسد
دینداران کمیاب می شوند .
📓 : بحار الانوار . ج۷۸ ص ۱۱۷
🥀🍃
10.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تو منو رها کنی کجا برم ؟
امام حسن (ع)
نمیتونم دیگه کربلا برم
امام حسن(ع)
امام حسنی ام 💚
🥀🍃
کنفرانس بصیرتی ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
✍️مهدی اسلامی
مدیر کانال آنتی فتنه
موضوع :
استعفای ظریف در مقاطع حساس تاریخی
آیا برای حمله نکردن به اسرائیل مذاکره کردیم؟
بسم الله الرحمن الرحیم
و افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد
سلام علیکم جمیعا
امروز یه اتفاق عجیب افتاد
ظریف از شورای راهبردی دولت چهاردهم استعفا داد
و در استعفای خودش از مردم بابت عدم توانایی در اجرای وعده های داده شده عذرخواهی کرد
و من رو یاد استعفای ظریف در زمان اومدن بشار اسد به تهران انداخت
استعفاهای ظریف دقیقا در حساسترین زمان ممکن اتفاق میفته تا بتونه یک حواس پرتی بزرگ رسانه ای ایجاد کنه
زمانی که اومدن بشار اسد و دیدار با رهبر معظم انقلاب میتونست بازتاب خوبی در رسانه ها داشته باشه ، با اعلام استعفای ظریف ، اون خبر به حاشیه رفت
الان هم درست در زمانی که فشار روانی و رسانه ای ما بر روی اسرائیله و داریم با بازی رسانه ای دیوانه شون میکنیم ، استعفای ظریف باز هم حواسها رو داره پرت میکنه
از طرفی جنایت عظیم صهیونیستها در بمباران مدرسه در غزه که منجر به شهادت و تکه تکه شدن یکصد کودک بیگناه شد ، داره به حاشیه میره
این خط انحراف رسانه ای باید و باید حتما پیگیری بشه
از طرفی هم انگار ظریف یاد گرفته که کل ظرفیت کشور رو معطل یکسری کارهای بیهوده بکنه و اون رو با یک چرب زبانی ، بزرگترین دستاورد جلوه بده
هشت سال مملکت رو درگیر برجام کرد تا جایی که حضرت آقا بارها برجام رو خسارت محض نام بردن ولی هر بار ظریف در مورد برجام صحبت میکنه از اون به عنوان یک برد سیاسی بزرگ یاد میکنه
این تقابل با رهبری رو در کدوم راستا میشه تعریف کرد ، نفوذ یا عدم التزام به ولایت و نظام ؟
در برجام هم بارها و بارها اومد اعلام کرد که ما تحریمها رو تماما و یکباره لغو میکنیم بعد فهمیدیم که لغوی در کار نبوده بلکه در بهترین حالت تحریمها معلق میشد و با اولین اشاره دوباره اجرا میشد
ظریف قسم خورد که تو برجام کلمه تعلیق نیست ولی سید محمود نبویان و سعید جلیلی بهش ثابت کردن که در متن برجام کلمه تعلیق تحریمها وجود داره
این نشون میده ظریف اصلا متن برجام رو یکبار هم نخونده بوده
آیا ظریف آدم ساده و خنگیه یا ...؟
یکی دیگر از کارهای عجیب ظریف ، انتشار صوت او در مورد حاج قاسم بود که ایشان رو به تخریب برجام و سیاست خارجی ما متهم کرده بود
و جالبتر اینکه در ظاهر اعلام میکرد که رفیق صمیمی حاج قاسم سلیمانی است
این از خصلت دیپلمات بودن اوست یا دروغگو بودنش؟
در متن استعفای این بارش هم عذرخواهی کرده که نتونسته بر اساس اون امتیازبندی هایی که طراحی کرده بود وزرا رو انتخاب کنه
از همه جالبتر حرکت ده امتیازی پزشکیان بود
در زمان انتخابات سواری خودش رو از آذری جهرمی و ظریف گرفت و در اولین انتخابش که عارف بود ، علنا آذری جهرمی رو کنار گذاشت و حالا هم با انتخاب وزرایی که خودش مد نظر داشت ، کل کارهای ظریف رو ندید گرفت و اون رو مجبور به استعفا کرد
انگار این اصلاح طلبان و اعتدال طلبان عادت کردن که راحت کلاه گشادی سرشون بره
اگر این خبر که یک اکانت توئیتری منتشر کرده درست باشه ، باید خط نفوذ ظریف رو پیگیری کرد
وی اعلام کرده که هرگز اجازه نمیدهیم که به اسرائیل حمله شود
باید دید بهایی بودن نسل وی و ساواکی بودن خانواده وی صحت داره یا خیر ؟
در هر حال پزشکیان نشون داد که میتونه از اینها سواری بگیره و بعد کنارشون بگذاره
قشنگی ماجرا اینجاست که خیلی از سران اصلاح طلب و اعتدالگرا هم از ظریف روی برگرداندن
و این نشان میده که اختلاف عجیبی در اردوگاه اصلاح طلبان وجود داره
ظریف طوری نشان داد که انگار دولت رو او قرار است که جلو ببرد ولیکن با این حرکت پزشکیان ، مرد همیشه ناز نازی و حساس و عصبی و زودرنج سریعا بهش برخورده و استعفا داد
هر چند بنده قائلم که مسائل منطقه خیلی مهمتر از اینه که بخواهیم به استعفای ظریف بپردازیم
ولیکن خواستم که این موضوع خالی از عریضه نباشه و حواسها به استعفای بی اهمیت ظریف معطوف نشه
آن چه مهم است ، اتفاقی است که قراره عالم رو تکون بده
خیلی از اخبار کِذب دارن میگن که ایران در حال مذاکره است تا به اسرائیل حمله نکنه و یا با یک حرکت رو به جلو ، میگن ایران به اسرائیل اطلاع داده که ۶ نقطه رو مشخص کنه تا موشک بزنه
اینها همش حرفه و میخوان از همین الان در دستاورد عملیاتی ما تشکیک ایجاد کنند
ما بدون هیچ مذاکره ای و بدون پذیرش هیچ توصیه ای از کشورها ، قطعا به اسرائیل حمله خواهیم کرد و این حمله قطعا از وعده صادق بسیار بزرگتر خواهد بودقراره اینبار انتقام خیلی ها رو بگیریم
از اسماعیل هنیه تا رئیسی و حاج قاسم و همه مدافعان حرم و شهدای ترور از عماد مغنیه تا جهاد مغنیه تا شهید زاهدی و..
و از این انتقام هم کوتاه نخواهیم آمد ان شاالله
به امید شنیدن اخبار انتقام بزرگ
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
مدح و متن اهل بیت
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت پانزدهم: گوشی زنگ خورد و اسم پدرش روی صفحه افتاد، سحر با استر
#رمان_آنلاین
زن،زندگی ،آزادی
قسمت شانزدهم:
گوشی در دستان سحر مدام میلرزید و سحر مانده بود چه کند، ناخوداگاه کلید وصل تماس را لمس کرد، صدای جولیا از ان طرف خط که فارسی را شکسته حرف میزد بلند شد:الو...سحر
سحر آب دهانش را قورت داد وگفت: سلام جوالیا، حالتون چطوره؟
جولیا که انگار متوجه شده بود خود سحر است گفت: ممنون، تو چطوری؟ چرا تماسم را جواب ندادی، من نگران تو شدم...
سحر نفسش را آروم بیرون داد و گفت: ببخشید مشکلی پیش اومده بود..
جولیا با لحنی حاکی از تعجب گفت: مشکل؟! چی شده؟ الان مشکلت رفع شده؟
سحر: آره ، حل شد...
جولیا نفس راحتی کشید وگفت: دوست داشتی بیای پیش ما، اما فراموش نکن فقط دختران پاک که به اونها دست درازی نشده باشه ،اینجا جا دارن وگرنه...
سحر پرید وسط حرفش وگفت: بله..بله...میدونم، من هیچ کار اشتباهی نکردم
جولیا: خوبه، انگار توی کشور شما هم زنها به خودشون اومدن، زنگ زدم بهت بگم، تو میتونی دوستانت را تشویق کنی که توی تجمعات شرکت کنند ،اما خودت هرگز شرکت نکن ، فهمیدی!!!
ما روی پاک بودن و پاک ماندن تو حساب کردیم، وگرنه دختران آزاد و رها، زیادند ...
سحر همانطور که سرش را تکان میداد گفت: متوجهم، فقط یه سوال، مشخص هست کی بتونم بیام؟!
جولیا خنده بلندی کرد و گفت: انگار خیلی عجله داری! خیلی منتظرت نمی ذاریم، به همین زودی خبری خوشحال کننده بهت خواهم داد و صدا قطع شد.
سحر همانطور که به حرفهای جولیا فکر میکرد به راننده اشاره کرد و گوشه خیابان از ماشین پیاده شد.
خیلی طول نکشید که پراید رنگ و رو رفته ی پدرش ،کنارش ترمز کرد.
سحر ذهنش درگیر اتفاقات مختلف بود ،اصلا فراموش کرده بود که وضع پوشش چگونه هست، پس ارام به طرف ماشین رفت که یک دفعه پدرش با حرکتی سریع از ماشین پیاده شد.
سحر سلام کرد و می خواست سوار ماشین بشود که با صدای پدرش که به او خیره شده بود ،به خود آمد:...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌿💐🌿💐🌿💐🌿💐
#رمان_آنلاین
زن ،زندگی، آزادی
قسمت هفدهم
پدر با لحنی حاکی از تعجب ،خیره در چهره ی دخترکی که انگار میشناخت و نمیشناختش شد و گفت: ت...تو..تو...سحر دختر دردانه ی حسین آقا کریمی هستی؟؟
کوچادرت دختر؟
این چه وضع پوششت هست سحر؟؟
سحر که تازه به خود آمده بود با لحن بریده بریده ای گفت: س..سلام..حالا بشینیم، من میگم براتون...
و باز دن این حرف درب جلوی ماشین را باز کرد و نشست.
پدرش هم سوار شد و از غضبی که در حرکاتش موج میزد ،در ماشین را محکم بهم زد و همانطور که با زهر چشم به سحر نگاه می کرد گفت:
خوب بگو ببینم توی این اوضاع اغتشاشات و ناامنی کجا غیبت زده؟ چرا گوشیت را خاموش کردی هااا؟! چرا سرو وضعت اینطوریه؟؟
سحر که توی ذهنش داشت دنبال حرف و قصه ای بود که پدرش را مجاب کنه ،یک دفعه شروع به داستان سرایی کرد:
راستش....راستش من رفتم موسسه زبان، منتها دیدم درش قفل بود و انگار تعطیل بود و به ما نگفته بودن ، بعد یکی از دوستام هم اونجا اومده بود، دیگه دوستم گفت که یه کم خرید داره از من خواست همراش برم خرید...
بعد ،منم دیدم که کلاس نداریم و وقتم هم آزاده ، قبول کردم...
سحر یک نگاهی از زیر چشم به پدرش انداخت تا ببینه چقدر حرفش موثر بوده و بعد ادامه داد: دیگه رفتیم خرید و وقتی به خود اومدیم که متوجه شدیم نزدیک خیابونی هستیم که یه تعداد جمع شدن برا اغتشاش ، من به دوستم گفتم سریع از اونجا دور بشیم و تا به خودم اومدم یه ماشین جلو پامون ترمز کرد و توی یه حرکت حمله کردن طرف من و چادرم را از سرم کشیدن...
سحر مشغول داستان سرایی بود که چهره ی پدرش ،قرمز و قرمزتر میشد..
سحر ادامه داد:
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#رمان_آنلاین
زن ، زندگی ،آزادی
قسمت هجدهم:
سحر ادامه داد: پسره اومد طرف من و چادر از سرم کشید، بعدم با زور منو سوار ماشین کردن، البته دوستم هم بود.
بعد دیگه ماشین حرکت کرد و منم شروع مردم به داد و بیداد و شانس آوردیم یه کم جلوتر ماشین پلیس بود و ما تونستیم توی یه لحظه ،خودمون را از ماشین به بیرون پرت کنیم..
پدر سحر، همانطور که از شدت عصبانیت ،تند تند نفس می کشید ،محکم روی فرمان ماشین زد و گفت: لعنت...لعنت خدا به این مردان حیوان صفت، لعنت به این دختر و زن هایی که خوشی زده زیر دلشون و ریختن توی خیابون و مثل کلاغ بد شگون قار قار می کنن، بگو چیتون کمه؟ بهترین آزادی ها را اینجا دارین، آخه چیتون و کجاتون کمه ناشکرها....و بعد نجاهی به سحر انداخت و گفت: خوب چیزیت نشد که؟ بعدش چی شد؟
سحر شانه ای بالا انداخت وگفت: هیچی همراه یکی از مامورین پلیس رفتیم کلانتری که از اون آدم رباها شکایت کنیم که توی کلانتری گوشی را ازم گرفتن و بعدم طول کشید، الانم که میبینی سر و مرو گنده ،جلوت نشستم.
آقای کریمی نگاه تندی به سحر انداخت و پایش را محکم روی جاز فشار داد، انگار تمام عقده هاش را داشت سر ماشین در میاورد و رو به سحر گفت: دیگه حق نداری تا این سرو صداها نخوابیده، پات را از خونه بیرون بزاری، میفهمیـــی؟؟!!
سحر آه کوتاهی کشید و گفت: خوب تقصیر من چیه بابا؟!
من چه اشتباهی کردم هاا؟!
صدای بوق از اطراف بلند بود و ماشینی که از کنار آنها عبور میکرد شیشه را داد پایین و فریاد زد: چته عمو؟!چرا اینجوری رانندگی می کنی؟! یه کم یواش تر تا خودت و ما را به کشتن ندادی....
آقای کریمی پایش را از روی گاز برداشت و با صدایی آرام تر گفت: همین که گفتم ، تا وقتی مسولیتت با منه و توی خونه منی ، حق نداری پات را از خونه بیرون بذاری و اگر هم خیلی واجب بود بری بیرون، فقط با خودم میری و برمیگردی...
سحر از طرز حرف زدن پدرش تعجب کرده بود، آخه باباش ادمی نبود که اینطور بگه«تا وقتی مسولیتت با منه»...
این حرف میتونست خیلی حرفها پشتش باشه و مطمئنا چیزی هست که پدر هنوز بروز نداده...
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺