eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴در فرانسه اتفاق افتاد: ❌از این پس، بردن تلفن‌همراه به دبیرستان برای نوجوانان زیر پانزده‌ سال، ممنوع است. ✍️همه جای دنیا استفاده از تلفن همراه و اینترنت برای نوجوانان محدودیت هایی دارد(به عنوان مثال قانون کوپا در آمریکا و یا طرح فیلترینگ خانواده در انگلیس و...) اما در ایران کودک سه ساله به همان اینترنتی دسترسی دارد که یک مرد پنجاه ساله‌ی متاهل از آن استفاده میکند.
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه دربرابر قانون یکسان هستند پس چرا بازیگر ها وضعیت شون فرق داره!؟ 🤔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
7.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی از کمک شهید دفاع مقدس محسن زیارتی به زائر
20.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای خانمی روستایی که در حرم امام رضا (ع) از دست امام رضا (ع) پول می‌گرفت تا بین قرآن آموزان کلاسش تقسیم کند!            🎤 نقل حجت الاسلام عالی از مقام معظم رهبری 🏷 علیه السلام
ماشین جلوی ویلا ورودی ویلا توقف کرد ، از ماشین پیاده شدم و چمدان را از آقای محتشم که از صندوق عقب بیرون آورد گرفتم نگاهی به اطراف کردم هوای شرجی شهر اکسیژن کمی برای تتفس قرار داده بود به سمت وردی ویلا رفتم فضای زیبا با دیوار های کنده کاری شده سفید، کنار میله های آهنی آنجا درختچه های کوچک یا گل های آویزانی قرار داشت که رنگ قشنگی به فضا داده بود چراغ های ورودی ویلا روشن بود چراغ سفید ، زرد با چراغ دان های گرد سفید که دور آن رنگ مشکی تزئین شده بود لیلی دو ورودی را باز کرد همه وارد شدیم ؛ اتاق مرتب و بزرگ بود در سمت راست چند مبل کلاسیک وجود داشت با فرش ابرشیم مخملی که نقش نگار زیبایی به فضا هدیه می کرد ،یک میز مستطیل که روی آن گلدانی به رنگ گل های بنفش قرار داشت در سمت چپ تلویزیون و مبل های راحتی با چند قاب عکس که مربوط به صاحب ویلا بود. لیلی قبلا توضیح داده بود صاحب ویلا دوست پدرش یا حتی بهتر بگوید جزئی از خانواده آن ها هست به سمت آشپزخانه رفتم از چند پله روبه رو پایین رفتم فضای آشپزخانه برخلاف ظاهر ویلا که به زیبایی ماه شب چهارده بود ؛خیلی تمیز و دلشنین نبود کابینت های رنگ و رو رفته بالا یخچالی که بشدت صدا می داد دستانم را شستم و به سالن برگشتم لیلی و آقا جمشید با صدای بلند با هم صحبت می کردند ، نگاهی به آن ها کردم لیلی اصرار می کرد آقا جمشید شبانه نمی توانید به اصفهان برگردید ممکن هست تصادف کنید ولی ... شروع به صحبت کردم البته با صدایی بلند و محکم آقا جمشید اگر امکان دارد این یکی دو روز در کنار ما باشید چون برای رفت و آمد به جنگل و بازار نیاز به وسیله داریم آقا جمشید به طرف مبل راحتی رفت در حالی که خودش را روی مبل می انداخت گفت به یک شرط لیلی آهی کشید به چه شرطی قهوه و نسکافه ی من فراموش نشود همه زیر خنده زدیم نویسنده :تمنا🌈🌴🌼
روز سشنبه با چشمانی پف کرده از خواب بیدار شدم خستگی سفر بدجوری بی انرژی ام کرده بود. نگاهی به ساعت دیواری اتاق کردم حدود 10 صبح بود لیلی در رخت خواب غلطی زد و زیر لب حرفی زد بدون توجه به لیلی از اتاق خارج شدم در حالی که روسری ام را مرتب می کردم ،خمیازی عمیقی کشیدم و بعد از آن کمی چشمانم را مالیدم تا پف زیاد آن کمی بخوابد به طبقه پایین رفتم مهسا روی دو نفره ی کلاسیک تکیه زده بود و مشغول مطالعه کتاب بود، به سمت او رفتم صبح بخیر مهسا کتاب را بست ولی انگشت سبابه ی خودش را لای آن قرار داد تا صفحه را گم نکند صبح شما هم بخیر البته که دیگر ظهر هست چکاوک و بقیه کجا هستند ؟! مثل چند دقیقه پیش شما خواب هفت پادشاده هفت ده ویرانه می ببیند لبخندی زدم و به سمت آشپزخانه رفتم در یچخال که باز کردم همه چیز حاضر و آماده بود تعجب کردم دیشب که از راه رسیدیم خبری از این همه مواد غذایی نبود کره ، پنیر ، مربا ،حلوا شکری و شیر از یخچال بیرون آوردم و روی میز چیدم زیر اجاق را روشن کردم ، با جلو و عقب کشیدن کشو ها قوطی چایی و هل را پیدا کردم در حالی که کتری را روی اجاق می گذاشتم تا آب جوش بیاید به مهسا نگاهی کردم صبحانه خوردی نه تا این وقت گرسنه مانده ای ؟! مهسا لبخندی زد صبح کمی پنکیک با نوتلا خوردم نگاهی به ظرف های کثیف داخل سینک کردم حداقل ظرف ها را داخل ماشین ظرف شویی قرار می دادی یک ربع بعد آقا جمشید با صدای بلند از پله ها پایین آمد به به دختر خانم ها بیدار هستند با لبخندی که به عباس آقا هدیه می کردم بفرمایید صبحانه حاضر هست طولی نکشید چکاوک و لیلی از پله ها پایین آمدند چکاوک پوز خنده ای زد و به من گفت می ببینم خانم خانه شدی روشنک جان سکوت کردم ؛ دوست نداشتم در آغاز بیداری بحث کنم همه دور میز صبحانه جمع شدیم و مشغول خوردن بودیم ؛ لیلی هیجان زده به همه نگاهی کرد یک پیشنهاد عالی آقا جمشید در حالی که لقمه در دهانش می گذاشت مبهوت به لیلی زل زد ظهر برای ناهار به جنگل برویم ؟! با یک حرکت از سر میز بلند شدم گفتم حالا ناهار چی بخوریم خوب به نظرم .... لیلی صحبتش را کش داد که چکاوک وسط حرفش پرید سوییس با قارچ و پنیر ...😋 همه دوباره لبخند زدیم فکر بدی نیست نویسنده :تمنا😎😍🌹
28 🔹 متاسفانه در جامعۀ ما مصرف قرص اعصاب توسط خانم ها فوق العاده زیاد شده. 💢 این موضوع علت های زیادی میتونه داشته باشه. یکی از مهم ترین علت هاش اینه که «مردها نمیتونن به همسرشون آرامش بدن». 😒💢 ⭕️ با ورود شبکه های اجتماعی، امکان ارتباط با نامحرم خیلی راحت تر شده. 🔻 توی این وضعیت خانم ها خیلی نگران این هستن که یه موقع شوهرشون دچار ارتباطات خارج از چارچوب خانواده نشه. 🔶خب اینجا، آقایون خیلی باید مراقب هوای نفسشون باشن و علاوه بر اون مدام به همسرشون اطمینان خاطر بدن که اصلا فکر همچین گناهانی رو هم توی ذهن خودشون نمیکنن!☺️ 💖
🔻میبینه فلانی متاهله ها.... 🔻میبینه زندگیش خوبه ها... 👈ولی سعی میکنه بره تو زندگیش اسمشم میذاره داداش وآبجی تا به کارش مصونیت بده !! ❌❌😐 میگه؛ تو با همسرت باش منم داداش یا آبجی یکم باهم بحرفیم چیزی نمیشه که!!! اما !!!! ⛔️خیانت فقط زنا کردن نیست خیانت یعنی ❌👈احساست از غیر از همسرت تامین بشه 🔰حواست جمع نباشه زمانی میفهمی که دیره و.... 🔰 تمام تو رو گرفته 🔻🔺🔻🔺🔻
خراسان می دهد بوی مدینه گرفته دُرّی از کوی مدینه خراسان کربلای دیگر ماست مزار زاده ی پیغمبر ماست خراسان راز دل ها با رضا داشت چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت خراسان! کو امام مهربانت؟ چه شد با او ز مامون در میانت خراسان را سراسر غم گرفته در و دیوار آن ماتم گرفته خراسان داغ دل بر سینه دارد ز مامون، سینه ی او کینه دارد دریغا میهمان در خانه کشتند چه تنها و چه مظلومانه کشتند امامِ اِنس و جان را زهر دادند به تهدید و به ظلم و قهر دادند ز نارِ زهرِ دشمن، نور می‌سوخت سراپا همچو نخل طور می‌سوخت ز جا برخاست با رنگ پریده غریبانه، عبا بر سر کشیده گهی بی تاب و گه در تاب می‌شد شبیه شمع روشن آب می‌شد میان حجره ی در بسته می‌سوخت نمی زد دم ولی پیوسته می‌سوخت ز هفده خواهر والا تبارش دریغا کس نبودی در کنارش دلش دریای خون، چشمش به در بود امیدش دیدن روی پسر بود به خود پیچید و تنها دست و پا زد جوادش را، جوادش را صدا زد به توس آمد به آنی از مدینه جوادش در حضورش شد قرینه پسر حاضر به بالین پدر شد پدر از شوق او حالش دگر شد جوادش را گرفت آقا در آغوش درونش می گداخت از زهرِ پر جوش بزد بوسه به آرامی جبینش پسر اشکش به روی نازنینش پدر رو سوی آن خونین جگر کرد صدایش را کمی آهسته تر کرد جوادش رو به بابا مستمع شد ز اسرار امامت مطلع شد پدر چون شمع سوزان آب می‌شد پسر هم مثل او بی تاب می‌شد پدر می‌گشت قلبش پاره پاره پسر با گریه می‌کردش نظاره پدر آهسته چشمان خودش بست پسر گویی که جانش رفته از دست پسر از پرده‌ی دل ناله سر داد پدر هم جان در آغوش پسر داد 🏴 شهادت مظلومانه امام رضا(ع) را تسلیت عرض می‌کنیم
🌠☫﷽☫🌠 🔷 غلامحسین یا غلامِ شیطان! 🔸حضرت علی (ع) در مسجد کوفه و به دست به ظاهر خودی‌های منافق (خوارج) شهید شد. 🔸ماجرای حضرت مسلم بن عقیل (ع) هم اینگونه بود. 🔸شهید شیخ فضل الله نوری را هم که همه می شناسیم و ماجرای شهادتش را می دانیم! 🔸میرزا کوچک خان جنگلی هم که مقابل تجاوز روس ها ایستاده بود را نه یک سرباز که شاه مملکت یعنی رضاخان تار و مار کرد! 🔸بحرین به آن عظمت را هم پسرش دختری می‌دانست که باید شوهر می داد و داد آنچه نباید می داد! 🔸بهشتی، باهنر، رجایی، مطهری و همه صلحا را هم که منافقین بردند! 🔸حماسه ابراهیم هادی، کانال کمیل و دیگر شهدای مظلوم عملیات والفجر مقدماتی هم که با خیانت دو سرباز خودفروخته از لشکر... رقم خورد. 🔸 ی چهار و غواص هایش را هم که مجاهدین خلق به اروندرود سپردند. 🔸بنی صدر هم که رئیس جمهورمان بود، به قول خودش زمین داد تا زمان بخرد اما زمانش که رسید زمین کشور را با لباس زنانه ترک کرد! 🔸صیاد، فخری زاده، احمدی روشن، علی محمدی و طهرانی مقدم را هم نه در خط مقدم، که در خیابان‌های شهر به کاروان عاشورا رساندند. 🔸فتنه های ۷۸، ۸۸، ۹۸ و ۴۰۱ را هم که همه دیدند و با تعجب رهبرانِ خوشحالشان را نظاره کردند!! 🔸خواستم برسم به امروز و خون پاک شهید رئیسعلی دلواری! او را هم یک به ظاهر خودی منافق به نام غلامحسین به شهادت رساند، باز هم از پشت و با خیانت! 🔸بله، شعار «مرگ بر منافق» کهنه نمی شود! این شعار تنها شعاری است که از ابتدای خلقت تا انتهای آن با ما تازه خواهد ماند! ما اهل کوفه نیستم علی تنها بماند. ✍علی جهانبخش، قاضی دادگستری
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایراد محتوایی رهبر انقلاب به شعر استاد محمد سهرابی درباره علیه السلام
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 هرآنچه که باید از سردار شهید_مدحی مخوف‌ترین افسر اطلاعاتی ایران بدانید روایتی از مرموز ترین عملیات سپاه پاسداران در موساد / سردار محمدرضا مدحی در سیستم امنیتی غرب تا حدی بود که وی جواهرات و الماس ملکه انگلیس را نیز تهیه میکرد.