eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: میهمانان داخل هال شدند، انتهای هال دری که به آشپزخانه باز میشد، وجود داشت؛ محیا مانند زنی کار کشته به سمت آشپزخانه رفت و گفت: مامان ببینم چای هست دم کنم و رقیه که انگار زیادی خسته بود؛ همانطور که لبخند میزد گفت: خدا عمرت دهد، دم کن عزیزم! و بعد به سمت اتاقی که کنار پله ها بود رفت، در اتاق را باز کرد و رو به ننه مرضیه گفت: این اتاق میهمان هست، وسایل خواب هم داخل کمد اتاق موجوده، اگر شما و عباس آقا خواستین استراحت کنین راحت باشین. ننه مرضیه که روی مبل قهوه ای رنگ نشسته بود و هنوز داشت اطرافش را با نگاه انالیز می کرد گفت: تو برو استراحت کن دخترم، عباس که هنوز دل ازحیاط نکنده، انگار صفای حیاط اسیرش کرده ، خیلی به باغبانی و دار و درخت علاقه داره، نرسیده داره به نخل ها و درخت ها میرسه. رقیه لبخندی زد و از شش پله ی پیش رو بالا رفت، دو طرف پله ها دو در که هر کدام به اتاقی باز می شد به چشم می خورد. رقیه یک راست به طرف اتاق پدر و مادرش رفت، در اتاق را باز کرد، انگار بوی بابا محمد و مامان اسما در مشامش پیچید. نگاه به تختخواب چوبی بزرگ پیش رو که هنوز ملحفهٔ گل صورتی که مادرش روی آن انداخته بود به چشم می خورد کرد. مثل دختر بچه ای که دلش بهانهٔ پدر و مادرش را گرفته باشد به سمت تختخواب رفت و خودش را با صورت روی تخت انداخت و صدای هق هق خفه اش بلند شد. رقیه گریه می کرد چرا که اگر بابا محمد بود،ابو حصین و ابو معروف اینقدر گستاخ نمی شدند که بخواهند آنها را صاحب شوند، اگر بابا محمد و همسرش ابو محیا بودند، روزگارشان رنگ دیگری داشت، او دلش از این تقدیر پر از رنج و سختی گرفته بود و های های گریه می کرد اما نمی دانست که سرنوشت دخترش محیا بسی دردناک تر از سرنوشت رقیه خواهد بود. رقیه نفهمید چقدر زمان گذشته است و با دست محیا که به شانه اش خورد ، از عالم غصه هایش بیرون کشیده شد. محیا که حال مادر را می فهمید با صدایی بغض دار گفت: مامان خدا را شکر کن به ایران رسیدیم، تو رو خدا اینقدر غصه نخور، پاشو زن عمو مسعود اومده،خدا رحمت کنه عموت را چه زن نازنینی داشته ، برامون نهار آورده، پاشو میهمانات منتظرن ... رقیه کمی غلتید و رویش را به محیا کرد و گفت: واقعا خدا را شکر ایران رسیدیم، هیچ کجا وطن ادم نمیشه! محیا که انگار حرفی گلوگیرش شده بود گفت: مامان! زن عمو یه چیزایی میگه، انگار یه مرد غریبه... در این هنگام صدای زن عمو مسعود از توی هال بلند شد: آهای صاحب خانه، کجا رفتین؟ ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
تقدیر۲۷ 🎬: با بلند شدن صدای مهربانو، زن عمو مسعود، رقیه از جا بلند شد و داخل آینه روبه رویش شال روی سرش را مرتب کرد به همراه محیا از اتاق خارج شد. رقیه از پله ها پایین می امد که مهربانو از روی مبل بلند شد و همانطور که آغوشش را باز کرده بود گفت: الهی قربان این قد و بالات بشم من! تو هنوز نیامده رفتی توی اتاق پدر و مادر خدا بیامرزت و رقیه را محکم در آغوش گرفت و شروع به بوسیدن او کرد. رقیه که انگار با دیدن مهربانو یاد مادرش اسما افتاده بود، هق هقش بلند شد، مهربانو دست رقیه را گرفت و دو تایی روی مبل سه نفره کنار ننه مرضیه نشستند‌ ننه مرضیه آه کوتاهی کشید و گفت: گریه نکن دخترم! مرگ حق هست یکی زودتر و یکی دیرتر، خوشا به حال پدر و مادرت که سبکبال رفتند. مهربانو که متوجه شد این پیرزن مهربان عرب هست، سری تکان داد و رو به ننه مرضیه گفت: به خدا وقتی رقیه گریه می کنه، روح پدر و مادرش آزرده میشه، شما نمی دونید خواهر، که این زن و شوهر چقدر روی تک فرزندشون حساس بودند و بعد خیره به قاب روبه رویش شد و گفت: اسما و محمد بچه دار نمی شدند، کلی دوا و دکتر کردند اما نشد که نشد، محمد خدا بیامرز تاجر بود، مرد کار بود، مال و منال زیاد داشت و وارث می خواست و راضی نمیشد زن دیگه ای هم بگیره آخه مهر این زن و شوهر به هم، عجیب مهر و علاقه ای بود بطوریکه حتی در یک زمان مردند و از این دنیا رفتند و از طرفی معلوم نبود که زن دوم هم بگیره بچه دار بشه، چون دکترا گفته بودند هیچ کدامشون عیبی ندارند، تا اینکه اسما یه خواب میبینه، یه زن مخدره و با عظمت، توی خواب بهش میفهمونن که اون خانم بزرگوار حضرت زینب سلام الله علیها هست، خوابش را برای محمد تعریف می کنه و ازش می خواد تا به سوریه برن، میگه گره این مشکل به دست خانوم حضرت زینب باز میشه.. خلاصه اینا راهی سفر میشن، اونموقع هم که سفر به این راحتیا نبود، از مملکتی به مملکت دیگه میبایست برن، مهربانو نفس عمیقی کشید و همانطور که دست رقیه را نوازش می کرد ادامه داد: فقط همین را بدونید، سفر محمد و اسما، یک سال طول کشید و درست چهل روز بعد از برگشت مسافران به ایران، رقیه به دنیا اومد، البته انگار محمد توی سفر بانوی سه ساله را خواب میبینه که به اسما اشاره می کنه و میگه نسل شما خادم حرم ما میشن و اونا فکر می کنن فرزندشون پسر هست و وقتی این دختر به دنیا اومد،به حرمت اون خواب اسمش را گذاشتند رقیه... ننه مرضیه آه کوتاهی کشید و گفت: ان شاالله حضرت زینب نگهدار این زن و دخترش باشه حالا هم برای شادی روح این دو عزیز به جای گریه و بی تابی، یه فاتحه بخونید، با این حرف همه با صدای بلند صلوات فرستادند و تازه رقیه متوجه حضور عباس شد و با گوشهٔ شالش اشک چشمهاش را گرفت و مهربانو نگاه به جمع و قابلمه هایی که روی میز گذاشته بود کرد و گفت: وای ببخشید، اینقدر غرق خاطرات شدیم که یادمون رفت غذا براتون بکشم و با زدن این حرف از جا بلند شد که رقیه دستش را چسپید و گفت: محیا چی میگه مهربانو؟! مرد غریبه ای سراغ ما را می گرفت؟! مهربانو نگاهی کرد و همانطور که به سمت آشپزخانه می رفت گفت: آره یه مرد که خیلی هم سمج بود عرب بود و فارسی را شکسته بسته حرف میزد فکر می کنم از عرب های عراق بود چندین مدت هم مدام سرکوچه کشیک می ایستاد.... مهربانو حرف میزد و هر چهار نفر داخل هال با هر حرفش دلشان می لرزید ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
دنیا پر از جراحت و در انتظار مرهمه.mp3
5.86M
🎼 دنیا پر از جراحت و در انتظار مرهمه در انتظار دیدن مهدی آل فاطمه ای آغاز روزای شیدایی ای سرفصل دوران زهرایی با امید ظهور عشق میگرده چرخ عالم با شوق دیدن تو طی میشه ماه و سالم یابن الحسن آقا بیا ... 🎤 سید رضا نریمانی 🏷 عجل الله تعالی فرجه
Mohsen Chavoshi - Ou (320).mp3
14.06M
تاجگذاری کند آمده کاری کند؛ بت شکند شاه ما بنده نوازی کند (او)🎙محسن چاووشی مبارکباد 🎊
🔴 فضیلت انفاق در روز الاول 🔵 وَ قَالَ اَلشَّيْخُ إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْكَفْعَمِيُّ فِي كِتَابِ «اَلْمِصْبَاحِ»: إِنَّ صَاحِبَ كِتَابِ «مَسَارِّ اَلشِّيعَةِ» رَوَى أَنَّ مَنْ أَنْفَقَ فِي يَوْمِ اَلتَّاسِعِ مِنْ رَبِيعٍ اَلْأَوَّلِ شَيْئاً غَفَرَ اَللَّهُ تَعَالَى ذُنُوبَهُ، 🌕 و شيخ ابراهيم بن على كفعمى در كتاب مصباح گفته است كه صاحب كتاب مسار الشّيعه روايت كرده است كه هركس در روز نهم ماه ربيع الاوّل چيزى انفاق كند، حق تعالى گناهان او را بيامرزد. 📚 زاد المعاد ج ۱، ص ۲۵۷ عجل الله
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 مقام و جایگاه عجیب حجت خدا حجت الاسلام صادقی و مبارکباد🎊
⚖ سرداب مقدس یا سرداب غیبت زیرزمین خانه (ع)، در شمال غربی حرم عسکریین در سامرا. قداست این مکان نزد شیعیان به این دلیل است که محل زندگی امام هادی(ع)، امام عسکری(ع) و امام زمان(عج) بوده است. برخی از نویسندگان اهل‌سنت به شیعیان نسبت می‌دهند که آنان معتقدند سرداب غیبت محل زندگی امام مهدی(ع) در دوران غیبت و نیز مکان ظهورش خواهد بود، با این حال در منابع شیعه چنین چیزی وجود ندارد، بلکه به باور شیعیان، امام زمان(عج) در مکه ظهور خواهد کرد. بنای نخستین سرداب به دوره خلافت عباسیان برمی‌گردد و پس از آن در دوره‌های مختلف به همراه حرم عسکریین بازسازی و تعمیر شده است. مبارکباد 🎊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 این اتفاقیه که برای گوش شما می‌افته وقتی با هندزفری یا هدفون صدای بلندی رو گوش می دید
آغاز امامت حضرت مهدی.mp3
8.34M
🌺کی میگه از ما جدایی 🌺تو سایه‌ ی سرِ مایی محمود کریمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 لحظه بیرون آوردن چندین ماهی از شکم ماهی هامور  را ببینید
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻| شعرخوانی طنز روحانی یزدی خدایا رحمت شُرشُر عطا کن ..😂😂 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 عیدتون مبارک 🥳🥳🥳🥳