11.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کلیپ را ببینید جایزه امروزتون است برای شما که خوبین👌🥰
♦️ #مقاومت یا #تسلیم؟!...
بعد شهادت یحیی سنوار و رصد حرفهای دوستان و دشمنان لازم بود این متن را بنویسم:
✌️ بیایید برویم ۱۴۰۰ سال قبل؛ شخصی آمده و میخواهد با ظلم و ظالم مبارزه کند.
ارتشی دارد؟! خیر.
پشتوانه ی مردمی دارد؟! خیر.
ابرقدرت ها حامی او هستند؟! خیر.
و هر آنچه امروز به عنوان نقد به جبهه مقاومت مطرح است آنروزها هم مطرح بود ولی آن شخص با ایمان راسخ ایستاد ، جانشینان او هم در مظلومیت و غربت و تنهایی و زندان و پادگان نظامی، زندگی کردند و نهایتا یکی یکی شهید شدند ولی مقاومت کردند و امروز بعد ۱۴۰۰ سال پیام او جهانی شده است.
اگر پیامبر میگفت من که عِدّه و عُدّه ای ندارم پس تسلیم شوم امروز اسمی از اسلام در جهان بود؟!
مگر پیامبر را تمسخر نمیکردند؟! مگر یاران پیامبر را ترور شخصیتی و فیزیکی نمیکردند؟! مگر علیه او جنگ ایجاد نمیکردند؟! مگر در شعب ابی طالب وضعیت به جایی نرسید که پوست حیوانات را میجوشیدند و میخوردند؟! پس چرا پیامبر تسلیم نشد؟!
پیامبر و امامان و علمای مجاهد ما با اینکه عِدّه و عُدّه ای نداشتند ، تسلیم زورگویی دشمنان نشدند و مقاومت کردند حالا که جبهه ی مقاومت ، طرفداران میلیونی در دنیا پیدا کرده است و کلی تجهیزات برای مبارزه دارد، دم از تسلیم و سازش میزنید؟! این با کدام منطق اسلام و حتی کدام منطق انسانی سازگار است که چون طرف مقابل وحشی است پس من از ناموسم دفاع نکنم، من از ارزش هایم دفاع نکنم ، من عزتم را رها کنم و ذلت را بپذیرم. با کدام منطق؟!
آهان، منطق دموکراسی؟! مگر جمهوری اسلامی با رای اکثریت مردم استقرار پیدا نکرد؟! مگر دهه ی ۶۰ اکثریت مردم به این نظام رای ندادند؟! خب پس چرا به رای مردم تمکین نکردند؟! چرا کودتای نوژه را ایجاد کردند؟! چرا شخصیت هایی که اکثریت مردم به تفکر آنها رای داده بودند ترور کردند؟! چرا صدام با پشتوانه ی ۸۰ کشور به ایران حمله کرد؟! عاقبت صدام چه شد؟! عاقبت امام چه شد؟! صدام چگونه از دنیا رفت که میگفت ۳ روزه تهران را فتح میکنیم و امام چگونه از دنیا رفت که جلوی زورگویی دنیا ایستاد؟! مگر رهبر انقلاب بارها نفرموده ، برای تعیین دولت رفراندوم کنید، پس چرا اسرائیل زیر بار همین دموکراسی نمیرود؟!
میگویند با عملیات ۷ اکتبر جنگ شروع شد!
طوفان الاقصی دفاع مشروع در مقابل سالها جنایت بود؛ مگر فلسطینی ها، سرزمین اسراییلی ها رو اشغال کردند؟! مگر بیش از ۵۰۰ قطعنامه علیه اسرائیل توسط مجمع عمومی، شورای امنیت و شورای حقوق بشر به تصویب نرسیده است؟! پس چرا اسراییل تمکین نمیکند؟!
مگر سال ۱۹۴۸، صهیونیست ها به روستای دیریاسین حمله نکردند؟! مگر صدها نفر زن و بچه ی بی گناه را نکشتند؟! مگر شکم های زنان باردار را پاره نکردند؟! مگر ۵۰ کودک را از دیوارهای محله ی قدیمی قدس به پایین پرت نکردند؟! مگر بدنهای شهدا رو در چاه ها نریختند؟!
مگر یک ماه بعد از این جنایت دوباره توسط گروههای تروریستی یهودی هاگانا و اشترن و پالماخ حمله نکردند و نصف جمعیت فلسطین را از خانه هایشان آواره نکردند؟!
مگر قتل عام لیدا و ابوشوشه رو انجام ندادند؟!
مگر با شروع اشغال رسمی فلسطین در بین سالهای ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۰ بیش از ۵۳۰ شهر و روستای فلسطینی تخریب نشد؟!
مگر سال ۱۹۵۵ مردم غزه را نکشتند؟! مگر در منطقه خان یونس قتل عام نکردند؟!
مگر در انتفاضه اول و دوم فلسطین چند هزار نفر را نکشتند؟!
مگر سال ۲۰۰۸ در جنگ ۲۳ روزه ، چندهزار نفر را شهید و جانباز نکردند؟! مگر صدها منزل مسکونی، بیمارستان، مسجد، مدرسه، دانشگاه و سازمانهای وابسته به سازمان ملل در نوار غزه را هدف قرار ندادند؟!
و جنایت های متعدد دیگر که از حوصله ی این متن خارج است.
این همه جنایت انجام شد و آن همه قطعنامه علیه اسرائیل صادر شد ولی با طوفان الاقصی و تدبیر مجاهدینی مثل یحیی السنوار بود که چهره ی اصلی اسرائیل را مردم دنیا و حتی مردم ایران به درستی فهیمدند.
بله مقاومت هزینه دارد خصوص وقتی دشمن مقابل ، هم وحشی است هم رسانه ها دست او است، هم ابرقدرت ها از او حمایت میکنند، هم به هیچ قانون و قطعنامه و منطقی پایبند نیست.
اینجا راهی جز مقاومت نیست، مگر ما جنگی شروع کرده ایم؟! مگر ما اشغال کرده ایم؟! ما همیشه مقاومت کرده ایم تا از ارزش ها و موجودیت خود دفاع کنیم.
پس درکنار ناراحتی هامون ، ذهنمان اسیر رسانه ها و تحلیل های چندلایه ی دشمن نشود و ناامیدی در دل ما رسوخ نکند و بدانیم نهایتا جبهه مقاومت پیروز است.
آن روزی که امام حسین و یارانش را شهید کردند و اهلبیش را هم اسیر کردند، ظاهر قضیه این بود که یزید پیروز است و امام حسین شکست خورد و یک عده هم حرکت حسینی را مذمت میکردند ولی تاریخ ثابت کرد که معادلات جور دیگری است. یاعلی...
مدح و متن اهل بیت
#روایت_انسان #قسمت_بیست_هفتم🎬: ابلیس در شهر قابیلیان به دنبال کسی که بتواند نقشه اش را عملی کند،
#روایت_انسان
#قسمت_بیست_هشتم🎬:
سراسر شهر قابیلیان را فسق و گناه و فجور فرا گرفته بود، اوضاع به طوری بود که هر کدام از مردم تمام تلاششان را می کردند که در انجام گناه از دیگری جلو بزنند.
ابلیس که سرمست از پیروزی بود، دوباره یوبل و توبلیق را احضار کرد و اینبار مأموریت جدیدی به آنها داد و رو به آنها گفت: ای عزیزان من! شما که دستورات مرا بر چشم نهادید و از خوشی های دنیا سیراب شدید، مأموریتی دیگر برایتان دارم و آن این است: هر دو نفر به همراه جمعی از شاگردانتان به پشت دیوار شهر آدم و فرزندانش، شهر بکه بروید و تا می توانید شبانه روز به ساز و آواز و رقص و پایکوبی مشغول باشید، دقت کنید که ساعتی از شبانه روز نباشد که این برنامه ترک شود، به نوبت پیش بروید و هر کدام در نوبتی از شبانه روز، بزنید و بخوانید و برقصید، صدایتان را آنچنان بالا ببرید که به گوش فرزندان مؤمن حضرت آدم و ساکنان شهر بکه برسد.
یوبل و توبلیق دستی به روی چشم گذاشتند و سرخوشانه به دنبال انجام مأموریت رفتند.
از آن طرف، مردم شهر حضرت آدم، مشغول زندگی و کار و بار خود بودند.
کار می کردند و به عبادت خدا مشغول بودند و هر کجا و و در هر قسمت از زندگی درمی ماندند خود را به محضر یرد بن مهلائیل میرساندند و از رهبر خود راهنمایی می خواستند، هرسال روز جانشینی حضرت شیث را گرامی می داشتند و عید بیعت برگزار می کردند تا اینکه صداهایی عجیب از مرز بین شهر آنها با شهر قابیلیان به گوششان رسید.
تعدادی از مردم کنجکاو شده بودند که این صداها که گاهی آدم را از خود بیخود می کرد و انسان دوست داشت به آن گوش دهد چیست؟! پس نزد حضرت یَرد بن مهلائیل رفتند از او سبب این حالات را جستجو کردند.
حضرت یَرد آه کوتاهی کشید و فرمودند: ای امت خداجو! بدانید و آگاه باشید که شهر قابیلیان به ابلیس پیوند خورده، پس هر صدایی که از جانب آن شهر شنیدید، شک نکنید که صدای ابلیس است، پس به آن توجهی نشان ندهید و هرگز وصیت حضرت آدم و حضرت شیث را فراموش نکنید که فرمودند از شهر قابیلیان دوری کنید و مبادا به آن شهر و مردمش نزدیک شوید، آنان بندگان ابلیسند و شما بندگان خدای یکتا و هیچ مناسبتی بین این دو گروه نمی تواند باشد.
در این هنگام یکی از مردها از میان جمعیت برخاست و گفت: یا پیغمبر! به ما اجازه بده فقط سرکی بکشیم و ببینیم منبع این صداها چیست؟! حس کنجکاویمان که فرو نشست به شهر خود برمی گردیم و دیگر حرف آنان را نخواهیم زد.
حضرت یَرِد فرمودند: بدانید که رفتن همان و شکستن وصیت پدر همان و باز شدن پای ابلیس به زندگی هایتان همان و بعد با لحنی محکم ادامه داد: شما را به خون به ناحق ریختهٔ هابیل قسم می دهم که هرگز وارد شهر قابیلیان نشوید و وصیت پدر را به جا آورید.
مردم از دور حضرت یَرِد متفرق شدند اما عده ای عزم خود را جزم کرده بودند که حتی اگر شده مخفیانه برای ساعاتی کوتاه سری به شهر قابیلیان بزنند و ببینند آنجا چه خبر است، البته قصدشان فقط فرو نشاندن کنجکاوی بود و اصلا به مخیله شان خطور نمی کرد که جذب شهر سیاه و مردمش شوند.
پس چند نفری که ادعای شجاعت می کردند با هم قرار گذاشتند تا نیمه های شب از مرز بین دو شهر خارج شوند و خود را به شهر سیاه برسانند و ببینند در آنجا چه خبر است و برای دیگران نیز روایت کنند.
شب موعود فرا رسید و چند نفر مرد از تاریکی قیرگون شب استفاده کردند و از مرز گذشتند و شد آنچه که نمی باید میشد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#روایت_انسان
#قسمت_بیست_نهم🎬:
ابلیس در کنار مطربین شهر قابیلیان ایستاده بود اما تمام حواسش معطوف به مرز بین دو شهر بود و ناگهان با دیدن سایه هایی که از طرف شهر سفید که به آنجا نزدیک می شد چشمانش برقی زد.
مردانی از آن شهر، بیصدا وارد جمعیتی که دور مطربها را گرفته بودند شدند و غرق تماشا بودند.
ابلیس فرصت را مغتنم شمرد و جلو رفت، در هیبت یک مرد، شانه به شانه آنها ایستاد و وقتی دید که آن مردان سراپا چشم و گوش شده بودند و ساز و آواز را میشنیدند و طنازی رقاصان را نگاه می کردند، سرش را پایین آورد تا به گوش آنها نزدیک شود و آهسته گفت: صحنه خیلی قشنگی ست،اصلا حال و هوای انسان را عوض میکند.
یکی از مردها نگاهی به ابلیس کرد و گفت: آری! براستی من تا به حال چنین هنرنمایی هایی ندیده ام، چقدر مردم این سرزمین در خوشی غرق هستند.
ابلیس خنده بلندی کرد و گفت: خوب شما هم غرق خوشی شوید، کسی جلودارتان نیست...
مرد، نگاهی به ابلیس انداخت و گفت: اگر این مردم مدام مشغول خوشگذرانی هستند پس میل به عبادت معبود که در وجود تمام بنی بشر است را چگونه التیام می دهند؟!
ابلیس سرخوشانه سری تکان داد و گفت: ما هم معبود داریم و میل به عبادت را با پرستش چیزهایی که برایمان مقدس است و واقعا هم قدرتمند و مقدس هستند را برآورده می کنیم.
آن مرد نگاهی از روی تعجب به ابلیس کرد و گفت: ما هم در شهر خودمان هم کار می کنیم و هم جشن و شادی داریم اما گاهی اوقات احساساتی مبهم به آدم دست می دهد که فقط و فقط با عبادت خدای یکتا آرام میشوند و عبادت خداوند لذتی بسیار در جان ما می اندازد و اما...
ابلیس به میان حرف آن مرد دوید و گفت: فهمیدم منظورت چیست، سالها پیش، بزرگ این شهر که قابیل نام داشت نزد من آمد و چنین حرفی بر زبان آورد و من یک نوشیدنی به او عرضه داشتم که با خوردن آن لذتی بالاتر از سرخوشی عبادت به او دست داد، آیا می خواهی آن نوشیدنی را امتحان کنی تا حقیقت حرف من بر تو آشکار شود؟!
مرد نگاهی به همراهانش کرد و گفت: باشد...چرا که نه؟! اما برایم سوالی پیش آمده، توکیستی که به قابیل هم مشاوره می دادی؟
ابلیس خنده ای صدا دار کرد و گفت: من یک دانای بر اسرار هستم و سپس جامی از شراب دستش را به سمت مرد داد و گفت: بخور و لذت ببر و سپس به شهر خویش باز گرد و از لذت این خوردن برای دیگران بگو...
سرانجام مردان کنجکاو شهر سفید از شهر سیاه برگشتند و کم کم رفتن آنها دهان به دهان شد و به گوش حضرت یرد رسید
حضرت یَرد باز هم شروع به موعظه نمود و فرمود: موسیقی یکی از نعمات خداوند است که اگر در مسیر صحیح باشد باعث آرامش روح و روان انسان می شود، اما ساز و اوازی که از شهر قابیلیان به گوش میرسد غنا و حرام است و شما را به قهقرا می کشاند.
اما گوش مردم به این نصایح شنوا نبود، چرا که تعریف های شیرین آن مردان که شهر قابیلیان را تجربه کرده بودند، بسیار موثرتر بود و سرانجام آنچه که نباید می شد، به وقوع پیوست.
مردم به سمت مرز بین بکه و شهر قابیل هجوم بردند و مرز را در نوردیدند و هر دو شهر بهم پیوند خورد و تبدیل یه یک شهر واحد شد.
اختلاط هر دو گروه به سرعت و شتابی باور نکردنی پیش میرفت و باز مؤمنین در اقلیت ماندند و مجبور به سکوت و تقیه شدند و امید به آمدن منجی آنها را سرپا نگه میداشت
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#روایت_انسان
#قسمت_سی🎬:
دو شهر سیاه و سفید در هم آمیخت، خیلی از مردم رو به مراسم و مناسکی که در شهر سیاه برپا بود آوردند.
همه چیزدر هم آمیخته بود اینک شهری واحد و یکپارچه به وجود آمده بود که متصدیان آن کافران و شیطان پرستان بودند.
چون در ذات و طبیعت بشر میل به پرستش، قوی ترین میل هست، پس اینک آنان می بایست حول و حوش پرستش چیزی، دور هم جمع شوند و در این شهر بزرگ، پرستش ابلیس برپا بود و مؤمنین در خفا زندگی می کردند و دوباره دوران تقیه از سر گرفته شده بود.
این شهر بزرگ که جمعیتش روز به روز اضافه تر میشد، هنوز به آن مرحله نرسیده بود که توسط یک نفر اداره شود و جامعه به صورت شورایی اداره میشد.
مجلس سنایی تشکیل شده بود که توسط دو گروه ملا و مترفین که از متمولین جامعه بودند و بریز و بپاش آنچنانی داشتند، اداره می شد، یعنی هر رخدادی که در شهر اتفاق می افتاد می بایست زیر نظر این دو گروه و طبق اراده آنها صورت گیرد.
ملا و مترفین کسانی بودند که دقیقا روبه روی انبیاء الهی ایستاده بودند و جناح قدرتمندی برای ابلیس محسوب می شدند.
حال جمعیت شهر بکه آنقدر زیاد شده بود که گویی ظرفیت این شهر پر شده بود، پس مردم کم کم و به تدریج به مناطق اطراف و سرزمین های دیگر مهاجرت کردند و هر کجا که شرایط برای زندگی مهیا بود ساکن می شدند و به این ترتیب، جامعه بشری گسترش یافت و شهرها بیشتر و بیشتر میشد.
به دلیل اینکه طبیعت بشری تنوع طلب است پس آداب و رسوم مختلفی ایجاد کردند، اما مساله پرستش محوری ترین مساله بود که این مساله مرکز تمام مناسبات اجتماعی قرار می گرفت، یعنی مسئله پرستش که در هر شهر مسئله اصلی بود، همه حول و حوش ابلیس و مناسک ابلیسی برپا بود.
ابلیس که شاهد بود زمانی که انبیاء الهی جامعه بشری را تشکیل دادند، حول محور پرستش خداوند یگانه مناسکی را به مردم آموزش می دادند، مناسک مهم و پر فایده ای که در خدمت تمام گروه ها چه مخالف پرستش خدا و چه موافق قرار می گرفت.
و ابلیس از این روش استفاده کرد و حالا که پرستش شیطان را پایه ریزی کرده بود، پس مناسک ابلیسی هم به راه انداخت و این مناسک دقیقا سکه بدل مناسک توحیدی بود.
مثلا اگر مردم به انبیاء برای نیاز به خوردن مراجعه می کردند و انبیا توصیه به خوردن غذاهای حلال و طیبات می کردند، ابلیس هم به گروهش توصیه به خوردن غذاهای حرام و خباثت می نمود.
اگر انبیا برای ازدیاد نسل، ازدواج را توصیه می کردند، ابلیس هم روابط آزاد و زنا را رواج میداد و...
به این ترتیب ابلیس هم مناسکی شبیه به مناسک دین انبیا به پیروانش ارائه می داد، البته تفاوتی در بین بود و آن اینکه انبیا خدماتشان همگانی بود و لیکن ابلیس تنها به کسانی که طوق بندگی و زعامت او را برگردن نهاده بودند، خدمات عرضه می داشت.
حالا در زمانی هستیم که شهرها گسترش یافته، مناسک شیطان پرستی رواج یافته و اقلیت مؤمنین در خفا زندگی می گذرانند، اما باید کاری کرد، باید حرکتی زد تا بندگان خداوند از ابلیس روی گردان شوند و دوباره به درگاه پروردگار برگردند و در این بحبوحهٔ تقیه و خفا، مؤمنین چه باید می کردند.
در اینجا برگ دیگری از کتاب انبیاء برملا شد...برگی که میرفت غافلان را به خود آورد.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
13.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬حضور واقعی در نماز
◽ماجرای پیرمرد باربر در مسیر مشهد
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجـرای پیـرمـرد روستـایـی و دیـدار بـا
امـام رضـا علیـه السلام 💛
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥❤️🔥
꧁꧂꧁꧂꧁꧂꧁꧂
رهبر انقلاب:
دنیا میخوایی نمازشب بخوان
آخرت میخوایی نمازشب بخوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂شب مانند پردہ سیاهے
✨ڪل شهر را گرفتہ است
🍂قلمے بردار و فردایت را
✨با ستارہ هاے
🍂درخشان بہ تصویر بڪش
✨بدان این تو هستے
🍂ڪہ فردایت را میسازے
✨به امید فردایی بهتر
🍂 شبتون ستارہ بارون عزیزان
🌷۶ آیه در برکات قرض الحسنه دادن:
🌷۱.مال به برکت قرض دادن چندبرابر برکت پیدا میکند:
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُٓ أَضْعَافًا كَثِيرَةً وَاللّهُ يَقْبِضُ وَيَبْسُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (٢٤٥)بقره
🌷۲.گناهانش بخشیده میشودوبهشت میرود:
....وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا لَأُكَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ...(١٢)مائده
🌷۳.مالش برکت پیدا میکندوپاداش میگیرد:
مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُٓ أَجْرٌ كَرِيمٌ (١١)حدید
🌷۴.صدقه وقرض دادن مال رابرکت میدهدوپاداش دارد:
اِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (١٨)حدید
🌷۵.مال زیادمیشود،گناهان آمرزیده میشود:
اِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ (١٧)تغابن
🌷۶.قرض بدهیدکه آن رانزدخدامیابید...
🌷... وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ (٢٠)مزمل
خروس
می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!
مرد ، خوشحال از این که ...
زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.
پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.