eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.5هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 مقایسه بلایِ امام حسین علیه‌السلام با بلای انبیاء و اولیاء از لسان مبارک خود آن حضرت... در نَقلی آمده است: در وداع آخر امام حسین علیه‌السلام، زینب کبری علیهاالسلام چون برادرش را تشنه و غریب و تنها دید، عرض کرد: ➖ای برادر، بلای تو شدیدتر است یا بلای انبیاء؟ امام حسین علیه‌السلام فرمودند: ای خواهر! از این سوال درگذر. زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها اصرار نمود(به تعبیری آن حضرت، سوالِ استفساری نمود تا امام حسین علیه‌السلام این مطلب را تشریح بفرمایند) در این هنگام سیدالشهداء علیه‌السلام گریه کرد و فرمود: ▪️ای خواهر! آدم صفیُّ الله بعد از خروج از بهشت از فراق حوّا گریست، در حالی که حوّا را اَلَمی نبود (درد و رنجی نداشت)؛ اما عیال مرا بعد از کشته شدن من از خیمه‌ها بیرون می‌آورند و به اسیری می‌برند. ▪️نوح نجیُّ‌الله، بدنش را سنگ باران کردند،جبرئیل پر و بال خود را به بدن او مالید که اثر سنگ معلوم نباشد؛ اما بدن مرا بنی امیه تیرباران می‌کنند و به همین اکتفا نمی‌کنند، بلکه اسب بر بدن من می‌تازند. ▪️ابراهیم خلیل‌الله را وقتی در آتش انداختند، آتش بر او گلستان شد؛ اما در همین روز با آتش تیر و نیزه و شمشیرهای بنی امیه بدن برادرت را پاره پاره می‌کنند. ▪️یونس پیغمبر را وقتی از شکم ماهی بیرون آوردند، درخت کدویی لب دریا سبز شد و به روی بدن او سایه انداخت و آفتاب بدن او را اذیت نکرد؛ اما بدن مرا بعد از شهادت، سه روز برهنه زیر آفتاب می‌اندازند و کسی مرا کفن نمی‌کند. ▪️یعقوب نبی، بعد از فراق یوسف و نابینا شدن، به وصال یوسف رسید و دیده‌اش روشن شد و به تاج و تخت فرزندش رسید؛ اما من پسر جوانم علی اکبر را با بدن پاره پاره روی خاک گرم کربلا دیدم. ▪️قوم صالح پیغمبر وقتی خواستند ناقه را پِی کنند، گذاشتند که با طفلش آب بیاشامد و بعد او را پی کردند؛ اما مرا و طفل شیرخوارم علی اصغر را تشنه شهید کردند. ▪️اسماعیل ذبیح الله را برایش از بهشت گوسفندی جهت قربانی کردن فرستادند و او را ذبیح الله نامیدند؛ اما کسی برای من قربانی نمی‌آورد. ▪️جدم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در جنگ اُحد، کُفار قریش یک دندان او را شکستند؛ اما روزی می آید که یزید، چوب بر این لب و دندان می‌زند. ▪️پدرم علی علیه‌السلام را یک ضربت زدند؛ اما مرا یک‌هزار و اندی زخم می‌زنند. ▪️برادرم حسن علیه‌السلام هنگام شهادت، سرش در دامن من بود؛ اما سرِ من گاهی بر روی خاک، گاهی بر سر نیزه، گاهی بر روی درخت خرما آویخته می‌شود. 🔻زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها عرضه داشت: با این همه بلا ما را به که می‌سپاری؟ حضرت فرمود: به خدا که "نعم الوکیل" است. پس زینب کبری سلا‌م‌اللّه‌علیها ناله‌ای زد و بر زمین افتاد و می‌فرمود: لیتَ الموتُ اَعدَمَنِی الحیاةَ قَبلَک ▪️ای‌کاش زینب پیش از تو مرده بود و این احوال را مشاهده نمی‌کرد. 📚انوار الشهادة ص۸۲ 📚مُحرق الفُؤاد(نسخه خطی) @maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♦️ به فدای آن مولایی که در راه احقاق حقّ مظلوم، مُشت خورد امّا یک سیلی هم نزد... نقل کرده‌اند که: امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در دوران زمامداری‌اش وقتی از بازار خرما فروشان گذر می‌کرد، کنیزی را دید که می‌گریست. حضرت علت گریه او را جویا شد. معلوم شد که می‌خواهد خرمايی را که خریده پس دهد. حضرت نزد خرمافروش رفت و فرمود: ای بنده خدا! این یک خدمتگزار است و کاره‌ای نیست؛ خرما را بگیر و پولش را به وی برگردان فَقٰامَ إلَيهِ الرّجلُ فَلَكزَهُ، 🔻خرمافروش از جای برخاست و با مشت به سینه حضرت کوبید. مردم گرد آمدند و گفتند: این، امیرمؤمنان است... نفس مرد به شماره افتاد و رنگش زرد شد، خرما را گرفت و پول کنیز را برگرداند. آنگاه گفت: ای امیرمؤمنان! از من بگذر. حضرت فرمود: اِذَا وَفَّیتَ النَّاسَ حُقُوقَهُم 🔻در صورتی از تو خشنود می‌شوم که حقوق مردم را بپردازی. 📚المناقب،ابن شهر آشوب، ج۴،ص۳۱۷. @maghaatel
🔘 «عابس» از عشق‌تو سرگشته‌ و حیران تو شد خرّم آن یار که سردستهٔ مَستانِ تو شد... ⚡️محبت سیدالشهداء علیه‌السلام، عابس را به جنون کشیده بود... ...نوبت به عابس بن ابى شبيب شاکری رسید؛ پیش آمد و به خدمت سیدالشهداء علیه‌السلام سلام داد و عرضه داشت: يا أباعَبداللّه! أمٰا وَاللّهِ ما أَمسٰى عَلَى ظَهرِ الأرضِ قَريبٍ و لا بَعيدٍ أعَزُّ عَلَيَّ و لا أحَبُّ إلَيَّ ِمنكَ 🔻یااباعبداللّه! به خدا قسم بر روی زمين از نزديك و دور كسى را عزيزتر و محبوب تر از شما ندارم. اگر مى توانستم با چيزى عزيزتر از جانم و خونم ظلم و كشته‌شدن را از شما بردارم، برمى‌داشتم. یااباعبداللّه!درود بر شما! شهادت مى‌دهم كه من به دست شما و پدرتان هدایت شدم.(۱) ➖ نحوهٔ رزم عابس و کَندن کلاه‌خود و زره نقل کرده‌اند: کانَ یَهجِمُ عَلَی جُندِ بَنی أمیّة مُرتَدیاً لِباسَ الحَرب 🔻در حالی که کلاه‌خود و لباس رزم را از تن کنده بود، بر لشکر بنی امیه حمله‌ور شد. برخی از اصحاب امام حسین علیه‌السلام تا که دیدند عابس، لباس رزم را از تن کنده و عریان شده، صدایشان را بلند کرده و گفتند: أَجَنَنتَ یٰا عٰابِس؟! 🔻آیا دیوانه شده‌ای ای عابس؟! عابس هم در جواب آن‌ها گفت: حُبُّ الحُسَینِ أَجَنّنٖی. 🔻این محبت امام‌حسین علیه‌السلام است که مرا به جنون کشیده است.(۲) 🔹 در نَقلی دیگر شخصی به نام «ربیع» گوید: بین من و عابس یک دوستی برقرار بود؛ وقتی‌که دیدم او کلاه‌خود را از سر برداشته است به او گفتم: آیا در این دریای جنگ، از سر برهنه‌ات حذر نمی‌کنی؟ عابس به من رو کرد و گفت: مٰا أصٰابَ المُحبَّ فٖي طَريقِ حَبيبِه سَهلٌ 🔻هر آنچه که به محبّ در راه محبوب می‌رسد، آسان است،(۳) 📚 منابع: (۱).مقتل الحسين،خوارزمی، ج۲ ص۲۲ بحارالانوار ج۴۵ ص۲۸ البداية و النّهاية، ج۸ ص۱۸۵ (۲).العباس علیه‌السلام،مقرم‌،ص۱۸۲ (۳). معالي السّبطين،ج ۱ ص ۳۸۹ ✍ یا اباعبدالله! بر روسیاهِ عاشقت،لطف‌و‌کرَم، بسیار کن من را شبیه عابس از دیوانگی سرشار کن... @maghaatel
🔘 اگر عابِس به دلش گفت فقط «مشقِ‌حسین» سَرِ او را به سَرِ نیزه سپُرد «عشقِ‌حسین»... ربيع بن تميم(که از لشکریان عمربن‌سعد است) گويد: عابس به طرف میدان می‌آمد که وقتى ديدمش او را شناختم؛ در جنگ‌ها ديده بودمش كه از همه دليرتر بود. صدایم را بلند کردم و گفتم: أيّهاالنّاسُ، هٰذا الأسَدُ الأَسوَد، هٰذا اِبنُ أبٖي شَبيب؛ لٰا يَخرُجَنَّ إليهِ أَحدٌ مِنكم 🔻اى مردم! اين شير شيران است، اين پسر أبى شبيب است.هيچ كس از شما به طرف او نرود. در آن حال عابس ندا مى‌داد: مگر مردى نيست كه با مردى مقابله كند؟! عمر بن سعد ملعون چون این صحنه را دید، صدای نحسش را بلند کرد و گفت: اِرضَخُوهُ بالحِجارَة 🔻«سنگبارانش كنيد! » فَرُميَ بِالحِجارةِ مِن كُلِّ جٰانبٍ 🔻پس از هر طرف جمع شدند و او را سنگ باران کردند. ولی با این حال او دویست نفر را از پای انداخت و در آخر به شهادت رسید. ➖ وقتی که عابس به شهادت رسید و سر او را بریدند، راوی گوید: فَرأيتُ رأسَه في أيدي رجالٍ ذَوي عِدّة؛ هٰذا يَقول: أنا قَتلتُه،و هذا يَقول: أنا قتَلتُه. 🔻سر وى را ديدم كه به دست چند نفر می‌چرخید. اين يكى مى‌گفت: «من او را كشتم» و آن يكى مى‌گفت: «من او را كشتم».(تا بدینوسیله افتخاری باشد برای آنها) پيش عمر بن سعد آمدند كه او گفت: لا تَختَصموا، هٰذا لَم يَقتُلْهُ سَنانُ واحدٍ 🔻 بگو مگو مكنيد! او را يك سرنيزه نكشته است؛ بلکه دست جمعی توانستید او را از پای در آورید. 📚 التّاريخ، الطّبري، ج۵ ص۴۴۴ 📚 نفس المهموم، ص۲۸۱ 📚 معالي السّبطين، ج۱ ص۳۸۹ @maghaatel
🔘 من که باشم که سلامم برساند "زینب" که مرا خاک رَهَش کاش بداند "زینب"... ⚡️لحظات وصول حبیب‌بن‌مظاهر به قافله سیدالشهداء علیه‌السلام... نقل کرده‌اند: وقتی که حبیب بن مظاهر نزدیک به خیمه‌ها شد، ترَجَّلَ عَن جَوادِه، و جَعلَ يُقبّلُ الأرضَ بَينَ يَديه و هُوَ يَبكي 🔻از اسب پیاده شد‌ و به خاک افتاد و زمینِ پی‍شِ‌پای سیدالشهداء علیه‌السلام را می‌بوسید و گریه می‌کرد. همین‌گونه پیش آمد تا اینکه ایستاد و دست مبارک حضرت را بوسید و بر امام علیه‌السلام و اصحاب آن حضرت سلام کرد و آن‌ها نیز جوابش را دادند. صدای اصحاب از آمدن حبیب به زینب کبری "سلا‌م‌اللّه‌علیها" رسید و به آن حضرت گفتند که حبیب بن مظاهر آمده است. زینب کبری "سلام‌اللّه‌علیها" فرمودند: اِقرَأُوهُ مِنّي السّلامَ. 🔻از جانب من به او سلام برسانید. فَلمّٰا بَلّغَوهُ سَلامَها لَطمَ عَلٰى وَجهِهِ و حَثَّى التّرابَ علٰى رأسِه و قال: 🔻وقتی‌که سلام زینب کبری "سلام‌اللّه‌علیها" را به حبیب رساندند، به صورتش لطمه زد و بر زمین نشست و خاک بر سر می‌ریخت و می‌گفت: أنا مَن أكونُ حَتّى تُسَلِّمَ عَليَّ بنتُ أميرِالمؤمنين عليه‌السّلام. 🔻من که باشم که دختر امیرالمؤمنین علیه‌السلام به من سلام برساند؟! 📚 أسرار الشّهادة، ص۳۹۶ 📚 معالي السّبطين، ج۱ ص۳۷۰. @maghaatel
♦️ بنویسید که ای کاش شوَم مثل "حبیب" تا کِشم سُرمه ز خاکِ رَهِ آن شاهِ غریب... نقل کرده‌اند: یک روز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله با گروهی از اصحاب در حال عبور بودند. ناگاه به کودکانی برخوردند که بر سر راه مشغول بازی بودند. پیامبر نزد یکی از آنان _ که حبیب بن مظاهر بود _ نشست و میان چشمان او را بوسید و نسبت به او محبت نمود، سپس او را در کنار خود نشانید و وی را بیش از پیش بوسید. وقتی دلیل این کار را از حضرت پرسیدند، فرمود: إِنِّی رَأَیْتُ هَذَا الصَّبِیَّ یَوْماً یَلْعَبُ مَعَ الْحُسَیْنِ وَ رَأَیْتُهُ یَرْفَعُ التُّرَابَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَیْهِ وَ یَمْسَحُ بِهِ وَجْهَهُ وَ عَیْنَیْهِ 🔻یک روز دیدم که این کودک با حسینم بازی می‌کرد و خاک پای حسین علیه‌السلام را برمی‌داشت و به صورت و چشمان خود می‌مالید. فَأَنَا أُحِبُّهُ لِحُبِّهِ لِوَلَدِیَ الْحُسَیْنِ وَ لَقَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ أَنَّهُ یَکُونُ مِنْ أَنْصَارِهِ فِی وَقْعَةِ کَرْبَلَاءَ. 🔻 من این کودک را به این خاطر دوست دارم که او حسینم را دوست دارد. جبرئیل به من خبر داده، این کودک در کربلا از یاران حسین علیه‌السلام خواهد بود. 📚 بحارالانوار ج۴۴ ص۲۴۲. 📚 المنتخب ص۲۰۲ @maghaatel
♦️ «حبیب‌بن‌مظاهر»، آن عاشق شیدایی که «دو بار» برای امام حسین علیه‌السلام جان سپرد... نقل کرده‌اند: حبیب بن مظاهر نوجوانی بود که روزی پدرش "مظاهر" از او پرسید: ای پسرم! چه آرزو داری؟ حبیب گفت: آرزو دارم حسین علیه‌السلام به خانهٔ ما بیاید؛ "مظاهر" قبول کرد و نزد امیرالمومنین علیه‌السلام آمد و حضرت دعوت او را پذیرفت. ➖روز مهمانی فرارسید و حبیب مشتاقانه به بالای بام خانه آمد و از دور، آمدن إمام حسین علیه‌السلام را به نظاره نشست. سرانجام لحظه دیدار سر رسید و سراسیمه از پشت بام پایین می‌آمد که پای او لغزید و از پشت بام به زمین افتاد. ➖پدرش خود را به او رسانید اما حبیب دیگر جان در بدن نداشت؛ "مظاهر" سریع او را پنهان کرد و به خاطر رعایت حال مهمان، چیزی به امیرالمومنین علیه‌السلام نگفت، امّا حضرت بارها اصرار کرد که حبیب کجاست که در آخر "مظاهر" قصه را گفت. امام علیه‌السلام خواست تا مظاهر جسد حبیب را بیاورد؛ چون امیرالمومنین علیه‌السلام جسد حبیب را دید، گریه کرد و به إمام حسین علیه‌السلام فرمود: إبنٖی حُسَین! إنّ هٰذا الشّابَّ یُحبُّکَ وَ قَد ماتَ شَوقاً إلیک،فَماذا تَصنَعُ لَه؟ 🔻حسین‌جان ای پسرم! این جوان تو را دوست داشته و از شوق تو مُرده است، برای او چه می‌کنی؟ سیدالشهداء علیه‌السلام هم گریست؛ سپس رو به آسمان کرد و دعایی نمود و حبیب زنده شد؛ در آن حال امیرالمومنین علیه‌السلام رو به حبیب کرده و فرمودند: لِحُبّکَ لِلحُسینِ یٰا حَبیب! سَتَکونُ مُسَجِّلَ زُوّارِ وَلَدیَ الحُسین فَلا یَزورُه الّا مَن سَجَّلتَ اِسمَهُ یا حبیب. 🔻به خاطر محبّتت به حسین علیه‌السلام، تو ثبت‌کنندهٔ اسامی زوّار او خواهی بود و او را زیارت نکند کسی مگر آن‌که تو اسمش را نوشته باشی. 📚حسین،سیدالشهداء،حقیقت بلاانتهاء، ص۵۳۴ @maghaatel
♦️ از علم مَنایا و بلایا تا ختم کل قرآن در هر شب... ⚡️ پاره‌ای از مقامات والای «حبیب بن مظاهر» ➖ شاید بالاترین فضلیتی که برای جناب حبیب بن مظاهر بتوان گفت، حال و مَقال سیدالشهداء علیه‌السلام به هنگام شهادت حبیب است؛ که مقاتل اینگونه نوشته‌اند: لَمَّا قُتِلَ الْعَبّاسُ و حَبيبُ بنُ مظاهر، بَانَ الْاِنكِسارُ في وَجهِ الْحسينِ عليه‌السلام. ▪️وقتی که حضرت عباس علیه‌السلام و حبیب بن مظاهر به شهادت رسیدند، آثار شکستگی در چهره مبارک سیدالشهداء علیه‌السلام نمایان شد. ثُمَّ قالَ: لِلَّهِ دَرَّكَ يا حبيب، لقَد كُنتَ فاضلًا تَختِمُ القرآنَ فِي لَيلةٍ واحِدةٍ ▪️سپس فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای حبیب؛ به درستی تو یک انسان فاضلی بود که در هرشب قرآن را ختم می‌نمودی.(۱) ➖نقل کرده‌اند: إنّ حَبيباً نزَلَ الْكوفةَ، و صَحِبَ عَلِيّاً عليه‌السلام فٖي حُروبِهِ كِلّها، وَ كانَ مِن خاصَّتِهِ وَ حَمَلَةِ عُلومِهِ 🔻حبیب بن مظاهر از آن زمان که وارد کوفه شد در تمام جنگ‌ها همراه امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود و از خواصّ آن حضرت و حامل علوم امیرالمؤمنین علیه‌السلام بود.(۲) ➖ در جایی دیگر نقل کرده‌اند: و كانَ هُو مِمَّن عَلَّمَهُ عَليُّ عليه‌السلام عِلمَ المَنايا والبَلايا 🔻حبیب بن مظاهر از آن کسانی بود که امیرالمؤمنین علیه‌السلام علم مَنایا (علم به کم و کیف مرگ و میرها) و بلایا ( علم به بلاهایی که قرار است به وقوع بپیوندد) را به او تعلیم داد.(۳) 📚 منابع: ۱. مقتل أبي مخنف،ص۶۶ ۲. إبصار العين،السّماوي،ص ۵۶ ۳.العیون‌العبری،میانجی،ص۱۴۰ / زینب الکبری علیهاالسلام ،النقدی،ص۱۰۲ @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا