#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#مصائب_رأس_مطهر
🩸جسارت ابوسفیان ملعون به سَر مطهر حضرت حمزه علیهالسلام...
در نقلها آمده است:
🥀 پس از مُثله شدن حضرت حمزه علیهالسلام، «حُلَيس بن زبّان»، از سران سپاه شرك، ديد كه ابوسفيان با نوك نيزه به شقيقه آن حضرت فشار میدهد و میگويد:
📋 ذُق يا عُقَق!
▪️بِچِش اى كسى كه از جانب بُتها عاقّ شدى!
🥀 حُليس به او گفت: ببين، عجب كار شرم آورى! كسى كه خود را رئيس قومش میداند، با پسر عمويش كه تكه گوشتى بيش نيست، با چه خشونت و تحقير برخورد مى كند! ابوسفيان گفت:
📋 وَيحَك اُكْتُمها عَنّي فَإِنَّها كانَتْ زلّةً
▪️لغزشى بود روى داد، فاش نكن.(۱)
✍ آه آه آه...
کاش فقط «یک نفر» با «چوبدستیاش» به سر مطهر امام حسین علیهالسلام هم جسارت میکرد؛ اما چه کنیم و چگونه گریه کنیم که نوشتهاند:
➖ وقتی که سر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام را در میان طشتی پیش ابنزیاد ملعون گذاشتند،
📜 فَجعَلَ يَنكُثُ ثَناياهُ بِقَضيبٍ بِيدِه، و يَقول: مٰا أحسَنَ ثغرَ أبي عَبداللّه.
▪️با چوبدستیاش بر دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد و میگفت: حسین چه دندانهای زیبایی دارد...(۲)
➖ کار، به همینجا تمام نشد ... چند روز بعد، همین سر مطهر را در پیش روی یزید لعین گذاشتند،
📜 فَدَعا يَزيدُ بِقَضيبٍ خَيزُرانٍ فَجَعَلَ يَنكُثُ بِهِ ثَنايَا الحُسَينِ عليهالسلام
▪️یزید خواست تا چوب خیزرانش را برایش آوردند و با آن به دندانهای مبارک سیدالشهداء علیهالسلام میزد و میگفت:
📜 لَقَد كانَ أبو عَبدِاللّه ِحَسَنَ المَنطِقِ!
▪️از این قرار که حسین، خوش سخن بوده است (۳)
📜 کَیفَ رَأَیتَ الضَّربَ یا حُسَینُ؟!
▪️حال، ضربهشصتم را چگونه میبینی ای حسین!؟(۴)
📚 منابع:
(۱)سيره ابن هشام،ج۳، ص۳۷
(۲)شرح الأخبار، ج۳ ص۱۷۰
(۳)الفتوح ج۵ ص۱۲۹
(۴)مقتل الحسين عليهالسلام،المقرّم، ص۴۸۸
📝 بس کن یزید شعله به هفت آسمان مزن
دیگر نمک به زخم دل کودکان مزن
از سلسله کبود شده پیکرم ولی
زخمم بزن به پیکر و زخم زبان مزن
راس بریده گریه به حالِ سه ساله کرد
بس کن یزید طعنه به اشک روان مزن
این لب، ترک ترک شده و سنگ خورده است
ای بی حیا دگر به لبش خیزران مزن
بس کن یزید دختر او نیمه جان شده
بردار چوب و در برِ این نیمه جان مزن
هر جا که رفت سر، پیِ سر مادرش رسید
در پیش چشم مادر قامت کمان مزن
@Maghaatel
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸آمدنِ صفیّه، خواهر حمزه، بر بالین پیکر مُثله شده برادرش ...
در نقلها آمده است:
🥀 صفيّه، خواهر حمزه، خود را به اُحُد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رسيد، به پسر صفیّه دستور داد:
📋 أَلْقِها فأرجِعْها، لا تَرى ما بِأَخيها
▪️برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند.
📚سيره ابن هشام، ج۳، ص۴۱
✍ این ز یک خواهر و از خواهر دیگر بشنو...
📜 إنَّ زينبَ لَمَّا عَلِمَتْ بِالْوَقْعَةِ، خَرَّتْ مَغشِيّاً عَلَيْها،
▪️وقتیکه دیگر کار از کار گذشت، زینب کبری علیهاالسلام در بین خیمه از هوش رفت.
📜 فَلَمّا أفَاقَتْ مِنْ غَشْيَتِها رَكَضَتْ نَحْوَ الْمَعرِكَةِ،
▪️وقتیکه به هوش آمد، خرامانحالت به سمت گودال قتلگاه شروع به دویدن کرد.
📜 و هِيَ تارَةً تَعثُرُ بِأذْيالِها، وَ تارَةً تَسْقُطُ عَلىٰ وَجهِها، مِنْ عَظَمِ دَهْشَتِها، حَتّىٰ انْتَهَتْ إلىٰ الْمَعرِكَةِ.
▪️گاهی چادرش زیر پایش گیر میکرد و به زمین میخورد و گاهی از شدت مصیبت با صورت به زمین میافتاد تا اینکه به گودال قتلگاه رسید.
📜فَجَعَلَتْ تَنظُرُ يَمينَاً و شِمالَاً، فَرَأَتْ أخاهَا الْحُسينِ عليه السّلامُ عَلىٰ وَجهِ الْأَرضِ،
▪️در بین گودال گشت و گشت تا اینکه در آخر یک جسدی شبیه برادرش را دید که بر روی خاک افتاده بود.
📜 و الدَّمُ يَسيلُ مِنْ جِراحاتِهِ كَالْميزابِ، فَطَرَحَتْ نَفسَها عَلىٰ جَسَدِهِ الشَّريفِ، وَ جَعَلَتْ تَقولُ:
▪️خون مثل ناودان از جراحات آن بدن جاری بود،زینب کبری علیهاالسلام خود را بر روی آن پیکر قطعه قطعه انداخت.
🥀 تشخیص و باورش سخت بود که پیکر برادرش حسین علیهالسلام را اینگونه ببیند، لذا نالهاش به فریاد بلند شد و گفت:
📜 أ أنتَ الْحسينُ أخي؟ أ أنتَ أبنُ اُمّي؟
▪️تو حسین برادر منی؟ تو پسر مادر منی؟
📜 أ أنتَ نورُ بَصَري؟ أ أنتَ مُهجَةُ قلبي؟
▪️تو همان نور چشم منی؟ تو همان پاره قلب منی؟
📜 أ أنتَ حُمانا؟ أ أنتَ رَجانا؟ أ أنتَ كَهفُنا؟ أ أنتَ عِمادُنا؟
▪️تو همان حامیما، امید ما، پناه و تکیهگاه مایی؟
📜أ أنتَ ابنُ محمّدِ الْمُصطَفَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ عليِّ الْمُرتَضَىٰ؟ أ أنتَ ابنُ فاطِمَةَ الزَّهرَاءِ؟
▪️تو پسر محمد مصطفایی؟ تو پسر علی مرتضایی؟ تو پسر فاطمه زهرایی؟
📚معالی السبطین ج۲ ص۳۹
📝 تو همین ظهر، خداحافظی از من کردی
دَم مغرب نشده، رَمل بیابان شدهای ...
🗓 زبانحالصفیه (خواهر حضرت)
گمان نمیکنم این روح پیکرم باشد
تنی که مُثله شده در برابرم باشد
گمان نمیکنم این تکههای پخش شده
همان عموی رشید پیمبرم باشد
بدن مگر بدنِ کیست این چنین شده است؟!
اگر خدای نکرده برادرم باشد...!
چرا عبای پیمبر نمیگذارد تا
دوباره روشنی دیدهی ترم باشد؟
فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت:
کنار کشتهی گودال مو پریشان گفت:
گمان نمیکنم این زیر نیزه افتاده
حسین فاطمه یعنی برادرم باشد
تو را خدا بگذارید بوسهاش بزنم
که قول میدهم این بارِ آخرم باشد
کفن که نیست، عبا نیست، بوریا هم نیست؟!
بد است بیکفن این مرد محترم باشد
برای آن که روی پیکرش بیاندازم
نمیشود بگذارید معجرم باشد؟
@Maghaatel
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، بعد از سالها نیز، طاقت نداشت قاتل حضرت حمزه علیهالسلام را ببیند...
در نقلها آمده است:
🥀 وقتیکه، «وحشی»، بعد از گذشت سالها از جنگ أحُد، اسلام(ظاهری) آورد، به محضر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمد و حضرت از او پرسیدند: آیا «وحشی» تو هستی؟ او گفت: آری. حضرت فرمودند:
📋 أخبِرنِی کیفَ قَتَلتَ عَمّی؟
▪️به من بگو که چگونه عمویم حمزه را کشتی؟
🥀 او ماجرای شهادت و مُثلهشدن حمزه علیهالسلام را شرح داد و حضرت گریستند و از آنجا که «رحمةللعالمین»اند، او را بخشیدند؛ اما در آخر به او فرمودند:
📋 غَیِّبْ وَجهَک عَنّی!
▪️فقط جایی برو که دیگر رویَت را نبینم.
📚سفینه البحار ج۷ ص۴۲۰
✍ آه یا رسول الله!
حتی بعد از گذشت سالها، طاقت دیدن روی قاتل عمویتان را نداشتید...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن بانوی مخدّرهای که وقتی غروب روز یازدهم، از کنار قتلگاه او را عبور دادند،رو به سمت مدینه نمود و شما را خطاب کرد و فرمود:
📜 يا رسولَ اللّه! هٰذا حُسينُ الّذي قَبّلْتَهُ و ألصَقتَ صَدرَكَ عَلَى صَدرِه و تَلثِمُ نَحرَه
▪️اى رسول خدا! اين حسين همان است كه او را مىبوسيدى و سينه مباركت را بر سينه شريفش مىچسباندى و گلوگاه مباركش را مىبوسيدى.
📜يا جدّاه! نَحنُ أهلُ بيتُك بالذُّلِّ و الهَوان في دارِ غُربة و في أَسرِ كَفَرةٍ و فَجَرة
▪️اى جدّ بزرگوار ما! ما اهل بيت توايم كه اين گونه در دار غربت گرفتار ذلّت و خواری شدیم و هر کافر و فاجری دور تا دور ما را گرفته است...
📚ناسخ التواریخ،حضرت زینبکبری علیهاالسلام، ص۵۴۰
📝 تو کس و کار منی، شمر جلودار شده
با سرَت راهنمای من و طفلان شدهای ...
@Maghaatel
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
🩸فرق گریهکنانِ سیدالشهدای «أحُد» با گریهکنانِ سیدالشهدای دشتِ نینوا چه بود؟!
پيامبرخدا صلى الله عليه و آله، پس از بازگشت از أحُد از كنار خانههاى قبيله «بنى عبدالأشهل» و «بنىظفر» عبور مىكرد، صداى بانوان اين دو قبيله را، كه بر شهداى خود مىگريستند، شنيد و حالت رقّت به آن حضرت دست داد و گريست و فرمود:
📋ذلكِنْ حَمْزَةَ لا بَواكِىَ لَهُ
▪️ولى عمویم حمزه گريهكُنی ندارد.
🥀 چون اين سخن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را به سعدبن معاذ و اُسَيد ابن حُضَير نقل كردند، به بانوان اين دو قبيله دستور دادند، لباس عزا به تن كنند و در كنار خانه پيامبرخدا، بر عموى آن بزرگوار گريه و عزادارى نمايند؛
آنان آمدند و مجلس عزایی برای حضرت حمزه علیهالسلام تشکیل دادند و مورد دعا و توجه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله نیز قرار گرفتند.
📚سيره ابن هشام، ج۳، ص۴۲
✍ آه یا رسول الله! این یک مجلس عزا بود که به راحتی نشستند بر عموی شما گریستند ...
اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن زنان و بچههایی که وقتی میخواستند برای عزیز از دسترفته خود، گریه کنند، طبق فرمایش إمام سجاد علیهالسلام:
📋 إِنْ دَمَعَتْ مِنْ أَحَدِنَا عَیْنٌ قُرِعَ رَأْسُهُ بِالرُّمْحِ
▪️دشمنان با نیزهها به دنبال و اطراف ما بودند! هر گاه چشم یکی از ما گریان میشد، با کعب نیزه بر سر او میزدند...
📚اقبال الاعمال ص۵٨٣
📚الفتوح، ج۵ ص٢٣۶
📝 فقط نه خونجگرم از بی احترامیها
نگاه شام, امان از نگاه شامیها
شبیه گردن مان، روضه بسته میخوانم
دو سه شب است نماز نشسته میخوانم
به روز سنگ و به ما کعب نِی شبانه زدند
تنم کبود شده بسکه تازیانه زدند
سرت نبود که از روی نیزهها افتاد
غرور خستهی من بود زیر پا افتاد
یهود را به تماشای ما فرستادند
به آل فاطمه از بغض، فحش میدادند
هر آنچه زخم زبان بود با جگر خوردیم
چه قدر لطمه هم از کینهی پدر خوردیم
از ازدحام و گذرهای تنگ رد میشد
حسین , خواهرت از زیر سنگ رد میشد
مرا ببخش اگر که تن تو جا مانده
به دست حرمله پیراهن تو جا مانده
به روی نیزهای از گوشوارهمان چه خبر؟
رباب پیر شد از شیرخوارهمان چه خبر؟
@maghaatel
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
🩸کاش حمزه بود در آن کوچهٔ پُر واهمه
تا نمیزد «دوّمی» سیلی به روی فاطمه...
➖ امیرالمومنین علیهالسلام به هنگام غصب خلافت توسط اصحاب سقیفه و جسارت آنان، فرمود:
📋 وَا حَمزَتَاهُ! وَلَا حَمزَةَ لِيَ اليَومَ
▪️ای حمزه کجایی که حال ما را ببینی! آه که امروز حمزهای برای من نيست!
📚 شرح نهجالبلاغه،ابن ابیالحدید، ج۱۱ ص۱۱۲
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
➖ إمام باقر علیهالسلام نیز در روایتی فرمودند:
📋 أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ حَمْزَةَ وَ جَعْفَراً کَانَا بِحَضْرَتِهِمَا مَا وَصَلَا إِلَیْهِ وَ لَوْ کَانَا شَاهِدَیْهِمَا لَأَتْلَفَا نَفْسَیْهِمَا
▪️اما به خدا قسم، اگر حمزه و جعفر در ماجرای غصب خلافت حاضر بودند، آن دو نفر [ابوبکر و عمر] هرگز به آن چه که به آن دست یافتند، نمیرسیدند، حتی اگر میدیدند (آن دو نفر چه کردند) از جان خویش گذشته و آنان را به قتل میرساندند.
📚الکافی، ج۸ ص۱۹۰
@Maghaatel
#معارف_علوی
#تبری
♦️آمد که بگیرد ز علی نقطهٔ ضعفی
بیچاره ندانست علی نقطه ندارد...
⚡️حکایت خلیفه دوم که قصدِ دستْانداختنِ مولا علی علیهالسلام را داشت...
نقل کردهاند:
خلیفه دوم قدّ دراز و غیر معتدلی داشت؛ به همین جهت روزی در مسجد که امیرالمومنین علیهالسلام تشریف آوردند، کفشهای حضرت را برداشته و در جای بلندی گذاشت تا دست حضرت به آن نرسد. عمر این کار را کرد و رفت به ستونی در مسجد تکیه داد.
مولا علی علیهالسلام که متوجه این کار او شده بودند، همان ستونی را که عمر بدان تکیه داده بود، با تصرّف و قدرت الهی خود، مقداری برداشته و روی لباس عمر گذاشتند.
وقت خارج شدن از مسجد فرا رسید و عمر خواست تا که بایستد، نتوانست و امیرالمومنین علیهالسلام کفشهایشان را برداشته و آمدند که از مسجد بیرون بروند،
فصٰاحَ عُمَر و اجتَمعَ علَيهِ النّاسُ، يَضحَكون مِنه و هُو يَقومُ و لا يَقدر
🔻عمر فریاد زد و مردم جمع شدند و همه میخندیدند و عمر هم تلاش میکرد که بایستد، اما نمیتوانست.
پس زمانی که مردم دل سیر خندیدند، حضرت تشریف آورده و ستون را از روی لباس او برداشتند.
📚زهر الربيع ص۳۳۴
🔶 در این نَقل معروف هم آمده است:
امیرالمؤمنین علیهالسلام یک روز در یکی از کوچههای مدینه عبور میکردند. ابوبکر و عمر هم در دو طرف همراه آن حضرت بودند. آن دو که قد دراز و غیرمعتدلی داشتند، به حضرت گفتند:
یا عَلی اَنْتَ بَیْنَنَا ک«نُونِ» لَنا
🔹تو در میان ما مثل نون «لنا» هستی. («ن» در کلمه «لنا» بین دو حرف بلند قرار دارد: «ل» و «الف».)
امیرالمؤمنین علیهالسلام فوری پاسخ دادند:
لَوْ لا اَنَا بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا؛
🔹درست گفتید؛ اگر من میان شما نبودم، شما هم «لا» بودید.(یعنی «لنا» بدون نون میشود «لا». یعنی اگر من نبودم، شما هم هلاک میشدید.)
📚کشف الاسرار فی شرح الاستبصار، ج۱، ص۱۶۵.
@maghaatel
#حضرت_حمزه_علیه_السلام
#حضرت_جعفر_طیار_علیه_السلام
🩸آن زمان گر حمزه بود و جعفر طیّارها
جانشینی هم نمیشد سَهم آن کفتارها...
اگر در فضیلت و مقام حضرت حمزه و جعفر طیار "علیهماالسلام" هیچ روایتی نبود، در فضل و مقام آن دو بزرگوار، این دو تعبیر از امیرالمؤمنین علیهالسلام، برای ما بَس بود:
🔖 در ضمن خطبهای امیرالمؤمنین علیهالسّلام فرمودند:
📋 ...لَوْ کَانَ بِهِمْ حَمْزَهُ أَوْ أَخِی جَعْفَرٌ مَا بَایَعْتُ کُرْهاً
🔻اگر عموی من حمزه یا برادرم جعفر همراه من بودند، هیچوقت با اصحاب سقیفه، به زور بیعت نمیکردم.
📚المُستَرشِدفیإمامةعلیبنأبی طالب علیهالسلام،طبری،ص۴۱۷
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
🔖 در جایی دیگر إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
📋 كانَ أميرُالمؤمنين علیهالسلام دٰائمًا يَقولُ وَاللِه لَو كانَ حَمزةُ و جَعفرُ حَيَّينِ مٰا طَمِعَ فٖيها فلانٌ و فلانٌ.
🔻 امیرالمؤمنین علیهالسلام دائماً این جمله را بر زبان داشت و میفرمود که اگر حمزه و جعفر، زنده بودند، هیچگاه عمر و ابوبکر در خلافت طمع نمیکردند.
📚اعیان الشیعه ج۴ ص۱۲۰
✍ در ظاهرشان یار پیمبر بودند
در باطن شان دشمن حیدر بودند
آن غنچهی ۶ ماهه نمیشد پر پر...!!!
آنروز اگر «حمزه» و « جعفر» بودند
@maghaatel
#شهدای_کربلا #جون_بن_حُویّ
♦️یاأباعبداللّه...! من یک عمر، کاسهلیسِ سرِ سفرهٔ شما بودهام...
⚡️جملاتِ بسیار لطیف آن غلامِسیاه، که هربار خواندنش، اشکِ انسان را سرازیر میکند...
پس از شهادت ابن قُرطۀ انصاری، «جوْن» غلامی سیاه بود، که شرفیاب حضور سیّدالشّهداء علیهالسلام گردید و اذن جهاد طلبید.
امام علیهالسلام به جوْن فرمودند:
أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ، فَلَا تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا
🔻به هر جا که میخواهی برو؛ زیرا تو با ما آمدهای برای طلب عافیت، حالا در راه ما خود را در آتش بلا میفکن.
فَاغرُورَقَتْ عَینا جوْنِ بِالدّمُوع، وَ وَقعَ عَلی قَدمَیْ أبٖی عَبداللهِ الحسین علیهالسلام یُقَبّلهُما
🔻با این جملهٔ امام علیهالسلام، چشمان جوْن غرق در اشک شد و خود را به روی پاهای سیدالشهداء علیهالسلام انداخت و آنها میبوسید.
🔹گریهاش که آرام گرفت، عرضه داشت:
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَنَا فِي الرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي الشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ.
🔻یابن رسول الله! من در هنگام آسانی، یک عمر بر سفره شما خاندان، کاسهلیسی کردهام؛ حال در سختی شما را تنها بگذارم؟!
وَ اللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ، فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ، فَتَطِيبَ رِيحِي وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي،
🔻به خدا سوگند که بوی من بد و حَسَبم پست و رنگم سیاه است، اینک بر من منّت گذار تا من نیز اهل بهشت شوم و رایحهام نیکو و جسمم شریف و روی من هم سفید گردد.
لَا وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا الدَّمُ الْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ. ثُمَّ قَاتَلَ حَتَّى قُتِلَ، رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَيْهِ.
🔻به خدا که هرگز از خدمت شما جدا نشوم تا آنکه این خون سیاه خود را با خونهای مطهر شما مخلوط سازم؛ سپس خود را به دریای لشکر زد تا به امتیاز خاص شهادت نائل گردید. رضوان الله علیه
📚لهوف ص۱۵۰ (با کمی اختلاف)
📚ابصارالعین ص۱۷۶
✍ شبیهِ جوْن، اگر هم سیاه و بَد بویَم
فقط به هر ضربانم، «حسین» را جویَم...
@maghaatel
#امام_صادق_علیه_السلام
#معارف_اهل_البیت_علیهم_السلام
🔰 عطشِ اهلبیت «علیهمالسلام» به دیدنِ شیعیانشان... | غربت إمامصادق علیهالسلام در بین مدینه...
یکی از اصحاب امام صادق علیهالسلام گوید: در مدینه خدمت امام صادق علیهالسلام رسیدم و شنیدم که آن حضرت میفرمود:
📋 أَشْکُو إِلَی اللَّهِ وَحْدَتِی وَ تَقَلْقُلِی مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ حَتَّی تَقْدِمُوا وَ أَرَاکُمْ وَ أُسَرَّ بِکُمْ
🔻شکایت تنهایی خود و ناراحتیای که از اهل مدینه میکشم، بهخدا میکنم ؛ (منتظر میمانم) تا اینکه شما (شیعیان) بیایید و من شما را ببینم و خوشحال شوَم.
📋 فَلَیْتَ هَذِهِ الطَّاغِیَةَ أَذِنَ لِی فَاتَّخَذْتُ قَصْراً فَسَکَنْتُهُ وَ أَسْکَنْتُکُمْ مَعِی
🔻ای کاش این ستمگر(فرماندار مدینه) اجازه میداد من محلی را ترتیب میدادم و در آنجا ساکن میشدم و شما را نیز در همانجا ساکن میکردم، تا دور و بر من باشید.
📋 وَ أَضْمَنُ لَهُ أَنْ لَا یَجِی ءَ مِنْ نَاحِیَتِنَا مَکْرُوهٌ أَبَداً
🔻و به این ستمگر ضمانت میدادم که از جانب ما کمترین ناراحتی بر علیه او سر نزند. (و بر علیه او قیامی صورت نگیرد)
📚 رجال کشّی، ص۲۳۳.
@maghaatel
#معارف_حسینی #مصائب_گودال_قتلگاه #اسارت #امام_صادق_علیه_السلام
🩸إمامصادق علیهالسلام با روضهٔ «اسارت»، از حال میرفتند | شرح گوشهای از أسرار گودال قتلگاه ...
شخصی به نام «ابنحبیب» گوید:
🥀 نزد مولایم امام صادق علیهالسلام بودم که شنیدم در سجدهاش میفرمود:
📋 اللّٰهمَّ اْغفِرْ لِمَنْ زارَ جَدِّیَ الحُسین وَ مَنْ بَکیٰ عَلَیه
▪️خدایا ببخش زائرین قبر سیدالشهداء علیهالسلام را و کسانی که برای او گریه میکنند.
🥀 وقتی مناجات حضرت تمام شد، نشست در حالی که اشکها، محاسن حضرت را خیس کرده بود.
➖ عرض کردم: ای مولایمن! چرا کعبه به رنگ سیاه است؟
🥀 امام صادق علیهالسّلام فرمودند: وقتی حضرت ابراهیم علیهالسلام خانه کعبه را ساخت، پارچه سبز روی آن انداخت،اما خدای متعال وحی فرستاد که: ای ابراهیم! پارچه کعبه را سیاه کن که منِ خدا، در عالم معنا عزادار سیدالشهداء علیهالسلام نوهٔ سیدالانبیاء صلیاللهعلیهوآله هستم.
➖ عرض کردم: ای سرور من به ما خبر رسیده در بدن جدّ شما از سینه تا پایین هزار زخم تیر و نیزه و شمشیر و چوب و غیره بوده؛ آیا درست است؟
🥀 حضرت فرمودند: بلکه بیش از این بوده است.
➖گفتم: چگونه در یک بدن، این همه جراحت میتواند باشد؟
📋 فبَکیٰ عندَ ذٰلکَ یَکادُ اَنْ یُغشیٰ عَلَیه.
▪️در این هنگام، حضرت آنقدر گریه کردند که نزدیک بود، غش کنند؛
🥀 سپس فرمودند:
📋 قَدْ ضَرَبُوا السَّیفَ عَلَی مَوضِعِ السَیفِ وَالسَّنانَ عَلَی مَوضِع السَّنان وَالسَّهمَ عَلَی مَوضِعِ السَّهم
▪️همانا شمشیر بر جای شمشیر میزدند؛ نیزه بر جای نیزه میزدند؛ تیر بر روی تیر میزدند.
➖ بعد عرض کردم: علت بوی عطر تربت سیدالشهداء علیهالسلام و عظمت کربلا چیست؟
🥀 امام علیهالسلام فرمودند:
خاک کربلا با خون جدّم مخلوط شد، وقتی که اسبها را بر بدن او تاختند. و حضرت فرمودند: میتوان از خاک کربلا برای شفا خورد.
➖ بعد عرض کردم: مخدّرات وقتی به شام رسیدند، «کاشفات الوجوه» بودند؛ آیا این مطلب درست است؟
🥀 راوی گوید:
📋 وَاللّهِ رَاَیتُ مَولایَ جَعفَرَ الصّٰادِقَ علیهالسلام عِندَ ذٰلکَ قَد بَکیٰ بُکاءً شَدیداً بِحَیثُ لَم یَقدرْ اَنْ یُجیبَ عَنْ ذٰلکَ وَلٰکِنْ اَومَئَ الیٰ ذٰلکَ بِرَأسِهِ
▪️وقتی این را گفتم به خدا قسم دیدم حضرت چنان گریه کرد که توان صحبتکردن نداشت، اما با سر مبارکش در تأیید این مصیبت، اشاره فرمود. (در نقلهای دیگر آمده است که کسی نمیتوانست به صورتهایشان نگاه کند و هالهای از نور حجاب شده بود.)
📚بحرالمصائب،ج۵ ص۲۴۵
@Maghaatel