#امام_رضا_علیه_السلام
🔘 السَّلَامُ عَلَى الْإِمَامِ الرَّءُوفِ 🔘
این ایام، ایام زیارت خاصه امام رضا علیهالسلام است؛ خصوصاً روز «دحوالارض» که مرحوم میر محمدباقر داماد در «رسالة اربعة ایام» نقل میکند که:
زیارة مولانا و سیدنا الرضّا علیهالسلام ... فی هذا الیوم أفضل الأعمال المستحبّة، وآکد الآداب المسنونة
🔸زیارت مولا و آقایمان حضرت رضا علیهالسلام در روز «دحوالارض» از افضل اعمال مستحبی و از مؤکّدترین آدابی است که در سیره و سنّت بوده است.
📚رسالة اربعة ایام،ص۵۲
🔻لذا متن کامل زیارت «جوادیّه»، که در پُست قبل به فراز هایی از آن اشاره شد، به صورت فایل pdf، در کانال بارگذاری میشود تا انشاءالله از راه دور و نزدیک، بهترین بهره را از این زیارتنامه شریف، ببریم.👇
@Maghaatel
زیارت جوادیه.pdf
768.9K
«زيارت جوادیه»
✅ فایل pdf
✅ بررسی متن و سند + ترجمه فارسی
✅ آراء بزرگان و علما در مورد این زیارت شریفه
🔻این زیارتنامه مورد سفارش علما و بزرگان بوده است.
@maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🔘 ۲۵ ذیالقعده ، سالروز خروج امام رضا علیهالسلام از مدینه به سمت خراسان...
در روز ۲۵ ذیالقعده، با نامه مجبورانهٔ مأمون عباسی ملعون ، امام رضا علیهالسلام همراه با مأموران مأمون، مدینه را به سمت خراسان ترک نمودند.
📚مستدرک سفینة البحار، ج۸، ص۵۵۶
🔻چند فراز تاریخی و معرفتی را در این رابطه ذکر میکنیم 👇👇👇
@Maghaatel
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸درد و دلها و اشکهای امام رضا علیهالسلام بر سر قبر مطهر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها...
راویگوید:
🥀 من در مدینه بودم آن زمانی که برای بُردن حضرت رضا علیهالسلام آمده بودند؛
📋 فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ لِیُوَدِّعَ رَسُولَ اللَّه فَوَدَّعَهُ مِرَاراً کُلَّ ذَلِکَ یَرْجِعُ إِلَی الْقَبْرِ وَ یَعْلُو صَوْتُهُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ
▪️ دیدم که آن حضرت برای وداع با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وارد مسجد شد؛ چندین مرتبه وداع کرد. هر بار که به طرف قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برمیگشت، صدایش به گریه و زاری بلند میشد.
🥀 جلو رفتم و سلام کردم. جواب سلامم را داد. من تهنیت عرض کردم. إمام علیهالسلام فرمود:
📋 زُرْنِی فَإِنِّی أَخْرُجُ مِنْ جِوَارِ جَدِّی فَأَمُوتُ فِی غُرْبَةٍ وَ أُدْفَنُ فِی جَنْبِ هَارُونَ
▪️مرا خوب ببین و زیارت کن که از جوار قبر جدم خارج میشوم و در بلاد غربت از دنیا خواهم رفت و در کنار هارون دفن میشوم.
📚عیون اخبارالرضا علیهالسلام ،ج۲ ص۲۱۷
📝 در نَقلی دیگر آمده است:
🥀 امام رضا علیهالسلام بعد از وداع با قبر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به روضه جدّهٔ طاهرهاش حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام مشرّف شد و درد دلهای خود را به آن حضرت عرضه داشت.
📚 حدیقه الرضویة، ص۷۴
@Maghaatel
#معارف_فاطمی
♦️ زهرا سَنَدی بَهر شفاعت دارد
بر شیعه و ذُرّیه عنایت دارد
دنبال تمام دوستان میگردد
بَه بَه که چقدر او سخاوت دارد...
در روایت آمده است:
وقتی فاطمه زهرا سلاماللهعلیها شنید که پدرش او را تزویج نموده و درهمها را مِهر او قرار داده است، عرضه داشت:
پدر جان! دختران سائر مردم بر درهم و دینار شوهر میکنند شما هم مرا بر درهم و دینار تزویج نمودید؟! پس چه فرقی است بین دختر شما و سائر مردم؟
فَاسْأَلِ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ مَهْرِی شَفَاعَةَ عُصَاةِ أُمَّتِکَ
🔹از خدای متعال بخواهید که مِهریه مرا شفاعت گنهکاران امّت شما قرار دهد.
جبرئیل همان لحظه نازل شد و در دستش حریری بود که در آن نوشته بود:
جَعَلَ اللَّهُ مَهْرَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ بِنْتِ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی صلیاللهعلیهوآله شَفَاعَةَ أُمَّتِهِ الْعَاصِینَ
🔸«خداوند، مهر فاطمۀ زهرا سلاماللهعلیها، دختر محمد مصطفی صلیاللهعلیهوآله را شفاعت گنهکاران امت او قرار داد».
🔻حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها به هنگام رفتن از این دنیا وصیت نمود تا آن حریر در کفنش گذاشته شود و فرمود:
إِذَا حُشِرَتُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أرْفَعُ هَذَا الْحَرِیرَ وَ أشْفَعُ عُصَاةَ أُمَّةِ النَّبِیِّ صلیاللهعلیهوآله
🔹وقتی روز قیامت محشور شوم این حریر را بر میدارم و گنهکاران امّت پدرم را شفاعت میکنم.
📚شرح إحقاق الحق،مرعشی نجفی، ج۱۹، ص۱۲۷
@maghaatel
◾️اللّٰهُمَّ صَلِّ علیٰ مُحمَّدِ بنِ علِیٍّ باقِرِ العِلمِ وَ إمامِ الهُدیٰ، و قائِدِ أهلِ التَّقویٰ، وَ المُنتَجَبِ مِنْ عِبادِکَ◾️
با مدد از ساحت قدسیِ حضرت باقرالعلوم علیهالسلام ، انشاءالله از امروز تا سالروز شهادت آن حضرت (۷ ذیالحجه):
➖ مصائب و مقاتل مرتبط با آن حضرت
➖ مصائب کربلا و شام از زبان مبارک آن حضرت
➖ گوشهای از حالات و فرمایشات آن حضرت در فضلیت زیارت و نوحهسرایی بر سیدالشهداء علیهالسلام
در کانال «معارف و مقاتل آل الله» قرار داده میشود.
@Maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸من در اين شهر، اهل و عیال و خانهای ندارم...
در نقلها آمده است:
🥀 ... شب هنگام بود که حضرت مسلم عليهالسلام در كوچههاي كوفه سرگردان ميگشت؛ نمیدانست به كجا رود؟ تا اين كه بر در خانه پیرزني به نام «طوعه» رسيد، در آنجا توقّف كرد، از او آب خواست، آن زن آب آورد و مسلم عليهالسلام نوشيد.
🥀 آن زن، ظرف آب را به خانه برد، بعد بيرون آمد و او را درب خانهاش ديد؛ گفت: اي بنده خدا! مگر آب نياشاميدی؟فرمود:آري؛ طوعه گفت: پس چرا به نزد خانواده خود نمیروي؟ حضرت مسلم عليهالسلام سکوت کرد و چيزي نگفت. باز آن زن تكرار كرد و مسلم ساكت شد.
🥀 دفعه سوم «طوعه» گفت: سبحان الله! اي بندهٔ خدا! خداوند تو را از بديها دور كند، از اينجا برخيز و نزد خانواده خود برو، زيرا كه خوب نيست جلوی درب خانه من توقّف كني و من دوست ندارم در اين وقت شب، كنار خانه من باشي! حضرت مسلم عليهالسلام برخاست و فرمود:
📋 يا أمَة الله! مالي في هذا الْمِصْر أهْلٌ وَ لا عَشيرَة، فَهَل لَكِ في أجْرٍ وَ مَعْروفٍ، وَلَعلّي مُكافِئكِ بَعْد هذا الْيَوْم؟
▪️اي بندهٔ خدا! من در اين شهر خانه و قوم و خویشی ندارم، آيا ميتواني در حقّ من احسان نموده و امشب در منزل خود جاي دهي؟ شايد پس از اين، پاداش احسان تو را داده و جبران نمايم؟
🥀 طوعه گفت: اي بنده خدا! چگونه خانه نداري؟ حضرت مسلم عليه السلام گفت:
📋 أنَا مُسْلِم بن عَقيل، كَذَّبني هولاءِ الْقَوْم، وَ غَرّوني و أخْرَجوني.
▪️من مسلم بن عقيل هستم، اين مردم به من دروغ گفتند، و مرا فريب داده و سرانجام يكّه و تنها بيرونم كردند.
🥀 طوعه گفت: به راستي تو مسلم هستي؟ فرمود: آري. گفت: بفرماييد. آن گاه حضرت مسلم عليهالسلام را به يكي از اتاقهايي كه خود سكونت نداشت، راهنمايي كرد و لوازم استراحت را فراهم نمود و شام آورد، ولي حضرت مسلم عليهالسلام شام ميل نفرمود...
📚مقاتل الطالبین، ص۶۷
📚الارشاد، ج۲ ص۵۴
✍ سیر و سلوک من شده آوارهبودن
بی "چاره" بودن با وجود چارهبودن
هرکس کسی دارد ولیکن من ندارم
کاری به جز زانو بغل کردن ندارم
من دوست دارم کوچه گرد شب شدن را
شب تا سحر دلواپس زینب شدن را
رفتند اما یک نفر دوروبرم بود
آن یک نفر هم سایه ی پشت سرم بود
گشتم ولی این شهر پروانه ندارد
انگار جز طوعه کسی خانه ندارد
این شهر بیدرد است ، یک زن اهل درد است
طوعه پناهم داد ، خیلی طوعه مرد است
چه مردم نامهربانی داشت کوفه
ای کاش ده تا مثل هانی داشت کوفه
در کوفه دیگر حرمت مهمان شکسته
این چند روز آنقدرها دندان شکسته
اینجا وفا دارد ، وفاهای دروغی
بازار هم دارد ، چه بازار شلوغی !!!
بازار ، دنبال وفا رفتم ، جفا داشت
اما خدا را شکر دیدم بوریا داشت
حالا که دستم بسته شد یاد علیام
معلوم شد امروز داماد علیام
از بام نه از چشمشان افتادم آخر
دیدی چه کاری دست زینب دادم آخر؟!!
مانند قربانی تنم را میکشیدند
دست مرا بستند و از پا میکشیدند
میخواستم خونم به پای رب بریزد
گل در مسیر محمل زینب بریزد ...
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸خواب عمویم امیرالمؤمنین علیهالسـلام را ديدم …
هنگام صبح، وقتي طوعه براي حضرت مسلم عليهالسلام آب وضو برد، به او گفت: اي مولاي من! چرا ديشب را نخوابيديد؟ فرمود: اندکی خوابم برد، و در عالم خواب عموي خود اميرمؤمنان علي عليهالسلام را ديدم كه به من ميفرمود:
📋 ألْوحا ألْوحا، اَلْعَجَل اَلْعَجَل
▪️«زود باش، زود باش! شتاب كن، شتاب كن! »؛
📋 وَ ما أظَنّ ألاّ أنَّهُ آخَر أيّامِي مِنَ الدُّنْيا.
▪️و گمان ميكنم كه اين روز؛ آخرين روزم از دنيا باشد
📚 المنتخب،طُريحي، ص ۴۱۵
✍ گر چه من خود نسب از حضرت مولا دارم
بخدا عشق به ذرّیۀ زهرا دارم
من غلام حسنم خادم دربارِ حسین
آبرویی اگرم هست ، از آنجا دارم
سرِ سودا زده ام نذر علی اکبر اوست
جان ناقابل خود ، هدیه به آقا دارم
امرِ آقام حسین است سفیرش باشم
من مطیعِ ولیام ، حکمِ تولا دارم
مشکلی نیست،فقط کاش خدا رحم کند
ترس از غربت مولا ؛ نه ز اعدا دارم
نامه دادند حسین! هجده هزار آمادند
امتی گفت بیا، از تو تمنا دارم
نیم روزی همه از بیعت خود برگشتند
چند روزیست که دلشورۀ ...این را دارم
نامه دادم که بیا کوفه ، و امّا برگرد
جان شش ماهه میا کوفه ، تقاضا دارم
یا میا کوفه و یا زینب تو برگردد
کوفه دشمن تر از اینهاست که افشا دارم
دخترانِ حَرَمت را به مدینه برسان
خوف از هرزگیِ مردمِ اینجا دارم
چشمها تیزتر از نیزه و شمشیر و سنان
زخمها از اثر سنگ ، سراپا دارم
بر سرِ دار ، از این خنجرشان حیرانم
بوسه از دور بر آن حنجر والا دارم
تله کردند که من در ته گودال افتم
من ز گودال برای تو سخنها دارم
چکمه ها مثل سم اسب تدارک شده اند
من بجای تو تن خویش مهیا دارم
جان مسلم دگر انگشتری از دست درآر
بسکه دلواپسی از غارت و یغما دارم
زیور آلات زنان را ز حرم دور کنید
خوف اوضاع پس از کشتنِ سقّا دارم
دست بر معجر خود زینب کبری گیرد
که غمِ تهمت ، بر دختر زهرا دارم
تا نبینم سر تو بر سر دروازۀ شهر
لحظۀ آخر خود دست دعا را دارم
یارب این قافله را خود به سلامت برسان
که من از این همه غم ، شرم ، ز طاها دارم
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸سنگ و آتش، به درون خانه طوعه انداختند و بدین وسیله، سفیر امامحسین عليهالسلام را از خانه بیرون کشیدند …
در نقلها آمده است:
🥀 ... سپیده دم بود که لشکریان ابن زياد لعین به درِ خانه طوعه آمدند. وقتی که مسلم عليهالسلام صدای پای اسبان و همهمه لشکریان را شنید
📋 فتَبَسَّمَ مُسلِمٌ رَحِمَهُ اللّهُ، ثمّ قالَ: يا نَفسُ! اَخرِجي إلى الْمَوتِ الَّذي ليسَ مِنهُ مَحيصٌ
▪️حضرت مسلم علیه السلام تبسمی نمود و گفت: ای نفْس!به پا خیز و مرگ را در آغوش بگیر که هیچ گریزی از آن نيست.
🥀 طوعه عرضه داشت: ای آقای من! خودت را آماده مرگ ساختهای؟ حضرت فرمود:دآری به خدا، چارهای از آن نيست.
📋 وَالْقُومُ يَرمُونَ الدّارَ بِالْحِجارَةِ، و يَلهَبونَ النّارَ في نَواحِي الْقَصَبِ
▪️لشکریان از بیرون خانه ، خانه را به زیر بار سنگ گرفتند و سر نیزه ها را آتش زده و به داخل خانه انداختند.
📋 فقالَ:يا اُمّاهُ أخْشیٰ أن يَهجُموا عَليَّ، و أناْ في داركِ
▪️حضرت مسلم رو به طوعه کرد و فرمود: مادرجان! میترسم که بر من هجوم آورند و من در خانهات باشم! (گويا مسلم به یاد آتش زدن خانه زهرای مرضيه سلاماللهعلیها افتاد و نمیخواست دوباره یک زن را بین آتش و دود، گرفتار کنند)
📋 ثُمَّ إنّه عَمَدَ إلى الْبابِ، وَ قَلَعَها، و كانَ ضَخِمَ السّاعِدَيْنِ و إذا الْتَقَىٰ مَعَ الْفَوارِسِ يَقومُ شَعرَ بَدَنِهِم مِن بَينِ ثِيابِهِم
▪️از جا بلند شد و به سمت در رفت و در خانه را از جا کَند و از خانه خارج شد.
بازوان او به گونهای بود که لشکریان تا که با او مواجه شدند ،موی تنشان چنان راست شد که از لباسشان بیرون زد.
🖇 در وصف شجاعت و قدرت حضرت مسلم بن عقیل علیهما السلام نوشتهاند:
📖 كانَ مِن قُوَّتِهِ أن يَأخُذَ الرَّجُلَ بِيَده، و يَرمِي به مِن فَوقِ الْبَيتِ
▪️آنگونه قدرت داشت که با دستانش مردی را بلند میکرد و به پشت بام خانه میانداخت.
برگرفته از:
📚مقتل أبي مخنف،ص۳۳
📚الفتوح،ابن اعثم، ج۵ ص۹۲
📚تاريخ طبرى، ج۷ ص۲۹۲۱
📚أسرار الشّهادة، ص ۲۲۵
📚معالى السّبطين، ج۱ ص۲۳۵
✍ وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید
خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید
در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید
سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید
دیر است اما کاش میشُد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید
بر پُشتِ دستم میزنم دیدی چه کردم
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
ای کوفه با تو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست
در کوچهها بر خاکها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند
در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند
با پا زدنهاشان غرورم را شکستند
از بس که زخمم میزدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم
عمامهی من را که غارت کرد نامرد
با نیزهای آمد جسارت کرد نامرد
دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد
طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند
با سنگهای خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند
ای کاش میشُد لحظهی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید
وای از دلِ زینب چه میآید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید
یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید
بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸گریه من برای حسین است و آل حسین «صلواتاللهعلیه» …
در نقلها آمده است:
📋 وَ اجْتَمعُوا حَولَهُ، وَ انْتَزعُوا سَيفَهُ مِن عُنُقِه، فَكأنّهُ عند ذلكَ آيِسٌ مِن نَفسِه، فَدَمَعَتْ عَيناهُ،
▪️دوْر مسلم علیهالسلام را گرفتند و شمشیرش را گردنش نهادند.
در این هنگام گویا از خودش ناامید شد و اشک از چشمانس سرازیر شد و فرمود:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ.
🥀 عمرو بن عبيد اللّه رو به حضرت کرد و گفت: پهلوانی مثل تو در اینگونه مواقع که گریه نمی کند؟! حضرت مسلم فرمود:
📋 إنّي وَ اللّهِ ما لِنَفسي أبكي،وَ لٰكِن أبكي لِأهلي الْمُقبلينِ إلَيَّ، أبكي لِلحسينٍ و آلِ الحسينٍ.
▪️به خدا من برای خودم گریه نمیکنم. گریه من برای کسانی است که دارند به این سرزمین میآیند. گریه من برای حسین است و آل حسین علیهمالسلام.
📚 التّاريخ،الطّبري، ج۵ ص۳۷۳
📚 البداية و النّهاية، ج۸ ص۱۵۸
📚 نفس المهموم،ص۱۱۳
✍ مینویسم رویِ هر دیوار واویلا حسین
مینویسم با لبی خونبار واویلا حسین
هرقدم تکرار در تکرار واویلا حسین
مینویسم زیرِ این آوار واویلا حسین
وای از کوفه از این آزار، واویلا حسین
از علی گفتم ولیکن قلبِ طفلانم شکست
از علی گفتم ولی یک سنگ دندانم شکست
از علی گفتم ولی پهلوم میدانم شکست
آنقدر خوردم که این بازویِ بی جانم شکست
میزنم با دستِ بسته زار، واویلا حسین
دستگیرم کردهاند از بام میبینم تو را
با تَنی پُر خون همین احرام میبینم تو را
میرسی با دختری آرام میبینم تو را
بِینِ کوفه در میانِ شام میبینم تو را
آه آه از زینب و انظار ، واویلا حسین
کوفه و در سینهها بُغضِ غدیرش را ببین
وایِ من زنجیرهای سختگیرش را ببین
کوچهها را بامهایش را اسیرش را ببین
بوریایش را ببین تکه حصیرش را ببین
دارم اینجا قبلِ تو یک کار : واویلا حسین
جز غمت اینجا کسی دیشب پناهم داد،نه
غیر طوعه هیچ کس در خانه راهم داد،نه
پاسخی بر التماسم بر نگاهم داد،نه
نه به من ، جا بر دو طفل بی گناهم داد ،نه
دخترم را بر حرم بسپار واویلا حسین
هرکه اینجا بود_ حتی اندکی_ میزد مرا
آن یکی میبُرد من را این یکی میزد مرا
پیرمردی میکشید و کودکی میزد مرا
کاشکی جایِ یتیمت کاشکی میزد مرا
دخترت هست و شب است و خار واویلا حسین
یک نفر آمد نوک نیزه به پهلویم کشید
یک نفر با چکمهاش بدجور بر رویم کشید
خنجرش را کافری آمد به اَبرویم کشید
حلقهی زنجیر آورد و به بازویم کشید
نالهام شد با تَنی خونبار واویلا حسین
مَردم اما گریهام تقصیرِ تیرِ حرمله است
جانِ تو ذهنم فقط درگیرِ تیر حرمله است
بین کوفه صحبتِ تاثیرِ تیر حرمله است
گرچه عُمری تیر دیدم ، تیر ، تیر حرمله است
دیدم و گفتم ولی دشوار واویلا حسین
جان من حتی برای آب اینجا رو مزن
یا برای کودکی بی تاب اینجا رو مزن
شرمگین از مادری بی خواب اینجا رو مزن
پیش این لبخندها ارباب اینجا رو مزن
رو مزن ، آبی ولی بردار واویلا حسین
آب نه از صبح تا حالا فقط غم خوردهام
آتش و سنگ و عصا و نیزه درهَم خوردهام
هرچه خوردم کم نیاوردم ولی کم خوردهام
با دو دستِ بسته سیلیهای محکم خوردهام
وای من از کوچه و بازار واویلا حسین
@maghaatel
#حضرت_مسلم_علیه_السلام
🩸سیدالشهدا علیهالسلام دست نوازش بر سر دختر یتیم مسلم علیهالسلام میکشد …
حضرت مسلم بن عقيل عليهالسلام را دخترى یازده ساله بود به نام «حمیده»كه با دختران امامحسین عليهالسّلام مىزيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد،
📋 قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ،
▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد.
📋 لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ
▪️چراکه داییاش، گاهی دست بر روی سر او میکشید همانگونه که سر یتیمان را نوازش میکنند.
🥀 لذا عرض كرد: يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟
📋 فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ
▪️امام حسين عليهالسّلام دیگر نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود: «اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند.
🥀 دختر مسلم نالهای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه.ها را از روی سر بر زمین گذاشتند.
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶
📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲
📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷
📚أسرار الشّهادة ص۲۵
✍ یا اباعبدالله...
چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیدهای... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمهات ، فاطمه صغری سلاماللهعلیها میگوید:
🥀 من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدنهاى بىسر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتادهاند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند.
🥀 من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را به قتل ميرسانند، يا اسير میكنند؟
🥀 ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فرياد ميزدند:
📜 وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ!
🥀 آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟ قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمهام ام كلثوم ميرساندم.
🥀 من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را میگداخت...
📚جلاء العيون،ص۶۹۴
📝 زبانحال دختر حضرت مسلم با پدر خویش:
از هق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابا فدای گریهی "کوفه میای" تو
اینجا همه برای سرت گریه میکنند
اینجا منم رقیهی بزم عزای تو
بابا شنیدم از همه جا سنگ خوردهای
لابد نمانده است سری هم برای تو
تو اولین شهیدی و من اولین یتیم
این اولین یتیم شهادت فدای تو
آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست
در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو
جسم تو را چگونه به کوچه کشاندهاند؟
ای کاش بود چادر من بوریای تو
تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدر نذر نموده برای تو
بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت
تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو
کوفه برای دیدن من معجری بیار
از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو
مویم سفید گشته و قدم خمیده است
بابا منم مسافر کرب و بلای تو
تا زنده.ام قسم به لب تشنهات پدر
گریه کنم برای تو و ماجرای تو
@maghaatel