#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
◾️فهرست لینک دارِ مصائب مرتبط با مقتل سیدالشهداء علیهالسلام ◾️
➖آسمان را ز (عطش) دود فقط میبیند
رمقی نیست به چشم تر شیدای حسین...
➖حکایت جانسوز ساربان و کمر بند سیدالشهداء علیهالسّلام...
➖با نداهای غریبی سیدالشهداء علیهالسلام ،ارکان عرش خدا میلرزید...
➖صحنهای جانسوز در شب عاشورا...
➖فدای غیرتت، ای مظلوم قتلگاه...
➖ چهل نفری که قتلگاه را شلوغ کردند تا سر امام را جدا کنند...
➖گوشهای از حال زینب کبری علیهالسّلام، در بالای تل زینبیه...
➖گریههای سیدالشهداء علیهالسّلام بین گودال ...
➖اَما فیکُم مُسلم...
➖یا رسول الله!
فلانی و فلانی مرا کشتند...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
◾️ اگر گریهکنان میدانستند چه در گریه بر سیدالشهداء علیهالسلام هست، آرزو میکردند که تا لحظه مرگ، دائماً بر آن حضرت گریه میکردند...
عالم ربانی مرحوم «کفعمی» در کتاب «المصباح»، خطبهای را برای روز عاشورا ذکر میکند که در فرازی از آن چنین آمده است:
... فَلَو عَلمَ الباكونَ أيَّ أجْرٍ يَحرُزون أو دَرِئَ النائِحونَ أيَّ ثوابٍ يَحصُلون لَتَمنَّوا دَوامَ هٰذا الحٰال حتّى المَألِ
▪️اگر گریهکنان بر سیدالشهداء علیهالسلام میدانستند چه اجری را برای خود به دست میآوردند؛ اگر نوحهکنان بر او میدانستند چه ثوابی به آنها میرسد، هر آینه آرزو میکردند که ای کاش تا لحظه مرگ پیوسته بر آن حضرت گریه میکردند و نوحه سر میدادند.
📚المصباح،کفعمی،ص۷۴۰
@Maghaatel
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
🩸آمدن إمام سجاد علیهالسلام برای دفن پیکر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا... | خاک و خورشید، چه بر سر پیکر مطهر شهدای کربلا آورده بود...
در نقلها آمده است:
🥀 بعد از که گذشت سه روز از عاشورا وقتی که بنی اسد، بر بالای بدن پاک و مطهر سیدالشهدا علیهالسلام رسیدند، او از روی نشانه های امامت و نوری که از او ساطع میشد، شناختند. دور پیکر امام علیهالسلام را گرفتند و شروع به گریه و زاری در اطراف او کردند.
📋 و حٰاوَلوا تَحريكَ عضوٍ من أعضائه، فلَم يَتمكّنوا.
▪️سعی کردند یکی از اعضای او را جابجا کنند، اما نتوانستند.
🥀 یکی از آنها گفت: چگونه ما می توانیم این بدنها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُم كما تَرونَ جُثثٌ بلا رؤوس، قد غَيّرتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و خورشید، وضعشان پریشان کرده است.
🥀 در همین حینی که مشغول صحبت باهم بودند، سواری را مشاهده کردند که نزدیک آن ها می آمد و نقاب بر صورت زده بود. آن ها _به گمان اینکه این سوار از بنی امیه است _ از اجساد فاصله گرفتند و دیدند که آن مرد از اسب پیاده شد و در حالی که کمرش، منحنی شده، آرام آرام از کنار اجساد، رد میشد؛
📋 حتّى إذا وَقعَ نَظرَهُ على جسدِ الحسين رَمَى بِنَفسِه عليه، و احتَضَنه، و جعلَ يَشمّه تارةً، و يُقبّله أخرى، و هو يَبكي و قد بَلّ لِثامُه مِن دموع عينيه،
▪️تا اینکه که چشمش به بدن امام حسین علیهالسلام افتاد ، پیش آمد و خود را بر آن انداخت ، آن را در آغوش گرفت و شروع کرد به گریه کردن.گاهی آن ها را می بوسید و گاهی آن را می بویید. آن قدر گریه کرد تا نقاب چهره اش، خیس از اشک شد و می فرمود:
📋 «يا أبتاه بِقَتلك قَرّتْ عيونُ الشّامتين، يا أبتاه بِقتلك فَرِحت بنو أميّة، يا أبتاه بعدك طالَ حُزنُنا، يا أبتاه بعدك طالَ كَربُنا»
▪️پدرجان! با کشتن تو، چشم های مردم کوفه و شام، روشن شد. پدرجان! با کشتن تو، بنی امیه خوشحال شدند. پدرجان بعد از تو اندوه ما طولانی است و غصه هایمان تمامی ندارد.
🥀 سپس رو به بنی اسد کردند و به آنها فرمودند: چرا دور و بر این اجساد ایستادهاید؟ گفتند: ما آمدیم آن را تماشا کنیم.حضرت فرمود: قصد شما چه بود؟ آنها گفتند: بدان ، ای برادر ، اکنون ما آنچه را در دل خود داریم در مورد آن جنازه ها به تو می گوییم.
🥀 ما آمدهایم تا جسد امام حسین علیهالسلام و اصحاب او را به خاک بسپاریم و مشغول این کار بودیم که تو از دور نمایان شدی و ما به گمان اینکه تو از اصحاب بنی امیه هستی، دست از کار کشیدیم.
🥀 سپس امام علیه السلام ، خطی را روی زمین کشیدند و رو به بنی اسد کرده و فرمودند: اینجا را حفر کنید. بنی اسد مشغول حفر شدند. سپس حضرت دستور دادند که هفده جسد را در آن حفره به خاک بسپارند. سپس کمی آن طرف تر خطی را روی زمین کشیدند و دستور دادند تا آن جا را حفر کنند و باقی جسدها را در آن به خاک بسپارند به جز یک جسد را...
📚مقتل الحسین علیهالسلام، بحرالعلوم ص۴۶۶
✍ از روی دلسوزی دهاتیهای اطراف
تاصبح دور پیکر تو گریه کردند
همراه حیواناتِ صحرا دور گودال
با گریههای مادر تو گریه کردند
از تکههای چادری بر خاک پیداست
با زور خواهر را جدا کردند از تو
تا وقت بوده پیکرت را جمع کرده
بر جای دست خواهر تو گریه کردند
پیرِ قبیله گفت کی؟ سر را بریده
در مکتب ما ذبح کردن حکم دارد
چون گیسوی آشفته گشته وضع رگها
بر حال و روز حنجر تو گریه کردند
دربین پیکرها دوتایش فرق دارد
یک پیکری پامال قدری قد کشیده
آن دیگری پیچیده بین یک عبا بود
بر ارباً اربا اکبر تو گریه کردند
نزدیک نخلستان صدا آمد بیایید
یک پیکر بی دست اینجا بر زمین است
پای فرات و باصدای موج دریا
بر ساقی آبآور تو گریه کردند
بر پشت خیمه مشتی از زنها نشستند
بالای قبر کوچکی که زیر و رو شد
ناخواسته جای ربابِ دست بسته
بهر علیِ اصغر تو گریه کردند
از راه زین العابدین آمد صدا زد
من صاحب اسرار این گودال هستم
بوسه به بوسه پیکرت را شرح میداد
آنها همه دور و بر تو گریه کردند
فرمود مردم تکه بوریا بیارید
باید کنار هم بچینم این بدن را
دیدند پیدا کرد یک انگشتِ خونین
بر دست بی انگشترِ تو گریه کردند
@Maghaatel
#امام_سجاد_علیه_السلام
#مصیبت_دفن_اجساد_مطهر
🩸امام سجاد علیهالسلام با چه وضعی بدن مطهر سیدالشهداء و قمر بنی هاشم علیهماالسلام را به خاک سپردند...
در نقلی آمده است:
🥀... بعد از آن که اجساد مطهر شهدای کربلا را إمام سجاد علیهالسلام همراه بنی اسد به خاک سپردند، آرام به طرف جسد مطهر سیدالشهدا علیه السلام آمدند و مقدار کمی از خاک ها را کنار زدند و یک قبر حفر شده نمایان شد ؛ همان قبری که رسول خدا صلی الله علیه و آله حفر نموده بودند.
🥀 مردان بني اسد پیش آمدند تا حضرت را کمک کنند اما امام علیه السلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند: من به تنهایی کفایت میکنم. به او گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می توانی آن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای او را تکان بدهیم!
🥀 در این هنگام امام علیهالسلام گریه کردند و فرمودند:
📋 إنَّ مَعِیَ مَن یُعینُنی
▪️همراه من کسانی هستند که مرا کمک دهند.
🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیه السلام را بلند کردند فرمودند:
«بِسمِ اللّهِ و بِاللّهِ و في سَبيلِ اللّهِ و عَلىٰ مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ، هذا ما وَعَدَ اللّهُ و رَسولُهُ، و صَدَقَ اللّهُ و رَسولُهُ، ما شاءَ اللّهُ، لا حَولَ و لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ الْعَليِّ الْعَظيم»
🥀 و به تنهایی جسد مطهر را در خاک نهادند و کسی از بنی اسد جلو نیامد.
📋 لَمَّا أقَرَّهُ في لَحدِهِ وَضَعَ خَدَّهُ عَلىٰ نَحرِهِ الشَّريفِ، و هو يَبكي و يَقولُ:
▪️و وقتی که ان پیکر مطهر، در قبر آرام گرفت، امام زين العابدين علیهالسلام، گونه مبارکشان را بر روی رگهای گلوی سیدالشهدا علیهالسلام گذاشتند و در حالی که گریه میکردند، فرمودند:
📋 طوبىٰ لِأرضٍ تَضَمَّنَتْ جَسَدَكَ الطّاهر، أمّا الدُّنيا فَبَعدَكَ مُظلِمَةٌ، و أمّا الآخِرَةُ فَبنوركَ مُشرِقَةٌ، أمّا الْحُزنُ فَسَرمَدٌ، و أمّا اللَّيلُ فمُسَهَّدٌ.
▪️خوشا به حال زمینی که جسم تو را در بر گرفته است. اما دنیا، بعد از تو دیگر تاریک است و اما آخرت از نور تو ، نور گرفته است. از غم تو، حزن واندوه ما بی پایان شد و شب ها، خواب را از ما ربود؛
... سپس حضرت قبر را پوشاندند و با انگشت مبارک شان روی آن نوشتند:
📋 هذا قَبرُ حسينِ بنِ عليِّ بنِ أبي طالبٍ الّذي قَتَلوهُ عَطشاناً غَريباً.
▪️این قبر حسین بن علی (عليهماالسلام) است که او را تشنه و غریب کشتند.
🥀 در این هنگام بنی اسد گفتند:جسد یک پهلوان در اطراف شریعه باقی مانده و در اطراف او دو جنازه بود.
📋 كُلَّما حَمَلنا منه جانِباً سَقَطَ الآخَر، لِكَثرَةِ ضَربِ السُّيوفِ، و طَعنِ الرِّماحِ، و رَشقِ السِّهامِ
▪️و هر بار یک طرف جسد آن پهلوان را بلند می کردیم. آن طرف دیگری به دلیل ضربات مکرر شمشیرها و نیزه ها و تیرها می افتاد.
🥀 امام علیهالسلام فرمودند: برویم در کنار جسد آن پهلوان. امام همراه بنی اسد نزد آن جسد رفتند ،وقتیکه نگاه حضرت به بدن آن پهلوان افتاد، خودش را روی جسد او انداخت و او را بوسید و فرمود:
🥀 ای ماه بنی هاشم،بعد از تو دیگر خاک بر سر این دنیا. سلام من بر شهیدی که اجرش فقط با خداست...
🥀 سپس به آنها دستور داد که برای او قبری حفر کنند و خود حضرت پیش آمد و تنهایی، بدن قمر بنی هاشم را درون خاک گذاشت و هیچکس را با او همراهی نکرد... سپس حضرت به سراغ اسب خود رفت.
🥀 بنی اسد دور او حلقه زدند و از او درباره خود و این اجساد پرسیدند ، امام به آنها فرمود: قبر امام حسین علیهالسلام، شما آن را که دانستید. اما آن حفره اول که هفده جسد را در آن به خاک سپردید، اهلبیت و اقرباء آن حضرت بودند که نزدیکترین آن ها به جسد مطهر امام حسین علیه السلام، جسد مطهر فرزندش علی اکبر است.
🥀 و آن حفره دوم، بدن های اصحاب و یاران آن حضرت بودند و آن جسدی که بالای سر آن ها تنها به خاک سپردید، بدن حبیب بن مظاهر بود. و اما آن پهلوان که کنار فرات افتاده بود، بدن ابالفضل العباس علیه السلام بود و آن دو بدن دیگر، اولاد امیرالمومنین علیهالسلام بودند. پس بعد از من هر که از شما سوال کرد او را آگاه کنید.
🥀 آنها به امام گفتند: ای برادر! تو را به حق همان جسمی که تنهایی به خاک سپردی، بگو به ما که کیستی؟ در این هنگام امام به شدت گریه کردند و فرمودند: من امامتان علی بن الحسین علیهماالسّلام هستم. امام این جمله را فرمودند و دیگر از دید آنها غایب شدند.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،بحرالعلوم، ص۴۷۰
✍ تن ها به روی خاک مانده، سر نمانده
چیزی به غیر از خاک و خاکستر نمانده
جسم جوانان بنی هاشم به خاک است
لشکر نمانده، ساقی لشکر نمانده
زیباترین پروانه در گودال مانده
پروانهای که در تن او پر نمانده
آقا رسید و دید از نزدیک انگار
انگشت آقا نیست، انگشتر نمانده!
گفتند با گریه که آقا جز حصیری
چیزی برای دفن این بی سر نمانده
پیچید پیکر را میان بوریا و
فرمود آقا: چیزی از پیکر نمانده؟!
@maghaatel
نیمهٔ شب چو فلک حال اسیران را دید
آسمان سینه زد و اختر و مهتاب گریست...👇
هدایت شده از دیوان اشک
« اسم جگرسوز »
خواستم آب بنوشم، دیدم آب گریست
یاد لبهای ترک خورده ارباب گریست
ناودان از پیِ باران درون، آب نداد
یاد فوارهٔ خون سینه، میزاب گریست
تا که زیر بارش تیر، نمازش را خواند
پای هر سجده او قبله و محراب گریست
بانگ "هل من ناصر ینصرنی" را سر داد
بین خیمه بدن بی سر اصحاب گریست
وقت غارت به عدو پیرهنش را هبه کرد
از برای کرمش، ایزد وهاب گریست
قبل از آنی که رسد دست حرامی به حرم
تار و پود و نخ هر معجر و جُلباب گریست
نیمهٔ شب چو فلک حال اسیران را دید
آسمان سینه زد و اختر و مهتاب گریست
یاد آن دختر دردانه بی خواب یتیم
بی صدا دختری آرام، دم خواب گریست
آب چون آب شد از خجلت سقای حرم
تا ابد دور سرش یکسره سرداب گریست
یک جوان مُرده سر نعش جوانش اول
بر سر روضه اکبر، به تب و تاب گریست
یاد آن غنچه نشکفته خندانِ رباب
صبحگاهان پَرِ هر غنچه شاداب گریست
قاب کردم به شبی اسم جگر سوز "حسین"
پیش از اشک دیدهام، چوبه آن قاب گریست
@divaneashk
#مصیبت_وداع
🩸چگونه گریه نکنم در حالی که عَنقریبٍ شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
در نَقلی آمده است:
🥀 ... وقت وداع بود که سیدالشهداء علیهالسلام به خیمهها آمد؛
📋 وَ هُوَ آیسٌ باکِي العَینَین
▪️از خودش ناامید شده بود و چشمانش غرق در اشک بود.
🥀 زینب کبری سلاماللّهعلیها تا حال برادر را اینگونه دید، پیش آمد و عرضه داشت:
📋 لا أبکی اللّهُ "جلَّ جلالُه" لَكَ عَیناً یا أخي و یا قّرةَ عَیني!
▪️خدا چشمانت را نگریاند ای برادرم و ای نور چشمم!
🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیهالسلام رو به خواهر نموده و فرمودند:
📋 کیفَ لا أبَکي و عَمّا قَلیلٍ تُساقونَ بَینَ العِدیٰ؟!
▪️چگونه گریه نکنم در حالی که عَنقریبٍ شما را در بین دشمنان، میکشانند!؟
📚نورالعین فی مشهدالحسین علیهالسلام،ص۴۷
📚بحر المصائب؛ ج۵ ص۳۴
✍کمی آهسته برو رفتنت آقا سخت است
رفتنت از حرم،ای ماه دل آرا سخت است
از لب خشک و ترک خورده ی تو آب شدم
تشنه جان دادن تشنه،لب دریا سخت است
بعد تو گو چه کنند این زن و بچه در دشت
گر بمانند همه بی کس و تنها سخت است
همه از رفتن تو اشک بریزند ولی
بعد تو بر غم ما خنده ی اعدا سخت است
برو ای هست خدا،دست خدا همراهت
بخدا،خون خدا داغ تو بر ما سخت است
می روی کاش به زیر سم مرکب نروی
گر شود جسم تو پامال به صحرا سخت است
جای زهرا به گلوی تو زنم بوسه ولی
سر بریدن ز تنت ای گل زیبا سخت است
قصدشان است که با چکمه برَت گردانند
گر شوی زیر و زبر در بر زهرا سخت است
@Maghaatel
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
◾️کس منزلتت ندید، بُغضاً لأبیک
از کینه شدی شهید، بُغضاً لأبیک
از هر طرفی بر بدنت سنگ زدند
وقتی که شدی وحید، بُغضاً لأبیک...
در نقلها آمده است:
وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام تنها شده بود و دیگر یار و یاوری برایش باقی نمانده بود،آمد و مقابل لشکر ایستاد و با صدای بلند فرمود:
يا وَيلكم! عَلَى مَ تُقاتِلونَني؟! علَى حقٍّ تركتُه؟ أم علَى سُنّةٍ غيّرتُها؟ أم علَى شريعةٍ بَدّلتُها؟
▪️واى بر شما! از چه رو با من میجنگید؟! آیا حقی را ضایع کردم؟ آيا سنّتى را در دين دگرگون كردم؟ يا شريعتى را واژگون آوردهام؟
آن لشگر نیز در پاسخ آن حضرت گفتند:
بَل ُنقاتلك بُغضاً منّا لأبيكَ و ما فعَلَ بأشياخنا يومَ بَدرٍ و حُنين.
▪️بلکه ما به خاطر بغض و کینهای که از پدرت در سینه داریم، و به خاطر آنچه که او در بدر و حنین بر سر پدران و بزرگان ما آورد، با تو میجنگیم؛
فلّما سَمِع کلامَهم بَکیٰ بُکاءً شدیداً
▪️ سیدالشهداء علیه السلام تا این جمله را شنید، به شدت گریه کرد.
📚مقتل ابومخنف، ص۸۴
📚دمعة الساکبة،ج۴ص۳۴۰
و...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸وقتیکه با نداهای غریبیّ سیدالشهداء علیهالسلام، بدن بیسر شهداء از جا بلند میشد...
در نقلی آمده است:
🥀 سیدالشهداء لحظاتی بالای سر عباس علیهالسلام گریست، پس صدای خود را بلند کرد، به گونهای که صدای آن حضرت دشت کربلا را فرا گرفت و ندا سر داد:
🥀 ای مسلم بن عقیل، ای هانی بن عروة، ای حبیب بن مظهر، ای زهیر بن القین، ای هلال بن نافع...
📋 یا أبطالَ الصَّفاءِ و فُرسانَ الْهَیجاءِ! مالي أُنادیکم فلا تُجیبوني و أدعوکم فلا تَسمَعونِ؟!
▪️شما ای دلاورمردان پایدار و ای سواران عرصه پیکار! چرا شما را صدا میزنم اما جوابم را نمیدهید! شما فرا میخوانم و صدایم را نمیشنوید؟!
🥀 آیا شما خوابید که به بیداریتان امیدوار باشم یا محبّتتان از امام خود برگشته که به یاری او نمیشتابید؟! اینها دختران رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هستند که به خاطر از دست دادن شما ناتوان گشتهاند؛ مگر شما خانههایتان را برای کمک به من ترک نکردید؟!
📋 فَقوُموا عَن نَومَتِکم أیُّهَا الْکِرامُ الْبَرَرَةُ وَادْفَعُوا عَن حَرَمِ الرَّسولِ
▪️پس ای مردان شریف و صالح از خواب برخیزید و از حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در مقابل طاغیان کافر و فاجر دفاع کنید.
🥀 اما افسوس! به خدا سوگند مرگ شما را به خاک افکنده و روزگار دغل با شما بیوفایی کرده است و گرنه شما از جواب دادن به دعوت من کوتاهی نمیکردید و از یاری من روی برگردان نمیشدید. هان! اینک ما از فقدان شما داغداریم و به شما میپیوندیم که ما از آن خداییم و به سوی او بازآییم.
🔻در اینجا بود که به نقل «بحرالمصائب»، زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 فو الله الَّذي لا إلٰهَ إلّا هو إنّی رَأیتُ الْاَجسادَ تَضطَرِبُ کَأنَّها یُریدُ النُّهوضَ.
▪️به خدا سوگند که معبودی جز او نیست، بدنهای شهدا را دیدم چنان میلرزید گویا که میخواستند از جا برخیزند.
📚مقتل أبو مخنف،ص ۸۴
📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۹
📚بحرالمصائب ج۵ ص۶۱
✍بانگ «هَل مِن ناصرٍ یَنصُرنی» را سر داد
بین خیمه بدن بی سر اصحاب گریست...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸ایپسرم! همین قدر بدان که دیگر مردی در خیمهها به جز من و تو، باقی نمانده است... | با شنیدن خبر شهادت قمر بنی هاشم علیهالسلام، امام سجاد علیهالسلام از هوش رفتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه تمام اصحاب سیدالشهداء علیهالسلام به شهادت رسیدند،آن حضرت به خیمه تکتک آنها میرفت و احدی از یاران خود را نمیدید و پیوسته ذکر "لا حول ولا قُوَّه الا باللّه" را تکرار مینمود.
🥀 بعد به خیمه إمام سجاد علیهالسلام رفتند و دیدند روی بستری افتاده و زینب کبری سلاماللّهعلیها از او پرستاری میکند. وقتی نگاه امام سجاد علیهالسّلام به پدر بزرگوار خود افتاد، خواست به احترام از جا برخیزد امّا از شدّت بیماری نتوانست،لذا به عمّه بزرگوار خود فرمود:
🥀 عمهجان! مرا به سینه خود تکیه بده که پسر پیامبر "صلی الله علیه وآله " آمده است. عقیله بنیهاشم نشسته و امام سجاد علیهالسلام را به خود تکیه دادند. در این هنگام امام سجاد علیهالسّلام پرسیدند:
📋 أینَ عَمّیَ العَبّاس؟
▪️عمو جانم عباس کجاست؟
🥀 تا اسم عباس علیهالسلام آمد، گریه راه گلوی زینب کبری سلاماللّهعلیها را بست و به برادر نگاه میکرد که چه جواب میدهد؛ امام حسین علیه السّلام فرمود:
📋 یا بُنَيَّ، إنّ عمَّكَ قد قُتِلَ علَی شاطئِ الفرات!
▪️پسرم، عمویَت نیز کنار نهر فرات به شهادت رسید!
📋 فَبَکی عليُّ بن الحسین علیهالسّلام بُکاءً شدیداً حتّی غُشِی عَلیه.
▪️تا امام سجاد علیهالسّلام خبر شهادت عمویش را شنید آنقدر گریست تا از هوش رفت.
🥀 وقتی که إمام سجاد علیهالسلام به هوش آمد از تکتک بنی هاشم سوال میکرد و سیدالشهداء علیهالسلام بعد از اسم هر کدام میفرمود: قَدْ قُتِل ( او نیز کشته شده) تا اینکه در نهایت امام حسین علیهالسلام فرمودند:
📋 یا بُنَيَّ،اِعلَم أنّه لَیسَ في الخیامِ رَجُلٌ حيٌّ إلّا أنا و أنتَ و أمّا هؤلاء الذین تسألُ عَنهم فکّلهُم صَرعیٰ علی وَجهِ الثَّریٰ!
▪️ایپسرم! همین قدر بدان در خیمهها مرد زندهای (مَحرمی دیگر برای زنها) به جز من و تو نیست و همه آنهایی که پرسیدی، همگی بر روی خاک و خون غلطیدهاند!
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحر المصائب ج۵ ص۵۶
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#امام_سجاد_علیه_السلام
🩸وقتیکه امام سجاد علیهالسلام نمیتواند غربت پدر را ببیند و دست به عصا، رو به سوی میدان میرود... | ای پسرم! به شیعیانم برسان که مرا غریب کشتند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... وقتیکه امام سجاد علیهالسلام دیدند که هیچکس دیگر برای سیدالشهداء علیهالسلام نمانده است، رو به عّمه خود نموده فرمودند:
📋 یاعّمتاه! علَيَّ بِسیفٍ و بِعصاً
▪️ایعمهجانم! برایم یک شمشیر و یک عصا بیاورید!
🥀 سیدالشهداء علیهالسلام فرمودند: پسرم! میخواهی چه کنی؟ زین العابدین علیهالسلام عرضه داشتند:
📋 أمّا العَصا فأتَوَکَّأُ عَلَیها و أمّا السّیف فَأحربُ بِه بینَ یَدَي ابنِ رسولِ الله فإنّه لا خیرَ في الحیاةِ بعدَه!
▪️میخواهم به عصا تکیه کنم و با شمشیر در رکاب پسر رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بجنگم که خیری در زندگی بعد او نیست!
🥀 امام حسین علیهالسّلام ممانعت کرد و او را به سینه چسباند و فرمود: فرزندم! تو پاکیزه ترین نسل من و برترین عترت من هستی و تو جانشین من بر این عیال و کودکان هستی که آنها غریب و خوارند که دچار ذّلت و یتیمی و شماتت دشمنان و مصائب زمانه شدهاند؛
🥀 وقتی شیون زدند آنها را ساکت کن، وقتی احساس تنهایی کردند تو مونس آنها باش و با نرمی کلام، آرامش خاطر به آنها بده که آنها از مردانشان جز تو بر ایشان نمانده و کسی جز تو ندارند که ناراحتی خود را نزد او گلایه کنند.
🥀 بعد دست فرزند را گرفت و با صدای بلند فرمود: ای زینب و ای امکلثوم و ای سکینه و ای رقیه و ای فاطمه! سخن مرا گوش کنید و بدانید که این پسرم جانشین من بر شماست و امام واجبالاطاعه است. بعد به امام سجاد علیه السّلام فرمود:
📋 یا ولَدي، بَلِّغ شیعتي عنّی السّلامَ فقل لهم: «إنّ أبي ماتَ غریباً فاندُبُوه و مَضیٰ شهیداً فَابکُوه»
▪️ای فرزندم، به شیعیانم سلام مرا برسان و بگو؛ پدرم را غریب کشتند؛ لذا برایش روضه بخوانید؛ پدرم شهید از دنیا رفت؛ برایش گریه کنید.
📚 الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۵۱
📚 بحرالمصائب ج۵ ص۵۶
✍ روزی که بسته در غل و زنجیر میشدی
زخمی ترین تراوش تقدیر میشدی
هفت آسمان کنار تو در حال گریه بود
وقتی درون خیمه زمین گیر می شدی
مأمور صبر بودی و در ظهر کربلا
انگار از وجود خودت سیر می شدی
دشمن خیال کرد که تنها شدی ولی
در چشم خیس قافله تکثیر می شدی
حالا سوار ناقه ی عریان , قدم , قدم
با هر نگاه سمت حرم پیر می شدی
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸مَهلاً مَهلا ... یَابنَ الزّهرا ...
نقل کردهاند:
🥀 وقتیکه سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمهها آمده و با مخدّرات وداع نموده و خواستند تا از خیمه خارج شوند، زینب کبری سلاماللّهعلیها به دنبال آن حضرت رفته و خود را به دامان آن حضرت انداخته و فریاد برآوردند:
📋 مَهلاً یا أخي! تَوقّفْ حَتّی أُزَودُّ مِنْ نَظَري؛ فَهٰذا وِداعٌ بَتَل؛ لا تَلاقي بَعده!
▪️کمی آرامتر ای برادرم! بایست تا با نگاهم از تو، توشه بردارم. چرا که این وداعی است که دیگر ملاقاتی بعد از آن، نخواهد بود.
📚مخزن البکاء ص۶۵۴
📚مهیج الاحزان ص۵۲۵
📚بحرالمصائب ج۵ ص۳۵
✍ دعای قربانی مخوان قربان رویت
آهسته رو که زینبت آید به سویت
ای لاله ی دشت بلا مهلاً برادر
بازا به سوی خیمه ها مهلا برادر
می لرزد از تاب عطش دیگر صدایت
عزم شهادت کرده ای جانم فدایت
بعد از تو من می مانم و یک دشت دشمن
با این زنان و کودکان با آه و شیون
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
✍ رها از ما و من بودیم یک عمر
غریب یک وطن بودیم یک عمر
نزن حرف جدایی با من آخر
که یک جان و دو تن بودیم یک عمر
بمیرم کوهی از دردی برادر
چه بر روز من آوردی برادر
مزن آتش به جانم بیش از این
نگو که بر نمی گردی برادر
فدای اشک هایت خواهر تو
مرا کشته نگاه آخر تو
کمی آهسته تر تا جای مادر
بگیرم بوسه ای از حنجر تو
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#مقتل_سیدالشهداء_علیه_السلام
🩸سیدالشهداء علیهالسلام چند جای آن پیراهن کهنه را هم، پاره پاره کرد تا دیگر کسی طمع در آن نکند، امّا...
در نقلها آمده است:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام برای وداع به خیمه زنها آمد و خطاب به زینب کبری سلاماللّهعلیها فرمود:
📋 آتینی بِثَوبٍ عَتیقٍ لا یُرغَبُ فیهِ أحدٌ مِنَ القومِ أجعَلُه تَحتَ ثیابی لِئَلّا أُجَرَّدُ مِنه بَعد قتلی،
▪️ای خواهرم! یک پیراهن کهنهای را برایم بیاور تا کسی از لشکر، طمع در آن نکند؛ میخواهم آن را زیر لباسهایم بپوشم تا بعد از کشتهشدنم، عریان نمانم.
🥀 با این جمله آن حضرت ، صدای گریه و ناله زنها بلند شد؛ زینب کبری سلاماللّهعلیها لباسی را برای آن حضرت آورد.
📋 فَخَرقَهُ و مَزَّقَهُ مِن أطرافِهِ و جَعَلَهُ تَحتَ ثِیابِه
▪️سیدالشهداء علیهالسلام آن پیراهن را گرفت و چند جای آن را پاره پاره کرد و آن را زیر لباسهایش پوشید.
🥀 آن حضرت یک شلوار نو هم داشت که چند جای آن را نیز پاره پاره کرد ، تا دیگر کسی طمع در آن نکند.
📋 فَلمّا قُتلَ عَمدَ إلیه رَجلٌ فَسَلبَهما مِنه و تَرَکه عُریانًا بالعَراء مُجرّداً عَلَی الرَّمضٰاء فَشَلّتْ یَداهُ فی الحٰال
▪️اما وقتی که به شهادت رسید، نانجیبی پیش آمد و هم آن لباس کهنه و هم آن شلوار را به غارت برد و سیدالشهداء علیهالسلام را عریان بر روی ریگ و رمل بیابان رها کرد؛ وقتیکه آن نانجیب، پیراهن را به غارت برد، در همان حال، دستش شَل شد و از کار افتاد.
📚المنتخب،ص۴۱۱
@Maghaatel
🔻اطلاعیه🔻
سلام علیکم
عزاداریهایتان مقبول و مورد توجه حضرت سیدنا و مولانا اباعبدالله الحسین «صلوات الله علیه»
اگر از اعضای محترم کانال، عزیزانی هستند که در زمینه ترجمه متون عربی و اعرابگذاری تخصص لازم را دارند و تمایل دارند در زمینه احیاء و نشر مقاتل و مصائب آل الله «صلوات الله علیهم اجمعین»، (قربة إلی الله) قدمی بردارند، به آیدی زیر اطلاع دهند👇
@jaanamhosein
#مصیبت_وداع
🩸به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، مخدّرات به دست و پای آن حضرت افتادند و بر آنها بوسه میزدند...
در نقلها آمده است:
📋 فأرادَ عليه السّلامُ أن يَخرُجَ مِنَ الْخَيمَةِ، فَلَصِقَتْ به زينبُ ...
▪️سیدالشهداء سلاماللهعلیه خواست از خیمه بیرون بیاید، حضرت زینب سلاماللهعلیها خود را به او رساند.
📋 ... فَجَعَلَتْ تُقَبِّلُ يَدَيْهِ و رِجْلَيْهِ، و أحَطنَ به سائِرُ النِّسوانِ، يُقَبِّلنَ يَدَهُ و رِجلَهُ
▪️ زینب کبری سلاماللّهعلیها خود را به روی دست و پای سیدالشهداء علیهالسلام انداخت و آنها را میبوسید؛ بقیه زنان نیز آمدند و دور او را گرفته بودند و دست و پایش را میبوسیدند.
📚اسرار الشهادة ص۴۱۲
📚معالی السبطین ج۲ ص۲۵
✍یکی به دور سر ذوالجناح میگردید
یکی به پای شه افتاده بود و میگریید
یکی به ناخن غم صفحهٔ جبین میکنْد
تمام خاک زمین را به چرخ میافکند
یکی ز هوش برفت و ز خویش شد نومید
به هوش باز چو آمد به خاک میغلطید
یکان یکان به جمالش نظاره میکردند
ز سوز دل همگی جامه پاره میکردند...
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
🩸سیدالشهداء علیهالسلام بر در خیمهها ایستاده بود، که خیمهها را تیرباران کردند … | به فدای مظلومی که تیرها را با بدن خودش میگرفت،تا به خیمه زنها نخورند...
در نقلها آمده است:
🥀 ... به وقت وداع، زنها و بچهها دل از سیدالشهداء علیهالسلام نمیکَندند؛ آن حضرت بر در خیمه ایستاده بود که عمر بن سعد ملعون صدایش را بلند کرد و گفت:
📋 وَيحَكُم! اُهجُموا عَلَيْهِ ما دامَ مَشغولاً بِنَفسِهِ و حَرَمِهِ
▪️وای بر شما! به او حمله کنید در همین حال که او به خود و حرمش مشغول است.
🥀 به خدا قسم اگر حسین علیهالسلام فارغ شود، قسمت چپ و راست لشكرتان از هم قابل تشخیص نیست( کنایه از اینکه لشکرتان را به هم میریزد)
📋 فَحَمَلوا عَلَيْهِ يَرمونَه بِالسِّهامِ حَتّىٰ تَخالَفَتْ السِّهامُ بَينَ أطنابِ الْمُخَيَّمِ، و شَكَّ سَهمٌ بَعضَ أزَرِ النِّساءِ،
▪️پس همگان بر آن حضرت یورش بردند و آن قدر تير زدند كه برخی از تيرها به بند خيمهها میخورد و برخی دیگر نیز، لباسهای زنان را پاره میکرد.
📋 فَدَهَشْنَ، و أرعَبنَ، و صَحنَ، و دَخَلنَ الْخَيمَةَ، يَنظُرنَ إلىٰ الْحسينِ علیهالسلام كَيفَ يَصنَع
▪️در اینجا بود که زنان مات و مبهوت شدند و وحشتزده و فريادزنان به داخل خيمهها رفتند و به امام حسین علیهالسّلام نگاه میکردند که چه میکند.
🥀 آن حضرت چون شير خشمگين به دشمنان حمله کردند و به احدى نمىرسيدند مگر آنكه با شمشير او را به هلاكت مى رساندند.
📋 وَ السِّهامُ تَأخُذُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ، و هو يَتَّقيها بِصَدرِهِ و نَحرِهِ.
▪️و اين در حالي بود كه تيرها از هر سو به سمت سیدالشهداء علیهالسلام مىآمد و آن حضرت با سینه و پشت مبارکش تیر را میگرفت تا تیری به سمت زنها و بچهها نرود.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام، مقرم،ص۳۴۰
📚مقتل الحسين علیهالسلام، بحرالعلوم،ص۴۴۲
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸کدام خواهر را مثل من دیدهای؟ ! … | وقتیکه زینب کبری سلاماللّهعلیها، ذوالجناح را برای رفتن برادر به میدان، آماده میکند...
در نقلی آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام با مخدّرات وداع نمود و آمد تا سوار مرکب شود، ندا داد:
📋 مَن ذا يُقَدِّمُ لي جَوادي؟ فجاءَتْهُ زينبُ و قد أخَذَتْ بِعَنانِ الْجَوادِ تَقودُهُ و تَقولُ: أخي لِمَن تُنادي، قَطَعتَ نِياطَ قَلبي،
▪️چه کسى اسب مرا برایم میآورد!؟ حضرت زینب سلاماللهعلیها عنان ذوالجناح را گرفت و آن را پیش برد و گفت: برادرم چه کسی را صدا میزنی؟ بند قلبم را پاره کردی!
📋 ثُمَّ قالَتْ: هَلْ رأیتَ اُختاً مِثلي قَبلَ هٰذا قدَّمَتْ فَرَسَ أخیها لِلْمَوتِ؟!؟
▪️سپس فرمود: آیا قبل از این خواهری را مثل من دیدهای که اسب برادرش را برای مرگ آماده کند؟
📋 فَلَمّا سَمِعَ کَلامَها اِختَنَقَ بِعَبرَتِهِ و بَکیٰ وَانکَبَّ عَلیٰ رَأسِها وَانکَبَّتْ عَلیٰ صَدرِهِ و جَعَلا یَبکیانِ طَویلاً
▪️سیدالشهداء علیهالسلام همینکه سخن خواهر را شنید، اشک و بغض، راه گلوی او را بست و شروع به گریه کرد.
سپس سر خود را بر سر خواهر گذاشت و هر دو مدت طولانی گریستند.
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج۴ ص۴۸۴
✍ قدم قدم زحرم میشوی جدا برگرد
بدون خواهر خود میروی کجا برگرد
به پای تو همه گیسوی من سفید شده
نزن به سینۀ من دست رد اخا برگرد
به گردنت به خدا حق مادری دارم
به حرمتی که بُوَد بین ما دو تا برگرد
ز کودکی روش دلبری ز تو بلدم
قسم به مادرمان فاطمه بیا برگرد
تمام ترس من اینست گیسوان سرت
گره گره بشود ، بین پنجه ها برگرد
ز قبل آنکه به پیشم تن تو در گودال
جدا جدا بشود زیر دست و پا برگرد
بیاو پیش از اینکه به تیزی نیزه
کسی به هم بزند پیکر تو را برگرد
به ذوالجناح سپردم به هر کجا دیدی
حسین خُورَد زمین زود سوی ما برگرد
@Maghaatel
#مصیبت_وداع
#حضرت_سکینه_علیهاالسلام
🩸ای دخترم! با اشکهایت قلبم را آتش مزن...
در نقلها آمده است:
🥀 ... هنگامی که سیدالشهداء علیهالسلام آماده رفتن به میدان شدند و بر روی ذوالجناح قرار گرفتند،
📋 فأقْبَلَتْ سکینَةُ و هِیَ صارِخَةٌ و کانَ یُحِبُّها حُبّاً شَدیداً فَضَمَّها إلیٰ صَدرِهِ و مَسَحَ دُموعَها بِکُمِّهِ
▪️در اینجا بود که حضرت سکینه سلاماللهعلیها جلو آمد و فریادی کشید.
سیدالشهداء علیهالسّلام او را بسیار دوست داشتند؛ پس او را به سینه اش چسباند و با آستینش اشکهایش را پاک کرد...
🥀 سپس به ایشان فرمود:
📋 سَیَطولُ بَعدِی یا سکینَةُ فَاعْلَمی
مِنکِ الْبُکاءُ إذا الْحَمامُ دِهانِی
▪️ای سکینه! بدان که پس از من، گریه تو طولانی خواهد بود.
📋 لا تُحرِقی قَلبی بِدَمعِکَ حَسرَةً
ما دامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانِی
▪️تا زمانی که جان در بدن دارم مرا با اشک حسرت بار خود مسوزان.
📋 فإذا قُتِلتُ فأنتِ أولَیٰ بِالَّذی
تَأتینَهُ یا خَیرَةَ النِّسوانِ
▪️ای بهترین زنان! آنگاه که من کشته شدم، تو سزاوارتری برای گریستن.
📚المناقب،ابن شهرآشوب، ج۴ ص۱۰۹
📚المنتخب ج۲ ص۴۵۰
📚الدمعة الساکبة ج۴ ص۳۳۷
📚نفس المهموم ص۳۴۶
@Maghaatel
#وصایا_و_لحظات_احتضار
#مصیبت_وداع
🩸وقتیکه دیدی برادرت حسین علیهالسلام تنها شده، به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
در نقلی آمده است:
لحظات آخر عمر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها بود که حضرت زینب سلاماللهعلیها را به خود فراخواند و وصایایی را به او نمود که در ضمن آن وصایا فرمود:
📋 لمَّا صارَ أخيكَ الحُسين عليه السّلام في كربلاء وحيداً فريداً،قَبِّلِي حُلقُومَهُ نِيابةً عَنِي.
▪️وقتی که دیدی برادرت حسین علیهالسلام در کربلا تنها مانده و یار و یاوری ندارد؛ پس در آن موقع به نیابت از من زیر گلویش را ببوس...
🥀 ... روز عاشورا نیز به وقت وداع سیدالشهداء علیهالسلام، زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و عرضه داشت:
ای برادر! به من اجازه بفرما سینه و زیر گلویت را ببوسم؛ آن حضرت سینه و زیر گلویش را نمایان کرد و زینب کبری سلاماللّهعلیها پیش آمد و آنجا را بوسید؛ سپس رو به سمت مدینه کرد و صدا زد:
📋 یا أُمّاه، هذه الأمانةُ قد أدَّیتُها!
▪️ای مادرجان! این امانت شما را من به جا آوردم.
🥀سیدالشهداء علیه السلام فرمود: آن أمانت چه بود؟ زینب کبری سلاماللّهعلیها عرضه داشت: ای برادرم! همانا وقتی که شهادت مادرمان فاطمه زهرا سلاماللهعلیها نزدیک شد به من فرمود: ای زینب! سینه و حفره گلویت را برایم نمایان کن.
پس من نمایان نمودم سینه و حفره گلویم را و مادرمان آنجا را بوسید. سپس به من فرمود:
📋 هذه وَدیعَةٌ منّي إلي أخیكِ الحسینِ یا زینبُ، إذ رأیتِ أخاكِ الحسینَ في کربلا وحیداً فریداً
▪️این (بوسه) امانتی است از سوی من به جانب برادرت حسین علیهالسلام؛ پس هنگامی که برادرت حسین را در کربلات تنها وبی کس دیدی؛
📋 یَستَغیثُ فلا یُغاثُ ویَستَجیرُ فلا یُجارُ علیه ویَطلُبُ الماءَ فلا یُسقیٰ منه فلیس له ناصرٌ ولا معینٌ ولا شفیقٌ حمیمٌ قَبِّلیه في صدرِه و شَمّیهِ في نحره نیابةً عَنّي
▪️دیدی که طلب یاری میکند ولی کسی به او یاری نمیرساند؛ دیدی که پناه میخواهد ولی کسی به او پناه نمیدهد؛ دیدیکه آب طلب میکند ولی کسی به او آبی نمیرساند؛ دیدی که که هیچ یاور و رفیقِ دل رحمی ندارد، پس به نیابت از من سینه و زیر گلوی او را ببوی و سپس ببوس...
✍یکدم بروآهستهتر جانا شتابان میروی
رو سوی قربانگه چرا؟ خود سهل و آسان میروی؟
ای خسرو خونین جگر، از ما زنانِ در بدر
کردی مگر صرفنظر، کاینسان خرامان میروی
ای یادگار رفتگان، ای رهبر دلخستگان
مهلًا دَمی آهسته ران، بیحد شتابان میروی
جانا چه سازد خواهرت، با این عیال مضطرت
جز اینکه از هجر و غمت، نالد که گریان میروی
کرده وصیت مادرت، بوسم گلو و حنجرت
کاندر وداع آخرت، آن دَم که میدان میروی...
📚بحرالمصائب ج۵ ص۷۴
📚موسوعة الکبری، ج۱۵ ص۱۰۹ به نقل از: لوامع الأنوار (مرندی) نسخه خطی، ص٩٩
@Maghaatel
📌 پیشنهاد عضویت در کانالِ «فهرست مقاتل» ، خصوصاً برای #خطباء و #ذاکرین
➖ جهت دسترسی موضوعی و دستهبندی شده مقاتل محرم و صفر، به کانالِ فهرست مراجعه بفرمایید 👇👇👇
@Maghaatel2
@Maghaatel2
@Maghaatel2
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
🩸آن جایی را که پا گذاشتی، رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، دهانش را میگذاشت...
هشام بن محمد نقل میکند:
🥀 چون سر مبارك امام حسين علیهالسلام در پيش روي ابنزياد ملعون گذاشتند؛ زن كاهنهای (جادوگر) در آنجا حاضر بود.
🥀 آن زن به ابنزياد گفت: «برخيز و پاي خود را بر دهان دشمنت بگذار.» پس آن حرامزاده پاي نجس خود را بر آن دهان مبارك گذاشت.
🥀 پس از آن به زيد بن ارقم گفت: چگونه ميبيني؟ زيد گفت: قسم به خدا كه هر آينه ديدم رسول خدا «صلیاللهعلیهوآله» را كه دهان خود را در موضع قدم تو گذاشته بود و آن لب و دهان را میبوسید.
📚اکلیل المصائب ، ۵٧٠
@maghaatel
#مصائب_رأس_مطهر
◼️ هر منزل و روستا که بردند
پای سرِ تو شراب خوردند...
راوی گوید:
من مشغول طواف کعبه بودم. ناگاه شنیدم که مردی میگوید:
بار خدایا! مرا بیامرز، گرچه میدانم نمی آمرزی.
من به وی گفتم: ای بنده خدا! از خدا بترس و یک چنین مقاله ای را مگوی، زیرا اگر گناهان تو به شماره قطرات بارانها و برگ درختان باشد و از خدا طلب آمرزش کنی، گناهان تو را میآمرزد، زیرا خدا آمرزنده و مهربان است.
وی در جوابم گفت: بیا تا داستان خود را برای تو بگویم.
وقتی من نزد او رفتم گفت:
بدان که ما تعداد پنجاه نفر بودیم که سر مبارک امام حسین علیه السّلام را به طرف شام میبردیم.
وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ
▪️هنگامی که شب میشد، سر مقدس آن حضرت را در میان صندوقی مینهادیم و در اطراف آن مشغول شرب خمر میشدیم.
یک شب رفقای من شرب خمر کردند و مست شدند، ولی من از آشامیدن خمر خودداری نمودم. وقتی تاریکی شب جهان را فرا گرفت، ناگهان دیدم رعد و برقی بوجود آمد، درهای آسمان باز شد و حضرت آدم، نوح، ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، پیغمبر ما حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم، جبرئیل و گروهی از ملائکه نازل شدند.
جبرئیل نزدیک صندوق آمد، آن سر مبارک را خارج کرد و به خود چسبانید و آن را بوسید. سپس کلیه پیغمبران همین عمل را انجام دادند. پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله بالای سر امام حسین گریه کرد و مابقی پیغمبران به آن حضرت تعزیت گفتند.
جبرئیل گفت:
یا محمّد! خدای توانا مرا مأمور کرده که درباره امت تو مطیع تو باشم. اگر تو دستور دهی زمین را دچار زلزله و آن را زیر و زبر کنم، همچنان که درباره قوم لوط کردم.
پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: نه یا جبرئیل! زیرا فردای قیامت آنان با من نزد خدای توانا مخاصمه و موقفی خواهیم داشت.
سپس آن بزرگواران بر سر امام حسین علیهالسّلام صلوات و درود فرستادند. پس از این جریان بود که گروهی از ملائکه آمدند و گفتند:
خدای تعالی ما را مأمور کرده که این پنجاه نفر را به قتل برسانیم.
پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود: هر عملی که میخواهید با آنان انجام دهید.
ملائکه ایشان را با حربههایی زدند. بعد یکی از آن ملائکه با حربهای بر من حمله کرد که مرا بزند. من گفتم: الامان! الامان! یا رسول اللَّه! پیغمبر خدا فرمود:
برو، خدا تو را نیامرزد. وقتی صبح شد، دیدم یاران من همگی از پای در آمده و خاکستر شدهاند!
📚لهوف ص١۵٢
📚مقتل الحسين الخوارزمي ج٢ص٨٨
📚بحارالانوار ج ۴۵ ص١٢۵
@maghaatel
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
🩸با ورود رأس مطهر سیدالشهداء علیهالسلام، از در و دیوار قصر ابن زیاد، خون میبارید و آن نانجیب با چوپ دستیاش...
در نقلها آمده است:
📋لَمّا دَخَلَ الرّأسُ المُقدَّسُ إلى قَصرِ الإمارةِ سالَتِ الحيطانُ دَما
▪️وقتی که سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را وارد قصر دارالاماره ابن زیاد ملعون کردند، از دیوار های قصر خون میبارید.
🔖 یکی از حاضران در آن روز چنین روایت میکند:
📋 رَأيتُ نارًا قَد خَرَجَتْ مِنَ القَصر، فَوَلّى عبيدُ اللّهِ ابنُ زيادٍ هارِباً مِنْ مَجْلِسِهِ إلى بعضِ البُيوتِ، و ارتَفَعَت النّارُ
▪️همین که سر مطهر وارد قصر شد، دیدم که آتش از درون قصر زبانه می کشد، پس ابن زیاد لعین از جای خود بلند شد و به اتاق های اطراف قصر فرار کرد و آتش کمی آرام شد.
📋 و تَكَلَّمَ الرّأسُ بصَوتٍ فَصيحٍ، و لِسانٍ طَلِقٍ، حَتّى سَمِعَهُ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زيادٍ (لعنه اللّه) و جَميعُ مَن في القَصر،
▪️و سر مقدس شروع به سخن گفتن کرد و با صدایی رسا و زبانی گویا به گونهای که عبیدالله و همه حاضران در قصر بشنوند چنین فرمود:
📋 إلى أينَ تَهْرَبُ يا لعينُ! إنْ عَجَزتْ عنك النّارُ في الدُّنيا، فما تَعجِزُ عنك في الآخرة.قال: هي مَثواكَ يومَ القيامة.
▪️ای لعین! کجار فرار میکنی!؟ اگر آتش این جا تو را نسوزاند، در آخرت دیگر نمیتوانی از آن فرار کنی و جای تو روز قیامت درآتش است.
📋 فَوَقَعَ كلُّ مَن كان حاضِرا على رُكَبِهم سُجَّدا مِن تِلك النّارِ و كلامِ الرّأسِ فَلَطَموا على رُؤوسِهِم لِأَجلِ ذلك
▪️پس هر آنکه در آن جا حاضر بود، از عظمت این آتش و سخنان سر مطهر، روی زانوهایشان به حالت سجده افتادند و بر سر خود زدند.
🥀 پس وقتی که آتش کاملا خاموش شد و سر مطهر دیگر سخن نگفت، ابن زیاد لعین آمد و بر جایش نشست.
📋و دَعا بالرّأس، فأُحضِرَ بينَ يَدَيهِ، و هو في طِستٍ مِنَ الذَّهب،
▪️و سر مطهر را خواست که آن را در حالی که در طشت طلا بود، جلوی دستانش گذاشتند.
📋 و جَعَلَ يَضرِبُ بِقَضيبٍ في يَدِه على ثَناياه و يَنكُثُها، و يقول: قد أسرَعَ الشَّيبُ إليكَ يا أبا عبد اللّه!
▪️پس آن نانجیب با چوب دستیای که در دست داشت بر دندان های سیدالشهداء عَلَيْهِ السَّلَام میزد و آن را میشکست و میگفت: چقدر زود پیری به سراغت آمده ای اباعبدالله!
🥀 یکی از حاضران گفت:
📋 مَهْ فإنَّ رسولَ اللّهِ صلّى اللّهُ عليه وآله و سلّم يَلثَمُ حيثُ تَضَعُ قَضيبَك.
▪️بس کن! چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله، همین جایی را که با چوب میزنی، بوسه میزد.
🥀 پس آن ملعون گفت: امروز تلافی روز جنگ بدر است (که بنی هاشم آباء و اجداد مرا کشتند) و خواست که آن سر مطهر را در کوفه آویزان کند اما ترسید که باز به سخن بیاید و بر علیه او چیزی بگوید.
📋 فأَذِنَ لِلنّاسِ إذنا عامّا و أَمَرَ بإدخالِ السَّبايا مَجلِسَهُ، فَأُدخِلَتْ عليه حَرَمُ رسولِ اللّهِ بِحالةٍ تَقْشَعِرُّ لَها الجُلود.
▪️پس آن نانجیب از این حادثه ای که نظیر نداشت، باز متاثر نشد و از کار خود دست نکشید و دستور داد اسرا را وارد مجلسش کنند. پس حرم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله، با حالتی که پوست ها بر روی بدن ها میلرزید، وارد شدند.
📚مقتل الحسين عليهالسّلام،مقرم،ص۴۱۹
📚مدينة المعاجز،ص۲۷۱
@maghaatel
#مصائب_رأس_مطهر
#مصائب_کوفه
🩸حکایت جانسوز رأس مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و زن خولی …
در نقلها آمده است:
🥀 خولی ملعون، سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را به منزل برد. او دو زن داشت. یکی از قبیله مضریه و دیگری از قبیله ثعلبیه.
🥀 سراغ آن زنی رفت که از قبیله مضریه بود و گفت این سر حسین بن علی علیهماالسلام است که ثروت دنیا در آن نهادینه شده است.
🥀آن زن گفت: منتظر باش که روز قیامت دشمنت، جدّ او رسول خدا باشد. سپس گفت: نه تو شوهر منی و نه من زن تو و عمودی آهنین برداشت و با آن ضربهای بر دماغ خولی زد و خولی از پیش او رفت.
🥀 به نزد آن زن ثعلبیه آمد. پس آن زن گفت: این سر کیست به همراه داری؟ گفت:یک سر خارجی که بر عبیداالله خروج کرده. همسرش گفت: اسمش چیست؟ خولی ملعون ابا کرد از اینکه اسمش را بگوید و آن سر روی خاک و خاکستر در کنج تنور گذاشت. (در برخی از نقلها آمده که سر مطهر را گوشهای گذاشت و یک طشت بر روی آن گذاشت)
🥀 آن زن نیمه های شب از اتاق بیرون آمد و دید که از آن سر مطهر نوری به آسمان ساطع است؛ پس به طرف آن سر آمد.
📋 فَسَمِعَتْ أَنينًا، و هو يَقْرَأُ إلى طلوعِ الفَجر، و كانَ آخِرُ ما قَرَأ: و سَيَعْلَمُ الّذينَ ظلموا أيَّ مُنْقَلَبٍ يَنقَلِبون،
▪️شنید که دارد آیاتی از قرآن را تلاوت میکند و آخرین آیه را که تلاوت کرد این آیه بود :و سيعلم الّذين ظلموا أيّ منقلب ينقلبون.
📋و سَمِعَتْ حَولَ الرّأسِ دَوِيّا كَدَويِّ الرَّعْد، فَعَلِمَتْ أنّه تَسبيحُ الملائكة.
▪️و صدایی همانند صدای رعد، دور سر مطهر شنید و فهمید که آن صدای تسبیح ملائکه است.
🥀پس به سراغ شوهرش آمد و گفت: اینگونه من دیدم. این سر کیست که تو در تنور گذاشتی؟ خولی ملعون گفت: یک سر خارجی که امیر عبیدالله آن را کشته و من میخواهم آن را برای یزید ببرم تا مال زیادی به من بدهد.
🥀 همسرش گفت: اسمش چیست؟ گفت:حسین بن علی علیهما السلام. همسرش تا اسم حسین بن علی علیهالسلام را شنید، فریادی زد و از هوش رفت.
🥀 پس وقتی که به هوش آمد گفت: وای بر تو! ای بدترین مجوسی کافر! تو با این کارت پیغمبر را به خاطر عترتش آزردی! آیا خدای زمین و آسمان نمی ترسی که با سر پسر فاطمه، طلب جایزه کنی؟!
📋 فَلمّا قام رَفَعَتِ الرّأْسَ و قَبَّلَتْهُ، و وَضَعَتْهُ في حِجْرِها، و جَعَلَت تُقَبِّلُهُ، و تقول: لعَن اللّه قاتِلَك
▪️سپس با چشمی گریان بیرون آمد و وقتی که خولی بلند شد ( و از آن جا رفت) سر مطهر را از تنور برداشت و او را بوسید و روی دامنش گذاشت و پیوسته می بوسید و می گفت: خدا قاتلت را لعنت کند و دشمنش، جدّت مصطفی صلی الله علیه و آله باشد.
🥀 پس وقتی که شب همه جا فرا گرفت، خوابش برد و خواب دید که گویی اتاق، دو نیم شده و نور آن را احاطه کرده است. سپس یک ابر سفید آمد و دو زن از آن خارج شدند و سر مطهر را گرفتند و روی دامن گذاشتند و گریه کردند.
🥀 زن خولی به آن ها گفت:شما را به خدا، کیستید؟ یکی از دو زن گفت: من خدیجه دختر خُوَیلد و این دخترم فاطمه زهرا علیهاالسلام است.
🥀 سپس مردانی را دید که وسط آن ها انسانی است که صورتش همانند ماه است. پس وقتی که از آن مرد نورانی سوال کرد به او گفته شد :او محمد صلیاللهعلیهوآله است و دست راستش حمزه و جعفر طیار و اصحاب او هستند. پس همه آن ها گریه کردند و سر مطهر را بوسیدند.
🥀 سپس خدیجه کبری و فاطمه زهرا علیهماالسلام آمدند و فرمودند: هر چه میخواهی از ما بخواه که تو به خاطر این کاری کردی حقی به گردن ما داری و اگر می خواهی از رفقاء ما در بهشت باشی که صبر کن و نیکی پیشه ساز که ما منتظرت هستیم. پس زن خولی از خواب بیدار شد در حالی که سر مطهر روی دامن او بود.
🥀 پس وقتي که صبح شد، شوهرش آمد تا سر را بگیرد ولی زنش سر را به او نداد و گفت: وای بر تو! مرا طلاق بده. به خدا من با تو در یک خانه نمی مانم. خولی ملعون گفت: سر را به من بده و هر کار میخواهی، انجام بده.
🥀 زنش گفت: به والله آن سر را به تو نمیدهم. پس خولی ملعون، آن زن را کشت و سر را گرفت و برد. و خدای متعال به سرعت روح آن زن نجیب را در جوار سیده نساء عالمین فاطمه زهرا سلاماللهعلیها ، جای داد.
📚 روضه الشهداء ص۳۶۱
📚مقتل الحسین،مقرم، ص۲۶۹
📚مدينة المعاجز، ص ٢٧١(با کمی اختلاف)
✍ آنکه میبوسید جبریل امین خاک درش
سردرآورد از تنور خانهی خولی سرش
خواهرش دنبال او میگشت در مقتل ولی
یافت او را در تنور نیمهروشن مادرش
هرتنوری که غروبی داخلش نان پختهاند
قدری آتش هست تا شب در دل خاکسترش
دود میشد خاطرات مادرش کنج تنور
روی مویش میچکید اشکِ دو چشمان ترش
همسر خولی دگرگون شد سرش را تا که دید
بی گمان جان میدهد سر را ببیند دخترش
بوی نان آورد با خود از برای اهل بیت
سیر شد قبل از همه از زندگانی همسرش
راه طولانیِ این سر از تنور آغاز شد
اول راهی که این باشد، امان از آخرش
@maghaatel
#مصائب_کوفه
#حضرت_زینب_علیهاالسلام
🩸حکایت جانسوز یک زن مِصری که در کوفه به تماشای اسرای اهلبیت و سرهای مطهر شهدای کربلا آمده بود ...
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که اسرای اهلبیت و سرهای مطهر را را نزد ابن زیاد ملعون بردند، مهمانانی از مصر که حدود هفده مرد و هفده زن بودند در دارالاماره بودند. ابن زیاد میخواست تا برنامه تفریحی خوبی براي آنان برنامه ریزی کند.
🥀 لذا به مردان آنان گفت: صبح که شد به زن هایتان بگویید که بیرون بروند و به تماشای اسرایی که برای یزید میبرند، بنشینند.
🥀 مصریها برای تفرّج بیرون آمدند و مردانشان یک طرف و زنانشان طرف دیگر ايستادند. ساعتی نگذشت که سرها و اسرا را آوردند.
🥀 بین زنان مصری یک زن عاقلهای حضور داشت. این زن نزد محملی که جلوتر از بقیه محملها بود آمد و گفت:
شما از کدام اُسَرایید؟ آن مخدره سکوت کرد و جوابی نداد.
🥀 زن مصری سوال خود را سه بار تکرار کرد و باز آن بانو جوابی نداد. تا اینکه زن مصری گفت: فکر میکنم به شما بیاحترامی شده است؟! بانویی که در محمل نشسته بود فرمود:
📋 أنا بنتُ اَکرَمِ النّاس
▪️من دختر گرامی ترین مردمم.
🥀 بعد خطاب به آن زن مصری فرمود: شما از کدام شهر هستید و آیا مسلمان هستید یا نه؟ آن زن مصری عرض کرد: از مصر آمدم و مسلمانم. آن مخدره فرمود: اگر مسلمانید به هنگام تشهد در نماز چه میگویید؟ آن زن گفت: «اَشهَدُ أن لا اِلٰهَ اِلّا الله و أشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللّه»
🥀 آن مخدّره فرمود: محمد (صلي الله علیه وآله) آیا وصیای داشت یا خیر؟
زن مصری عرض کرد: آری؛ وصی او، علی بن ابیطالب است. آن مخدره فرمود: «من زينب دختر علیَم و پیامبر ،جدّ من و فاطمه زهرا مادر من است.»
🥀 آن زن مصری گفت: چرا شما را اسیر کردهاند!؟ علی بن ابیطالب پسری داشت به نام حسین علیهالسلام که اخلاقی نیکو و پسنديده داشت و شنیدهام که پیامبر دائماً او را در کنار خود مینشاند و او را میبوسید؛ او کجاست؟ حضرت زینب علیهاالسلام فرمود:
📋 تَرکناهُ بِاَرضِ کربلا جُثّةً بِلا رأسٍ و هذا رأسُهُ عَلیٰ الْقَناةِ
▪️او را در کربلا رها کردیم در حالی که بدنی بی سر بود و این سر اوست که بر نیزه هاست.
🥀 تا زن مصری این را شنید آمد تا پای نیزهای که سر مطهر امام حسين عليهالسلام بر آن بود و به آن نیزه دار گفت: گردنبندی دارم که هفت دانه قیمتی دارد. آن را به تو میدهم تا این سر را لحظاتی به من بدهی تا او را ببویم.
🥀 آن مرد ملعون گردنبند را گرفت و نیزه متمایل کرد به سمت آن زن. آن زن مصری سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام را میبویید و میگفت: برای پدر بزرگوارتان علی بن ابیطالب علیهالسلام سخت است سر شما را بر روی نیزه ببیند... در این هنگام سر مطهر به سخن آمد و فرمود:
📋 یا مِصریّة! لِمَ لاتقولینَ: السلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ کربلا
▪️ای زن مصری! چرا نمیگویی: السلام علیک یا غریب کربلا ؟!
🔖راوی گوید: مردم که سخن آن حضرت را شنيدند شگفت زده شدند و در این هنگام سر مطهر این آیه را تلاوت فرمود: «اَم حَسِبتَ أَنَّ اَصحابَ الْکَهفِ و الرَِقیمِ کانوا مِن آیاتِنا عَجَبا» ( آیا گمان میکنی که اصحاب کهف و رقیم از نشانه های شگفت انگیز ماست؟!) «کهف ٩»
🥀 زن مصری عرض کرد: سر مطهر شما شگفت انگیزتر و شگفتانگیزتر است. سر مطهر فرمود: بیرون آمدی تا به تماشای دختران و خواهرانم بنشینی؟!
🥀 زن مصری عرض کرد: از درگاه خدا و شما عذرخواهم؛ فکر نمیکردم که این اسراء ، دختران و خواهران شما باشند.
آن سر مطهر فرمود:
📋 لا بأسَ بكِ و أنتِ مُعذّرةٌ و بَشِّرِی فإنَّ قَصرَکِ بِمُجاوِرِ قَصرِ اُمّی فاطمة الزهراء سلامُ الله علیها
▪️حالا که عذرخواهی و پشیمان، قصر تو در بهشت کنار قصر مادرم فاطمه زهرا سلاماللهعلیها است.
📚بحرالمصائب ج۶ ص۳۱۹
📚مفتاح البکاء،برغانی،(نسخه خطی)
✍ مقابل تو نشستم هلال نيمه من
به حال من نظرى ، نظرة الرحيمهی من
ز بى قرارى خواهر ، سه روز ميگذرد
از آن دو بوسه آخر سه روز ميگذرد
دلم شكست تو را روى نيزه ها ديدم
سه روز ميگذرد كه تو را نبوسيدم
زمانه بر دل زينب چقدر تنگ گرفت
محل بوسه من را چگونه سنگ گرفت ؟
همان دو آيه كه خواندى دل مرا خوش كرد
ولى به روى دهان تو سنگ جا خوش كرد
تو از بلندى نيزه كجا نيفتادى ؟!؟!
به روى دامن زينب چرا نيفتادى
@maghaatel