#امام_جواد_علیه_السلام
🩸 به نالهٔهای «عطشِ» غریبِ کربلا و غریبِ بغداد چگونه جواب دادند...
در نَقلی آمده است:
🥀 وقتی که امّالفضل ملعونه، به إمام جواد علیهالسلام سمّ خوراند، آن حضرت به شدت تشنه شد و صدا میزند که جرعهای آب به من برسانید. امّالفضل پشت در اتاق نشسته بود و صدای آب خواستن حضرت را می شنید؛ ولی میگفت:
📋 مُتْ عَطَشاً !
▪️از تشنگی بمیر...
📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸.
✍ آه یا جواد الائمه...
آن ملعونه در جواب نالههای عطش شما، فقط نفرین کرد و دیگر تیر و نیزهای در کار نبود... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
🥀 ... سیدالشهداء علیهالسلام، غریبانه در بین گودال قتلگاه از شدت عطش، ناله سر میداد و میفرمود:
📜 اَلْعَطَشُ اَلْعَطَشُ! اُسْقُونی شَرْبَةً مِنَ الْماءِ
▪️تشنهام... تشنهام... به من جرعهای آب دهید!
📜 و إنّ رجلاً رمٰاهُ بِسَهمٍ فَشَكَّ شَدِقَهُ و جَعلَ یَتَلقَّی الدَّم
▪️در این هنگام، یک نانجیبی، تیری به سمت آن حضرت پرتاب کرد که آن تیر، دهان مبارک آن حضرت را پاره کرد؛ و آن مظلوم با دست مبارکش خون ها را از دهانش برمیگرفت.
برگرفته از:
📚المناقب،ج۱۰ ص۴۰
📚انوار الشهاده، ص۷۸
📚ذریعة النجاة، ص۲۴۴
📚ناسخ التواریخ امام حسین علیهالسلام ج۲ ص۲۵۸
✍ حجره شلوغ است و کسی هم در نمیآید
دیگر تن تو از پس سَم بر نمیآید
از جعده بدتر امفضل است و کنیزانش
از این همه زن ، یک مسلمان در نمیآید
جان کندنت را ذره ذره دید در حجره
این زن دلش آمد ، دل کافر نمیآید
از تشنگی چشمت سیاهی میرود اما
با کاسهْ آبی ، هیچ کس آخر نمیآید
آنقدر بی حالی که در بین مناجاتت
مانده نفس در سینه ، بالاتر نمیآید
مثل حسن زخم از خودی خوردید... با این فرق
شکر خدا بالا سرت خواهر نمیآید
اینها که چیزی نیست، جای شکر دارد که
اینجا اقلاً ، شمر با خنجر نمی آید
کشتند تشنه لب تو را ، اما همین خوب است
چل نعل تازه روی این پیکر نمی آید
بر روی بام خانه ماندن حکمتی دارد ...
پس ساربان دنبال انگشتر نمی آید
کشته شدی اما ، غرورت را کسی نشکست
در این میان حرفی هم از معجر نمیآید
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
#امام_رضا_علیه_السلام
🩸سفارش إمام جواد علیهالسلام به یک روضهخوان: «هم برای من روضه بخوان؛ هم برای پدرم»
شخصی به نام ابوطالب قمی گوید:
برای إمام جواد علیهالسّلام نامه نوشتم که اجازه میفرماید برای پدرتان حضرت علی بن موسی الرضا علیهالسلام مرثیهسرایی کنم؟ إمام جواد علیهالسلام در جواب نامه به من نوشتند:
📋 انْدُبْنِی وَ انْدُبْ أَبِی.
▪️هم برای من روضه بخوان و گریه کن و هم برای پدرم.
📚 رجال کشّی؛ ص۳۵۰
✍ دوستان بر من و رنج و محنم گریه کنید
بهر مظلومی و تنها شدنم گریه کنید
نیست یک روز که من یاد مدینه نکنم
بر غریبیام که دور از وطنم گریه کنید
یاد آن لحظه که گفتم جگرم میسوزد
با همین زمزمه دلشکنم گریه کنید
بهر این روضه که مجبور شدم مثل حسین
تا که بر قاتل خود رو بزنم گریه کنید
جای آن عده که در پشت در حجره من
خنده کردند به پرپر زدنم گریه کنید
پسرم نیست که از خاک سرم بردارد
بر من و سوختن و ساختنم گریه کنید
بر روی بام تنم را به چه وضعی بردند
همره فاطمه پیش بدنم گریه کنید
در همان لحظه که افتاد تنم در کوچه
کاش بودید که بر زخم تنم گریه کنید
هر چه بود عاقبت کار کفن شد بدنم
همه بر جد بدون کفنم گریه کنید
@maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸امام جواد علیهالسلام در لحظات آخر عمر شریفشان با لبِتشنه و بدنی مسموم، رو به کربلا نمودند و صدا زدند: «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ»
در نَقلی اینگونه آمده است:
وقتی که سمّ در بدن مبارک حضرت جوادالائمه علیهالسلام اثر کرد،
📋 اِرتَعَشَتْ یَدُهُ و تَغَیَّرَ لَونُهُ و تَقَطَّعَتْ اَمعاؤُهُ. صارَ یَشعُرُ کَانَّمَا یُقَطَّعُ بِالسَّکاکینِ.
▪️دست مبارکش میلرزید، رنگش عوض شده بود و امعاء و احشاء او چنان پاره پاره شده بود که گویا کسی با تیغ آنها را تکه تکه کرده است!
📋 سَنَدَ ظَهرَهُ اِلیٰ الْحائِطِ عَطشانٌ فَیُنادِی جَدَّهُ الْحسینِ سَلامُ اللهِ علیهِ
▪️به دیوار تکیه داده بود و با لب تشنه جدش حسین علیهالسلام را صدا میزد.
📋 ثُمَّ صارَ یَتَمایَلُ یُمنَةً و یُسرَیٰ مِن اَثَرِ ذٰلِکَ السَّمِ اِلیٰ اَن هَویٰ عَلیٰ الْاَرضِ
▪️ تعادلش را در اثر آن زهر، از دست داده بود و به راست و چپ، تاب میخورد تا اینکه بر زمین افتاد.
📋 و صَعِدَ اِلیٰ سَطحِ الدَّارِ و هو یَضطَرِبُ اِضطِراباً شَدیداً اِلیٰ اَن نادیٰ بِضعیفِ صَوتِهِ «السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ» و مازالَ کذلک حَتّیٰ قَضَیٰ نَحبَهُ
▪️ در حالی که در آشفتگی شدید به سر میبرد، خودش را به پشت بام خانه رساند و با صدای ضعیف ندا داد:
«السلامُ علیکَ یا اَباعبداللهِ»
و همین ذکر را بر لب داشت تا اینکه به شهادت رسید.
📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۱
✍ لب تشنه ز عمق جگرش میگفت:آه
میسوخت به ظلمت غریبی چون ماه
شد وِرد لبش لحظهی آخر، ناگاه
لا یَومَ کیَومکَ ابا عبدالله ...
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸 خواستند جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند...
در نَقلی آمده است:
🥀 جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را در بالای بام خانه، سه روز در زیر آفتاب گذاشتند؛ اما کبوترها جمع شدند و بالهای خود را چون سایبانی پهن نمودند تا نور آفتاب بر بدن مبارک آن حضرت نتابد.
📚انوار الشهادة؛ ص۴۱۵
✍ آه یا جوادالائمه...
ای کاش این کبوترها، غروب عاشورا بر جسم مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا نیز، سایبان میشدند... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم که «مقاتل» نوشتهاند:
🥀 وقتیکه بنیاسد بعد از سه روز آمدند و وضع اجساد مطهر سیدالشهداء علیهالسلام و شهدای کربلا را دیدند، بزرگ آنان گفت:
📋 كيفَ يكونُ لَكم دَفنُهم و مٰا فيكم مَنْ يَعرفُ مَن هٰذا و مَن هٰذا؟!
▪️چگونه ما میتوانیم آن ها را دفن کنیم؟! ما از کجا میدانیم که هر جسد از آن کیست؟!
📋 و هُمْ كما تَرَونَ جُثَثٌ بِلا رُؤوسٍ، قَد غَيّرَتْ مَعالمَهُم الشّمسُ و التّرابُ
▪️خودتان هم میبینید که اینها اجسادی هستند بدون سر؛ خاک و نور خورشید، وضعشان پریشان کرده و تغییر داده است.
📚مقتل الحسین علیهالسلام؛ بحرالعلوم ، ص۴۶۶
📝 مرغ بی بال و پر غمکدۀ بغدادیم
روضه و غصه و دردیم، غم و فریادیم
قطره اشکیم که با آه رضا افتادیم
سالها با جگر پاره چنین سر دادیم:
ما عزادار دل خون جوادیم همه
با دل خون شده مجنون جوادیم همه
عرش را غربت او یکسره غمناک کند
رخت مشکی به تن پهنۀ افلاک کند
گریه بر روضۀ او، صاحب لولاک کند
خواهری نیست که خون از لب او پاک کند
اینکه پیچیده به خود تشنه و دور از وطن است
خاک عالم به سرم، گل پسر بوالحسن است
مثل یک شمع کف حجره چکیدن سخت است
وسط خانۀ خود زهر چشیدن سخت است
از سوی همسر خود طعنه شنیدن سخت است
پر خود را به روی خاک کشیدن سخت است
نیست یک مرد، کمی یاری مظلوم دهد
قطرهای آب به این تشنۀ مغموم دهد
بی وفا خواست که آقای مرا پیر کند
غصه را در دل محزون شده تکثیر کند
پسر فاطمه را کوچک و تحقیر کند
خواست او را وسط حجره زمینگیر کند
بی حیا بر جگر سوختهاش میخندید
با کنیزان جلوی حجرۀ او میرقصید
پسر شاه خراسان جگرش میسوزد
از غم زهر جفا چشم ترش میسوزد
دست و پا میزند و بال و پرش میسوزد
وسط حجره، تن شعلهورش میسوزد
باورم نیست که اینها به کمک برخیزند
آب را پیش نگاهش به زمین میریزند
خوبی بام به این است مصیبت نکشد
بدنش زیر سم اسب مشقت نکشد
نیزه و سنگ به پیشانی حضرت نکشد
آخر روضۀ او، کار به غارت نکشد
تشنه جان داده، ولی در بدنش سر دارد
صحن این بام چه خوب است، کبوتر دارد
شاه عالم به زمین خورده و بی حال شده
پیکرش در ته گودال لگدمال شده
بر سر پیرهنش صحبت و جنجال شده
شمر با خنجر خود وارد گودال شده ...
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را از بالای بامِخانه بر زمین انداختند و پیشانیِ آن حضرت شکست...
در نقلی آمده است:
🥀 گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیهالسلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود؛ لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیهالسلام بروند؛
📋 وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ
▪️و به آنها دستور داد که بر بام خانه روند و جسد مطهر امام علیهالسلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند.
📋 و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ
▪️وقتی که جنازه مطهر امام علیهالسلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست.
📚انوار الشهاده، ص۴۱۵
📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۰
📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸
✍ آه یا جواد الائمه...
چه کنیم که این مصیبت، خاطر ما را به همان ساعتی میکشاند که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت:
➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیهالسلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر میآمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیزهای بر پهلوی امام عليهالسلام زد،
📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ.
▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیهالسلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد.
📚لهوف ص۱۹۳
📝 ز دست خاتم پیغمبران نگین افتاد
که جسم پاک تو از بام بر زمین افتاد
از این غمت دل من رفت کربلا، دیدم
بلتد مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸امّالفضل ملعونه، کنیزانی را جمع کرد که هلهله کنند و کف بزنند تا کسی صدای نالههای جوادالائمه علیهالسلام را نشنود...
در نقلی آمده است:
🥀 امام جواد علیهالسلام در میان حجره افتاده بود و از سوز زهر به خود میپیچید اما کُشندهتر از زهر، بیوفایی امالفضل بود که در آن حال، درب حجره را بسته و کنیزانش را جمع کرد و گفت:
📋 شادی کنید و کف بزنید تاکسی صدای نالهٔ او را نشنود!
ولی امام جواد علیهالسلام در آن ساعت با خدای خود ، درد دل مینمود.
📚مخزن المنابر،فرقانی،ص۴۴۳
✍ میان حجره چنان ناله از جفا میزد
که سوز نالهاش آتش به ماسوا میزد
به لب ز کینۀ بیگانه هیچ شکوه نداشت
و لیک داد، ز بیداد آشنا میزد
شرار زهر ز یکسو، لهیب غم یکسوی
به جان و پیکرش آتش، جدا جدا میزد...
صدای نالۀ وِی هی ضعیفتر میشد
که پیک مرگ بر او از جنان صلا میزد
برون حجره همه پایکوب و دستافشان
درون حجره یکی بود و دست و پا میزد
ستاده بود و جواد الائمّه جان میداد
از او بپرس که زخم زبان چرا میزد
@Maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸در حضور حضرت جوادالائمه علیهالسلام، ساز و دُهُل میزدند...
محمد بن ریّان گوید:
🥀 مأمون ملعون وقتی میخواست دخترش، امّالفضل را به خانه امام جواد علیهالسلام بفرستد، دویست دختر از زیباترین کنیزکان خود را طلبید و به هر یک جامی که داخل آن گوهری بود، داد تا وقتی در جایگاه نشست، از او استقبال کنند، اما حضرت به هیچ یک توجهی نکرد.
🥀 در آنجا مردی بود که "مَخارق" نامیده میشد و صاحب صدا و طنبور و ضرب بود و ریشی دراز داشت. مامون او را طلبید. در گفتگوی مامون و مخارق، مخارق گفت:
🔖 اگر به چیزی از امور دنیا مشغول باشد، من برای مقصود شما کفایت میکنم (یعنی او را به هر نحوی که باشد، به امور دنیوی متمایل میکنم) . آن گاه رو به روی امام علیهالسلام نشست، مانند الاغ، عرعری کرد و وقتی توجه همه را جلب نمود، شروع به نواختن کرد. امام علیهالسلام دقایقی بی توجهی کرد و ناگهان سر برداشت و فرمود:
📋 إتَّقِ اللهَ یا ذَا العُثْنُون
▪️ای ریشدراز ! از خدا بپرهیز.
🥀 مخارق چنان از فریاد امام وحشت کرد که ساز و دُهُل از دستش افتاد و تا لحظه مرگ دستش فلج ماند. وقتی مامون از دلیل آن حالت پرسید، گفت: از وقتی ابوجعفر محمد بن علی علیهماالسلام آنگونه مرا خطاب کرد، وحشتی مرا فرا گرفت که هرگز از جانم بیرون نمیرود.
📚 الکافی، ج١ ص۴٩۴
✍ آه یا جواد الائمه...
ای کاش دف و طنبور از دست شامیان حرامزاده نیز میافتاد... در همان ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
📜 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهمالسّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينة و مِرآةٍ كانَتْ فيها
▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيينها بستند
📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ
▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند.
📜 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور،
▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقصكنان با دف و صِنج و طبلزنان به استقبال آمدند.
📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب
▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباسهای زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند.
📚كامل بهايى،ج۲ ص۲۹۲
📚نفس المهموم، ص ۴۳۲
📝 بیا یکدم تماشا کن ببین حال پریشانم
بود ذکر لبم هر دم بیا بابا رضا جانم
بیا دامن کشان و بر سر دامن سرم بگذار
که باشد یکسره بابا به درب حجره چشمانم
ز سوز زهر میغلتم از این پهلو به آن پهلو
به مانند غریب کربلا بنگر که عطشانم
بخود پیچیدهام اما تنم را برنگرداندند
در این ساعات آخرهم به یاد جسم عریانم
کنیزان کف زدند و من به یاد شام افتادم
دراین حجره به غیر از روضه ی عمه نمیخوانم
زنان شام دور عمهی ما هلهله کردند
به یاد عمهام در کوچه و بازار گریانم
@maghaatel
#امام_جواد_علیه_السلام
🩸 العیاذ باللّه، از تهمتهایی که به امام جواد علیهالسلام زدند...
در نقلها آمده است:
🔖 روزی شخص نانجیبی به نام "عمر" از خاندان "فرَج" که فرماندار مدینه بود، به امام جواد علیه السلام گفت:
📋 أَظُنُّکَ سَکْرَانَ!
▪️به گمانم که تو مست هستی!
🔖 امام جواد علیه السلام در مقابل این گستاخی تنها به درگاه الهی پناه برد و فرمود:
📋 اللَّهُمَّ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ صَائِماً فَأَذِقْهُ طَعْمَ الْحَرْبِ وَ ذُلَّ الْأَسْرِ
▪️خدایا! چنانچه تو میدانی امروز برای رضای تو روزه بودهام، پس طعم غارت شدن و خواری اسارت را به او بچشان.
🗯 طولی نکشید که در سال ۲۳۳ ه.ق متوکل بر او غضب کرد و دستور داد ۱۲۰ هزار دینار به عنوان مالیات و ۱۵۰ هزار دینار از برادرش بگیرند. او بار دیگر به عمر غضب کرد و دستور داد هر چه میتوانند بر گردنش ضربه بزنند و ۶ هزار ضربه زدند و بار سوم کشان کشان به بغداد بردند و همان جا در اسارت مُرد.
🖇 واقعه توهین به امام جواد علیهالسلام چنان سنگین بود و دل امام هادی علیهالسلام را به درد آورده بود که وقتی خبر مرگ عُمَر را برای امام هادی علیهالسلام آوردند،راوی گوید:
شمردم که آن حضرت ۲۴ مرتبه فرمود:
«الحمد للّه»
📚المناقب، ج۴ ص۳۹۷
✍آه یا جوادالائمه...
همینکه تهمت نوشیدن شراب (العیاذ بالله) به شما میزنند، قلب ما آتش میگیرد... امّا آقاجان! چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
📜 إنّ يَزيدَ شَرِبَ الخَمرَ و صَبَّ مِنها عَلَى الرّأسِ الشّريف
▪️يزيد ملعون شراب میخورد و تَهمانده آن را بر سر مطهر سیدالشهداء عليهالسّلام میريخت.
📚نفس المهموم، ص۴۳۹
📚معالي السّبطين، ج۲ص۵۸
📝تو خود مبارکی و رزق بی حساب ،جواد !
ندیده است شبیه تو را تراب ، جواد !
برای وارث جود رضا شدن بی شک
نشد به جز تو کس دیگر انتخاب ، جواد !
مگر به جز تو در این شهر هست خورشیدی
تن تو سوخت چرا زیر آفتاب ، جواد؟
سه روز چشم فلک روی بام بیدار است
دیار کفر خودش را زده به خواب ، جواد !
به زخم های دلت ام فضل می خندد
نمک زده است دلت را کند کباب ، جواد !
اگر چه کل جهان بر سرت خراب شدست
سرت ندیده به خود مجلس شراب ، جواد !
هزارشکر که بعد از شهادتت دیگر
نبود صحبتی از معجر و نقاب ، جواد !
@maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
#امام_جواد_علیه_السلام
◼️ فهرست لینکدارِ مقاتل و مصائب مرتبط با امام جواد علیهالسلام
➖ لعنت به شمر و امّالفضل که نگذاشتند جرعه آبی به یک لبتشنه در گودالِ قتلگاه و یک لبتشنه در کنج حجرهٔ بغداد،برسد...
➖ زهر، در بدن مبارک إمام جواد علیهالسلام چه کرد... / آخرین جمله امام جواد علیهالسلام: السّلامُ علیکَ یٰا أباعَبدالله...
➖ به نالههای «واعطشاه» غریب گودال قتلگاه و غریب کنج حجرهٔ بغداد چگونه جواب دادند...
➖ امّالفضل ملعونه، کنیزانی را جمع کرد که هلهله کنند و کف بزنند تا کسی صدای نالههای جوادالائمه علیهالسلام را نشنود...
➖ به مادر پسرت علی (علیهالسلام) بکو تا برایت آب بیاورد...
➖ خواستند جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را به زیر نور آفتاب گذارند؛ اما کبوترها سایبان آن جسم مطهر شدند...
➖ جنازه مطهر امام جواد علیهالسلام را از بالای پشت بام به روی زمین انداختند و پیشانیِ آن حضرت شکست...
➖ ارادت خاص امام جواد علیهالسلام به صدیقه کبری سلاماللّهعلیها ...
➖ سفارش إمام جواد علیهالسلام به یک روضهخوان: «هم برای من روضه بخوان هم برای پدرم»
➖ العیاذ باللّه، تهمت نوشیدن شراب به إمام جواد علیهالسلام زدند / گریز به مجلس شراب یزید...
➖ در حضور إمام جواد علیهالسلام ساز و دُهُل زدند... / گریز به مصیبت ورود اسراء به شهر شام...
➖ وقتی که امام رضا علیهالسلام به یاد مصائب جگر گوشهاش میافتد ...
@Maghaatel2
.
سلام علیکم ، اَعظَمَ اللهُ اُجورَکم
➖ دوستان میتواند فهرست لینکدارِ بالا 👆 را برای عاشقان و دلسوختگان غمِ حضرت جوادالائمه علیهالسلام، «#فوروارد» کنند تا در این ایام، دلهای بیشتری همغصّه با غصّههای حضرت علی بن موسی الرضا عليهماالسلام بشود.
➖ ضمناً اگر عزیزان تمایل دارند مثل فهرست بالا، به فهرست لینکدارِ مصائب #محرموصفر، #فاطمیه و مصائب و مقاتل #امامانمعصومعلیهمالسلام دسترسی داشته باشند، به کانال فهرست مقاتل مراجعه فرمایند.
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3209822579C0f720607da
.
#معارف_فاطمی
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🔰 رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در شب عروسیِ حضرت زهرا سلاماللهعلیها، دست بر «درب خانه» آن حضرت گذاشتند و ...
امّسلمه گوید:
🔖 پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله، فاطمه زهرا و امیرالمومنین علیهماالسّلام را در شب عروسیشان به خود فراخواند. مولا علی علیهالسلام را سمت راست و فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را طرف چپ خود جای داد و او را به سینه مبارک خود چسبانید و بین چشم او را بوسید.
📋 وَ دَفَعَ فَاطِمَةَ سلاماللهعلیها إِلَی عَلِیٍّ علیهالسلام
🔻در آن هنگام، فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را به مولا علی علیهالسلام سپرد. (آه از آن ساعتی که امیرالمومنین علیهالسلام این امانت را به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله برمیگردانْد...)
🔖 سپس فرمود: «یا علی! همسر تو خوب همسری است!» سپس رو به فاطمه زهرا سلاماللهعلیها کرد و فرمود: «شوهر تو، خوب شوهری است!» آنگاه آن حضرت برخاست و در حالی که بین آن دو حرکت میکرد، آنها را به طرف حجرهای برد که برای ایشان مهیّا شده بود.
📜 ثُمَّ خَرَجَ مِنْ عِنْدِهِمَا فَأَخَذَ بِعِضَادَتَیِ الْبَابِ
👈 سپس رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از حجره خارج شدند و «دو طرف درب خانه» فاطمه زهرا سلاماللهعلیها را گرفتند!
🔖 سپس فرمودند:
📋 طَهَّرَکُمَا اللَّهُ وَ طَهَّرَ نَسْلَکُمَا أَنَا سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمَا وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمَا أَسْتَوْدِعُکُمَا اللَّهَ وَ أَسْتَخْلِفُهُ عَلَیْکُمَا
🔻«خدای متعال، شما و نسل شما را پاک و پاکیزه گرداند. من با کسی که با شما دوست باشد، دوستی میکنم و با کسی که با شما بجنگد، میجنگم. من شما را به خدا میسپارم.»
📚کشف الغمه، ج۱ ص۶۴۵
📚بحارالانوار، ج۴۳ ص۱۳۲
✍ متن وحی است علی و دو جهان حاشیهاش
چه عروسی است که گفتند همه حوریهاش
ماسوی الله بود از صدقه جاریهاش
از گل یاس بهشت است گل پوشیهاش
مرتضی عاشق اشک سحر فاطمه است
همهٔ روزیِ خلق از نظر فاطمه است
دل مجنون گذری از دل لیلا دارد
پس اگر ناز کند باز تماشا دارد
سجدهٔ شکر علی اینهمه معنا دارد
چونکه با فاطمهاش خیر دو دنیا دارد
مثل دو زائر هم که ز حرم میآیند
دوش بر دوش همند و چه بهم میآیند
کاش در شهر نپیچد خبر خانهٔ شان
با لگد وا نشود پا به در خانهٔ شان
کاش دعوا نشود دور و بر خانهٔ شان
چوب و هیزم نشود رهگذر خانهٔ شان
کاش وضع علی و فاطمهاش بد نشود
غیر سائل ز در خانهٔ شان رد نشود
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🔰 روز عرفه در «کربلا» چه خبر است؟!
روایات و تأکیدات اهلبیت علیهمالسلام نسبت به زیارت سیدالشهداء «صلواتاللهعلیه» در شب و روز عرفه، هم به لحاظ کمّی بسیار است و هم به لحاظ محتوا، تعابیر منحصر به فرد و والایی دارد که به عنوان نمونه، ترجمان چند روایت را ذکر میکنیم:
♦️ «زائر سیدالشهداء علیهالسلام در روز عرفه» :
➖ همانند کسی است که یک میلیون بار حج، پابهپای امام زمان ارواحنافداه انجام داده باشد!(۱)
➖ همانند کسی است که یک میلیون بار، عُمره پابهپای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به جا آورده باشد!(۲)
➖ همانند کسی است که یک میلیون بنده در راه خدا آزاد کرده باشد!(۳)
➖ همانند کسی است که خدای متعال را در عرش زیارت کرده باشد!(۴)
➖ خود خدای متعال با او همسخن میشود!(۵)
➖ از شُرورات در آن سال، در امان است!(۶)
➖ به او گفته میشود:«از نوْ ، اعمالت را شروع کن که آمرزیده شدی!»(۷)
➖ خدای متعال او را با دلی آرام به خانهاش برمیگرداند!(۸)
➖ خدای متعال در روز قیامت او را خاطرجمع محشور میکند!(۹)
➖ قبل از آنکه خدای متعال به اهل عرفات نظر کند، به او نظر مینماید!(۱۰)
➖ بعد از بازگشت از زیارت، تا هفتاد روز برای او گناه نمینویسند!(۱۱)
➖ در حق او فرشتگان میگویند:« او یک بندهٔ صدّیقی است که خدای متعال او را از فوق عرش، پاک و پاکیزه گردانیده است!»(۱۲)
➖همانند کسی است که یک میلیون اسب در راه خدا دوانیده باشد!(۱۳)
➖ حاجتش به او داده شده و در مسئلت هایی که دارد، مورد شفاعت قرار میگیرد!(۱۴)
📚منابع و مآخذ:
(۱)کامل الزیارت، ص۱۷۲
(۲)کامل الزیارت، ص۱۷۲
(۳)کامل الزیارت، ص۱۷۲
(۴)کامل الزیارت، ص۱۷۱
(۵)بحارالانوار، ج۹۸ ص۸۸
(۶)مصباح المتهجد،ص۴۹۸
(۷)مصباح المتهجد،ص۴۹۸
(۸)ثواب الأعمال،ص۱۱۵
(۹)مصباح المتهجد،ص۴۹۷
(۱۰)ثواب الأعمال،ص۸۱
(۱۱)کامل الزیارات،ص۱۷۰
(۱۲)کامل الزیارت، ص۱۷۲
(۱۳)کامل الزیارت، ص۱۷۲
(۱۴)کامل الزیارت، ص۱۶۵
✍ گر تُهیدستی برو ششگوشهاش را کن طواف!
او لبالب میکند پیمانه را بر طائفین ...
@Maghaatel
#معارف_حسینی
#امام_باقر_علیه_السلام
🔰 ما کسی را «عاشقِاهلبیت» حساب میکنیم که دائماً به زیارت سیدالشهداء «صلواتاللهعلیه» برود...
در روایتی إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
🔖 هر که میخواهد به یقین بداند که از اهل بهشت است، محبّت ما را به قلبش عرضه کند، پس اگر آن را پذیرفت، مومن است.
📋 وَ مَنْ کَانَ لَنَا مُحِبّاً فَلْیَرْغَبْ فِی زِیَارَةِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ علیهالسلام
🔻 و هر که محبت ما را در دل دارد، باید که به زیارت قبر مطهر امام حسین علیهالسلام نیز مشتاق باشد.
📋 فَمَنْ کَانَ لِلْحُسَیْنِ علیهالسلام زَوَّاراً عَرَفْنَاهُ بِالْحُبِّ لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ وَ کَانَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ
👈 و هر که مکرّر به زیارت امام حسین علیهالسلام برود، ما اهلبیت، او را از محبّان و دوستداران خودمان میشناسیم و او اهل بهشت خواهد بود.
📋 وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لِلْحُسَیْنِ علیهالسلام زَوَّاراً کَانَ نَاقِصَ الْإِیمَانِ
🔻و هر که مکرّر به زیارت امام حسین علیهالسلام نرود، ایمانش ناقص است.
📚 کامل الزیارات؛ ص۱۹۳
✍ عشقِ او را مدّعی، بسیار میباشد ولی
او که را از بین ما «عاشق» بداند، مشکلست…
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸آن «زین»، دائماً در پیش چشم ما آویخته است....
در روایتی امام صادق علیه السلام فرمودند:
📋ذَلکَ السَّرْجُ عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ «علیهمالسلام» مُعَلَّقٌ
▪️آن زین (زینی که توسط آن حضرت را مسموم نمودند) نزد ما اهلبیت «علیهمالسلام» آویخته است.
🔖 و هر وقت در آن نظر میکنیم شهادت پدرم را به خاطر میآوریم و آن زین، آویخته خواهد بود تا طلب خون خود را از دشمنان بگیریم.
📚الخرائج، ص۲۳۰
📚جلاءالعیون،ص۸۶۲
✍ آه یا إمام صادق علیهالسلام...
آیا این «زین» بیشتر بر دل شما اهلبیت علیهمالسلام داغ گذاشت؟ یا آن «زین» که امام زمان علیهالسلام اینگونه از آن یاد میکند:
📜 ... فَلَمّا رَأیْنَ النِساءُ جَوادَکَ مَخْزیاً، وَ نَظَرْنَ سَرجَکَ عَلَیْهِ مَلْوِیَاً، بَرَزْنَ مِنَ الْخُدوُرِ، ناشِراتُ الشُّعُور، لاطِماتُ الخُدوُدِ...
▪️ای جدّ بزرگوار من! چگونه یاد بیاورم آن منظره دلخراش را که بانوان حرمت، اسب تو را خوار و شرمنده دیدند، که زینش واژگون شده است، از خیمهها بیرون آمدند، در حالی که موهای خود را پریشان نموده و سیلی بر چهره خود میزدند...
📝 یادم نمیرود که در آن عصرِ پر غبار
آمد بسوی خیمهی ما اسب بی سوار
دیدم که عمه های حزینم به سوز و آه
اطرافِ ذوالجناح گرفتند، ناله دار
اما چه ذوالجناح، که با زینِ واژه گون
چون ابر میگریست در آن بِین، زار زار
میخواست پشتِ خیمه رود، جان دهد، ز داغ
اما چو دید پرسشِ طفلانِ بی قرار
ناچار بازگشت به گودالِ قتلگاه
پس در پی اَش زنان و عزیزان، نقابدار
ای وایِ من، خدا نکند قسمتِ کسی
دیدیم آنچه را که ندیده ست روزگار
از روی تلِ زینبیه، پیشِ دیده بود...
تا انتهای حفرهی گودال، تارِ تار
شمشیر و نیزه بود که میخورد بر حسین
بارانِ تیر و سنگ، ز هر سویِ کارزار
والشمرُ جالسٌ، چه بگویم که پیشِ ما
بر نیزه راسِ جدِّ غریبم شد آشکار...
تنها وصیتم به شما حفظ روضه هاست
تا آن زمان که میرسد از راه تک سوار
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸ذکر دائم إمام باقر علیهالسلام، «مصائب شهر شام» بود...
در نَقلها آمده است:
📋 کانَ يَذکرُ دُخولَه الشامَ عَلَى يزيد و يَقول: "دَخَلنا عَلَى يزيد، و نَحنُ اِثنا عَشَرَ غُلاماً مُغلَّلِينَ في الحَديدِ.
▪️إمام باقر علیهالسلام دائماً مصیبت وارد شدن به شهر شام و کاخ یزید ملعون را بازگو میکردند و میفرمودند: ما را پیش یزید بردند در حالی که دوازده پسر خردسال بودیم که دست و پای ما را در غل و زنجیر بسته بودند.
📚الإمامة و السیاسة،ج۲ ص۱۲
📚سيرة الأئمة الاثني عشر علیهمالسلام، ج۲ ص۹۹
✍ چشمهای ترم از کودکیم تر شده است
زندگی نامه من داغ مکرر شده است
بدن لاغر و این قامت خم شاهد که
روزها با چه غم دل شکنی سرشده است
گاه میسوزم و گهگاه به خود میپیچم
سوختن ارث من از روضه مادر شده است
رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی
خاطرم از سر بازار مکدر شده است
دَم آخر همه اهل و عیالم هستند
شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است
زهر، امروز مرا از نفس انداخت ولی
قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است
بین بستر چقدر زار زدم وای حسین
روضه ها در نظرم خوب مصوّر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
ته گودال گل فاطمه پرپر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
نوک هر نیزه ای آمادهی یک سر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
غارت چادر و پوشیه ی خواهر شده است
باز انگار که با چشم خودم میبینم
درخیام نبوی قحطی معجر شده است
سوختم پای غم آن شهِ افتاده نفس
همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸هشامِ ملعون، سه روز امام باقر علیهالسلام را پُشت درهای قصر خود، معطّل نگهداشت...
در روایتی آمده است:
🥀 یک سال هشام بن عبدالملک برای حج به مکه رفت. در همان سال إمام باقر و فرزندش إمام صادق علیهماالسلام نیز به مکه رفتند. إمام صادق علیه السلام در مکه سخنرانی نمود و فرمود:
🔖 «ستایش خدای را که محمد صلیاللهعلیهوآله را به حقیقت به مقام نبوت برانگیخت و ما را به وسیله او امتیاز بخشید. ما برگزیده خدا در میان مردم و نخبه بندگان و خلفاء او هستیم.سعادتمند کسی است که از ما پیروی کند و شقی کسی است که دشمن و مخالف ما باشد.»
🥀 مُسلمه برادر هشام این جریان را به او رسانید ولی هشام کاری نکرد تا به دمشق برگشت و ما به مدینه رفتیم.
🥀 هشام پیکی از شام فرستاد و به فرماندار مدینه دستور داد که پدرم و مرا به شام بفرستد! فرماندار ما را به شام فرستاد. إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 فَلَمَّا وَرَدْنَا مَدِینَةَ دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثاً
▪️وقتی وارد شهر دمشق شدیم، تا سه روز اجازه ورود به قصرش را به ما نداد...
📚أمان الاخطار، ص۵۲
📚دلائل الإمامة، ص۱۰۴
✍ پُشت دروازه ساعات معطّل ماندم
غصّه عمهٔ سادات، گذشت از یادم
شکر، اینبار سخن از سرِ بازار نبود
شکر، ناموس علی طُعمهٔ انظار نبود
شکر، اینبار سَری بر سرِ نِی سنگ نخورد
شکر ،بر معجر زنهای حرم چنگ نخورد...
؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛
✍ ز خاطرات و مرورش هنوز بیزارم
به یمن گریهی شب تا به صبح بیدارم
به آب مینگرم روضه میشود تکرار
به یاد العطش روزهای دشوارم
هنوز لحظهی گودال خاطرم مانده
هنوز فکر حسینم ، هنوز میبارم
هنوز قابل لمس است جای دست سنان
به تازیانهی خود داده بسکه آزارم
تمام کودکیام با رقیه یکجا سوخت
هنوز هم که هنوز است من عزادارم
اگر که زندهام امروز ، جان خود را من
به عمه جان کتک خوردهام بدهکارم
نرفته از نظرم عمهام زمین میخورد
نرفته از نظرم گریه های بسیارم
هجوم و غارت و پای برهنه و صحرا
من این سیاههی غم را چگونه بشمارم
تنم میانهی بازار برده ها لرزید
بلا کشیدهی شام سیاهْ بازارم
@Maghaatel
#معارف_حسینی
🩸بشارت امام باقر علیهالسلام به اهل روضه: « این روضهها و گریهها، شما را به همنشینی با سیدالشهداء صلواتاللهعلیه میرساند! »
در روایتی امام باقر علیهالسلام فرمودند:
📋 واللّٰهِ إنَّ بُكاءَكُم عَلَيهِ، وَحَديثَكُم بِما جَرىٰ عَلَيهِ، وَزِيارَتَكُم قَبرَهُ، نُصرَةٌ لَكُم فِي الدُّنيا، فَابشِروا فَإنَّكُم مَعَهُ في جِوارِ رَسولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ
🔹به خدا سوگند این گریهکردنهایتان برای امام حسین علیهالسلام؛
🔹این بازگوکردنِ شما از آنچه که بر سر آن حضرت آمد؛ (همین روضهخوانیها)
🔹این زیارت کردن شما از قبر مطهر آن حضرت،
👈 تمامِ این امور، موجب یاری رساندن آن حضرت به شما در این دنیا است. بشارت باد به شما که در کنار رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با «سیدالشهداء صلواتاللهعلیه» خواهید بود!
📚فضل زیارة الحسین علیهالسلام، شجری، ص۴۸.
✍ میبارم همچو أبر که این دانههای اشک
آخر به کوی یار، مرا میرسانَدَم ...
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸ای پسرم! یک چراغ بر سر قبرم روشن کن!
در نقلی آمده است:
در ساعات پایانی عمر مبارک امام باقر علیهالسلام بود که فرزند خود امام صادق علیهالسّلام را در کنار نشاندند و فرمودند:
📋 بُنَيَّ! أسرِجْ ضِياءاً بِمَكانِ جَسَدي
▪️ای پسرم! بعد از اینکه مرا دفن نمودی، چراغی بر سر قبرم روشن کن!
📋 لأنَّ الرّوحَ تَعودُ إلىٰ مَكانِ الجَسَد فإذا رَأتهُ مُظلماً استَوحَشَت.
▪️چرا که روح (بعد از جدا شدن) باز به سراغ جسد میآید؛ و اگر آنجا را تاریک ببیند وحشت میکند.
📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۴۰۸
✍ از آنجا که در لوح الهی، قلم اینگونه نوشته بود که کسی نیست تا چراغی بر سر قبر مطهر سیدالشهداء علیهالسلام بیفروزد، در مواضع گوناگون آن سر و صورت مبارک، نور عجیبی از خود ساطع مینمود ...
🔖 «هلال» گوید:
📜 فَخَرَجْتُ بَيْنَ الصَّفَّيْنِ، فَوَقَفْتُ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ علیه السلام لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ،
▪️من در میان دو صف لشکر آمدم (که در گودال قتلگاه بر سر آن حضرت یورش برده بودند)؛ بر بالای سر سیدالشهداء علیهالسلام ایستادم در حالی که آن مظلوم مشغول جاندادن بود.
📜 فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ قَطُّ قَتِيلًا مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لَا أَنْوَرَ وَجْهاً،
▪️به خدا سوگند که هرگز ندیده بودم هیچ کشتهٔ به خون خویش آغشتهای را که در خوشرویی و نورانیت چهره، بهتر از حسین علیهالسلام باشد!
📜 وَ لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْئَتِهِ عَنِ الْفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ، فَاسْتَسْقَى فِي تِلْكَ الْحَالِ مَاءً
▪️نور صورت و جمال هیبت او مرا از تفکر در کیفیت قتل آن مظلوم بازداشت. او در همان حال لبهای خشکش را به هم میزد و طلب آب مینمود....
📚لهوف، ص۱۹۹
🔖 یا در آنجا که «زن خولی» گوید:
📜 فواللهِ مَا زِلْتُ أَنْظُرُ إِلَی نُورٍ یَسْطَعُ مِثْلِ الْعَمُودِ مِنَ السَّمَاءِ إِلَی الْإِجَّانَةِ وَ رَأَیْتُ طَیْراً بِیضًا تُرَفْرِفُ حَوْلَهَا
▪️من آمدم و کنار آن سر نشستم؛ به خدا قسم دائماً نوری را میدیدم که نظیر یک ستون از آسمان به سوی آن تشت ساطع بود و مرغان سفیدی را میدیدم که در اطراف آن تشت پر و بال میزدند...
📚وقعة الطف،ص ۲۰۲
📚المناقب، ج۳، ص۲۱۷.
📚مثیر الاحزان،ص۶۶
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸در سه جامه، بدن مطهر امام باقر علیهالسلام کفن شد امّا ...
🔖 در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 کَتَبَ أَبِی علیهالسلام فِی وَصِیَّتِهِ أَنْ أُکَفِّنَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَثْوَابٍ أَحَدُهَا رِدَاءٌ لَهُ حِبَرَةٌ کَانَ یُصَلِّی فِیهِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ ثَوْبٌ آخَرُ وَ قَمِیصٌ ... وَ عَمِّمْنِی بِعِمَامَةٍ
▪️پدرم امام باقر علیهالسلام در وصیت خود نوشت که او را در سه جامه کفن کنم. رِدائی که در روزهای جمعه با آن نماز میخواند و یک جامه دیگر و یک پیراهن. همچنین به من فرمود: بر سرم عمامهای هم ببند ...
📚الکافی، ج۳ ص۱۴۴
🔖 در روایتی دیگر نیز حضرت فرمودند:
📋 ... فَأُسْرِجَ لَهُ فَرَکِبَ أَبِی وَ نَزَلَ مُتَوَرِّماً فَأَمَرَ بِأَکْفَانٍ لَهُ وَ کَانَ فِیهِ ثِیَابٌ أَبْیَضُ أُحْرِمُ فِیهِ
▪️زید بن حسن (مأمور هشام بن عبدالملک)، مرکبی را زین کرد و پدرم سوار بر آن شد. وقتی که پدرم پایین آمد، پاهایش ورم کرده بود. لذا امر فرمود تا کفنی را برایش تهیه کنند. یک قسمت از کفنش لباس سفیدی بود که با آن اِحرام بسته بود.
📋 وَ قَالَ: اجْعَلُوهُ فِی أَکْفَانِی وَ عَاشَ ثَلَاثاً ثُمَّ مَضَی علیهالسلام لِسَبِیلِهِ
▪️سپس فرمود: این پارچه سفید را هم بین کفنهای من قرار دهید! بعد از این واقعه، پدرم سه روز بیشتر زنده نبود و سپس به شهادت رسید.
📚الخرائج و الجرائح، ص۲۳۰.
✍ آه ... یا امام باقر!
ای کاش پدرتان امام سجاد علیهالسلام هم، در سه کفن، نه، لااقل در یک کفن، بدن بیسر پدر خود را دفن مینمود... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که مقاتل نوشتهاند:
🥀 وقتی که امام سجاد "علیهالسلام" نگاهشان به جراحات بسیار و قطعه قطعه بودنِ اعضاء مقدس سیدالشهداء عَلَيْهِالسَّلَام افتاد، رو به طائفه بنی اسد کردند و فرمودند:
«حصیری بیاورید تا بدن پدرم را در آن بگذارم!»
🥀 دو دست (از عالم غیب) پیدا شد و آن بدن را گرفت - و آن دو دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود - و آن اعضاء قطعه قطعه شده را بر روی آن بوریا جمع کرد؛ حتی انگشت مبارک آن حضرت را که بَجدَل ملعون قطع کرده بود، دفن نمودند.
📚کبریت الاحمر، بیرجندی ص۸۷۰
📚سحاب رحمت،یزدی، ص ۶۵۳
📝 تو را غرق محن کردند اما..
غریبت در وطن کردند اما...
غریبانه تو جان دادی، ولیکن
تو را غسل و کفن کردند اما...
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸ملاقات إمام باقر علیهالسلام با حضرت سیدالشهداء صلواتاللهعلیه ...
در روایتی إمام صادق علیهالسلام فرمودند:
🔖 با پدرم به سوی یکی از مزارع او میرفتیم که در صحرا با یک مرد باوقاری مواجه شدیم، پدرم پیاده شد و به او سلام کرد؛ میشنیدم که پدرم میگفت: فدایتان شوم! بعد مدتی با هم سخن گفتند، سپس پدرم از او خداحافظی کرد.
📋 قَامَ اَلشَّیْخُ فَانْصَرَفَ وَ أَبِی یَنْظُرُ خَلْفَهُ حَتَّی غَابَ شَخْصُهُ عَنْهُ
▪️سپس آن مرد باوقار برخاست و رفت و پدرم از پشت سر نگاهش را به او دوخته بود تا اینکه او از چشم ما ناپدید شد.
🔖 پرسیدم: پدرجان! این مرد باعظمت چه کسی بود که شما با اینهمه احترام و عظمت از او سؤال مینمودید؟ پدرم فرمود:
📋 یَا بُنَیَّ هَذَا جَدُّکَ اَلْحُسَیْنُ عَلَیْهِالسَّلاَمُ
▪️ای فرزندم! آن مرد، جدّت امام حسین صلواتاللهعلیه بود.
📚الإيقاظ من الهجعة،شيخ حرّ عاملي، ج۱ ص۲۳۱
✍️ ستم روزگار یادش هست
غم لیل و نهار یادش هست
دیدهی اشکبار یادش هست
آنهمه قلب زار یادش هست
روضهی بی شمار یادش هست
نیمه جان بین بستر افتاده
باز تب کرده مضطر افتاده
به لبش ذکر مادر افتاده
یاد یک جای دیگر افتاده
چادر پرغبار یادش هست
زهر کرده اثر به اعضایش
ناتوان دست و بی رمق پایش
ترک افتاده است لبهایش
العطش العطش شد آوایش
لب زخمی یار یادش هست
پیر بود و خمیده قامت بود
خانه اش کل سال هیأت بود
به تنش ردی از جسارت بود
قاتلش روضهی اسارت بود
لحظه های فرار یادش هست
سالها قلب بی قراری داشت
گله ها از شتر سواری داشت
با رقیه چه روزگاری داشت...
با غمش آه و گریه زاری داشت
آبله بود و خار یادش هست
همهی عمر خود پریشان بود
یاد جدش همیشه گریان بود
آی مردم حسین عطشان بود
آبروی قبیله عریان بود
یک تن و ده سوار یادش هست
عمه هایش چقدر ترسیدند
کوچه های شلوغ را دیدند
مست ها آمدند رقصیدند
به سر روی نیزه خندیدند
زینب بی قرار یادش هست
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
#مصائب_گودال_قتلگاه
🩸جدّ مرا اینگونه کشتند ...
در روایتی إمام باقر علیهالسلام فرمودند:
📋... لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ وَ السِّنَانِ وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَیْلَ بَعْدَ ذَلِکَ.
▪️همانا جدّ مظلوم مرا به وسیله شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند و بعد، بدن مبارکش را پایمال سُمّ ستوران کردند.
📚 بحارالانوار ج۴۵ ص۹۱
✍️ روضه میخوانم از زبان کسی
که خودش داغ کربلا دیده
در حوالیِ قتلگاه حسین
خولی و شمر بی حیا دیده
باقرالعلم اینچنین فرمود
جدّ ما را به پنج حربه زدند
لشگری با تمام بی رحمی
به غریبی هزار ضربه زدند
یک نفر با هجوم شمشیرش
عده ای با هزار سر نیزه
بر تنش زخم بی شماره نشست
تیر بر تیر، نیزه در نیزه
یوسف افتاد بین صدها گرگ
پنجه هایی پلید چنگش زد
آنکه بی تیر بود و بی نیزه
از همان راه دور سنگش زد
یوسف افتاد بی رمق در خاک
پیش چشم اله و محبوبش
بی حیایی رسید و با کینه
زد به زخم حسین با چوبش
دادِ زینب بلند شد اینجا:
پسر مادر مرا نزنید
تن صد چاک و بی دفاعش را
دیگر اینگونه با عصا نزنید
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸برای من ده سال در مِنا روضه بخوانید ...
در روایتی امام صادق علیهالسلام فرمودند:
📋 قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًی أَیَّامَ مِنًی
▪️ پدرم به من فرمود: ای جعفر! از مال من فلان مبلغ را وقف کن تا نوحه سرایان در ایام مِنیٰ در مِنیٰ برایم نوحه سرایی کنند.
📚الکافی ج۵ ص۱۱۷
✍ آه یا امام باقر!
چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن مظلومی که از رگهای بریده، سفارش نمود که برایش «نُدبه و زاری» کنند؟! در آن ساعت دردناکی که مقاتل نوشتهاند:
📋 أنّها اِنكَبَّتْ عَلَى جَسَدِهِ الشّريفِ و شَهِقَتْ شَهَقاتٍ حَتّى غُشِي عَلَيها. قالَت سَكينة: فَسَمعتُهُ في غَشوَتي يٕقول:
▪️وقتی که حضرت سکینه سلاماللهعلیها به گودال قتلگاه آمد، خود را به روی جسم شریف پدرش انداخت و چنان ناله و فریاد کشید که دیگر از هوش رفت. بعد از آنکه به هوش آمد، فرمود: در همان حال که غش کرده بودم، شنیدم که پدرم میفرمود:
📋 شيعَتي ما إن شَرِبتُم ماءَ عَذبٍ فَاذكُروني / أو سَمِعتُم بِغَريبٍ أو شَهيدٍ فَاندُبوني
▪️«ای شیعیان من! هر گاه از آب گوارا سيراب شديد، مرا یاد کنید! يا درباره غريب يا شهيدى چيزى شنيديد، بر من ناله كنيد!».
📚المصباح،كفعمي،ص۹۶۷.
📚الدمعة السّاكبة،ج۴ ص۳۷۵
📝 روضه خوان ها آنچه میخوانند را من دیدهام
آنچه کس را نیست یارای شنیدن دیدهام
کودکی بودم میان کاروان کربلا
ظلم ها با همرهان از دست دشمن دیدهام
من کنار جسم صد چاک جوان کربلا
جد مظلومم به حال گریه کردن دیدهام
پیکر اکبر روی دست جوانان غرق خون
عمه زینب را در آندم غرق شیون دیدهام
کودکان را تشنه در خیمه به حال احتضار
دست سقا را جدا افتاده از تن دیدهام
من تن صد چاک جدم را میان خاک و خون
زیر شمشیر و سنان و سنگ و آهن دیدهام
اهل عالم کی شنیدن مثل دیدن میشود؟
روضه خوان ها آنچه میخوانند را من دیدهام
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸امان از «شام» که یکبار دیگر «طعنه و آزار» ، «خرابه و حبس» و «گرسنگی و تشنگی» را برای امام باقر علیهالسلام تکرار کرد...
به نقل کتاب شریف «کافی»:
🥀 وقای که هشام بن عبدالملک ملعون، امام باقر علیهالسلام به إکراه را از مدینه به شهر شام کشاند، بعد از آنکه سه روز امام علیهالسلام را معطل نگه داشت، قبل از ورود آن حضرت به اعوان و انصار خود گفت:
📋 إِذَا رَأَيْتُمُونِي قَدْ وَبَّخْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ ثُمَّ رَأَيْتُمُونِي قَدْ سَكَتُّ فَلْيُقْبِلْ عَلَيْهِ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ فَلْيُوَبِّخْهُ
▪️ وقتی که محمد بن علی (علیهماالسلام) وارد مجلس شد، نخست من او را سرزنش و توبیخ میکنم، وقتی که سکوت کردم شما به اتفاق او را سرزنش کنید!
🥀 به دستور هشام، به امام باقر علیهالسلام اذن ورود دادند، حضرت وارد مجلس شاهانه شد، و با دست به اهل مجلس اشاره کرد و فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیکُم»؛ سلام عمومی به همه حاضران داد و نشست.
🥀 هشام دید که امام باقر علیهالسلام سلام خصوصی به او نکرد، به علاوه بیاجازه او نشست، خشمش بیشتر شد و گفت: ای محمدبن علی! همواره یک نفر از شما میان مسلمین اختلاف انداخته و مردم را به بیعت خود میخواند و خود را امام میداند؛ و امام علیهالسلام را سرزنش بسیار کرد.
🥀 وقتی که ساکت شد، اهل مجلس طبق توطئه قبل، به سرزنش و توبیخ آن حضرت پرداختند؛ پس از آنکه همه ساکت شدند، امام باقر علیهالسلام بر پا ایستاد و فرمود:
🔖 ای مردم به کجا میروید و شما را کجا میبرند؟! خداوند اولین افراد شما را به وسیله ما راهنمائی کرد و هدایت آخرین افراد شما نیز با ما خواهد بود، اگر شما به پادشاهی چند روزه دل بستهاید، پادشاهی ابدی با ما است، چنانکه خداوند میفرماید: وَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ.
📋 فَأَمَرَ بِهِ إِلَى الْحَبْسِ
▪️در اینجا بود که هشام ملعون دستور داد آن حضرت را به زندان افکندند.
🥀 ... پس از گذشت چند روز، هشام دستور داد امام علیهالسلام را با همراهانش با چاپار به طرف مدینه ببرند و دستور داد جنسی به آنان نفروشند.
📋 وَ حَالَ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ فَسَارُوا ثَلَاثاً لَا يَجِدُونَ طَعَاماً وَ لَا شَرَاباً
▪️ مأموران هشام به دستور او، نگذاشتند آب و غذایی به امام باقر علیهالسلام و همراهان آن حضرت برسد! سه روز حرکت کردند در حالی که غذا و آبی نداشتند.
🥀 وضعیت به همین گونه بود تا این که به مَدیَن رسیدند و حضرت در آنجا بر بالای یک بلندی رفتند و با صدای بلند مردم آنجا را خطاب قرار دادند؛ از هیبت صدای امام علیهالسلام لرزه بر اندامشان افتاد و دروازه شهر را به روی حضرت باز کردند و اجناس خود را به امام علیهالسلام و همراهان آن حضرت عرضه کردند.
📚الکافی،ج۱ ص۴۷۱
✍ از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم
با کاروانی دیدهگریان، گریه کردم
هربار با مویی سپید و قامتی خم
عمه صدا میزد «حسینجان» گریه کردم
یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد
با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم
دنبال مرکب پا برهنه میدویدم
دنبال زنها در بیابان گریه کردم
دیدم که دستهدسته در گودال رفتند
شد شاهِ عالم سنگباران گریه کردم
دیدم سپاهی حمله کرده سوی خیمه
تا صبح، من شام غریبان گریه کردم
همبازیام را پیش چشمم زجر میزد
گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم
پیدا که شد تا صبح با عمه کشیدم
از گیسویش خار مغیلان گریه کردم
با چشمهایم کوچههای شام دیدم
کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم
دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار
برحال عمه من فراوان گریه کردم
دیدم که میبندد یکی با خیزرانش
لبهای یک قاریِ قرآن گریه کردم
@Maghaatel
#امام_باقر_علیه_السلام
🩸«زهر» با بدن مبارک امام باقر علیهالسلام چه کرد ؟!
در نقلی آمده است:
📋 يَقبِضُ يَميناً وَ يَبسُطُ شِمالاً مِن شِدّة الألَم إلى أنْ أغمَضَ عَينَيه وَ فاضَت رُوحُهُ الطاهِرة.
▪️زهر با بدن مبارک امام باقر علیهالسلام کاری کرد که در لحظات آخر آن حضرت از شدت درد به خود میپیچید؛ حالِ آن حضرت همینگونه بود تا اینکه چشمانش را بر هم گذاشت و روح مطهرش از بدن جدا شد.
📚العبرة الساکته، ج۳ ص۴۶۴
✍ آه یا امام باقر!
این حال شما و این عبارتها، دل ما را کشاند به این فرازهای دردناک زیارت «ناحیه مقدسه»:
📜 قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبِینُکَ
▪️ای اباعبدالله! در آن ساعت دیگر، عرق مرگ بر پیشانی مبارکت نشست!
📜 وَ اخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ وَ الِانْبِسَاطِ شِمَالُکَ وَ یَمِینُکَ
▪️گاه به سمت چپ و گاه به سمت راست، کشیده و جمع میشدی و به خود میپیچیدی!
📜 تُدِیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلَی رَحْلِکَ وَ بَیْتِکَ
▪️نگاه بیرمقت را سمت خیمهگاه دوخته بودی...!
📝 زهر ملعون، نفست را به شکایت انداخت
گوشه حجره تو را سخت به زحمت انداخت
داری از درد چه بدحال به خود میپیچی
مثل لب تشنهی گودال به خود میپیچی
چه غریبانه کف حجره زمین گیر شدی
چقدر بیشتر از سن خودت پیر شدی
زهر ملعون، چه به روز جگرت آورده
خندهی حرمله را در نظرت آورده
خواستی آب بنوشی، جگرت تیر کشید
عطشت، علقمه را زود به تصویر کشید
زهر نه، گریه ی بسیار تو را خواهد کشت
روضه ی دست علمدار تو را خواهد کشت
سالها رفته، ولی خوب به خاطر داری
با رقیه دل تان سوخته چندین باری
مو به مو، طعنهی اغیار به یادت مانده
ازدحام سر بازار به یادت مانده
دل پر خون تو، از غصه لبالب میشد
چادری در ملأعام معذّب میشد
@Maghaatel