هدایت شده از KHAMENEI.IR
🔹️رهبر انقلاب: مجلس نباید منشأ تشنج در افکار عمومی مردم باشد / حضور نمایندگان در مجامع عمومی و فضای مجازی، آرامشبخش باشد
✏️ رهبر انقلاب صبح امروز در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس:
مجلس نباید منشأ تشنج در افکار عمومی مردم باشد. سیاهنماییکردن، منفیبافیکردن که گاهی اوقات در بعضی از مجالس دیده شد از ناحیه بعضی از نمایندگان. البته اغلب نمایندگان همیشه پایبند به این مبانی مهم و معتبر بودهاند -این را بدون تعارف ما عرض میکنیم، واقعیت این است- اما در مواردی هم خلاف این مشاهده شده است.
✏️ نه فقط در مجلس، حضور نمایندگان در مجامع عمومی -شماها خیلیتان در مجامع عمومی، در نمازجمعهها، پیش از خطبهها حضور پیدا میکنید در شهرهای مختلف- یا در فضای مجازی که امروز حاکم بر خیلی از فعالیتهای همه است، حضور شما در اینها باید آرامشبخش باشد.
✏️ هر جا شما سخنی میگویید حرفی میزنید، نظری میدهید، مخاطب شما دلگرم بشود به اینکه شما طرفدار اتحاد و اتفاق و همدستی و همدلی نیروها هستید. خلاف این را نبایستی پیام بدهید. این حفظ امنیت روانی مردم است و این مطلب مهمی است.
🖼 #بسته_خبری
💻 Farsi.Khamenei.ir
خیلیهامان امروز قلبمان فشردهشده و بهت و غم بر جانمان نشسته. انتخابات از یک سو و شهادت ناباورانهی دبیرکل حماس در قلب تهران از سوی دیگر. ما هنوز پرواز #رئیسی_عزیز را نپذیرفته بودیم و با غم شهادت #سردار_دلها هم کنار نیامده بودیم.
خیلیهامان احساس ناامنی و یأس داریم؛ یا حتی ترس. ترس نه از دشمنِ بیوجدان و خبیث، ترسِ از دست دادن داشتهها و عزیزانمان، ترس روزهای تلختر و سختتر...
اما میخواهم کمی از دریچهی نگاه راهبرمان ببینیم؛ از نگاه آن کسی که آگاه و مدیر و مدبر است، حکیم است، مقتدر و قدرتمند است، ولی امر ماست و نایب امام عصر (عج) تا ظهور ایشان.
میخواهم کمی مواضع رهبرمان را مرور کنیم:
دوم خرداد، سه روز بعد از شهادت شهید جمهور بود. شهید هنیئه آمدهبود تهران، دیدار رهبری.
آن روز ولی امرمان به ایشان فرمود:
«چه کسی باور میکرد که روزی در دانشگاههای آمریکا به نفع فلسطین شعار داده و پرچم فلسطین برافراشته شود و چه کسی باور میکرد که روزی در ژاپن و در تظاهرات به نفع فلسطین، به زبان فارسی شعار «مرگ بر اسرائیل» سر داده شود.»
و بعد فرمودند:
«در آینده نیز ممکن است در مورد قضیهی فلسطین حوادثی اتفاق بیفتد که امروز باور کردنی نیستند.»
ایشان در آن جلسه، با اشاره به آیات قرآنی که درباره تحقق دو وعدهی خداوند به مادر حضرت موسی(ع) است، افزودند:
«اکنون نیز وعدهی اول خداوند درباره مردم فلسطین محقق شده و آن، همان غلبهی مردم غزه که گروهی کوچک هستند در مقابل گروه بزرگ و قدرتمندِ آمریکا، ناتو، انگلیس و برخی کشورهای دیگر است. برهمین اساس وعدهی دوم یعنی محو رژیم صهیونیستی نیز قابل تحقق است و به لطف الهی آن روزی که فلسطین از «بحر» تا «نحر» تشکیل شود، فرا خواهد رسید.»
تو را است معجزه در کف زِ ساحران مهراس
عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز
@maghzesabz
423567106_2042257811.mp3
6.18M
🎙 حتماً بشنوید | اِنّ مَعِی ربّی
رهبر انقلاب:
«خب، آنها پیاده داشتند بدون تجهیزات میرفتند -یک مشت مردم بودند؛ زن، مرد، بچه- اینها با تجهیزات و سپاه و لشکر و اسب و همهچیز؛ طبعاً زود به آنها میرسیدند؛ به آنها [هم] رسیدند. اصحاب موسی از دور دیدند که وای! لشکر فرعون دارد میآید؛ دستپاچه شدند.
به مجردی که دیدند سیاهی لشکر از دور پیدا شد، الان است که برسند، جلویشان دریا پشت سرشان لشکر فرعون، دلها لرزید. اِنّا لَمُدرَکون. اصحاب موسی، بنیاسرائیل، ترسو، کمیقین، گفتند اِنّا لَمُدرَکون، الان میآیند ما را میگیرند. یا موسی! الان میرسند به ما! «مُدرَکون» یعنی الان میرسند، ما را میگیرند و قتلعام میکنند. موسی چه جواب داد؟
حضرت موسی در جواب گفت: قالَ کَلّآ، هرگز چنین چیزی پیش نخواهد آمد؛ چرا؟ اِنَّ مَعِیَ رَبّی؛ معیّت این است. [گفت] خدا با من است، پروردگار من با من است؛ کَلّآ اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین. ببینید! معیّت الهی اینقدر اهمیت دارد.
به طور قطعی هم اولیای الهی، حضرت موسی (ع)، پیغمبر اکرم (ص)، این وعده را باور کردند، قبول کردند، و این یک حقیقتیست. یکی از سنتهای قطعی تاریخ است. از آن سنتهاییست که لن تجد لسنّةاللَّه تبدیلا؛ این همیشه هست؛ بلاشک.
جمهوری اسلامی با اتکا به قدرت الهی و با باور کردن قدرت حضور مردم، از هیچ قدرتی در دنیا هراس ندارد. اگر کسی به تقلید از روحیههای ضعیف بنیاسرائیل میگوید که «اِنّا لَمُدرَکون» -حالا به ما میرسند و پدر ما را در میآورند- ما هم به تقلید از حضرت موسی عرض میکنیم که «کَلّا اِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدین».» ۱۳۹۵/۰۹/۰۳
@maghzesabz
خبرنگار الجزیره بود
رفته بود سراغ خرابههای خانهی شهید #اسماعيل_هنية
همین امروز
همین چند ساعت پیش
قاب ماندگاری از عکسهای کهنهاش ساخت
روی آوارهای خانهاش
و شهید شد...
آخرین پستش؟
۴ ساعت قبل...
نوشتند:
امروز یوم الاسماعیلین است
روز شهادت دو اسماعیل!
@maghzesabz
ما خوب میدانیم معنای شهادت در غربت را
حوالی یک و بیست...
ما خوب میفهمیم تلخی خبر شهادت غریبانه را
برای چشمهای منتظرِ امیدبسته به مردی در سفر...
تهرانیها!
فردا شما نمایندهی مهماننوازی ایرانیانید
آبروداری کنید 💔
#اسماعيل_هنية
#هنية
#شهداء_على_طريق_القدس 🇵🇸
@maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترک نمیداند چشمهایش نابینا شده
بهش میگویند: باید صورتت را تمیز کنیم، خیلی کثیف است.
باور میکند.
خانهاش را بیشرفان صهیون بمباران کردهاند
و سهم او از این مبارزه، جز خانه و پناهگاهش، #چشمهایش بود.
روزی تو را خواهم دید مسجدالأقصی
قدس، قدس، سرزمین ما...
#فلسطين عزیز 🇵🇸🌱
@maghzesabz
نوشته بود:
خیلی از دوستان از ما میپرسند حمله چه موقع آغاز میشه؟
وقتی امشب شب چهارمی هست که شهرکنشینان غاصب صهیونیستی مجبور هستن با موتور برق و باکسهای آب و غذا که بعد از هجوم بردن به فروشگاههای مواد غذایی، تهیه کردن، ترسان و لرزان در پناهگاها مخفی بشن!
وقتی بازار سرمایه و بورس آمریکا در وضعیت نزولی بیسابقه قرار گرفته و کارشناسان اقتصادی جهان زیان ۲/۹ تریلیون دلاری رو بعد از تهدید ایران اعلام کردن!
وقتی آمریکا مجبور هست برای انتقال ناوهای جنگی و هواپیماهای غولپیکر و جنگندهها به منطقه میلیونها دلار هزینه صرف کنه!
وقتی فرودگاههای رژیم صهیونیستی به حالت تعطیل و نیمه تعطیل در اومدن و پروازها یکی پس از دیگری در حال کنسل شدن هست!
وقتی دیگه هیچ صهیونیستی حاضر نیست به سرزمینهای اشغالی برای اسکان مهاجرت کنه و مهاجرت معکوس چند برابر شده و بیشتر شهرها خالی از سکنه شده!
وقتی بنا به گفتهی خودشون تا امروز بیش از ۵۰۰ هزار شهرکنشین که با وعدهی امنیت پا به این سرزمین اشغالی گذاشتن از اونجا خارج شدن و همچنان در حال خروج هستن!
وقتی موساد، ساختمون مرکزی خودشو از ترس تخلیه میکنه!
وقتی کارخانه ها و بنادرشون دستور توقف فعالیت دریافت کردن و از چرخهی فعالیت و تولید خارج شدن!
وقتی ذلیلانه چندین کشور رو واسطه قرار میدن که جلوی اقدامات بعدی ایران اسلامی گرفته بشه و جرات اعتراف و اذعان به جنایتشون رو ندارند!
و...
یعنی حمله شروع شده، ما متوجه نیستیم!
@maghzesabz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صائب چه خوب گفته ولی؛
به مطلب میرسد جویای کام آهسته آهسته
ز دریا میکشد صیاد دام آهسته آهسته :)
#یواش_یواش
@maghzesabz
مبینا نعمتزاده: با امام زمان(عج) عهد کرده بودم مدال بگیرم، مدالم را تقدیم مردم ایران و آقا امام زمان(عج) کنم....
باعث افتخاری شیردختر😍
بالاست این پرچم 🇮🇷✌🏻
@maghzesabz
روزنوشت پانزدهم
آوردگاه کد ۷۲۴
قسمت اول
ساعت یک ظهر بود. برای رسیدن به اتوبوس تربت-مشهد، منتظر رانندهی بیمارستان نماندم. اسنپ گرفتم که زودتر به خانه برسم و ساک ببندم و بروم. تا مقابل در خانه رسیدم موبایلم زنگ خورد. آقای ب پرستار بامعرفت اورژانس بود که با لحن غمناکی گفت بیمار کد ۷۲۴ داری. میدانست عجله دارم؛ خیلی هوایم را داشت که به سفرم برسم. سپرده بودم که چون آنکالیام تا یک ونیم ظهر است و اتوبوس نهایتا یک ونیم تا دو حرکت میکند، حواسشان بهم باشد.
آقای ب گفت بیمار از دو ساعت پیش دست و پای راستش فلج شده. خواستم با خودم حساب کتاب کنم که اگر الان بروم تا مریض را ببینم، معاینه کنم، شرح حال بگیرم، سیتی شود، اگر کد بود یک ساعت تزریقش طول میکشد و... اما وقت حساب و کتاب نبود. بدون فکر گفتم برمیگردم. به رانندهی اسنپ گفتم: «دور بزن برگردیم اورژانس ذوالفقاری».
تا رسیدم اورژانس، نگهبان میخواست در را ببندد؛ دست انداختم و گفتم نه! و سریع وارد شدم. در راهروی اورژانس میدویدم که چشمم به تخت بیمار افتاد و پزشک اورژانس و همراهان بیمار و آقای ب که داشتند میبردندش سیتی اسکن مغز شود. همانجا نگهشان داشتم و شرح حال گرفتم. همه چیز برای تزریق مناسب بود: زمان از دست نرفته بود، سابقهی مصرف داروهای ضدانعقاد قلبی نداشت، فلج خفیف نبود و ظاهر بیمار به خونریزی مغزی هم نمیخورد. گفتم سریع سیتیاش کنند.
تا برگردد دستورات و شرح حال را نوشتم جز مواردی که مربوط به تزریق بود تا اول مطمئن شوم خونریزی نیست. صفحهی پکس را هی ریفرش میکردم تا سیتی بیمار را ببینم. لحظهای از ذهنم گذشت اگر خونریزی مغزی باشد نیاز به تزریق ندارد و میتوانم به اتوبوس برسم. خودم و شیطان را لعنت کردم. دعا کردم خونریزی نباشد، و بتوانم سریع تزریق کنم تا فلجش درمان شود.
ثانیهشمار ساعت مچیام روی صفحهی سفیدش خیلی کُند میلغزید. سپردم به خدا. بیمار برگشت. پسرش برای رضایت تزریق مقابل استیشن پرستاری آمد و من برایش توضیح دادم که ما هنوز زمان داریم و اگر داروی ضدلخته را تزریق کنیم شاید حالش خوب شود و بتواند دوباره راه برود، هرچند ریسک خونریزی هم دارد اما احتمالش خیلی کم است. گفتم باید رضایت بدهید چون احتمال خطر هست.
با درماندگی مکثی کرد؛ ازم پرسید:
«نظر شما چیه خانم دکتر؟ بزنیم بهتره یا نزنیم؟»
ساعت یک و نیم شده بود.
عجب مخمصهای...
عجب امتحانی...
خانوادهام در مشهد چشم به راهم بودند. خودم هم دلم تنگ شده بود.
فشار و قند بیمارم خوب بود. هیچ دلیلی برای تزریق نکردن نداشتم.
پیرزن هفتادو پنج سالهای بود. برخی از همکارانم در شرایط عادی هم برای بیمار ۷۵ ساله دارو تزریق نمیکنند. نه بخاطر خطرش، که از نظر علمی هیچ فرقی ندارد سی سالت باشد یا نود سالت، سکتهی مغزی با یک سری شرایط خاص در ساعات اول دلیل کافی برای تزریق در هر سنیست. برخی تزریق نمیکنند چون دنبال بهانه میگردند که چند ساعتی معطل یک بیمار نشوند و اگر بعدها عارضهای داشت از گرفتاریهایش جسته باشند. البته که شرایط بیمار برای تزریق هم مهم است و باید فراهم باشد.
پسر بیمارم منتظر پاسخ من بود.
همان لحظه یاد چند روز پیش افتادم: کلاس کد ۷۲۴ که برای پرسنل EMS برگزار کرده بودم. آنجا گفته بودم هر دقیقه دو میلیون نورون مغز میمیرند و هیچوقت دوباره جایگزین نمیشوند. گفته بودم هر لحظه که از دست بدهید ظلم در حق مریض است. گفته بودم تصور کنید بیمار خودتان یا عزیزتانید، همانقدر باید برای بیمارتان بسوزید و لحظهها را دریابید، چون تاخیر شما میتواند باعث شود انسانی که میتوانست سالهای سال زندگی مستقل و عملکرد طبیعی داشته باشد، وابسته به دیگران شود، و نه تنها زندگی آن یک نفر، که زندگی و آیندهی خانوادهای را به باد میدهید.
چقدر تأکید کردم که اگر من آنکال بودم حتماً برای بیمار واجد شرایط تزریق میکنم و مهم نیست بقیه چطور عمل میکنند، اگر من بودم فلان و بهمان...
انگار خدا از مَنمَنکردنم بدش آمده بود. باید حالم گرفته میشد. دوباره در صدم ثانیهای به زمان حال برگشتم. درنگ نکردم، گفتم:
«ببین آقا، اگه تزریق کنیم بهش یه شانس دادیم برای خوب شدن. برای زندگی کردن و فلج نبودن و راه رفتن و وابستهی دیگران نبودن. ریسک تزریق هم کمه»
گفت امضا میکنم.
و من نفس راحتی کشیدم.
با اینکه ته دلم ناراحت بودم و غرغر میکردم، اما انگار باری از دوشم برداشتند. انگار امتحان سخت خدا را پاس کرده بودم، شده حتی لب مرزی.
دستور تزریق دادم و ناهارم را همانجا در آشپزخانهی کوچک اورژانس باعجله خوردم.
قبل از رفتن خانم میم را در اورژانس دیدم، ماجرا را که گفتم گفت: «حتما خیر و صلاحی هست، خودتون همیشه میگفتین، خدا بهتر میدونه خیر ما رو».
تأیید کردم و لبخندی از مِهر زدم.
ادامه دارد...
@maghzesabz
http://heiran.blogfa.com/post/24