eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
6هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
14.5هزار ویدیو
444 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
27.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
📌📎✅راه‌هایی برای کاهش خواب آلودگی بهاره ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
⚠زماني كه شما ناراحت است و براي درد دل نزد شما مي‌آيد. ممكن است به عنوان مثال بگويد : ❌- از معلمم متنفرم ❌- از خاله بدم مياد ❌- بابا رو دوست ندارم ❌- ديگه خونه مادر بزرگ نميام ❌- از خواهرم يا برادرم بدم مياد و ..... در چنين شرايطي : 🔸نصيحت نكنيد 🔸حالت دفاعي به خود نگيريد. 🔸سعي نكنيد فرزندتان را متقاعد كنيد كه اشتباه مي‌كند. 🔸سعي نكنيد نظر او را عوض كنيد. 🔸سعي نكنيد در حمايت از ديگران صحبت كنيد. در چنين مواردي: ✔شنونده خوبي باشيد. ✔احساسش را درک کنید. ✔سعی کنید علتش را متوجه شوید تا بهتر بتوانید به او کمک کنید. 👈با اين روش هم هوش هيجاني فرزندتان را بالا مي‌بريد هم فرزندتان به شما اعتماد مي‌كند. ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
| جادوی کلمه «ببخشید» 🔸 بعضی پدرومادرها فکر می‌کنن اگه از بچه‌هاشون عذرخواهی کنن، اقتدارشون خدشه دار می‌شه. اما اصلا این‌طور نیست. 🔸 البته معذرت‌خواهی هم باید به‌جا باشه، پس الکی از بچه‌ها عذرخواهی نکنین! @mah_mehr_com
میتونی مسیرپنگوئن‌ها را مشخص کنی؟ @mah_mehr_com
‍ 🔆🍀خیاطی که خانه می دوخت🍀🔆 یکی بود و یکی نبود. یک خانم خیاط بود که خانه می دوخت. خانه ها را با پارچه های رنگارنگ می دوخت و در و پنجره هایش را با زیپ و دگمه قفل می کرد. روزی، تنگ غروب خانم خیاط نشسته بود توی خانه ی پارچه ایش. داشت نان و پنیر و سبزی می خورد. یک دفعه دید که چه بوی خوبی می آید! زیپ پنجره ی نارنجی اش را باز کرد. سرش را بیرون کرد و بو کشید و گفت: « به به! بوی شکوفه های بهاری است ... ای داد بیداد! فردا بهار می آید و من هنوز لباس نو ندوختم. » و دوید سر صندوق پارچه هایش. فقط یک پارچه ی نارنجی ته صندوق باقی مانده بود. نشست و تا آخر شب، پیراهنی قشنگ دوخت. اما هنوز یک آستینش مانده بود که پارچه تمام شد. خانم خیاط گفت: «حالا این وقت شب، پارچه از کجا بیاورم؟ فردا هم که بهار می شود. » یک دفعه پنجره ی نارنجی به حرف آمد و گفت: «من را آستینت کن! یکی دو شب خانه ات بی پنجره بماند که آسمان به زمین نمی آید. بعداً برو بازار و نیم متر پنجره بخر! » خانم خیاط هم گفت: «باشد. » پنجره را شکافت و آستین پیراهنش کرد. خوش حال شد و دراز کشید و آن قدر به سوراخی که جای پنجره بود، نگاه کرد تا خوابش برد. نصف شب باد آمد. باد سوراخ را که دید، خوش حال شد. تند شد و طوفان شد و های و هوی توی خانه آمد. خانم خیاط با های و هوی طوفان از خواب پرید. دید طوفان در و دیوار زرد خانه اش را لوله کرده تا ببرد. داد زد: «چه کار می کنی؟ دست به خانه ی من نزن! در و دیوارم را نبر! » اما طوفان به حرفش گوش نکرد. سقف آبی خانه را هم لوله کرد، پیراهن نو را هم برداشت و رفت. خانم خیاط دوید دنبال خانه و پیراهنش. پرید بالا تا آن ها را از طوفان بگیرد، اما طوفان هوی کرد و رفت که رفت. خانم خیاط افتاد روی زمین و گفت: «وای حالا چه کار کنم؟ » که چشمش یک نخ آبی دید. جلوترش هم یک نخ زرد دید. خانه ی پارچه ای نخ هایش را پشت سرش ریخته بود تا خانم خیاط ردش را پیدا کند. خانم خیاط هم رد نخ ها را گرفت و دنبالش رفت. رفت و رفت تا رسید به جنگل. پیراهن و پارچه هایش را دید که آن جا افتاده است. آن ها را برداشت تا برود که از وسط جنگل صدای ناله شنید. رفت جلوتر. دید مسافری با لباس های پاره پوره روی زمین افتاده و از سرما می لرزد. خانم خیاط معطل نکرد. پیراهن و پارچه هایش را روی مسافر پهن کرد تا گرم شود. آتش روشن کرد و با گیاهان جنگلی آش شفا پخت. سوزن و نخش را از جیب درآورد و نشست و پاره های لباس مسافر را دوخت. مسافر آش را خورد و حالش خوب شد. به خیاط نگاه کرد و گفت: « تو فرشته ای یا آدمیزاد؟ » خانم خیاط گفت: «آدمیزادم. دنبال این پارچه ها آمدم، این ها خانه ی من هستند. مسافر گفت: «داشتم پای پیاده سفر می کردم که طوفان شد. راه را گم کردم و روزگارم خراب شد. » مسافر این را گفت و بلند شد و با چوب های درختان جنگل، یک خانه ی چوبی برای خانم خیاط ساخت. پارچه هایش را هم پرده های خانه کرد و گفت: «خانم خیاط! من تنهام. اگر شما هم تنهائی، زن من باش! » خانم خیاط گفت: «بله، من هم تنهام. » و پیراهن نو را پوشید. بهار آمد و روی خانه ی چوبی شکوفه ریخت و همه چیز مبارک شد. @mah_mehr_com
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انیمیشن دردونه ها 🎡 این قسمت: تنبیه کودک @mah_mehr_com
20.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زنبور شجاع و مهربانی است که در کودکی زنبورهای قاتل، مادرش را ربوده‌اند. او برای پیداکردن مادرش در سفری طولانی و پرماجرا دوستانی پیدا می‌کند که به او کمک می‌کنند تا مادرش را از دست زنبورهای قاتل نجات دهد. شجاعت و تلاش برای مقابله با افراد زورگو از صفات بارز اوست. قسمت : چهل وهفت هاچ زنبور عسل دوستی بادکتر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com