💠 #احکام_دانش_آموزی: قضا یا غذا؟!
🔻 سر کلاس، خانم معلم گفت: اگه خدایی نکرده یادتون رفت نمازتون رو توی وقت خودش بخونید، درسته که عیب داره و نباید بذاریم نمازمون از دست بره؛ ولی نگران نباشین؛ چون می تونید به جاش هر وقت یادتون اومد قضاش کنید.
🔹 پریا آروم در گوش مریم گفت: چقدر خوب! وقتی نماز یادمون رفت به جاش غذا می خوریم. مریم گفت: هر غذایی میشه؟!
🔹 به جای نماز چهار رکعتی، باید مرغ بخوریم.
🔸 اگه نماز صبح بود، غذای ساده هم کافیه.
🔹 به جای نمازِ هر وعده، غذای همون وعده رو می خوریم (صبحانه، ناهار، شام).
🔸 غذای معنوی باید بخوریم؛ یعنی همون نمازی که از دست رفته رو بخونیم.
✨ بچه های مهربون نماز رو قضا می کنن، غذا رو می خورن😅
❇️ خوبه که بدونیم: قضا کردن نماز یعنی: وقتی که زمانِ خوندن نماز تموم شد و یادمون اومد نماز نخوندیم، نمازی رو که می خونیم بهش میگن قضا کردن نماز.
❤️ خیلی خوب میشه که توی یه همچین روزی که روز شهادت هست، از صاحب امروز یعنی حضرت امام هادی علیه السلام کمک بخوایم تا بیشتر حواسمون به نمازهامون باشه 😊
@mah_mehr_com
🌱روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام حسن عسکری(ع): کسی که رعایت مسائل اخلاقی و حقوق مردم را نکند، تقوای الهی را نیز رعایت نمیکند.
امروز سهشنبه
۲۶ دی ماه
۴ رجب۱۴۴۵
۱۶ ژانویه ۲۰۲۴
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون ماجراهای جوجوکوچولو
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
راهکارهای حرف زدن با کودک: چطور با کودکان حرف بزنیم
یک الگوی خوب باشیم
کودکان مشغلولیتهای ذهنی و درگیریهای ما را ندارند، بنابراین در ذهنشان فضا و جای بیشتری برای توجه به اطراف و تقلید از والدین خود دارند. به عبارت دیگر، تمام حواس آنها به رفتار و گفتار شماست و هر کاری شما بکنید و هر چه بگویید، به زودی همان را از کودکتان دریافت خواهید کرد. برخورد خوب و خوشرفتاری شما با کودک به او یاد میدهد چطور با شما و دیگران رفتار کند. اگر شما دروغ بگویید، کودکتان هم شروع به دروغ گفتن خواهد کرد. اگر فردی خوشصحبت باشید، خواهید دید که فرزندتان هم شیرینزبان خواهد بود. فراموش نکنید که ثابتقدم بودن در رفتار خوب نیز ملاک است، یعنی اگر توقع دارید همیشه کودکتان راست بگوید، خودتان هم نباید یک بار راست بگویید و یک بار دروغ!
به بچهها کمک کنیم حرف بزنند، با ما صحبت کنند تا در آینده دچار انکارهای مختلف شخصیتی و خودسانسوری نشوند، آرزوها و بهشت کودکیشان همیشه همراهشان بماند و قربانی کنش و عملکردهای مداوم بازدارنده با اثرهای بد نباشند.
از جملههای مثبت استفاده کنیم
به جای عبارتهای منفی مثل «نه»، «دست نزن»، «نکن»، بهتر است از عبارتهای مثبت استفاده کنید. همچنین هرگز از کلمههایی که باعث ایجاد حس گناه در کودک میشود استفاده نکنید، چون کودکان از همان ابتدا قدرت درک بسیاری از چیزها و احساسات را ندارند، پس نباید برای اشتباهاتشان مدام آنها را مؤاخذه و سرزنش کنید. از عبارتهای سرزنشکننده هم استفاده نکنید، زیرا احساس بیارزشی را در کودک تقویت میکند. در عوض، جملههای مثبت به کودک اعتمادبهنفس و احساس شاد بودن میدهند. رفتارش را بهتر خواهد کرد و تلاش او را برای رسیدن به کاری که درست است و شما میخواهید بیشتر میکند.
به لحنمان دقت کنیم
لحن حرف زدن شما اثر مشخصی با یادگیری حرف زدن کودکتان دارد. اگر با کودکی که پرخاشگری میکند یا مدام ناله میکند که بچههای نوپا بر حسب طبیعتشان این رفتار را خواهند داشت، با لحنی تند و پرخاشگر صحبت کنید، نتیجهٔ کار مشخص است؛ اوضاع فقط بدتر خواهد شد! پس وقتی کودک آرام شد با او حرف بزنید و راهکارهای برخورد با ناله کردن کودکتان را پیدا کنید. همچنین بالا و پایین شدن تن صدای شما باید بسیار هماهنگ و متناسب با موقعیت باشد، پس اگر همیشه با داد و فریاد حرف میزنید باید این عادت را ترک کنید، چون شاید فرزندتان هم به شما نگاه میکند و کار شما را تقلید کرده است.
حرف زدن منجر به فکر کردن میشود. فکر کردن میتواند باعث ایجاد خلاقیت درونی یا محدودیت فکری شود. سبک فکری افراد آموختنی و یادگرفتنی است که در دوران کودکی شکل میگیرد و هر کودکی شیوهٔ فکر کردن را از والدینش میآموزد.
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوجه تیغی 🦔🦔🦔
💭 ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
اتل متل یه جنگل
این داستان : حمام هوبو
#اتل_متل یه جنگل
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دنیایساراکوچولو
قسمت ۱۱
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
بلاهایی که با نخوردن صبحانه
سر بدنتون میارید
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
🏵 امام صادق عليه السلام :
اَلْبَنونَ نَعيمٌ وَ الْبَناتُ حَسَناتٌ وَ اللّه ُ يَسْألُ عَنِ النَّعيمِ ، وَ يُثيبُعَلَى الحَسَناتِ ؛
پسران، نعمت اند و دختران خوبى. خداوند ، از نعمت ها سؤال مى كند و به خوبى هاپاداش مى دهد.
🪧 كافى ، ج ۶، ص ۷، ح ۱۲
🦋 با ما همراه باشید👇👇
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_تولد_امام_علی (ع)
👌 چه کسی برای امام علی علیهالسلام نام انتخاب کرد؟
@mah_mehr_com
✍آیت الله مجتبی تهرانی(ره):
🔹من نسبت به هر پنج بچه ای که دارم روزانه در پنج نمازی که در شبانه روز میخواندم.پنج دعا می کردم میگفتم:
1⃣خدایا سالم باشد
2⃣صالح باشد
3⃣خوش روزی باشد
4⃣خوش قدم باشد
5⃣و عاقبت بخیر
🔻با این پنج دعا دنیا و آخرت را با هم جمع کرده بودم ، ضرر هم نکردم. نه در دخترش نه در پسرش الحمدلله. خودم این کار را کردم.
🔻یک بار هم این کار را تعطیل نکردم.
@mah_mehr_com
#یک_قصه_یک_حدیث
🐎دود
روزی روزگاری مردی بود به نام حاتم. او ثروتمند و بخشنده بود. او دستههای فراوانی از حیوانات داشت که در مزارع و چمنزارها میچریدند. او علاقه مند به تقسیم اموال خود با دیگران بود.
حاتم اسبی سیاه به نام دود داشت. همه اسب او را به خاطر سرعتش تحسین میکردند. آن اسب مانند عقابِ در حال پرواز میدوید. حاتم دود را مانند نورچشم خود دوست داشت و حاضر نبود آن را در مقابل چیزی از دست بدهد.
در نهایت، شهرت ثروت حاتم و اسب زیبای او به گوش سلطان رسید. وقتی سلطان راجع به حاتم شنید وزیر اعظم خود را فرا خواند و گفت:
"من میخواهم بخشندگی حاتم را امتحان کنم. از او بخواه که دود را به من بدهد. ببینیم او چه خواهد کرد. "
فرستادگان سلطان ، فردای آن روز عازم شدند. یک شب زمانی که باران به شدت داشت میبارید آنها به خانهی حاتم رسیدند و مهمان او شدند.
حاتم با گرمی و خوشرویی به آنهاخوشامد گفت. به خادمان خود دستور داد تا برای مهمانان غذا فراهم آورند. خیلی زود میزی عالی همراه با شام فراهم شد و همه برای خوردن دور آن جمع شدند.
بعد از غذا مهمانان در تختهای بسیار راحتی با آرامش خوابیدند.
صبح روز بعد زمانی که مهمانان دلیل آمدنشان را توضیح دادند، حاتم بسیار اندوهگین شد و نمی دانست که با این غم عظیم چه باید بکند.
او گفت: "عجب بدبختی ای! کاش زمانی که به اینجا رسیدید همان موقع میگفتید که سلطان از من چه میخواهد. من میدانم که شما گوشت اسب دوست دارید و شب گذشته به دلیل بدی هوا من نتوانستم چیزی برای غذای شما فراهم کنم. بنابراین دود را شب گذشته برای خوردن کشتم چون هیچ راه چاره ای نداشتم. "
بخشندگی حاتم حتی ستایش پیامبرمان را درپی داشت زمانی که او به یک مرد به عنوان پاداش صد شتر هدیه داد!
پیامبر ما در حدیث بعدی عظمت صفت بخشندگی را بیان میکند:
"فرد بخشنده نزدیک به خداست، نزدیک به انسانها و نزدیک به بهشت و دور از جهنم. "
السخی قریب من الله قریب من الجنه قریب من الناس بعید من النار
(نکته:خوردن گوشت اسب در ایران قبل از اسلام حرام نبود)
🌼🍃🌸🍃🌼
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 #آب_پرتقال_طبیعی با بطری کاملا طبیعی 🍊😊
@mah_mehr_com
🔴تو هم به فکر مهاجرتی؟؟؟؟؟؟؟
👌 نوجوان عزیز مدرسه ای
دانشجوی آینده دار و خلاق
💠 حتما اخبار #مهاجرت یک عده را می شنوی ، حتما شنیدی که در آینده کشور ما با بحران #پزشکی و #مهندسی و #دستیار_پزشکی روبرو هست ، چه کسی باید این مشکل رو حل و جای خالی رو پر کنه ⁉️
⬅️ خوب درس بخون ، خوب تلاش بکن ، آینده این کشور باید به دست تو ساخته بشه ، هروقت داری درس میخونی به این نکته ها هم فکر کن و بدون اگه نیت خودت رو الهی کنی و خوب درس بخونی ، خدا همه چیز رو برات جور میکنه . هم شغل ، هم درامد ، هم...
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی پدر و پسر با مدادشمعی
در این کلیپ ستاره ها با غلط گیر کشیده شدن شما میتونید از ماژیک سفید یا لاک ناخن های اکلیلی یا سفید هم استفاده کنید
#نقاشی_با_مدادشمعی
#نقاشی_روز_پدر
#روز_پدر
@mah_mehr_com
برای یک #لحظه لبخند روی لبان کاپشن صورتی با گوشوارههای قلبی
@mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
#قصه_های_پیامبران 🌼حضرت ایوب علیه السلام #قسمت_ششم -ای وای بر من، بیچاره شدم. هفت پسر و تنها دخ
#قصه_های_پیامبران
🌼حضرت ایوب علیه السلام
#قسمت_هفتم
-ایوب راستش را بخواهی ما همه این جا جمع شدیم که چیزی را بگیم.
حضرت ایوب نگاهی به آنها انداخت و گفت:
-حرفتان را بزنین. همان مرد گفت:
- ایوب، از این بلاهای زیاد مردم تعجب کردن و ترسیدن.
حضرت ایوب گفت:
اینها همه آزمایش و امتحان خدای بزرگه.
یکی از آنها گفت:
-این امتحان کی تمام میشه، اینها همه بدبختی است و ما باور نداریم که تو پیامبر باشی. تو حتما یک انسان گناه کار هستی که به همه ی ما دروغ گفتی. مردی با عصبانیت گفت:
-آخر این چه خدایی است که این قدر بلا بر سر تو مییاره.
حضرت ایوب عصبانی و ناراحت شد و گفت:
-هر چه دوست داشتین به من گفتین اما حق ندارین به خدای بزرگ و یگانه حرفی بزنین. مردم هم عصبانی شدند و گفتند:
تو پیامبر نیستی و به ما دروغ گفتی، چرا این قدر مریض شدی، چرا این قدر بدبخت هستی. خدا تو را دوست نداره. از این جا برو تا همه ی ما را مثل خودت بدبخت و سیاه روز نکردی. حضرت ایوب که خیلی ناراحت شده بود اشکهای خود را پاک کرد و گفت:
-تمام پیامبرها مورد امتحان خدا قرار گرفتن. من از این همه بلا ناراحت نیستم. اما حرفهایی که شما به خدا زدین منو ناراحت کرده و دلم شکسته. من هیچ وقت به شما دروغ نگفتم، من بدی به هیچ کس نکردم، شما را همیشه کمک کردم و هر چه پول داشتم هر وقت لازم داشتین بهتون دادم. چرا این قدر بد شدین، چرا به قولی که دادین عمل نمی کنین شما بدترین مردم هستین که بدقولی کردین. حالا که این طور میخواین از این جا میرم. اما هنوز خدا را دوست دارم و به وظیفه ای که به من داده عمل میکنم. من تا آخر عمرم خدا را شکر میکنم. شما دل من را شکستین و فکر کردین که به خاطر گناهی که انجام داده ام به این بلاها دچار شده ام اما این طور نیست. هیچ کار خلافی از من سر نزده من همیشه مطیع امر خدا بوده ام و خواهم بود.
حضرت ایوب این حرفها را گفت و سرش را روی بالش گذاشت و آرام، آرام اشک میریخت.
رحیمه همسر مهربان، حضرت ایوب کنارش نشست و با او گریه کرد.
عصر همان روز حضرت ایوب و همسرش از شهر رفتند. حضرت ایوب دلش خیلی شکسته بود و با ناراحتی به شهر و مردمش نگاه میکرد و از آن جا میرفت.
حضرت ایوب و رحیمه خارج از شهر در بیابان به سختی زندگی میکردند. رحیمه هر روز به شهر میرفت و کار میکرد تا تکه ای نان برای حضرت ایوب میآورد و هر دو با هم میخوردند.
یک روز وقتی رحیمه به شهر رفت تا در برابر کار، تکه ای نان به دست بیاورد. مردم تا او را دیدند عصبانی به طرفش سنگ پرت کردند و او را از شهر بیرون کردند.
در همین حال بود که شیطان کنار حضرت ایوب آمد و گفت:
-هنوز هم خدای رو دوست داری. دیگه بدتر از این، آن قدر مریض شدی که نمی تونی راه بری و چیزی برای خوردن نداری. چرا خدا به تو توجه نمی کنه.
حضرت ایوب از شیطان عصبانی شد و گفت:
-از این جا برو شیطان من از تو متنفرم، تو هیچ وقت نمی تونی منو فریب بدی. لعنت بر شیطان. حضرت ایوب به خدا سجده کرد و با ناراحتی گفت:
-خدایا، خدای مهربانم. من تو را همیشخ دوست دارم و تو را میپرستم. خدایا به من کمک کن، خدایا دعای منو برآورده کن، خدایا به تو پناه میبرم و همیشه در هر مشکلی از تو میخوام که کمکم کنی، خدایا به من کمک کن. در همین لحظه جبریل آمد و گفت:
-ای ایوب، ای پیامبر خدا، تو بسیار صبور و مومن هستی و از امتحانهای خدا سر بلند و پیروز شدی، الان دعای تو برآورده شده. خدا جایگاه ویژه ای برای تو دارد.
#این_قصه_ادامه_دارد...
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انیمیشن دردونه ها
🎡 این قسمت: تنبیه کودک
#انیمیشن
@mah_mehr_com