90.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون 🐱🦄
#ماجراهای_مارکوپولو
قســـــــــــــــــــمت ۳
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
🌸 رنگ آمیزی زیبا و جذاب پلنگ 😊
❣️ حتماً ببین، بکش و رنگش کن ✅
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ساخت چند اسباب بازی
برای بچه ها 😍
@mah_mehr_com
#تربیتی
🔘 هدیه زیادی ممنوع!!!
والدین در خرید هدیه و در نوع تشویق کردن باید دقت داشته باشند که از حد اعتدال خارج نشود. زیادهرویها در خرید هدیه، تشویق و تفریح باعث میشود که برای بچهها عادی شده و گاهی هیچ انگیزهای برای انجام یک کار خوب نداشته باشند.
@mah_mehr_com
7.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی حرم امام رضا(ع)
نقاشی حرم امام رضا(ع) با تکنیک خراش مداد شمعی
ابزاری که برای خراش مداد شمعی استفاده کردم یه نوع چوب بستنی هست که با مداد تراش تراشیده شده و اسمشو گذاشتم مداد بی رنگ
#نقاشی_با_مدادشمعی
#نقاشی_حرم_امام_رضا
#نقاشی_خلاق
#تکنیک_خراش_پاستل_روغنی
#تکنیک_خراش_مدادشمعی
@mah_mehr_com
طوفان الاقصی.mp3
12.39M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔴ماجرای عملیات قهرمانانه طوفان الاقصی💣 و شکست اسرائیل
⚫️ محمد الضیف بعد از اینکه عملیات طوفان الاقصی رو شروع کرد سخنرانی کرد و گفت: دیگه شکست اسرائیل شروع شده💪🏼
#قهرمان_های_فلسطینی
#قسمت_هشتم
#طوفان_الاقصی
🔹قصه قهرمان ها🔸
@mah_mehr_com
22.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون_نوستالژی
«بامزی»
قسمت : پنجم
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر چقدر لذت بخش بود
#نوستالژی
@mah_mehr_com
#قصه_کودکانه
#قصه_های_کلیله_و_دمنه
🐉مار حیله گر
در سرزمین سرسبزی در کنار رودخانه ای قورباغه های فراوانی زندگی می کردند در همسایگی آنها مار پیری لانه داشت او در زمان جوانی قورباغه های زیادی را صید کرده بود به همین خاطر همه ی قورباغه ها از او می ترسیدند ولی مار دیگر پیر شده بود و نمی توانست شکار کند اغلب روزها گرسنه بود و باحسرت به قورباغه ها نگاه می کرد و به یاد جوانی ها اشک می ریخت.
روزها به همین صورت می گذشت تا اینکه یک روز کنار رودخانه نشسته بود و گریه می کرد یکی از قورباغه ها شجاعت کرد و نزد او رفت و گفت: ای مار پیر چرا هر روز گریه می کنی؟ آیا از دست من کارو کمکی برمی آید؟ مار پیر چشمانش برقی زد و با گریه گفت:
ازتو دوست مهربان ممنونم .ولی کسی نمی تواند به من کمک کند چون خوردن قورباغه برمن حرام شده است من نفرین شده ام و باید گرسنه بمانم تا بمیرم.
قورباغه نزد پادشاه فورباغه ها رفت و تمام حرفهای مار را برای او تعریف کرد، شاه قورباغه ها که متوجه شده بود مار نمی تواند آنها را شکار کند با خیال راحت نزد او رفت و با مهربانی از مار پرسید: ای مار پیر مگر چه کار کرده ای که نمی توانی شکار کنی؟
مار پیر از آمدن شاه قورباغه ها خوشحال شد و به فکر افتاد با حیله ای خود را ازاین بی غذایی نجات دهد و در جواب شاه قورباغه ها گفت:
ای شاه بزرگ علت حرام شدن شکار قورباغه برای من داستان طولانی دارد اگر اجازه بدهید برای شما تعریف کنم شاه قورباغه ها گفت: تعریف کن شاید بتوانم به شما کمک کنم.
مار با ناله گفت: روزی به اشتباه به خانه ی مرد نیکوکار و باتجربه رفته به دنبال غذا می گشتم خانه تاریک بود و من گرسنه در اتاقی پسر مرد نیکوکار نشسته بود من انگشت دست او را نیش زدم از زهر من پسر از بین رفت و مرد نیکوکار به خاطر این کار مرا نفرین کرد که امیدوارم برای همیشه گرسنه بمانی و محتاج پادشاه قورباغه ها باشی تا مقداری غذا به تو صدقه بدهد و از تو سواری بگیرد.
پادشاه قورباغه ها خوشحال شد و با صدای بلند همه ی دوستانش را صدا کرد مارپیر جلوی او تعظیم کرد و گفت: برمن سوار شوید تا وظیفه ی خودرا انجام دهم.
پادشاه قورباغه ها هم با خوشحالی برپشت مار سوارشد مارهم حسابی به او سواری داد و او را همه جای رودخانه برد. روزها به همین صورت گذشت تا اینکه مار پیر که به هدف خود رسیده بود و موقع درخواست از پادشاه قورباغه ها بود به او گفت من خیلی گرسنه ام و اگر غذا نخورم نمی توانم به شما سواری بدهم پادشاه قورباغه ها دستور داد هرروز چند تا قورباغه به او بدهند تا بتواند از مار سواری بگیرد مار پیر حیله گر هم با خیال راحت به او سواری می داد.
@mah_mehr_com