فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧نام قصه : یک موجود خیلی عجیب
نویسنده : #روندا_آرمیتج
مترجم : #آتوسا_صالحی
قصه گو : #زینب_انتظام
گروه سنی :
#قصه_شب🌜
🌟قصه مینوفن؛ شربتی با طعم رویاهای کودکی🌟
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان
کلاغ و روباه
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
4_820496271461580931.mp3
3.29M
#شعر_سلام
#شعر_کودکانه
🍂شعر زیبای سلام
🍁🌷🌷🍁
🌺سلام به جنگل سبز
🌺به آسمان آبی
💕به غنچه های خندان
💕به روز آفتابی
⭐️سلام به هر ستاره
⭐️به ابر پاره پاره
🍡به دانه ای که از خاک
🍡درآمده، دوباره
🍭سلام به هر دل پاک
🍭به هر دل پرامید
💚🍃💚💚
💝سلام به آن شب تار
💝که عاقبت شد سفید
🍁💞💞🍁
✨سلام به دشت و دریا
✨سلام به کوه و صحرا
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌷سلام به روی ماهِ
🌷بچّه های باصفا
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #قصه #داستان
📽 موضوع : خوش اخلاقی #حضرت_محمد(ص)
┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
🎬داستان زندگی حضرت معصومه علیها السلام
@mah_mehr_com
پرندههای شجاع ایران!.mp3
3.11M
قصه
💠 «پرندههای شجاع ایران»
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: هفته دفاع مقدس
📎 #قصه
📎 #کودکانه
📎 #دفاع_مقدس
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امید غریبان تنها کجایی...🌱
#اللهمعجللولیکالفرج❤️
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 #سلام مارو به ارباب برسون سیدجان.
برامون #دعا کن که ما هم #شهید بشیم.
این روزگار یه جنگ تمام عیار با اسرائیل زیر عَلَم سیدعلی به ماها بدهکاره.
@mah_mehr_com
♨️خَيْبَر خَيْبَر يَا صَهْيُونُ
♨️ إنا وَلله جَيْشُ اَلْحَيْدَر
.
#کاربرگ_مرگ_بر_اسرائیل
کاربرگ رنگ آمیزی مرگ بر اسرائیل ویژه مدارس
@mah_mehr_com
سنگ طلا نمیخوام~1.mp3
4.47M
قصه شب
💠 «سنگ طلا نمی خوام!»
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 موضوع قصه: بزرگی و مهربانی امام رضا علیهالسلام
📎 #قصه_شب
📎 #کودکانه
📎 #امام_رضا
@mah_mehr_com
🌱روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹رسول خدا(ص): مجاهدان در راه خدا رهبران اهل بهشتند.
امروز یکشنبه
۸ مهر ماه
۲۵ ربیعالاول ۱۴۴۶
۲۹ سپتامبر ۲۰۲۴
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
#سلام_امام_زمانم
کجایید مولای من؟
پس کی میآیید؟
بمیرم برای مظلومیت و تنهاییت 😭💔
#آقا_بیا_تو_را_به_خون_شهیدان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه بازی باحال برای افزایش دقت و تمرکز
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
39.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 [کارتون
#سینمای_پسر_پاگنده
🎥قسمت چهارم
《 هر روز با یه سینمایی جدید . . . 》
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
May 11
#قصه_کودکانه
جورچین جدید
یسنا مداد رنگی هایش را روی میز گذاشت، دفترش را باز کرد.
یک مامان کانگورو کشید که توی کیسه اش یک کانگوروی کوچولو استراحت میکرد. مامان کانگورو داشت برای کانگورو کوچولو کتاب می خواند.
یسنا نقاشی اش را رنگ کرد، دفترش را برداشت و از اتتق بیرون رفت.
مامان داشت کتاب می خواند، یسنا جلو رفت. گفت:« مامان چشمانت را ببند» مامان چشمانش را بست. یسنا نقاشی اش را جلوی صورت مامان گرفت.
مامان محکم او را بوسید گفت:« آفرین خیلی نقاشی قشنگی کشیدی! تو یک هنرمندی!»
یسنا نقاشی را روی مبل گذاشت. ماهان کوچولو را که تازه خوابش برده بود دید. رفت و کنار ماهان دراز کشید. کم کم خوابش برد.
وقتی از خواب بیدار شد ماهان را کنارش ندید، سریع از جایش پرید. یاد نقاشی اش افتاد، اما نقاشی روی مبل نبود! این طرف و آن طرف را نگاه کرد.
صدای خنده ماهان را شنید. ماهان را دید که گوشه ای نشسته و تکه های پاره نقاشی یسنا روی پایش ریخته است.
یسنا اخم کرد ، چشمانش پر از اشک شد. سریع به سمت ماهان دوید.
تکه های نقاشی را از ماهان گرفت، بلند گفت :«چرا نقاشی من را پاره کردی؟»
اما ماهان که حرف زدن بلد نبود! اخم یسنا را که دید بغض کرد.
می خواست گریه کند اما یسنا خیلی ماهان را دوست داشت.
تکههای نقاشی را روی میز گذاشت. ماهان را بوسید و گفت:« نازی! نازی!»
بعد هم با چشمان گریان و نقاشی پاره پیش مامان رفت.
مامان لیوان را داخل کابینت گذاشت، دستش را روی موهای یسنا کشید و گفت:« میدانم که از این کار ماهان خیلی ناراحت شدی! اما من یک فکری دارم»
مامان اشک های یسنا را پاک کرد، با هم به اتاق رفتند گفت:« ببین دخترم تو الان یک جورچین داری یک جورچین کانگورویی! جورچینت را بچین! »
یسنا خندید و جورچین کانگرویی اش را چید.
@mah_mehr_com