eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
12هزار ویدیو
388 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیمه‌جان را از زیر آوارها بیرون کشیده‌اند چه بگوید خوب است؟ با صدایی گرفته و با صلابتی در چهره‌اش می‌گوید: «این هم برای قدس» @mah_mehr_com
دوست خوب.mp3
21.42M
🌸عنوان قصه 🍂 دوست خوب 🍂اشاره به آیه ۲۸ سوره مبارکه فرقان یَا وَیْلَتَی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا (۲۸) 🌸🍂🍃🌸 @mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام حسن عسکری(ع): کسی که رعایت مسائل اخلاقی و حقوق مردم را نکند، تقوای الهی را نیز رعایت نمی‌کند. امروز جمعه ۲۸ مهر ماه ۴ ربیع‌الثانی ۱۴۴۵ ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با قوطی 👍 💭 ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
بین این دو تصویر ۵ تفاوت پیدا کنید ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه هارو بهتر بشناسید ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• توییلری ووها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. موش کوهستان قسمت؛ سی و چهار ‌‌ ماه مهر ╔═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از امام زمان و من
مشخصات: نام: عبدالعظیم نام پدر: عبدالله نام مادر: فاطمه تاریخ تولد: چهارم ربیع‌الثانی سال صد و هفتادوسه هجری قمری محل تولد: مدینه تاریخ وفات: پانزدهم شوال سال دویست و پنجاه‌ودو هجری قمری محل وفات: شهر ری محل دفن: شهر ری – در کنار درخت سیب به سفارش پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله به نام خدای مهربان در زمان امامت امام موسی کاظم علیه‌السلام در شهر مدینه کودکی به دنیا آمد که نامش را عبدالعظیم گذاشتند. پدر عبدالعظیم، عبدالله، از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود. برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
عبدالعظیم در دوران کودکی، پدر خود را از دست داد و تحت سرپرستی جد بزرگوارش «علی» قرار گرفت و با حمایت‌های او رشد کرده، انسانی بزرگوار، باتقوا و از دوستان امامان معصوم علیهم‌السلام گردید. او توانست در محضر امام رضا، امام جواد و امام هادی علیهم‌السلام کتاب خدا و احکام الهی را یاد بگیرد و به مردم هم یاد بدهد. تا جایی که امام هادی علیه‌السلام به شخصی که خدمت ایشان آمده بود، فرمود: «هر وقت درباره‌ی مسائل دینی خودت دچار مشکلی شدی، نزد عبدالعظیم که در شهر شما، ری است برو و از او سؤال کن و سلام مرا به او برسان». برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از پسرفاطمه(عج)
مداحی آنلاین - قول میدم - ستوده.mp3
6.47M
🌹 بیاد کودکان غزه گوش کنید 🍃قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره 🍃جوری لالایی بخونم حرمله گریه‌اش بگیره 🎙 @montazar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 روش نماز خون شدن بچه ها "دکتر سعید عزیزی" راه یاد دادن احکام دینی را یاد بگیریم😁 @mah_mehr_com
هدایت شده از امام زمان و من
روزی حضرت عبدالعظیم خدمت امام هادی علیه‌السلام- امام دهم شیعیان – آمد. امام علیه‌السلام تا چشمش به وی افتاد او را با نام دیگرش صدا کرد و فرمود: «آفرین بر تو ای ابوالقاسم تو واقعاً ما را دوست داری.» عبدالعظیم وقتی این جملات را از زبان امام هادی علیه‌السلام شنید بسیار خوشحال شد و به امام و عرض کرد: «امامِ من! می‌خواهم آن چیزهایی را که به آن‌ها اعتقاد دارم برای شما بیان کنم. اگر آن‌ها درست باشد دوست دارم با همین اعتقاد از دنیا بروم و خداوند از من راضی باشد.» امام علیه‌السلام نگاهی به عبدالعظیم کرد و فرمود: «بگو.» عبدالعظیم گفت: «خدا یکی است و هیچ‌چیزی مانند او نمی‌باشد»؛ سپس نام امامان بزرگوار از حضرت علی علیه‌السلام تا امام دهم را بر زبان آورد. برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
امام هادی علیه‌السلام فرمود: «بعد از من فرزندم حسن به امامت خواهد رسید و بعد از او فرزندش که امام دوازدهم است مدتی غایب می‌شود و با اجازه‌ی خداوند زمانی که افراد ظالم، انسان‌های مؤمن را می‌کُشند ظهور خواهد کرد و دنیا را مثل دریای آبی، پاک پاک می‌کند.» عبدالعظیم با شنیدن نام دو امام، عرض کرد: «ای امام عزیز! من به دو امام بعدی اعتقاد دارم و خدا را شاهد می‌گیرم آن دو، امامان و پیشوایان من هستند.» «ای امام من! هرکسی که شما را دوست دارد، خدا را دوست دارد و هرکسی که با شما دشمن است با خدا دشمن است.» امام علیه‌السلام لبخندی زده فرمود: «خدا را شاهد می‌گیرم این سخنان همان چیزی است که خداوند آن را دوست دارد.» روزها و شب‌ها گذشت تا این‌که متوکل، پادشاه ظالم آن زمان دستور داد سربازانش کسانی را که با امام هادی علیه‌السلام رفت‌وآمد می‌کنند به زندان بیندازند؛ بنابراین او دستور دستگیری و زندانی کردن عبدالعظیم را صادر کرد. برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
امام علیه‌السلام هم به خاطر حفظ جان عبدالعظیم او را به‌عنوان نماینده‌ی خود در شهر ری انتخاب کرد. عبدالعظیم به دستور امام زمان خود آماده‌ی سفر شد. او از امام علیه‌السلام، دوستان و خانواده‌اش خداحافظی نمود و به‌طرف شهر ری حرکت کرد. عبدالعظیم وارد ایران شد. او از شهرها و روستاها عبور می‌کرد تا خودش را هر چه زودتر به شهر ری برساند. او در بعضی از شهرها متوجه شد مردم عقاید باطلی دارند و بعضی از آن‌ها که در ظاهر، خودشان را مسلمان می‌نامیدند از حرام و حلال خدا چیزی نمی‌دانستند، به همین خاطر سعی می‌کرد چند روزی در آن شهر یا روستا به‌عنوان مسافر بماند تا مقداری از احکام الهی را به آن‌ها یاد بدهد، آنگاه به‌طرف شهر ری حرکت می‌کرد. بالأخره عبدالعظیم به شهر ری رسید، در آنجا متوجه مأمورین متوکل شد. او به خاطر حفظ جان خویش، مخفیانه در منزل یکی از شیعیان زندگی می‌کرد. او روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها را به عبادت می‌پرداخت. تا این‌که شیعیان فهمیدند شخصی به نام عبدالعظیم از نوادگان امام حسن مجتبی علیه‌السلام و نماینده‌ی امام هادی علیه‌السلام در شهر ری است. به همین جهت مردم هر چه سریع‌تر خودشان را به او می‌رساندند و از ایشان درخواست آموزش احکام الهی می‌نمودند. برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
هدایت شده از امام زمان و من
«مهمان ری» به آن‌ها احکام، کتاب خدا، قرآن و حال و حرام الهی را می‌آموخت. پس از مدتی عبدالعظیم بیمار شد و قبل از شهادت امام هادی علیه‌السلام در شهر ری دور از وطن و خانواده‌اش در سن هفتادونه‌سالگی از دنیا رفت و در کنار امام‌زاده حمزه فرزند امام موسی کاظم علیه‌السلام به خاک سپرده شد. امام هادی علیه‌السلام درباره‌ی ثواب زیارت قبر عبدالعظیم به شخصی که به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام رفته بود، فرمود: «این را بدان! اگر قبر عبدالعظیم را در شهر شما – ری – زیارت کرده بودی مانند کسی بودی که حسین بن علی علیه‌السلام را در کربلا زیارت کرده است». برای عضویت در کانال کلیک کنید.👇 @emamezaman_va_man 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 https://eitaa.com/joinchat/3571581185Cf545822cdd
حضرت محمد(ص) : مهدی (عجل)طاووس اهل بهشت است . @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرجام شرارت 🎁کارتونی درباره کمک ایران به نیروی های مقاومت و پیروزی بر دشمنان اسلام و آزادی قدس ✴️بچه های ایران قوی، آیا می دانید برای ظهور امام مهدی عجل الله فرجه لازم است به دوستانمان کمک کنیم. @mah_mehr_com 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅
🍲💭آش نخورده و دهن سوخته💭🍲 روزی روزگاری در زمان های قدیم، توی دهی نه خیلی بزرگ و نه خیلی کوچک؛ بالای تپه، توی یک خانه ی گِلی مشهدی حسن و زنش باهم زندگی می کردند. یک روز مشهدی حسن دلش برای رفیق شفیقش که مدت ها از او بی خبر بود تنگ شد. برای همین تصمیم گرفت او را به خانه اش دعوت کند. فردای آن روز دوستش قرار شد به خانه ی آن ها بیاید. به زنش گفت: «ای زن! فردا مهمان داریم؛ آشی درست کن!» فردا مشهدی حسن خوش حال با صدای قوقولی قوقوی خروسش از خواب بیدار شد. زنش را هم فوری صدا زد تا آش بپزد. کنار در خانه را آب و جارو کرد و منتظر شد تا دوستش از راه برسد. ساعتی نگذشته بود که مهمان سر رسید. مشهدی حسن با دیدن دوست قدیمی اش گُل از رویش شکفت و گفت: «به به؛ رفیق قدیمی. خوش آمدی. دلم برایت خیلی تنگ شده بود. اهل و عیال چه طورند؟» بعد از احوال پرسی او را به مهمان خانه برد. آن ها تا ظهر باهم از این در و آن در حرف زدند. گل گفتند و گل شنیدند. زن مشهدی حسن هم از آن ها پذیرایی کرد. ظهر که شد مشهدی حسن گفت: «این جا خانه ی خودت است. تعارف نکن و ناهار پیش ما بمان!» و توانست او را راضی کند. زن مشهدی حسن فوری سفره را آورد و پهن کرد. بعد هم یک کاسه آش برای مشهدی حسن و یک کاسه برای مهمان سر سفره گذاشت. بوی آش توی اتاق پیچید. مهمان گفت: «به به، دستت درد نکند مشهدی حسن جان! از بویش معلوم است که آش خیلی خوش مزه ای است.» مشهدی حسن گفت: «بسم ا...» و زودی رفت تا قاشق هم بیاورد. مهمان کنار سفره نشست. آب دهانش راه افتاده بود. کاسه ی آش را برداشت و کنارش گذاشت؛ که همان موقع دندانش درد گرفت و گفت: «ای وای. چه بی موقع دندانمان درد گرفت. حالا چه کنم؟» همان طور که دستش روی لپش بود گفت: «مشهدی حسن جان به دادم برس!» مشهدی حسن قاشق ها را توی سفره گذاشت و گفت: «چه شده؟» بعد خنده ی بلندی کرد و گفت: «آی آقا جان، درست است که بوی آش مجال صبر کردن نمی دهد اما چرا با این عجله خوردی؟ صبر می کردی که هم قاشق می آوردم و هم کمی آش سرد می شد و این جوری دهانت نمی سوخت.» دوستش از دندان درد شدید نتوانست جواب او را بدهد و بگوید من هنوز آشی نخورده ام که این جوری قضاوت می کنی. بعد با خودش گفت: «افسوس که آش نخورده و دهان سوخته شدم.» از خجالت سرش را پایین انداخت و رفت تا فکری برای دندان دردش بکند. آشش هم در سفره ماند. @mah_mehr_com