eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
4.7هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
11.4هزار ویدیو
375 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
موتور کوچولو_صدای اصلی_62689-mc.mp3
3.88M
🛵 موتور کوچولو موتور کوچولو صبح زود بیدار شد و مثل همیشه راهی کوچه و خیابان ها شد. موتور کوچولو صدای قام قام درآورد و توی خیابان ها چرخید و به هر کس و هر چیزی که رسید قام قام کرد و گاز داد و همه را ترساند تا اینکه به یک چراغ قرمز رسید. بهتره ادامه قصه را بشنوید👆 @mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید 🔹امام کاظم(ع): هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکل کند. امروز سه‌شنبه ۱۸ اردیبهشت ماه ۲۸ شوال ۱۴۴۵ ۷ مه ۲۰۲۴ 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
❤ در چشم من فراقت نگذاشت روشنایی ای آفتابــ☀️ــ تابان دریاب دیــده‌ها را 🔸شاعر: همام تبریزی 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
🔸️شعر شیر سفید تازه 🌸شیر سفید تازه 🌱نشسته پشت شیشه 🌸پیرهن نقره رنگش 🌱تو شیشه دیده می‌شه 🌸دلم می‌خواد به شیشه 🌱شیر بخورم سیر بشم 🌸مثل بابای خوبم 🌱قوی‌تر از شیر بشم 🌸شیر سفید و تازه 🌱می‌گیرم از مغازه 🌸مغازه‌ی شیرفروش 🌱بیشتر وقتا بازه 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
امام کاظم علیه السلام فرمودند: هرگاه به کودکان وعده دادید، بدان کنید ؛ چرا که آنان بر این باورند که شما روزى شان را مى دهید . @mah_mehr_com
* فرزندم روابط عمومی اش ضعیفه.چرا ؟ گاه سخت گیری ها و بکن نکن های زیاد والدین باعث می شود بچه زودتر از سن بزرگ شود و این میتواندباعث شودجسارتش را از دست بدهد و در مواردی خجالت بکشد. نباید هرگز به روی کودک بیاورید که خجالت می کشد، برای سلام کردن هم اصرار نکنید . اگر به مکانی وارد شدید و فرزندتان سلام نکرد، بگویید: «شاید آمادگی ندارد کمی که بگذرد آماده سلام کردن می شود». این جمله به فرزند شما این حس را می دهد که هر وقت خواستی سلام کن و باعث می شود درگیر ، شرم یا گارد گرفتن نشود . @mah_mehr_com
‍ 🍎🍏 سیب کال و ماهی قرمز 🍏🍎 یک سیب کال کوچولو روی شاخه بالایی یک درخت نشسته بود. از تنهایی خسته بود. از آن بالا، رودخانه را تماشا می‌کرد. رودخانه از درخت سیب، دور بود. توی آن یک ماهی قرمز شنا می‌کرد. سیب کال، ماهی را دید. داد زد: «سلام ماهی قرمزه! با من دوست می‌شوی؟» ماهی قرمز سر و دمش را تکان داد. سیب کال خوشحال شد. در همان وقت، یک کلاغ سیاه آمد و روی درخت سیب نشست. سیب کال به او گفت: «آقا کلاغه، بی‌زحمت یک نوک به شاخه من بزن تا بیفتم پایین، قل بخورم روی زمین، برسم به رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه.» کلاغه گفت: «قبول می‌کنم به یک شرط. اول یک نوک به خودت می‌زنم، بعد یک نوک به شاخه‌ات می‌زنم.» سیب کال قبول کرد. کلاغه یک نوک به سیب زد و گفت: «به به، چه خوشمزه‌ای !» بعد هم یک نوک به شاخه سیب زد و گفت: «حالا برو پایین!» سیب کال از شاخه افتاد پایین. قل خورد روی زمین. رفت رفت و رفت. یک مرتبه سرش خورد به یک سنگ سیاه. پشت سنگ سیاه، یک قورباغه سبز خوابیده بود. قورباغه از خواب پرید و گفت: «کی بود، کی بود به در زد؟» سیب کال گفت: «من بودم، یک سیب کال کوچولو! می‌خواهم بروم تا رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه. قورباغه جان، قلم می‌دهی تا بروم؟» قورباغه گفت: «یک گاز بده، تا قلت بدهم!» سیب کال قبول کرد. قورباغه یک گاز از او خورد، بعد هم قلش داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت. یک مرتبه افتاد توی یک چاله. توی چاله، یک موش خاکستری خواب بود. موش خاکستری از خواب پرید و گفت: «کی بود، کی بود افتاد پایین؟» سیب کال گفت: «من بودم، یک سیب کال کوچولو! می‌خواهم بروم تا رودخانه، پیش دوستم ماهی قرمزه. آقا موشه جان، از چاله بیرونم بیار، قلم بده تا بروم.» موش خاکستری گفت: «یک گاز بده، تا قلت بدهم!» سیب کال قبول کرد. موش خاکستری یک گاز از سیب خورد. بعد هم او را از چاله بیرون آورد و قلش داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت. هنوز به رودخانه نرسیده بود که غروب شد. هوا تاریک شد. سیب کال دیگر راه را درست نمی‌دید. خودش را به سنگ و برگ روی زمین گیر داد و ایستاد. یک کرم شب تاب از آن طرف می‌گذشت. سیب کال او را دید. صدایش کرد و گفت: «ای کرم شب تاب، یک گاز به تو می‌دهم، تو هم قلم بده و راهم را تا رودخانه روشن کن.» کرم شب تاب قبول کرد. یک گاز از سیب خورد. بعد هم نورش را تا رودخانه تاباند و سیب را قل داد. سیب کال قل خورد و رفت. رفت و رفت و رفت تا به نزدیک رودخانه رسید. ماهی قرمزه را توی آب دید. داد کشید: «سلام دوست من! من سیب کالم، از دیدنت خیلی خوشحالم!» ماهی قرمزه سرودمش را تکان داد. توی آب چرخ زد. پولک‌هایش زیر نور ماه برق زد. سیب کال خیلی خوشحال شد و داد زد: «الان می‌آیم به رودخانه!...» اما یک مرتبه توی شن‌های ساحل رودخانه گیر کرد. هر کار کرد نتوانست قل بخورد و جلو برود. چون که دیگر گرد و قلقلی نبود. نزدیک سحر، بادی وزید و یک موج کوچک روی آب رودخانه درست کرد. ماهی قرمزه سوار موج شد و آمد تا ساحل. افتاد کنار سیب. آهسته در گوش سیب گفت: «سلام دوست من! تو گردیت را به خاطر من از دست دادی. من هم قرمزیم را به تو می‌دهم.» سیب کال خجالت کشید. رنگ قرمز از روی ماهی پرید و به تن سیب دوید. آن وقت ماهی قرمزه که دیگر قرمز نبود، که موج بزرگ را صدا زد. موج به ساحل آمد. ماهی و سیب را با خود برد تا رودخانه. صبح که شد، یک ماهی سفید، با یک سیب گاز زده قرمز، توی رودخانه شنا می‌کردند. گل می گفتند و گل می‌شنیدند. @mah_mehr_com
1_4435786128.mp3
3.12M
نام سرود: تبسم خورشید 🌸 باران گل از آسمان آمده معصومه گل این جهان آمده دلبند رضا، بنت المصطفی دلبند رضا، بنت المصطفی چند گامی مانده تا گلزار زیبا تا حرم دعوتم امروز در مهمانی گل‌ها حرم هر گلی از هر چه گلزار است اینجا آمده با امید وصل بر گلزار زهرا آمده عطر هر گل بوستان آمده این بانو ز باغ جنان آمده عطر سلطان را سوی این قبله‌گاه آورده‌اند دختر آیینه بر باغت پناه آورده‌اند حضرت مهتاب قدری سوی این گل‌ها بتاب تا بگیرند از نگاه لطف تو عطر گلاب آسمان به پابوس‌تان آمده زانوی ادب در حریمت زده دسته دسته آمدند اینجا به دل با صد امید به! چه تقدیر خوش‌آیندی به این گل‌ها رسید بر قدوم خواهر خورشید پرپر می‌شوند در حریم قم به روز عید پرپر می‌شوند بهر بخشش بی‌کران آمده بانوی زمین و زمان آمده ای همه گل‌های عالم به فدای مقدمت آسمان خاک حریمت ماه باشد خادمت در حریم تو نمایان است ابر بی‌نشان قم مدینه می‌شود با تو برای زائران هر گل بر درت قد کمان آمده دست دل به گرد ضریحت زدا (س) @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پیروزی‌انقلاب و ابراهیم.mp3
9.59M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🔹ابراهیم هادی میگفت: اگه داداش خودتون زخمی🤕 روی زمین افتاده بود، بازهم نمیومدین کمکش؟! 🔸ماجرای شنیدنی بازگشت امام خمینی(ره)👳🏼‍♂ به ایران و کاری که ابراهیم کرد. 🔹قصه قهرمان ها🔸 @mah_mehr_com
مناسب روز دختر🌺🌺 @mah_mehr_com