🦋#شعر #کودکانه
🤝🌷#عهد_با_امام_زمان(عج)
🌼 آی بچه های علوی
☘ آی پیروان مهدوی
🌼 باید ببندیم عهدی
☘ برای ظهور مهدی
🌼 خود را کنیم آماده
☘ با ایمان و اراده
🌼 با دستورات الهی
☘ دل ها میشه ولایی
🌼 دور بشیم از تنبلی
☘ با ورزش و تعالی
🌼 کنیم کسب معرفت
☘ نباشیم در جهالت
🌼 با صبر و با بصیرت
☘ دور نشیم از ولایت
🌼 باید همیشه هرجا
☘ باشیم به یاد مولا
🌼 دعای فرج بخوانیم
☘ در مسیر حق بمانیم
🌼 حالا همه یکصدا
☘ دعا کنیم بچه ها
🌼 بیا یوسف زهرا
☘ بیا دوای دردها...🤲💚
🤝#سربازان_کوچک_امام_زمان(عج)
•••┈🏴💔🏴✾┈•••
#مــــاه_مـــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#ماه_مهـــــــر
«فرزندم وقتی نمیتونه کاری رو انجام بده خیلی عصبانی میشه این #قصه رو واسش بخون»
تابستان از راه رسیده بود و ثمینا خیلی خوشحال بود. او عاشق فصل تابستان بود ثمینا دختری زبر و زرنگ بود و خیلی خوب میتوانست کارهایش را انجام دهد. البته گاهی اوقات نمیتوانست کاری که میخواهد را انجام دهد اما فکر می کرد و بعد با تلاشهای زیاد میتوانست موفق شود. یک روز مادر ثمینا به او گفت: عزیزم اگه دوس داری آماده شو بریم خونه خاله شون!". ثمینا که عاشق دختر خاله اش بود فورا گفت باشه و آماده شد.
وقتی به خانه خاله رسیدند ثمینا با دختر خاله اش نیکا به اتاق او رفتند آنها سرگرم بازی بودند که ناگهان نیکا همه لگوها را محکم پرتاب کرد. او خیلی عصبی شده بود. ثمینا اولش ترسید و بعد به نیکا گفت: " چی شد که عصبی شدی و لگوهاتو پرتاب کردی؟ ترسیدم!". نیکا گفت: " آخه نتونستم من توی تلوزیون دیدم که یه بچه با همین لگوها یه دایناسور قشنگ درست کرده. اما الان هر کار کردم نتونستم واسه همین که نتونستم عصبی شدم و لگوها رو پرتاب کردم!". ثمینا بازوهای نیکا را نوازش کرد و گفت فهمیدم خیلی عصبی شدی. حق داری تو که ماجرای طوطی کوچولو رو نمیدونی نیکا گفت: چی؟ چه ماجرایی؟ چی شده مگه؟".
ثمینا گفت:" یه بچه طوطی خوشگل و ناز بود که دیوانه وار عاشق نقاشی بود. او کلی دفتر نقاشی و آبرنگ داشت. اما هربار که میخواست نقاشی بکشه همه جا رو کثیف میکرد.
نیکا که خیلی تعجب کرده بود پرسید: " واا! چرا؟ مگه بلد نبود؟". ثمينا خندید و گفت آخه این بچه طوطی قشنگ قلم موی نقاشی رو با دستاش برمیداشته و میزده به رنگ اما نمیتونسته خوب قلم مو رو بکشه، عصبی می شده و با پاهاش آبرنگارو میزده و چپه میکرده واسه همین همه جا رو کثیف میکرده!".
نیکا گفت : " خب چرا با دستاش میخواسته نقاشی بکشه؟
مگه طوطیها با پاهاشون تخمه برنمیدارن که بخورن؟
اونا با پاشون بهتر میتونن اینکارو بکنن!". ثمينا لبخندی زد و گفت: " تو واقعا زرنگی نیکا آفرین آره میدونی اون بچه طوطی با یک بچه کوچولو دوست بوده اون بچه با دستاش نقاشی میکرده بچه طوطی هم فکر میکرده حتما باید با دستاش نقاشی بکشه واسه همین وقتی میدید بلد نیست و نمیتونه نقاشی قشنگ بکشه، عصبی میشد و همه آبرنگارو چپه میکرد!".
نیکا گفت: آها فهمیدم خب بعدش چی شد؟ ثمینا گفت : " یک روز که بچه طوطی همه آبرنگار و چپه کرده بود، دید که چقدر همه جا رو کثیف کرده او با خودش فکر کرد و گفت: " اگه هر وقت نتونم کاری رو انجام بدم و انقدر عصبی بشم نمیتونم توی اون کار موفق بشم. بهتره وقتی عصبی میشم همه چی رو پرت و پلا نکنم باید یکم آروم تر بشم و بعد ببینم چطور میتونم اون کارو بهتر انجام بدم! و بعد نشست و فکر کرد او فهمید که با پاهاش بیشتر کارهاشو انجام میده نه با دستش برای همین باید قلم مو رو با پاهاش بگیره و نقاشی کنه.
بچه طوطی فورا قلم مو را با پای خود برداشت و شروع به کشیدن کرد اما باز هم نتوانست به خوبی آن پسربچه بکشد. برای همین عصبی شد. او دوباره میخواست همه آبرنگها را بریزد که یادش آمد، اگر موقع عصبانیت همه چی را خراب کند، نمی تواند آن کار را بهتر انجام دهد برای همین از مادرش کمک گرفت و تمرین کرد وتلاش کرد تا بلاخره توانست موفق شود.
نیکا وقتی قصه بچه طوطی را شنید به خودش خندید و گفت: " آره واقعا! منم هر وقت نمیتونم کاری رو انجام بدم، عصبی میشم و بعد همه چی رو پرت و پلا میکنم درست مثل همین بچه طوطی ولی اگه میخوام موفق بشم باید اول از همه خودمو بهتر بشناسم و بعد با کمک یک بزرگتر تمرین و تلاش کنم تا موفق بشم!". و بعد نیکا از مادرش کمک خواست و با کمک مادر و ثمینا تلاش کردند تا توانستند آن دایناسور زیبا را درست کنند نیکا آن دایناسور زیبا را برداشت و بالای کمدش گذاشت و گفت این دایناسور، منو یاد قصه بچه طوطی میندازه اینجا باشه تا بدونم اگه نتونستم کاری رو انجام بدم به جای پرت و پلا کردن و گریه کردن بهتره فکر کنم و با کمک بقیه تلاش کنم تا موفق بشم!".
پایان...
@mah_mehr_com
#فرزند_پروری
خانه تان طوری باشد که محیطی دوستانه و امن برای اکتشاف بچه ها باشد. شنیدن همیشگی اصطلاحاتی مثل ” بهش دست نزن” و ” ازش دور شو” می تواند باعث از بین رفتن استقلال شود.
هر چه قدر خانه ی شما برای بازی و اکتشاف بچه ها امن تر باشد کمتر نه می گویید. و هر چه قدر کمتر به او نه بگویید به طور چشمگیری کشمکش های بین شما و او کاهش می یابد.
کودکی که در خانه آزاد است کمتر لجبازی میکند و همکاری بهتری با والدینش خواهد داشت!
@mah_mehr_com
dar-sale-sakhte-khoshksali.mp3
10.08M
در سال سخت خشک سالی
در سال اندوه بیابان
وقتی دعا کرد از ته دل
از آسمان بارید باران
او غنچه ها را دوست می داشت
با بچه ها او مهربان بود
هم حرف گل را درک می کرد
هم با پرنده همزبان بود
یک روز وقتی بچه گنجشک
از ترس مار او را صدا کرد
با مهربانی رفت نزدیک
گنجشک کوچک را رها کرد
از کوچه های شهر غمگین
رد می شد و لبخند می زد
رد می شد و با قلب گل ها
خورشید را پیوند می زد
او روز و شب در باغ دل ها
مهر و نشاط و روشنی کاشت
خورشید بود و می درخشید
خفاش با او دشمنی داشت
من در این صحرای سرد
مثل آهو می روم
شادمان و بی قرار
در پی او می روم
در دل این سبزه ها
عطر او پیچیده است
پای او را بارها
این زمین بوسیده است
می تپد با یاد او
قلب این صحرای سرد
او از این جا رد شده
از همین صحرای سرد
تا ابد از شوق اوست
سینه ی هر غنچه سرخ
از صفای روی اوست
هر چه سبز و هر چه سرخ
مثل آهو می دوم
آه اما او کجاست ؟
در پی او می دوم
#ضامن_آهو کجاست ؟
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀ترس از فرزندآوری نشانهی ضعف توحید و خیانت بزرگ والدین در حق خانواده و جامعهی شیعی است!
"استاد شجاعی"
#فرزندآوری
#کلیپ
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعضی نوجوانها این ایام امتحانی، بهترین جای دنیا را برای #درس_خواندن انتخاب میکنند♥️
خوشبه حالشون، من که خیلی به حسوحالشون غبطه خوردم🥺
#امتحانات
#مطالعه
@mah_mehr_com
داستان حضرت موسی(۵).mp3
11.01M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡ماجرای رفتن حضرت موسی به طرف کاخ فرعون🏰😱
🟣حضرت موسی گفتند: ای فرعون من از طرف خدا پیامبر شدم.
فرعون که موسی را شناخت یک مرتبه با عصبانیت گفت😡🤬...
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_موسی
#قسمت_پنجم
🔹قصه قهرمان ها🔸
@mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_نوستالژی
تقدیم نگاه زیبای شما 😍
«معاون کلانتر»
قسمت : ۲۷
@mah_mehr_com
.
🔴وقتی شما و فرزندانتان این ضرب المثل را میشنوید👇🏻
😱"به من میگن فلانی، نه برگ چغندر"
🔴بدون اینکه متوجه شوید، در ضمیر ناخودآگاه شما حک میشود که برگ چغندر هیچ ارزشی ندارد.
🔴و این ضرب المثل را انگلیسی ها در دوره رضا خان پهلوی اول، وارد گویش فارسی کردند و کم کم، با حذف آن، از سبزی فروشی ها و جایگزینی آن با اسفناج که خوراک مخصوص حیوانات است، مردم باور کردند که برگ چغندر هیچ خاصیتی ندارد و باید به حیوان داد.. اما طبق روایات برگ چغندر یکی از شریف ترین سبزی هایی است که خداوند متعال، به انسان داده است.
🔴اسفناج مخصوص حیوانات است و باعث بالارفتن شدید غلظت خون، فضولات خون و کم خونی و فقر آهن میشود😳
» چرا که اسفناج آهن داخل بدن را با خود از بدن دفع میکند «
.
#ضرب_المثل
#سبزی
#برگ_چغندر
@mah_mehr_com
🌱 روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام باقر(ع): خود را در دنیا چنان منزل ده که گویی ساعتی در آن منزل داری وسپس از آن کوچ میکنی.
امروز پنجشنبه
۲۴ خرداد ماه
۶ ذیالحجه ۱۴۴۵
۱۳ ژوئن ۲۰۲۴
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
#سلام_امام_زمانم
کوچه پس کوچهی این شهر دگر ایمن نیست
از سر و وضع خیابان نگرانم به خدا
هرکه را مینگری دین خودش را دارد!
آه ای مجری قرآن نگرانم به خدا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با استفاده از لیوان یکبار مصرف
#جوجه
#کاردستی
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون
#پرندگان خشمگین
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#داستانضربالمثلها
🔹#همخدارامیخواهدهمخرمارا
✍پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند.
در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود،
اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، که مجبور شدند، بتشان را تکه تکه کنند و در میان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند.
🔹این عمل در میان مردم بت پرست عملی مذموم بود،
زیرا معبود به دست بندگان خویش خورده شده بود، در نتیجه شعری ساخته شده و در میان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون "اکل ربه زمن المجاعة "یعنی هم خدا را می خواهد و هم خرما را.
🔸شعر "هم خدا را می خواهد و هم خرما را "به صورت مثل در آمد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد و
کنایه است از افراد حریص و طماع که می خواهند، از دو چیز که کاملا مغایر هم هستند سود و بهره ببرند و همچنین حاضر نباشند از یکی به نفع دیگری چشم پوشی کنند به کار می رود.
🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸
#مــــاه_مــــــهــر
🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
#مــــــاهـ_مـــــــــهـر