❞ #توصیه≼🤎🌧≽
━━━━━━━━·❀·━━━━━━━
«بهتدروغگفتن...🤍📎!»
• اگر هر روز هفته و بیست و چهار ساعت کار کنی حتماً موفق میشی👩🏻💼.
• فقط کار دولتی یعنی موفقیت شغلی👩🏻💻.
• از ارتباطت برای پیدا کردن شغل استفاده کنی یعنی حتماً پارتی داشتی و این بده💸.
• از این شاخه به اون شاخه پریدن یعنی غیرحرفهای بودن✨.
• اگه این شغل بیمه نداره یعنی به درد نمیخوره🕵🏻♀.
• با مدیرت ارتباط نگیر بهت میگن چاپلوس👥.
• هرچیزی که زیاد تکرار میشه لزوماً جملهی درستی نیست🙅🏻♀
❞ #فکت≼💘🪴≽
━━━━━━━━·❀·━━━━━━━
«افسانههامیگنکهاگر..🧚🏻♀♥️»
• اونهایی که روحهاشون بهم خیلی نزدیکه به مرور زمان شبیه به هم میشن؛ چه اخلاق، چه رفتار و حتی چهرههاشون🥺.
• اون دوست صمیمیت که خیلی دوستش داری تو زندگی قبلیت یکی از اعضای خونوادت بوده🫂.
• کسایی که روی انگشت حلقشون خال دارن تو زندگی قبلیشون یه نفر دیوانهوار عاشقشون بوده و هنوزم توی این دنیا دنبالشونه✨.
• وقتایی که بیدلیل گریه میکنیم و حالمون گرفتهست شاید کسی مرده و کسیو نداره تا براش عزاداری کنه و تو انتخاب میشی تا براش عزاداری کنی🥲.
• کسایی که موهاشون فره، معشوقهاشون توی زندگی قبلی موهاشون رو دور انگشتش میپیچیده👩🏻🦱.
• اگه دیدی لبت بیدلیل ترك خورده یعنی اینکه یه نفر تورو تو رویاهاش بوسیده💋.
• اگه صداتون زیباست به این معنیه که موقع تولدتون یه پری شما رو بوسیده🧜🏻♀.
❞ #فکت≼🍒⛅️≽
━━━━━━━━·❀·━━━━━━━
«بهعشقاعتقادداری؟♥️🍃»
• یه افسانه میگه هروقت یکی از اعضای خونوادتون ازدواج کرد یه انگشتر رو با نخ قرمز گره بزنید و کنار خونه همون فرد دفن کنید تا زندگیشون پر از عشق باشه✨.
• یه افسانه هست که میگه شما به محض اینکه عاشق کسی بشید، تمام عیبهای اون طرف رو نادیده میگیرید و بعد از گذشت زمان عاشق اون فرد بیعیب و نقص تصوراتتون میشید؛ بعدها علم هم ثابت کرد که با عشق، یه سری قوه توی مغز کور میشه🧠.
• یه کلمهای هست برگرفته از افسانههای کوردی به نام دلوین به معنای جان و دل، ربایندهی دل و همچنین عشق❤️🔥.
• یه افسانه هست که میگه بعد از اینکه ابلیس بخاطر انسان از بهشت رنده شد به شکل آدم در اومد و عشق پریدریایی رو کشت از اون روز به بعد پریدریایی روی آبها میایسته و هرکس که اثری از اون آدم داشته باشه رو غرق میکنه🧜🏻♀.
• یه افسانهی قدیمی یونانی هست که مردم در گذشته معتقد بودن وقتی عشق به یه نفر به روح و جان آدم میرسه، نگاه و چشمهای کسی که عاشقش هستی دقیقاً مثل زبان توانایی صحبت کردن پیدا میکنه👅.
• یه اصطلاح کرهای هست به نام جانگ به معنی رابطهی دونفر که قطع نشدنیه.. یعنی حتی اگه عشق به نفرت تبدیل بشه، تو همیشه یه نقطه ضعف خاصی نسبت بهش داری و قسمتی از وجودت همیشه بهش وصله🪢.
• یه افسانهی ژاپنی هست به اسم هاناهاکی وقتی که فرد درگیر یه عشق یه طرفه میشه فرد درگیر بیماری هاناهاکی میشه، توی ریههاش گل شروع به روییدن میکنه و این آدم هرچقدر بیشتر عاشق میشه رشد گلها بیشتر میشن و خون و گل بالا میاره🩸.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فکت جالب متولد هر ماه🍃🎋
"اِیروزهایِخوشبَختی،
اِنسانهایِپَسازسَختی،
اِیشادمانی،
اِیشادی،
اِیروزگارِآبادی،
اِیروزهایِآزادی،
بَرگردسویِمابَرگرد..🍁🧘🏽♂🌼"
#قسمت سی و سوم
#من_با_تو💕👑
آروم به سمت عاطفه و مریم رفتم،سرکوچه ایستاده بودن،هفته ی قبل رفتیم خواستگاری عاطفه،فردا عقد شهریار و عاطفه بود،عاطفه از من و مریم خواسته بود برای خرید لباس محضر کمکش کنیم!
عاطفه با دیدنم تعجب کرد،با هردوشون دست دادم و سلام کردم!
به سمت بازار راه افتادیم،عاطفه با تردید پرسید:هانی برای همیشه چادری شدی؟!
نگاهش کردم و گفتم:آره!
دیگه چیزی نگفت،مشغول تماشا کردن مغازه ها شدیم،مریم با ذوق گفت:عاطفه اون لباسو ببین!
عاطفه نگاهی به لباس انداخت و گفت:لباس جشن رو باید آقامون بپسنده،یه چادر و شال برای محضر پسند کنید همین!
مریم با شیطنت گفت:بله!بله!
با خنده سرفه مصنوعی کردم و گفتم:اینجا مجردم هستا!
عاطفه دست مریم رو گرفت و گفت:دخملمون چطوله؟
مریم لبخندی زد و گفت:خوبه!
با تعجب گفتم:مگه جنستیش معلوم شده؟!
مریم با شرم گفت:چهارماهمه!استرس داشتم،با امین تصمیم گرفتیم بعد از گذشتن سه ماه اول خبر بدیم!
آهانی گفتم و از فکرم رد شد که دوست داشتم بچه اول من و امین دختر باشه!
سریع از فکر اومدم بیرون،رو به مریم گفتم:خدا حفظش کنه!
باید برای همیشه فراموش می کردم،امین فقط دوست برادرم و همسایه بود!
مشغول تماشا کردن ویترین مغازه ها شدم،عاطفه و مریم هم کنارم صحبت می کردن!
سرم رو برگردوندم که سهیلی رو دیدم چند قدم دورتر از من کنار دختری چادری مشغول صحبت و تماشای ویترین مغازه ای بودن!
با دیدنش تعجب کردم،سهیلی تهران چی کار می کرد؟!
حسی بهم گفت حتما باید بهش سلام بدی،این مرد عجیب وادارت میکرد براش احترام و ارزش قائل باشی!
چند قدم بهشون نزدیک شدم و با صدایی رسا گفتم:سلام!
سهیلی سرش رو برگردوند،نگاهش سمت من بود ولی پشت سرم رو نگاه می کرد!
_سلام خانم هدایتی!
با لبخند دستم رو گرفتم سمت دختری که کنارش بود و گفتم:سلام!
دختر با تعجب دستم رو گرفت و جوابم رو داد،به چهره ش میخورد تقریبا همسن خودم باشه.
سریع گفتم:من شاگرد آقای سهیلی هستم!
صدای عاطفه رو شنیدم:هانیه!
برگشتم سمتش،با تعجب نگاهم کرد،شونه ش رو داد بالا و لب زد اینا کین؟!
_الان میام،شما انتخاب کنید!
دوباره برگشتم سمت سهیلی و همسرش،با لبخند گفتم:از دیدنتون خوشحال شدم!
دختر با کنجکاوی گفت:چی میخواید بخرید؟
از این همه راحتیش جا خوردم،سهیلی با سرزنش گفت:حنانه!
حنانه بدون توجه به سهیلی گفت:ناراحت شدی فضولی کردم؟من موندم برای مادرم چی بخرم!
_نه،نه!فضولی چیه؟! برای خرید عقد برادرم اومدیم!
حنانه با ذوق گفت:آخی،مبارکه،من که دوتا داداش دارم یکی از یکی مجردتر!
از حرف هاش خنده م گرفت،سرم رو انداختم پایین و آروم خندیدم!
سرم رو بلند کردم و گفتم:خدا متاهلشون کنه!
حنانه با اخم مصنوعی گفت:خدانکنه!همینطوریش آش دهن سوزی نیستن وای بحال اینکه زن بگیرن!
سهیلی با تعجب نگاهش کرد و ابروهاش رو داد بالا.
_حالا زن نداشته ی من چه هیزم تری به تو فروخته؟!
با تعجب نگاهشون کردم،خواهر و برادر بودن!
حنانه با تاسف رو به من گفت:میبینی تو رو خدا؟!حالا خوبه زن نداره و اینه!
از حالت هاش خنده م گرفت،چادرم رو با دست گرفتم و گفتم:من دیگه برم خداحافظ!
حنانه لبخند مهربونی زد و گفت:خوشحال شدم اسمت هانیه بود دیگه؟
سهیلی با لحن سرزنش آمیزی گفت:حنانه این چه طرز صحبت کردنه؟!
حنانه توجهی نکرد و گفت:خداحافظ هانیه!
با لبخند گفتم:خداحافظ.
رو به سهیلی گفتم:خدانگهدار استاد!
خواستم برم که سهیلی گفت:خانم هدایتی!
برگشتم سمتش،قبل از اینکه چیزی بگم سریع گفت:متوجه شدید که حنانه خواهرمه سوتفاهم نشه!
و سریع با حنانه به سمت مغازه دیگه ای رفتن،با تعجب زیر لب گفتم:مگه من چی گفتم؟!
◇به قلم : لیلی سلطانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خوشمزه
ظهرمون را با این کیک خوشگل شروع میکنیم😌😍
• 📒📌•
خوشبختی چیز عجیبی است
وقتی میاید گامهایش آنقدر آرام است
که شاید صدای پایش را نشنوی
اما وقتی نیست دردش را تا مغز استخوان
حس میکنی
خوشبختی یک حس درونی است
خوشبختی حاصل نوع نگاه ها به زندگیست، تغییری متفاوت از بودن
و برداشتی آزاد از زندگی.
خوشبخت باشید