ماهڪ 🌙
#همخونه_شیطون_من قسمت 49☁️🌱 رفتاره سامم به کل باهام عوض شده مخصوصا طرزه نگاه کردنش خاصههه با صداي دو
#همخونه_شیطون_من
قسمت 50
نفس:اووف باشه
سوار ماشینش شدم،اونم سوارماشین شد
وبابیشترین سرعت ممکن به جایی که
میخواست بره روند
نفس:هووو چته آروم تر برو
یه نفس عمیق کشید که فک کنم داشت
سعی میکرد چیزي نگه
سام:چشم
ویه لبخند زد که دهنم اندازه ي غار علیصدر
باز موند
این کجا و اون سام مغرور کجا؟
ایول انگار نبود من بهش ساخته
سام:پیاده شوو
نفس:چه زود رسیدیم5دقیقه هم نشد
سام:مااینیم دیگه
وارده سالن شدیم یه جایه کاملا شیک
و رویایی بود
نفس:اینجا چرا هیچکس نیست
انگار یه ذره استرس گرفت ولی سریع
به حالته قبلش برگشت و گفت
سام:میفهمی
وبه گارسون اشارا کرد که بره
نفس:خوب میشنوم
سام:راستش چطوري بگم..من
یه نفس عمیق کشید وگفت
سام:دوست دارم
نفس:ها؟
سام:میگم دوست دارم
نفس:حالت خوبه؟
هنگ کردم توي اون لحظه نمیدونستم
باید چیکارکنم
سام:میدونم باورت نشده ولی من واقعا
ادامه دارد....☁️☁️