ماهڪ☁️🌚
#لجبازی_نکن نودودوم -رهام االن میخوای چیکارکنی؟ -میرم خواستگاریش کالفه پوفی کشیدم که گفت -هیراد....ا
#لجبازی_نکن
نودوسوم
چیزی سوئی
ورفتم نمیدونم کجافقط رفتم
(رها)
واچراامیر باعجله رفت؟همه این روزاعجیب شدن.خبری ازهیرادنبود دلشوره داشتم ساعت
طرفای۱۱اینا بود که باالخره اومد.برای اینکه تکلیف بچه
هامعلوم بشه رفتم باهاش حرف بزنم.
-آینده ی بچه هاچی میشه؟
-کدوم آینده؟
- هه همونیکه قراره بیادرهام میگه میخواد بیاد خواستگاری
-غلط کرده مگه خواهرمن سر راهیه؟
-چه ربطی داره گوهیه که خورده میخوادجبران کنه
-جبرن کنه؟هه به این سادگی؟
-حوصله دعواندارم میفهمی؟
-باشه اتش بس باسنا حرف میز نم
تارسیدیم تهران شب شده بود هرکس رفت خونه خودش چون خست ه بودیم بودن شام خوردن
خوابیدیم.وارد اتاق که شدم دیدم هیراد مالفه وبالش
برداشته ومیخواد بره بیرون جلوش وگرفتم.
-کجا؟-خونه اقای شجاع میای؟
زل زد توی چشمای رنگیش وچیزی نگفتم
-دارم میرم روکاناپه بخوابم مشکلیه؟
-اره ازین لوس بازیا خوشم نمیاد بگیربخواب
-این من بایدبگم
-اون وقت به چه علت؟
-میشه این ادم حرف بزنیم وتکلیف خودمون رومشخص کنیم؟
-اره چراکه نه منم خسته شدم
جفتمون رفتیم روتخت نشستیم.روبه روی هم.سکوت همه جا حاکم بود.زل زده بودیم به بهم.
انگاری به خودش اومده بود اخمی کردم وسرفه ای مصلحتی.
-خب؟مشکلمون چیه؟
- مشکل چیه؟ بزاربگم اول اینکه بهم گفتی اززندگیت گمشم بیرون،دوم اینکه بهم گفتی مایه
عذابتم از وقتی اومدم زندگیت آرامش نداری مشکل اینکه
چی ازجونم میخوای؟االنم که...
بغض واشک باعث شدن که نتونم ادامه بدم دوست نداشتم گریه کنم ولی نمیتونستم جلوی
خودم وبگیرم
[ #خوشمزگےجات🍊🌱 ؛ ]
خوشمزگئ ٮـبینیم ؟✌️🏼🤤🍒
[ #آنباکسینگ🍊🌱 ؛ ]
★آنباکسینگِ کیوت😵💫📦💗★ ๋࣭
[ #خوشمزه_طوری😹📦 ؛ ]
خوشمزھ ئ زیبا ببینیم ..😜🍊🌱