ماهڪ☁️🌚
#دختر_سرکش پارت۴ باباته بابا محکم کوبوند توی سر امیر امیر جاخالی داد و در نتیجه بابا محکم زد روی پ
#دختر_سرکش
پارت۵
اه ... بین الان دقیقه هفتاد و سومه تا نود دقیقه پر شه خیلی مونده به گلم تازه عقبم بذار
میون حرفم پرید و داد زد: پاشو بهت میگم یا باباتو صدا کنم
اسم بابام که اومد دیگه نتوستم مسخره بازی رو کش بدم و مودب پاشدم خیلی خوب برو میام الان پنج دقیقه شد یک ساعت و نیم و من سه دست دیگه هم بازی کردم اندفع با پا درو باز کرد و مانتو روسریمو پرت کرد جلوم پاشو تا اون رو سگتو بالا نیوردم
زدم زیر خنده چنان میخندیدم که حرصش گرفته بود و کل صورتش قرمز شده بود دستمو گرفت مجبورم کرد مانتو روسری رو بپوشم : بریم
ا اینطوری بابا به ماتیکی ریمل یه سرخابی : لازم نکرده
توی مغازه وایساده بودیم و اون : و تند میرفت توی بوتیک ها و با یه خروار خریدبر میگشت و من نگاهش
میکردم
در اخر اومد کنارم وایساد و گفت یا تو به چی ؟ تو که همه رو بدون نظر من خریدی این فرق داره این لباس خوابه عزیزم
نیاز دارم
از خجالت سرمو انداختم پایین به من نگگو عزیزم افتاد؟ یا م پنجرت کنم چند پر شی
پنجر چند پرتم ** بریم دیگه باهام راه بیای باهات دو ماراتن میام
دهن کجی بهش کردم که دستمو از جیبم درآورد و توی دستای داغش گرفت قربون چشای خوشگلت برم خواستم دستمو از دستاش بکشم بیرون که مانع شد و محکمتر دستامو گرفت تقلا نکن کوچولو بیا بریم تو به اجبار با هم رفیم توی بوتیک خانوم مغازه در به فرزاد هشدا داد که فقط خانوه نونندبرن تو فرزاد اروم در گوش مغازه دار گف کهد عروس دومادیم و میخواییم با همفکری هم انتخاب کنیم
خانوم ژورنال رو جلومون گذاشت چنان لباسای بود که ادم از دیدنش هم شرم میکرد چه بره
بپشش با ارنج تو پهلوی فرزاد زدم و گفت فکر کردی کمن واقعا همچین چیزایی رو اونم جلوی توی بیج نبه میپوشم
من میخوام پس باید بپوشی
سرتاسقی تکون دادم و از مغازه خارج شدم.........
انقدر احساس بدبختی میکردم که دلم میخواست برم تو خیابونو خودمو زیر یه ماشین بزرگ عین یه سوسک له اشک توی چشمام جمع شده بود پسرهای عوضی اگه گذاشتم دستت بهم برسه من که میدونم چرا فیلم بازی کردی فقط میخوای منو ازار بدی و تلافی کتکایی رو که از بابات بخاطرم تو بچگی میخوردی رو دربیاری رفتم و توی خیابون وایسادم و برای تاکسی گرفتن دستم رو توی هوا تکون دادم حس کردم که کنارم وایساده برو بشین تو ماشین تا نزدم یه بلایی سرت بیارم تو غلط میکنی مال این حرفا نیستی پراید سفیدی جلوم وایساد و من درو باز کردم که فرزاد درو با خشونت بست سرمو از پنجره ی ماشین کردم تو و نگاهی به مرد مسن و سبیل کلت راننده انداختم اقا شما یه چند لحظه وایسا و بعد دستمو از توی دست فرزاد کشیدم بیرون و خیلی ماهرانه جوری که همه بفهمند داد زدم : اقا دست از سرم بردارید من اهل این حرفا نیستم راننده تنه اشو از توی ماشین بیرون آورد و رو به من
#دختر_سرکش
پارت۶
گفت: ابجی مزاحمت شده؟ رو به فرزاد کردم و لبخند کج موذی ای تحویلش دادم و بعد با صورت نگران به سمت
راننده برگشتم بله آقا منو از دست این مزاحم بیکار نجات بدید تو رو خدا ..... مرده داشت دنبال چیزی توی ماشینش میگشت که فرزاد دوباره بزور دستمو گرفت بیا برو بتمرگ تو ماشین بزبون خوش و گرنه باید همراه بادمجون پای چشت بری توی مشین و یه عینک دودی هم بخری که جلو دوستات ضایع نشی : فیلم زیاد میبینی دوستم؟ گذشته اون دوران و بعد رو کردم به راننده و با مهارت تمام داد زدم اقا کمک میخواد بزور منو ببره و از خودم صدایی شبیه به گریه رو هم در اوردم راننده با قفل فرمون اومد بیرون و با قد دو فوتیش جلوی رزاد وایساد دستشو ول کن تا نزدم پهن شی کف خیابون رزاد اومد حرفی بزنه که اقای راننده سبیلاشو تاب داد و قفل فرمون با تهدید گرفت بالا و با چشمای درشت پر از خونش ازش خواست که ازم فاصله بگیره فرزاد با کینه بهم نگاه کرد و در حالی که به سمت ماشین شیکش میرفت داد زد سارا: جون میرسیم بهم دور از چشم راننده براش زبون درازی کردم و سوار تاکسی شدم خسته و کوفته و خرد و خاکشیر به دیواره ی اسانسور تکیه داده بودم که که همون موقع برایم اس ام اس شرمنده همون پیام کوتاه به دستم رسید دو طبقه مونده بود که برسم سریع اس رو باز کردم اش دوست داری؟ فرزاد ...اش ؟ اش نه شعله زرد و بیشتر دوست دارم سوپ رشته با گوجه هم دوست دارم البته ابکی
نباشه.... حالا این چه سوالی بود که پرسید میخواد بعد از اونکه اینجوری ایش کردم برام اش بیاره ..؟ اخی چقدر مهربون عذاب وجدانم یکم درد گرفت همینکه داشتم بند کفشامو باز میکرم اس دادم دوست ندارم ولی بیار عزیزم میخورم و گوشی رو توی جیبم گذاشتم اما همینکه اومدم بند اون یکی کفشمو هم ببندم چشمم به کتونی های سفیدی
خورد که خیلی برام اشنا بود ..... کتونی فرزاد؟ قلبم تند تند کوبید خوب کفش فرزاده دیگه اومده اش بیاره اخییی انصافا هم حسابی گشنم بود درو باز کردم و بلند گفتم اش کجاس؟ بدید بخورم گشنمه اما مامان بابا با چنان اخمی
نگام کردن که سرمو پایین انداختم فرزاد هم دستشو لای موهاش کرد و متفکرانه زمین رو نگاه میکرد : من برم درس بخونم بابا چنان غرشی کرد که امیر یه متر از جاش پرید و من هم بوضوح لرزیدم بتمرگ اب دهنمو قورت دادم و خودمو روی مبل رها کردم و شامو یکم باز تر کردم تا بتونم نفس بکشم تو مگه با فرزاد نرفتی بیرون پس چرا وت ویلون شدی تو خیابون ؟ اخه چی بگم بهت من؟ تو به فرزاد گفتی نمیخوایش؟ برای چی ابروی منومیبری پس فردا عروسیته دوروز دیگه بچه میاد.... با این حرف امیر زد زیر خنده...... تو ساکت پدر نا حسابی امیر اندفعه از خنده منفجر شد بابا به دلمون مونده به فحش بگی بر نگرده به خودت مامان چنان چشم غره ای به امیر رفت که امیر اصلا محو شد از عرصه هستی و رفت زیر مبل تا جوراباشو پیدا کنه بره بشوره به بابا نگاه کردم و گفتم : بابا جون من فرزاد و نمیخوام ... من اون لباسای ضایع احمقانه رو نمیپوشم ..... من نمیخوام با این فرزاد عروس کنم شما اون خونه رو میخواین؟ خودتون با فرزاد عروسی کنید خودتون باهاش زندگی کنید خودتونم لباسای خوشگل براش بپوشید ... امیر سرشو از زیر مبل اورد بیرون و گفت دو روز دیگه هم بچه میاد و ...... کانون گرم خانواده بابا عصبانی از جاش بلند شد و اومد سمتم اخه دختره ی چش سفید من به تو چی بگم این از وضع درست این از وضع توی خونت که یکسره یا پای کامپیوتر یا اون ماس ماسک امیر حرفشو قطع کرد پی اس 2 : تو ساکت تا نزدم قطع نخاع شی ...... من دیگه از پس تو بر نمیام یا عین بچه ادم جواب بله رو میدی میری سر خونه زندگیت یا دیگه پاتو خونه نزار از تهدیدش جدن ترسیدم و و ساکت شدم خیلی خب بابا .. اصلا شاید فرزاد همینجوری قبول کرد قید خونه رو بزنه فرزاد بلند شد وایساد نه عزیزم شرمنده ولی اگه این وصلت سر بگیره راضی میشم سه دنگشو بزنم به اسم عمو جوووون چشمام گرد شد تو بیخود کردی اون خونه مال منه .... خوب من به سه دنگ تو کار ندارم از سه
+اگر عشق آخرین عبادتِ ما نیست
پس آمده ایم این جا
برای کدام دردِ بی شفا
شعر بخوانیم
و باز به خانه برگردیم ☁️؟. . .
ماهڪ☁️🌚
❲دیالوگهایزیبایانگیزشی🍓🐉❳
┇🦋┇عصریخبندان :
هیچوقت احساس نکردهبودم اینقد زندهام تاوقتی کهبه مرگ نزدیک شدم❄️🚙◊•
┇🦋┇موشسرآشپز :
نباید بهکسی اجازه بدی بابت جاییکه ازش اومدی محدودتکنه تنهامحدودیتتو روحتوئه🐭🧑🏽🍳◊•
┇🦋┇دیودلبر :
هیچوقت از روی ظاهرکسی در موردش قضاوت نکن زیباوزشت بودن یه نفررو باطن اون مشخص میکنه🍊🪰◊•
┇🦋┇باباسفنجی :
میدونی همیشه حرفیکه میزنیمهم نیست بعضی وقتاحرفی که نمیزنی مهمه🐦🫐◊•